پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران و به قدرت رسیدن گروهی که خود را «اصولگرایان» معرفی میکنند، مخالفان واقعی حکومت اسلامی، و نه مخالفان «ویترینی»، با مشکل پیچیدهای در تحلیل حاکمیت رو در رو شدهاند. از یک سو، ناظران شاهدند که، دولت ـ حداقل در ظاهر ـ در برابر جناحهائی قرار گرفته که به صورت سنتی حاکمیت اسلامی را پس از پایان جنگ ایرانـعراق، تا همین انتخابات کذائی در دست داشتهاند، و از سوی دیگر، این امر مسلم است که جناحهای حاکم امروز، در ارتباطی انداموار، با همان جناحهای قدیمی قرار دارند. تعیین این امر که، این جناحبندیها تا چه اندازه بازتاب واقعیات سیاسی کشور است، و تا چه حد صرفاً نوعی «بازی سیاسی»، در شرایط فعلی آسان نیست.
در ظاهر، دولت آقای احمدینژاد، خود را وابسته به جناح «رهبری» و «تندروها» معرفی میکند، ولی حضور اینان، در بافت حاکمیت، از روزهای نخست کاملاً علنی است، و از اینرو این «جناحبندی» فرضی، با در نظر گرفتن تاریخچة سیاسی این رژیم، عملاً یک «شعبده» است. ولی، این سئوال هنوز مطرح میشود که، بیرون راندن محمد خاتمی از دفاتر و محل اقامتاش، ایجاد موانعی بر سر راه بهرهوریهای مالی خانوادههائی چون هاشمیها، موسویها، خوئینیها و ...، بیرون راندن برخی «چهرههای» سیاسی از کشور به انگلستان، استرالیا و آمریکا، منزوی کردن جناحهائی چون مجاهدین انقلاب اسلامی در صحنة قدرت و بسیاری «فعلوانفعلات» سیاسی دیگر که امروز شاهد آن هستیم، به چه صورت میباید تحلیل شود؟ این تحلیل در واقع شمشیری است دو لبه. چرا که اگر در اعلام شکاف سیاسی در حاکمیت ایران راه افراط در پیش گیریم، شاید به این اشتباه دچار شویم که این حاکمیت «واقعاً» دچار شکاف شده؛ و اگر بر آنچه که امروز ـ تحت عنوان مقابلة «اصولگرایان» و «میانهروها» ـ در شرف انجام است تماماً چشم بربندیم، این احتمال وجود دارد که از تحلیل واقعی مسائل جامعه به دور افتیم.
در چنین شرایطی است که نقش سازمانهای سیاسی، و اهمیت شخصیتهای کارکشتة جهان سیاست، در سرنوشت ملتها میتواند کلیدی شود، ولی متاسفانه، سازمانها و شخصیتهائی که امروز در بطن جریان مخالف کشور ایران قرار گرفتهاند، به دلایلی یا قابلیت ارائة تحلیل درست از مسائل را ندارند، و یا هر کدام به دلیل وابستگیهای ویژة خود، نمیتوانند این تحلیلها را علناً اعلام کنند. در نتیجه، مردم کشور در فضائی پر ابهام، با روزمرة سیاسی خود دست به گریبان شدهاند. تظاهراتی که از طرف برخی محافل شناخته شده، هر از گاه در تهران و یا شهرستانها، به بهانههای متفاوت صورت میگیرد، به هیچ عنوان از سوی صاحبنظران تحلیل نمیشود؛ موضعگیریهای دولت در مورد مسائل جهانی از طرف همین صاحبنظران، صرفاً در حد «شایعهپراکنی»، و «غرغر خالهزنکها» انعکاس مییابد؛ آرایش سیاسی نیروهای مخالف این حکومت، عملاً یا در خفا صورت میگیرد، و یا شاید موجودیت خارجی ندارد؛ و ...
در نبود بحثی روشنگرانه و اصولی، در مورد مسائل ایران، شاید ناگزیر باشیم که چند مطلب اساسی را، به عنوان پیشفرضهای یک بحث کلی، بدون هیچ شک و تردیدی عنوان کرده و آنان را به شاهراههائی جهت اتخاذ سیاست مخالف تبدیل کنیم. نخست اینکه، این حکومت چه در قالب آقای هاشمی رفسنجانی، و چه در هیبت آقای احمدینژاد، حکومتی است وابسته، فاسد و اصلاح نشدنی. و اینکه، سرنگونی این حکومت هر چه زودتر صورت پذیرد، این امکان وجود خواهد داشت که بتوان بر خسرانی که این حاکمان بر ملت ایران روا میدارند، هر چه سریعتر و هر چه اصولیتر نقطه پایان گذاشت. در درجة دوم، باید این اصل را قبول کرد که این حکومت از اسلام ـ دین اکثریت مردم ایران ـ دستمایهای جهت دستیابی به قدرت ساخته، و اینکه نیروهای مخالف این حاکمیت با فرو افتادن در دام «ضدیت کوکورانه با اسلام»، و یا تلة «سیاستهای اسلامپناهی»، قدرت مانورهای سیاسی و اجتماعی خود را به طور کلی از دست خواهند داد، و اشکالات و ضعفهای شدیدی بر نیروهای مبارز هموار میکنند. نکتة سوم اینکه، نباید در این مبارزه چشمداشتی به کمک و همیاری کشورهای خارجی داشت، چرا که دولتهای بیگانه، در حمایت و یا عدمحمایت از جنبشهای مردمی در کشورهای مختلف صرفاً به منافع خود نظر دارند، و دولتهائی را مورد حمایت قرار خواهند داد که بتوانند منافع آنان را بهتر از دیگران تأمین کنند. از اینرو، آنان که چشم به کمک بیگانه دوختهاند، در واقع، به دنبال تأئید خارجی بر برتری مواضع خود در برابر خارجیان و منافعشان در رابطه با ملت ایران هستند، و این موضع نمیتواند بازتابی از «منافع ملی» باشد.
مخالفان حکومت اسلامی، پس از 27 سال مبارزه ـ هر چند که اغلب، به تظاهر به مبارزه بسنده کردهاند ـ امروز فاقد یک راهبرد مشخص در برابر حاکمیت ایراناند، و حکومت اسلامی با رو کردن برگهای فرضی «موافق» و «مخالف»، به راحتی آنان را در صحنة سیاست داخلی به بازی گرفته. آنان که عالماً و عامداً در بازی حکومت اسلامی شرکت میکنند به خوبی میدانند که «بازنده» خواهند شد. چرا که، برای پیروزی، مخالفان باید حاکمیت را به بازی در میدان ملت وادار کنند، و نه آنچه امروز شاهد آن هستیم یعنی، به بازی گرفتن مخالفان و منافع ملی، به دست شخصیتها و گروهکهای حاکمیت اسلامی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر