۹/۱۹/۱۴۰۳

قند و نبات و ارتجاع!

 

 

ملت نگون‌بخت سوریه بار دیگر بی‌دفاع،   در برابر لولۀ توپ متجاوزان قرار گرفته‌.   اینبار گویا قرار است تروریست شناخته شده‌ای به نام ابومحمد جولانی برای این ملت  «تصمیم‌گیری» کند!   ولی این سئوال مطرح می‌شود که این کودک نوپای آمریکا،  که با یک من ریش و پشم و ادعاهائی هم‌تراز با عروتیز امثال زلنسکی ظهور کرده،   از کدامین منابع نظامی و مالی «تغذیه» می‌‌شود؟  چه نیروئی در قفای «فعالیت‌های» گستردۀ‌ نظامی ایشان قرار گرفته،‌  که به یک‌باره از ناکجاآباد سر بیرون آورده،   ادعای حاکمیت بر کشور سوریه دارد؟ 

 

این روزها،  نشریات و شبکه‌های خبری غرب تمایل شدیدی دارند تا جولانی را یک «شخصیت سیاسی» جا بزنند،   ولی ایشان در کمال تأسف تروریست و آدمکش و راهزن تشریف دارند،   نه یک کلام بیش و نه کلام کم.   بر اساس اطلاعات در دست،  جولانی به مدت پنج سال در کشور عراق به جرم تجاوز،  قتل،  چپاول،  تروریسم و دیگر جرائم سنگین در زندان ارتش آمریکا و دولت دست‌نشاندۀ بغداد آب خنک می‌خورده است.   و به دلائلی که به هیچ عنوان روشن نیست،   علیرغم چنین پروندۀ سنگین جنائی،  از زندان پای بیرون ‌گذارده‌!   از سوی دیگر،   در شرایطی که سازمان اف.‌بی‌.آی ظاهراً برای سر این جانور درنده میلیون‌ها دلار جایزه تعیین کرده،   ایشان به ناگاه در صحراهای خشک و بی‌آب‌وعلف سوریه و عراق «ناپدید» می‌شوند!  خلاصه،  عملاً همان حکایت امام زمان شیعیان شده،  که گویا به قعر چاهی رفته و بعدها ظهور خواهد کرد.   ولی اگر چهارده سده است که امام دوازدهم شیعیان ته چاه گیر کرده،   جولانی نه تنها ظهور می‌کند‌، که علیرغم جایزۀ 10 میلیون دلاری‌ای که برای سرش تعیین شده، «سی‌.ان‌.ان» و دیگر مدفوعات غربی،  با او مصاحبه می‌کنند و برایش «تُنبک و داریه» هم می‌زنند.   تو گوئی جولانی قرار است نوعی «رهبر» جنبش‌های آزادیبخش منطقه باشد!

 

حال کمی هم از سوریه بگوئیم.   در این وبلاگ بارها و بارها نظرمان را در مورد بشار اسد و خاندان‌اش به صراحت عنوان کرده‌ایم.  این خاندان از دیرباز نوچه‌های انگلستان در منطقه بودند،  و هیچ دلیلی ندارد که احدی از سقوط‌شان اظهار تأسف کند.   ولی آنچه در این میانه اهمیت دارد،   نه این دست‌نشاندگان و خانه‌زادهای استعمار،  که سرنوشت ملت سوریه است.   ملتی که اینک همچون بسیاری ملت‌های آسیای مرکزی،  خاورمیانه و شمال آفریقا،  بی‌دفاع در برابر لولۀ مسلسل اوباشی اوفتاده‌ که جز وحشی‌گری،  اسلام‌فروشی،  تجاوز و غارت و خصوصاً نوکرصفتی در خدمت محافل غربی هیچ نمی‌شناسند.

 

امروز این سئوال مطرح می‌شود که در سوریه چه گذشته که کار به اینجا کشیده،  و نهایت امر در چنین شرایط تأسف‌باری چه‌ها خواهد گذشت؟  پس نیم‌نگاهی به «بساطی» که یانکی‌ها،  تحت عنوان «بهارعرب» در سوریه به راه انداختند نیز الزامی می‌شود.   اینکه به چه دلیل در سوریه نیروهای لائیک،‌  بیش از دیگر نیروها از سوی دولت بشار اسد سرکوب شده‌اند،  جای تأمل دارد.   از شما چه پنهان،  این روند همان روندی را تداعی می‌کند که دولت شاهنشاه آریامهر در ارتباط با مخالفان در پیش گرفته بود؛  سرکوب لائیک‌ها و میدان دادن به ملایان!  در ثانی،   لازم به یادآوری است که در تحقیقات گسترده‌ای که از سوی محققین فرانسوی صورت گرفته،   این جناب «فرماندۀ ریشوی کل قوا» که گویا از پشت کوه تشریف آورده‌اند،  پیشتر از سوی دولت بشار اسد مسلح شده،   جهت مبارزه با آمریکائی‌ها به عراق اعزام شده بودند.   و در همین تحقیقات عنوان شده که دلیل محبوس شدن وی در عراق نیز جز این نبوده است.    

 

ولی واقعیات سیاسی و نظامی مسائل دیگری را هم در مورد سوریه عیان می‌کند.   شمال سوریه و منطقۀ ادلیب و مناطق ساحلی دریای مدیترانه در شمال،   عملاً توسط ارتش ترکیه ـ  بخوانید ارتش سازمان آتلانتیک شمالی ـ  اشغال شده است.   در مناطق شرقی،  گروه‌های کُرد و احزاب و تشکل‌های ظاهراً لائیک،   حکومت خودمختار تحت حمایت آمریکا تشکیل داده‌اند!   قسمت‌های گسترده‌ای از مرکز سوریه،  که نفت‌خیز است،  توسط ارتش آمریکا اشغال شده،  و شرکت‌های آمریکائی به دزدی و چپاول و صادرات نفت این مناطق مشغول‌اند.   مناطق جنوبی هم‌مرز با اردن،   توسط ارتش ایالات‌متحد تحت کنترل کامل قرار گرفته،  و عملاً از حیطۀ قدرت مرکزی خارج‌ است.   بلندی‌های گولان توسط اسرائیل اشغال شده،  و سوریه هیچ حقی جهت اعمال حاکمیت بر این مناطق ندارد.   بندر طرطوس و پایگاه نیروی هوائی همیمم در لاذقیه نیز توسط ارتش روسیه اشغال شده است.  و در میانۀ تمامی این مصائب،  شاهد حضور گروه‌های مسلح اسلامگرا،  جیره‌خواران بانک‌های غربی هستیم که با سلاح‌های اهدائی ترکیه،  اسرائیل و ...  در حال گشت‌و‌گذارند!   خلاصه بگوئیم،  در چنین شرایطی دولت بشار اسد فقط بر دمشق و چند شهر اطراف آن «حکومت» می‌کرد،   اگر بتوان دستگاه وی را «حکومت» نامید.   

 

در واقع کشور سوریه به ده‌ها منطقۀ نفوذ سیاست‌ها و نیروهای نظامی خارجی تبدیل شده بود،   و بشار اسد بجای یافتن راه‌ خروج کشور از این بن‌بست،‌  با شعار «نبرد با آمریکا» اوباش مسلح اسلامگرا به عراق اعزام می‌کرده است!   مسلماً این سیاست‌گزاری کودکستانی را نیز ملت نگون‌بخت سوریه به حضور مشاوران «خُبرۀ» ولایت‌فقیه در دمشق مدیون است!    همانطور که می‌دانیم،  پس از فروپاشاندن کشور سوریه توسط نیروهائی که اگر ماهیت‌شان صریحاً آشکار نشده،   وابستگی‌شان به واشنگتن و لندن به هیچ عنوان قابل کتمان نیست،  ملایان تهران نیز در مقام خاله‌نخودی‌های همه‌کاره،   کارشناسی‌شان را به دولت بعث سوریه «تحمیل» کردند.   

 

خلاصه دولت ملائی که از پس امور کشور ایران برنمی‌آید،   کارشناسان نظامی،  امنیتی،  صنعتی،  اداری،  و ... را به همراه گروه‌های مسلح سپاه قدس،  اسلامگرایان افغان،  تاجیک و ... به سوریه اعزام کرده بود.   و جالب‌ اینکه محدودۀ عملیات و اهداف‌‌ این گروه‌ها نیز به هیچ عنوان «مشخص» نبود،   اینان فقط تحت عنوان حمایت از دولت بشار اسد در اینکشور می‌چرخیدند!  در این محشرخر که به راه افتاده بود،   هر از گاه هواپیماهای جنگی که در پروپاگاندها از آنان تحت عنوان «اسرائیلی» نام برده می‌شد،  روی سر «بعضی‌ها» بمب می‌ریختند،   موشک‌هائی نیز به «اهدافی» اصابت می‌کرد،   و حتی شهر دمشق،   پایتخت سوریه از این الطاف‌ بی‌نصیب نمی‌ماند.

 

ولی تا آنجا که به اهداف آمریکا در سوریه مربوط می‌شود،  قضیه روشن است؛    افغانستانی کردن اینکشور!   و در مورد این اهداف‌ جای هیچ تردیدی نیست.   بارها نیز در مطالب همین وبلاگ از این پروژه سخن گفته‌ایم.  اهداف دولت‌های ترکیه،  عراق،  اردن و اسرائیل نیز در مورد سوریه کاملاً روشن است؛    چپاول ثروت‌های سوریه،  و لبیک گفتن به مطالبات آمریکا!‌   از سوی دیگر،  بارها و بارها عنوان کرده‌ایم که نقش دولت ملایان در سوریه جز فراهم آوردن زمینۀ مناسب جهت عملی کردن «پلان ب» آمریکا نبوده و نیست،  و پروپاگاند جهانی پیرامون حمایت تهران از دولت بعث سوریه ویژۀ ابلهان تنظیم شده.   ملایان در واقع به دنبال اسلامی کردن سوریه طبق الگوی «انقلاب اسلامی» بودند،  و به همین دلیل نیز به صورت زیرجلکی مورد حمایت‌ آمریکائی‌ها قرار می‌گرفتند.  سئوال اصلی و نوین که در اینجا قابل بررسی است مربوط می‌شود به نقش واقعی روسیه و ارتش اینکشور در سوریه!

 

برخی صاحب‌نظران معتقدند که حمایت‌های مسکو از بشار اسد صرفاً جهت به بن‌بست کشاندن پروژۀ‌ باراک اوباما،  و بی‌اعتبار کردن سیاست‌های کاخ سفید و «بهار عرب» بوده،   و اینکه سیاست دیگری را در این میانه نمی‌باید مورد تحلیل قرار داد.   البته اگر به این اظهارات افتتاح بندر نظامی طرطوس و پادگان نیروی هوائی روسیه را نیز بیافزائیم،  مشکل بتوان اهداف مسکو را صرفاً به ایجاد بن‌بست در برابر «بهارعرب» محدود نمود.   

 

از سوی دیگر،  این مطلب قابل ذکر است که طی چند سال گذشته،   روسیه موفق شده در آفریقای سیاه زیر پای فرانسه و نیروهای استعماری سنتی اروپائی را کشیده،   خود را به عنوان آلترناتیو معرفی کند؛  این برنامه‌ها حتی به کشور چاد نیز کشیده شده.   در بورکینافاسو،  مالی،  نیجر،  سنگاپور و چاد،   دولت‌های برآمده از تحولات،  کودتاها و حتی «انتخابات» رسماً خواهان خروج فرانسه از کشورشان شده‌اند!   از منظر ژئوستراتژیک،  حمایت از این برنامۀ وسیع «مالی ـ اقتصادی» نمی‌توانست بدون نقش پادگان‌های نظامی روسیه در سوریه دنبال شود.    نتیجتاً این داده‌ها،   به عقب‌نشستن روسیه از سوریه ابعاد دیگری نیز اعطاء خواهد کرد.   ابعادی کاملاً متفاوت با شکست رسانه‌ای و عقیدتی،   با بازتاب‌هائی بسیار گسترده در زمینۀ ژئوستراتژیک و نظامی در سطح جهانی!   

 

از این گذشته،  روسیه بارها و بارها،  از زبان ولادیمیر پوتین اعلام کرده بود که،   «ما به متحدان‌‌مان خیانت نخواهیم کرد!»   ولی اینک شاهدیم که روسیه عملاً‌ زیر پای بشار اسد را کشیده،  و باید نتیجه گرفت که یا بشار اسد متحد روسیه نبوده،  و یا بیانات پوتین پوچ‌گوئی و رجزخوانی است.   اگر بشار اسد را متحد روسیه تصور کنیم،  باید اذعان داشت که امروز روسیه نه فقط به متحدان‌اش ـ  خاندان اسد ـ  که به ملت سوریه و میلیون‌ها انسانی که خوب یا بد در بطن رژیم حاکم بعث زندگی می‌کرده‌اند،  خیانت کرده.    اینان را دست‌خالی در برابر اوباشی رها کرده،  که در وابستگی‌شان به محافل جنایتکار و مافیاهای دنیای غرب هیچ تردیدی وجود ندارد.   و از دریدگی هیئت حاکمۀ روسیه چه بگوئیم،   که وزیر امور خارجه‌اش،  برای ملت سوریه ابراز نگرانی نیز‌ فرموده‌اند:

 

«اجازه دادن به گروه‌های تروریستی برای کنترل خاک سوریه غیرقابل قبول است. "تحریرالشام" در سوریه یک گروه تروریستی است.»     

منبع: دنیای اقتصاد، مورخ ۱۴۰۳/۰۹/۱۷

 

باید از لاوروف پرسید،  روسیه متحد خاندان اسد هست یا خیر؟!   اگر هست،   طی سال‌های مدید در سوریه چکار ‌کرده،   و چرا در برابر مانورهای اسلامگرایان و همین تروریست‌ها جاخالی ‌داده‌؟   چرا اینان را که در محدوده‌های مشخصی فعال بودند سرکوب نکرده و کانال‌های تغذیه‌شان را مسدود ننموده؟    اگر هم مسکو متحد سوریه نیست،‌  و صرفاً جهت بهره‌برداری از یک بلبشوی سیاسی و اجتماعی پای‌ به اینکشور گذاشته‌،  با کنترل سوریه توسط تروریست‌ها نیز مشکلی نخواهد داشت؛   مسلماً با آن‌ها هم به شیوه‌های خودشان به توافق‌هائی خواهد رسید.   ولی در واقع،  سرعت عجیب سقوط بشار اسد در سوریه نشاندهندۀ ساخت‌وپاخت مسکو با واشنگتن است؛   هیچ نیروی نظامی‌ای نمی‌تواند با چنین سرعتی یک رژیم را سرنگون کند.  این سرنگونی نوعی کودتاست که از درون رژیم سوریه،  ارتش و نیروهای نظامی و انتظامی نشأت گرفته.   در ثانی،   روسیه به همان صورت از سوریه خارج شده که چند سال پیش آمریکائی‌ها افغانستان را به طالبان داده،  و بیرون رفتند.  و متأسفانه برای ما ایرانیان این صحنه‌های شوم یادآور «پیروزی» انقلاب اسلامی ملایان است در کشورمان؛  کودتای ارتش و تحمیل حکومت اسلامی اوباش بر ایران.

 

ولی اگر بخواهیم موضوع را کمی بیشتر و عمیق‌تر بکاویم،  می‌باید به ژئوستراتژی روسیه نیم‌نگاهی بیاندازیم.  و در صورت واقعیت گزارشات رسانه‌ها،    به استنباط ما،  روسیه در سوریه همان اشتباهی را تکرار کرده که اتحادشوروی پس از جنگ دوم در برابر غرب مرتکب شده بود؛   اولویت دادن به مواضع اروپائی،  به زیان نفوذش در خاورمیانه،  آسیای جنوبی و خصوصاً آفریقای شمالی.  و از شما چه پنهان،   به دلیل همین اولویت صرفاً نژادی و مذهبی به مواضع اروپائی‌اش بود که ارتش سرخ در افغانستان به زانو درآمد. 

 

با اینهمه،  این اشتباه،  خارج از آنکه ژئوستراتژی مسکو را در آفریقا،  همانطور که بالاتر گفتیم عملاً به خطر خواهد انداخت،  در آینده‌ای نه چندان دور مسکو را به بن‌بست‌هائی به مراتب سهمگین‌تر می‌کشاند.  حکومت ولادیمیر پوتین به صراحت روسیه را نه جهانی،  که صرفاً اروپائی می‌خواهد!  و شاید در دنبالۀ سیاست وی،  مسکو در اوکراین،  رومانی،  بلغارستان و حتی لهستان به پیروزی‌هائی نیز دست یابد.  ولی فراموش نکنیم که این برخورد ارتجاعی و نخ‌نما این‌بار روسیه را در چنبرۀ ملت‌ها،   حتی در درون مرزهای‌اش تهدید خواهد کرد.   این ملت‌ها دیگر همچون دوران استالین،   اعضای «بلشویسم جهانی» نیستند،   کشورهائی مستقل‌اند که سیاست اروپاپرستی کرملین و بی‌توجهی به نیازهای ژئوستراتژیک خود را به هیچ عنوان فراموش نخواهند کرد.  خلاصه کنیم،  شاید مسکو در مذاکرات‌اش با ترامپ پیرامون سوریه قندونباتی به دهان گذارده باشد،  ولی عقب‌نشینی از جبهۀ سوریه عواقبی به مراتب هولناک‌تر از شکست ارتش سرخ در افغانستان برای مسکو به همراه خواهد آورد.

 

 

 

   

 


هیچ نظری موجود نیست: