ملاقات سالانة سران کشورهای صنعتی، که امروز عنوان نشست سران «ژ8» به خود گرفته، امروز در شهر «هایلیگندام» در کشور آلمان فدرال آغاز به کار کرد. نشست سران کشورهای صنعتی جهان که «ایدهای» اروپائی عنوان میشود، گویا در سال 1975 از طرف فرانسه و آلمان پیشنهاد شده بود، و نخستین نشستی که در آن عملاً 7 کشور صنعتی حضور به هم رساندند، در سال 1976 در کشور پورتوریکو صورت گرفت. این در حالی است که برخی منابع سعی دارند نشست سران 7 کشور صنعتی را در مقام پاسخی به بحران نفت، پس از افزایش بهای آن در سال 1973، ارزیابی کنند، در هر حال، آنچه امروز به صراحت میدانیم این است که، شرکت کنندگان در این نشست سالانه، پس از فروپاشی امپراتوری شوروی، از سال 1994 ملاقاتهائی با سران روسیه به صورت جداگانه برگزار میکردهاند، و از سال 1996، با شرکت رسمی رئیس جمهور وقت روسیه، بوریس یلستین، به تدریج عنوان این نشست به کنفرانس سران «ژ8» تبدیل شد، و در کنار دولتهائی که رسماً عضو باشگاه «ژ7» بودند، یعنی ایالات متحد، کانادا، انگلستان، فرانسه، آلمان فدرال، ژاپن و ایتالیا، به تدریج کشور روسیه نیز تبدیل به عضوی رسمی شد. ولی، از زمانی که روسیه به این نشست پای گذاشت، روابط دولتها در بطن این کنفرانس دستخوش تحولات شدیدی شده؛ الزامات «جنگ سرد»، این کنفرانس را پیش از ورود روسیه، عملاً تبدیل به نوعی گردهمائی «تفریحی» کرده بود. بحثهای شیرین و غالباً دلپذیر بر محور افزایش و کاهش مالیات «احتمالی» تولیدات نفتی، بهرة پول و غیره، در ملاقاتهای «ژ7» اساس و پایة مراودات شده بود! بحثهائی که عملاً هیچگونه تعهدی نیز، نه در زمینة سیاست خارجی و نه داخلی، برای سخنرانان به همراه نمیآورد! در عمل کنفرانسهای «ژ7» تبدیل به میعادی شده بود، که در آن بطریهای گرانبها و کمیاب شرابهای فرانسوی یکی پس از دیگری «خالی» میشد، و هر کدام را، رهبران این کشورها، چندین هزار دلار به پای مالیاتدهندگان محترم کشورهای صنعتی منظور میداشتند!
ولی از آنجا که هر بحرانی نیازمند سنگ آغازین است، بحران در بطن این کنفرانس نیز در ماه ژانویة سال 1979، از جزایر گوادالوپ آغاز شد. در این سال کشورهای فرانسه، آلمان، انگلستان و ایالات متحد، دیداری «محدود» شده به 4 عضو را، به بهانة استقرار موشکهای «اساس 20» روسی در اروپا، به صورتی اضطراری فراهم آوردند! البته ما ایرانیان به صراحت میدانیم که این دیدار به اصطلاح «اضطراری»، در واقع جهت دستیابی به توافقی همهجانبه در مورد سقوط سلطنت در ایران و راهیابی طالبان شیعیمسلک به قدرت سیاسی در کشورمان بود. ولی از این زمان به بعد، کشورهای ژاپن، ایتالیا و کانادا که از حضور در تصمیمات گوادالوپ «محروم» مانده بودند، تلاش بسیاری به خرج دادند تا در کنار خنده و تفریحهای رایج، و قول و قرارهای مالیاتی و غیره، که طی مذاکرات نشست «ژ7» صورت میگرفت، قدرتهای نظامی جهان را همزمان دعوت به گفتگوئی فراگیرتر در مورد مسائل استراتژیک، طی این مذاکرات کنند. در اینکه این تلاشها به اهداف خود دست یافت یا خیر، نمیتوان اظهار نظر مستقیمی ارائه داد، ولی میتوان گفت که امروز، به دلیل حضور یک قدرت جهانی، قدرتی که دیگر دستیار و شاگرد دکان سرمایهداری آمریکا به شمار نمیآید: دولت روسیه، سیر تحولات جهانی، به این مهم عملاً جامة عمل پوشاند!
ولی نشست «ژ8»، امسال در فضائی کاملاً استثنائی برگزار میشود. شاید بهتر باشد مسائل کم اهمیتتر را نخست مطرح کنیم، تا به تدریج به زوایای پر اهمیت بپردازیم. در درجة نخست میباید از کشور ایتالیا سخن به میان آورد، از کشوری سخن بگوئیم که پس از افتضاحات برلوسکونی، در مقام نخست وزیر، و به دلیل حمایت بیقید و شرط از ماجراجوئی ایالات متحد در عراق، حتی پس از سقوط وی از قدرت، عملاً مدتهاست در صحنة بینالملل «غایب» اصلی است! رأیدهندگان ایتالیائی، پس از فروپاشی استراتژی برلوسکونی، بار دیگر گویا رومانو پرودی، سیاستباز کارکشته و همه فن حریف خود را به میدان صدرات عظمی اعزام کردهاند، ولی در شرایط فعلی امثال «پرودی» هم نخواهند توانست مواضع کشور «آسمان آبی» را، در روابط بینالمللی به ارزش گذارند. در واقع، حتی پیش از اعلام خبر «پیروزی» پرودی، رادیو مسکو در عملی غیرمتعارف وی را «نخستوزیر» ایتالیا اعلام کرده بود، و شاهد بودیم که «اعتراضات» برلوسکونی به شمارش آراء از طرف مقامات عالی قضائی کشور به سرعت «مسکوت» ماند! حاکمیت ایتالیا که در دوران جرج بوش، خواب حضور مستقیم در کنار راستافراطی ایالات متحد را بر سر چاههای نفت عراق میدید، به دلیل چرخشهای تعیین کنندة سیاستهای جهانی، نه تنها از بت عیار خود ـ جرج بوش ـ جدا افتاد، که مجبور شد حضور پرودی ـ یک چپنما ـ را در شرایطی هضم کند که وی عملاً از هر گونه سیاستگذاری در سطح جهانی نیز ناتوان است! این ایتالیا معلوم نیست در نشست «ژ8» چه نقشی بر عهده خواهد گرفت، ولی یک اصل را نمیتوان نادیده داشت: به دلیل موضعگیری پرخاشجویانة مسکو طی انتخابات اخیر در ایتالیا، این کشور دیگر نمیتواند به نقش خود تحت عنوان همکار بیقید و شرط ایالات متحد ـ نقشی که سالهای سال ایفا میکرد ـ ادامه دهد! ایتالیا اینک وارد یک بحران تعیین کننده شده، بحرانی که میباید موضع آتی این کشور را در ارتباط مستقیم و همزمان با مسکو و واشنگتن، خارج از دیوارههای امنیتی جنگ سرد، از نو «تعریف» کند!
ولی از قضای روزگار، ایتالیا تنها «غایب» در این نشست نخواهد بود. رئیس جمهور جدید فرانسه، نیکولا سرکوزی نیز در شرایطی قدرت را به دست گرفت که عملاً مشکل میتوان پایههای حاکمیت وی را در فرانسه مشخص نمود. در کابینهای که سرکوزی با عجلة فراوان، و در واقع خارج از روند سیاسی رایج در کشور، بر سر کار آورده، شاهد حضور عناصری از طیفهای مختلف، و حتی متخالف سیاسی هستیم. اگر به طور مثال میتوان در کشور اسرائیل، تحت عنوان هیئت دولت شرایط «فوقالعاده»، دست هر فردی را گرفته و به درون دالانهای قدرت کشاند، بر کشور فرانسه به عنوان یکی از اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل، و یک قدرت هستهای جهانی، نمیتوان با این ترفندها حاکمیت «اعمال» کرد. اگر «بحران» سیاسی در بطن جامعة فرانسه تا به این حد اوج گرفته، میتوان مطمئن بود که عواقب و بازتابهای وسیعتر سیاسی، نه صرفاً برای فرانسه و فرانسویان، که برای تمامی کشورهای سرمایهداری غربی به همراه خواهد آورد. برخورد ژاک شیراک، رئیس جمهور سابق فرانسه، با بحران عراق و تقابل دو قدرت جهانی روسیه و ایالات متحد، به نحوی برنامهریزی شده بود که برای فرانسه نقشی ظاهراً «خردمندانه» پیشبینی کند! ولی از ظواهر پیداست که ایفای این «نقش» دیگر امکانپذیر نخواهد بود؛ اینکه سرکوزی چه مسیری در روابط سیاسی در پیش خواهد گرفت، به احتمال زیاد نه امروز، که پس از ماهها رایزنی با بازیگران صحنة سیاست جهانی مشخص خواهد شد؛ امروز نیکولا سرکوزی فقط یک تماشاچی است! از طرف دیگر، تکلیف سیاست داخلی سرکوزی نیز تا معلوم شدن نتایج انتخابات آیندة مجلس قانونگذاری در فرانسه، عملاً نامعلوم است.
حال که سخن از «غایبان» بسیار گفتیم، میباید از غایب اصلی، حاکمیت انگلستان نیز حرفی به میان آوریم؛ گوردون براون، نخست وزیری که جانشین بلر شده، یکی از پیروان وی به شمار میرود، ولی اگر براون جانشین بلر شد، برای آن نبوده که پای جای پای او بگذارد؛ در غیر اینصورت دلیلی برای کنارهگیری بلر وجود نداشت! حاکمیت انگلستان در شرایطی پای به نشست گروه «ژ8» میگذارد که نه شخص بلر از موضع محکمی برخوردار است، و نه میراثخواران او، گوردون براون و دیگران، هنوز جای پای خود را در روابط بینالمللی باز کردهاند! به علاوه، دولت انگلستان عملاً درگیر جنگی خونین در عراق شده، که نه میتواند در آیندة نزدیک در آن به «پیروزی» برسد، و نه شرایط داخلی اجازه میدهد که به اشغال نظامی عراق تحت عنوان «حمایت از دمکراسی» بیش از این ادامه دهد! سخنان اخیر ملکة انگلستان، در مخالفت با حضور بیش از حد ارتش «امپراتوری» در خارج از خاک کشور، عملاً هشداری به جنگطلبان «حزبکارگر» بود. چنین دولتی در شرایط فعلی مسلماً بیشتر از آنچه حرفی برای گفتن با طرفهای قدرتمند جهانی داشته باشد، گوشی برای شنیدن خواهد داشت.
در این میان با حذف کشور کانادا و ژاپن از فهرست این بررسی ـ ایندو کشور از هیچگونه موضع سیاسی در «ژ8» نمیتوانند برخوردار شوند ـ مسئله به سه کشور آلمان فدرال، روسیه و ایالات متحد محدود خواهد ماند، ولی در همین سه مورد هم میتوان صریحاً اظهار داشت که هیچکدام از این سه کشور در شرایط مناسبی پای به این کنفرانس نخواهند گذاشت. جرج بوش در بدترین شرایط دوران حکومت خود دست و پا میزند. آمار حمایت از دولت بوش آنقدر در آمریکا ضعیف شده که برخی سازمانها ترجیح میدهند آمارهای تهیه شده را «رسماً» اعلام نکنند. در روزهای اخیر، افزایش غیرمنتظرة مالیات مسکن، و خصوصاً افزایش بیسابقة بهای بنزین، در میان یانکیها، آنان را که همیشه سعی دارند برخوردی «غیرسیاسی» با مسائل کشور داشته باشند هم به شدت سیاسی و انتقادی کرده. آمریکائی جماعت میباید امروز این واقعیت را بپذیرد که دولت بوش، نه تنها برای بحران عراق هیچگونه «نسخة» سحرآمیزی از آستین بیرون نخواهد کشید، که حتی در برابر بحرانهای اقتصادی و مالی کشور نیز ملت آمریکا عملاً تنها مانده. علیرغم افزایش بیسابقة ارزش اوراق بهادار در بازار بورس نیویورک ـ بیش از 22 درصد طی سال گذشته ـ کمر آمریکائی متوسط عملاً در زیر فشار هزینة زندگی خرد شده. از طرف دیگر، حزب دمکرات از زبان یکی از کاندیداهای «خوشبخت» خود، خانم هیلاری کلینتن، رسماً اعلام کرده که بحران ایران، عراق و ... میباید طی ماههائی که از حکومت جرج بوش باقی مانده «حل و فصل» شود! این سخنان فقط میتواند به این معنا باشد که اگر در مورد این بحرانها پیشرفتی عملی حاصل نشود، مسئولیت به سرانجام رساندن آنها را دمکراتها طی انتخابات آینده قبول نخواهند کرد. این بحران عملاً ساختار سیاسی در کشور آمریکا را مورد تهدید جدی قرار داده، و سنگینی آن بر فضای مذاکرات «ژ8» مسلماً احساس خواهد شد.
از طرف دیگر، دولت آلمان فدرال، به ریاست آنجلا مرکل وابستگیهای دیگری جز اتحادیه اروپا نیز در چنته دارد. آنجلا مرکل سخنگوی آخرین دولت آلمان شرقی بوده، و مسلماً در تعلقات وی به بنیادهای «حزب» نمیتوان تردیدی داشت. اینکه مرکل تا چه قادر است، و یا مایل است بر روند فروپاشیها در خیمة اروپای غربی ترمز گذارد، مسئلهای است که میباید در عمل مشاهده کرد. در حال حاضر وی در مورد گازهای گلخانهای سخت گریبان جرج بوش را گرفته، و موضع وی را به این ترتیب، در کنفرانس اخیر بسیار تضعیف کرده است. ولی کلنل پوتین را نیز نمیباید در این میان فراموش کنیم. روسیه پس از تحمل فروپاشیهای سیاسی، مالی و اقتصادی در حال سر بلند کردن از بستر نقاهت است، ولی از مرحلة نقاهت تا دستیابی به یک حضور پرمعنا در معادلات سیاسی جهانی راه درازی است. همانطور که شاهدیم، روسیه هنوز جهت تفهیم این امر، که در برخورد با مسائل جهانی حاضر به قبول تفوق بیقید و شرط آمریکا نیست، خود را در هر موضع راهبردی مجبور به اتخاذ گفتمان «جنگسرد» میبیند! با علم به این اصل کلی که، این گفتمان، همانطور که در اوج جنگ سرد نیز شاهد بودیم، در عمل از محدودیتهای بسیاری برخوردار خواهد بود.
همانطور که میبینیم تمامی شرکتکنندگان در اجلاس اخیر در شرایط بدی قرار گرفتهاند، هر چند که شرایط برخی، به مراتب از دیگران وخیمتر مینماید. ولی نمیباید در ارزیابی نتایج این کنفرانس عجله و شتابی به خرج داد. چرا که معمولاً، طی تاریخ بشر، بحرانهای تند و تاریخساز زمانی آغاز شدهاند که بسیاری از بازیگران صحنة سیاست جهانی، اگر نگوئیم همگی آنان، خود را در شرایطی نه چندان اطمینان بخش میدیدهاند. این کنفرانس، طی چند ماهی که از وانفسای حکومت نئوکانها باقی مانده، شاید بتواند به یکی از پربارترین رخدادهای سیاسی در سالهای اخیر تبدیل شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر