در شرایطی که امارات متحدة عربی رسماً و با سرعت تمام به سوی حاکمیت اسلامگرا به پیش میتازد، سفر الیزابت دوم، ملکة انگلستان به این شیخنشین در عمل تأئیدی است از جانب باکینگهام پالاس بر آنچه از چند سال پیش در این کشور پای گرفته: تحمیل فقه و شریعت اسلامی بر تودههای مردم!
امارات متحدة عربی، کشوری است فاقد تاریخچة کهن. در اواخر سالهای 1960 میلادی، قدرتهای استعماری به این صرافت افتادند که وزنة مالی و اطلاعاتیای که شیخنشین کویت طی سالیان دراز در همسایگی دولت بعث عراق به وجود آورده بود میبایست به منطقة امنتری منتقل شود؛ منطقهای که اشراف کامل بر تنگة هرمز نیز داشته باشد. از اینرو از «اتحاد» میان شیخنشینهای 7 هفتگانه که در این منطقه تحت عنوان، «امارات متصالحه» به وجود آورده بودند، کشور امارات متحدة عربی را در سال 1971 استخراج کردند. نقش این «امارات» همانطور که گفتیم تبدیل دهانة جنوبی تنگة هرمز به شکارگاه «اختصاصی» شرکتهای نفتی غرب بود؛ دیدیم که این عملیات هوشمندانه با موفقیت انجام شد.
در تاریخچة کوتاه و «پربار» امارات که عموماً در مسیر اهداف اربابان استعمارگر در منطقه شکل گرفته از چند مرحله میتوان سخن به میان آورد. مسلماً مرحلة نخست پایهگزاری این «کشور» بود که به طور خلاصه در بالا به آن اشاره کردیم. از طرف دیگر، چند سال پس از استقرار این «شیخنشین»، منطقه پای به دوران بحرانیای میگذارد که هنوز نیز در کمال تأسف از آن بیرون نیامده: کودتای نظامیان اسلامگرا در پاکستان، کودتای بلشویکهای طرفدار مسکو در افغانستان، کودتای ارتش شاهنشاهی تحت عنوان «انقلاب اسلامی» در ایران، کودتای صدام حسین بر علیه حسنالبکر در عراق، حملة ارتش سرخ به افغانستان، کودتای نظامیان اسلامگرا به رهبری کنعان اورن در ترکیه و جنگ 8 سالة «ایران و عراق» فقط سرفصلهای عمدة این تحولات است، و مسلماً بررسی چند و چون و ارتباطاتشان از حوصلة این مقال خارج. ولی جالب اینجاست که سیر تحولات عمدة منطقهای با تولد پدیدهای به نام «امارات متحدة عربی» تقارن زمانی یافته، و این امر از اهمیت بسیار زیادی برخوردار میشود.
شیخنشین امارات در عمل این امکان را فراهم آورد تا نیروهای نظامی و محافل پولشوئی، و مراکز جاسوسی و شنودهای اطلاعاتی غرب سرفرماندهی خود را در این کشور تأسیس کنند. کشوری که به دلیل برخورداری از ویژگیهای جغرافیائی ممتاز میتوانست امنیت نظامی، اطلاعاتی و استراتژیک این مراکز را بهتر تأمین نماید. به طور مثال، کشور کویت که پیش از «تولد» امارات به پایگاه سیاسی و اطلاعاتی غرب تبدیل شده بود در همسایگی عراق بعثی، همانطور که سالها بعد به صراحت مشاهده کردیم، از امنیت نظامی کافی برخوردار نمیشد. از یکسو عراق همیشه کویت را قسمتی از خاک «مشروع» خود تلقی میکرد، از طرف دیگر قرار گرفتن کویت در کنار منطقهای که بین این کشور، عراق و عربستان منطقة «بیطرف» تعریف شده بود این امکان را فراهم میآورد که نیروهای هوابرد شوروی سابق هر لحظه در این منطقه دست به عملیات بزنند. در حالیکه امارات متحدة عربی اصولاً همسایة قابل عرضی ندارد؛ جزیرهای است در قلب شنزارها!
همسایة اصلی کشور امارات، شیخنشین عربستان سعودی است که عملاً تحت نظارت ارتشهای آمریکا و انگلستان اداره میشود، و فاقد هر گونه استقلال عمل در ادارة امور داخلی است. همسایة دیگر امارات نیز خلیج «همیشه» فارس، و سلطان نشین عمان است. خلیج «همیشه» فارس به دلیل عقبماندگیهای نظامی و دریانوردی کشورهای همجوار عملاً تبدیل به خلیج «همیشه» آمریکائی شده. این خلیج نه توسط ملتها، چه فارس و عرب و چه غیر که توسط شرکتهای نفتی غرب اداره میشود. و هر چند بعضی عوامل جهت غوغاسالاری و فریب تودهها، در میادین بسکتبال و والیبال عربدة لاتولوتها را برای «فارس» بودن این خلیج به هوا بلند کنند، در واقعیت امر تغییری داده نمیشود.
جالب اینجاست که همسایة دیگر امارات، یا همان سلطاننشین عمان، در مقام یکی از مهمترین مراکز استراتژیک جهان از دههها پیش در سکون مرگ فرو افتاده. این کشور که عملاً بر شاهرگ اقیانوس هند، دریای عرب، نقل و انتقالات انرژی جهان در خلیجفارس، و حتی شاخ آفریقا اشراف استراتژیک دارد، توسط استعمار غرب در چنان سکون و استبداد و نکبت و ادباری دستوپا میزند که سلطان قابوس، پادشاه آن را سالهاست احدی به چشم ندیده! عمان یکی از انواع حکومتهای استعماری است که بجای هیاهو و غوغاسالاری، استعمار ترجیح میدهد آن را در سکوت کامل به برج دیدهبانی امپریالیسم بینالملل در اقیانوس هند تبدیل کند.
مسلماً امارات متحده با برخورداری از چنین همسایههای «حرفگوشکن» و خوب و سربهراهی هیچگونه مشکلی برای تأسیسات امنیتی غرب در مرزهایاش ایجاد نخواهد کرد. خصوصاً که این شیخنشین، خود نیز توسط امثال «زاید بن سلطان آلنهیان» اداره گردد؛ رهبرانی که در عمل خود «زائدهای» هستند متعفن و گندیده بر پیکر اژدهای خونآشام سرمایهداری جهانی.
ولی اگر ساختار سیاسی، نظامی و پلیسی امارات در نتیجة شرایطی که استعمار غرب بر آن حاکم کرده به تدریج تبدیل به یکی از عقبماندهترین و مفتضحترین ساختارها در جهان شده، پروندههای حقوقی این شیخنشین در زمینة بیتوجهی به حقوق بشر، زیر پای گذاشتن حقوق زنان، بیتوجهی به حقوق کودکان، کودکآزاری و خریدوفروش برده، پولشوئی و فراهم آوردن زمینة قاچاق کالا، در واقع یکی از پربارترین پروندههای حقوقی در جهان امروز است. به جرأت میتوان گفت که در قرن معاصر، در چنین درازنای 40 سالهای هیچ منطقه از جهان به اندازة امارات متحدة عربی در زمینة بیتوجهی به قوانین حقوقی و ناچیز شمردن حقوق انسانها تا این حد به پیش نتاخته!
امارات متحده امروز یکی از مراکز مهم مافیای جهانی است. اسطورة ثروتهای بادآورده در این شیخنشین که در بوقهای تبلیغات رسانهای ناشی از صادرات «نفت خام» معرفی میشود، یکی از همان داستانها است که دستهای وابسته به مافیای جهانی برای مردمان نوشته. به طور مثال، این پرسش مطرح میشود که به چه دلیل کشور کویت، هر چند در زمینة تولید نفتخام و جمعیت تقریباً در موضع مشابهی با امارات متحده قرار میگیرد، از چنین «رونق» اقتصادی و مالی خیره کننده بهرهمند نشده؟ یا اینکه، نفت گرانقیمت لیبی که به دلیل برخورداری از «اکتان» بالا گرانترین نفتخام در جهان به شمار میآید چرا نتوانسته برای چند میلیون لیبائی «رونق» شبهاماراتی فراهم آورد؟ پاسخ به این سئوالات کاملاً روشن است؛ ثروتهائی که در امارات دستبهدست میشود، به هیچ عنوان ارتباطی با تولیدات نفت خام ندارد. تولید نفت خام در این کشور در عمل پوششی است جهت دور نگاه داشتن افکارعمومی جهان از واقعیاتی که در عمق اقتصاد و امور مالی این «شیخنشین» در حرکت است: واقعیاتی برخاسته از اقتصاد مافیائی!
در همینجا به صورت شتابزده میتوان به طور مثال به ارتباط این شیخنشین با شبکة طالبانپروری ایالات متحد و انگلستان در آسیای مرکزی اشاره کرد. به یاد داریم که یکی از مراکز مهم تجمع رهبران طالبان شهرهای عمدة امارات متحدة عربی بود. بینظیر بوتو، یا همان «امالطالبان» در فرودگاه امارات سخنرانی جانانه ایراد میکرد؛ نواز شریف پس از خروج از عربستان پای به امارات گذاشته بود؛ و آخرین عکس بنلادن، عکسی است که در بیمارستان آمریکائی دوبی و هنگام عیادت نمایندة سازمان سیا از وی برداشته شده! عکسی که روزنامة فیگارو، فقط چند روز پیش از حملة ارتش آمریکا به افغانستان با شوق و ذوق فراوان در صفحة اول خود به چاپ رسانده بود! به همین دلیل، ذخائرارزی عربستان و امارات که طی سالیان دراز به مصرف تشکیل هنگهای عرب و مسلمانان «از جان گذشته» در افغانستان میرسید، در امارات متمرکز شده بود. البته در ازای این «اسلامنوازی»، شبکههای وابسته به ایالات متحد و انگلستان نیز از طریق صادرات اسلحه، خریدوفروش برده، قاچاق مواد مخدر، و دیگر فعالیتهای «مشروع» و «دینی» منافع خود را در محل چند برابر میکردهاند. با این وجود، شبکة فوق فقط یک شاخه از فعالیتهای اقتصادی در امارات به شمار میآید. اگر به این شاخه، گسترش شبکة قاچاق کالا و صادرات مواد مخدر و تجارت انسان از طریق «حکومت اسلامی» را، خصوصاً پس از پایان جنگ و آغاز ماهعسل زوج خوشبخت «هاشمی ـ خامنهای» اضافه کنیم، و اگر به همین شبکه، ارتباطاتی را که پس از سقوط امپراتوری کارگری استالینیستها در کشورهای سابقاً شورائی بر پا شد بیافزائیم، و همچنین ارتباط شبکة کذا را با تحولات لبنان و خصوصاً خاندان «جلیل» حریری که مسقطالرأسشان همان شبهجزیرة عربستان است در نظر داشته باشیم، میتوان به گوشهای از ابعاد نجومی این ارتباطات مالی دست یافت. یادآور شویم که ژاک شیراک، رئیس جمهور سابق فرانسه که طی 40 سال گذشته یکی از مهمترین دولتمردان در جمهوری پنجم این کشور به شمار میرود، پس از بازنشستگی، امروز در پاریس، شهری که خود 20 سال شهردار آن بود، در خانة حریریها زندگی میکند، و «میهمان» این خاندان است! این شواهد نمونهای به دست میدهد از گسترة عملیات مالیای که به نام اقتصاد «نفتی» امارات متحدة عربی زیر گوش ملتها در جریان افتاده.
ولی خورشید پرفروغ حاکمیت 40 سالة مافیای غرب بر این سرزمین امروز در حال غروب است. بحرانسازیهائی که غرب به نام «اسلامدوستی» در افغانستان و پاکستان به راه انداخته بود، تا از طریق آن بتواند اتحاد شوروی را از تخت سلیمانی به زیر کشد، اگر در اهداف سیاسی و نظامی خود موفق شد، زمینه را نهایت امر جهت مجموعه فعالیتهائی آماده کرد که در قلب آنها دیگر صورتبندیای به نام «امارات متحدة عربی»، در قوالب گذشته نمیتواند محلی از اعراب داشته باشد. ورشکستگی بیش از 40 شرکت معظم اماراتی که پس از اعمال تحریمهای اقتصادی بر علیه ایران توسط شورای امنیت سازمان ملل به وقوع پیوست، نشان داد که اوجگیری اقتصادی امارات بیش از آنچه نتیجة صناعت و تجارت و حرفه و فن و فعالیتهای فرهنگی و هنری و غیره باشد، در گرو «ری اکسپرت» است؛ عملی که نهایت امر اقتصاد کشور را در جیب محافل بینالملل میگذارد. از طرف دیگر، فروپاشی مالی امارات که طی بحران مالی اخیر این کشور را عملاً در معرض ورشکستگی کامل اقتصادی قرار داد، بخوبی نشان میدهد که مسیر حرکت نقدینگیها دیگر نمیتواند همچون گذشته در ظاهر امر به جانب اقتصاد امارات و در واقع به سوی بانکهای غربیای در جریان افتد که صاحبان اصلی این «شبهکشور» هستند.
در چنین شرایطی است که ملکة انگلستان، در مقام ریاست یکی از مهمترین خاندانهای وابسته به «اقتصاد موازی»، در رأس گروهی از صاحبمنصبان حاکمیت انگلیس راهی امارات متحده میشود. تلاش دربار انگلیس را در این دیدار جهت بازسازی شبکة استعماری بریتانیا به صراحت میتوان بازشناخت. دلیل نیز روشن است، در مرزهای انگلستان بحران سیاسی بیداد میکند. هیئت حاکمة انگلیس، با مسئولیت سیاسی و تشکیلاتی حزب کارگر، با شتاب و شوق و ذوق فراوان پای به جنگ در افغانستان و عراق گذاشت، به این امید که از طریق ایران به سواحل خزر برسد. در صورتیکه به دلیل مواضع روسیه بریتانیا از این جنگها طرفی را که میبایست نبست. و نظریة استعماری دیرپائی که «جنگ» را در هر حال در ترادف با «منافع» قرار میداد، و میوة جنگ استعماری را برای محافل جنگافروز مأکول و خوشخوراک مینمود، اینبار برای استعمار بر درخت عرعر روئید؛ باکینگهامپالاس از جنگ جز تلخکامی ثمرهای نبرد.
در داخل مرزها، انگلیس نه تنها با بحران مالی، اقتصادی و کسری بودجههای کلان روبرو شده که ساختار سیاسی و دیرپای دمکراسی بریتانیا به دلیل عملکرد شتابزدة «باند بلر» به طور کلی از هم فروپاشیده. تلاشهای حزب کارگر جهت «شیطانی» نمایاندن شخص بلر، و تلطیف تصویر اجتماعی حزبکارگر و جستجوی مفری جهت خروج از بنبست فعلی کاملاً بینتیجه است. امروز در کشور بریتانیا نه تنها حدفاصل میان نظریات سیاسی احزاب معنا و مفهوم خود را از دست داده، که اصولاً ساختاری به نام حزب در معنای واقعی کلمه وجود خارجی ندارد. برای کشوری چون انگلستان این بحران سرنوشتساز است چرا که طی دویست سال گذشته، الگوی سیاسی حاکم بر این کشور از همین بافت ویژه تغذیه کرده. اینک محل تغذیه و منبع الهام سیاست انگلستان به طور کلی از میان رفته. به طور مثال، در مورد جنگ عراق حزب کارگر راستگراتر از محافظهکاران عمل کرد! در چنین وضعیتی محافظهکاری چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد؟
الیزابت دوم، در واقع جهت جستجوی راهحل جهت همین معضلات، سال پیش پای به جمهوری سابقاً لائیک ترکیه گذاشت، و اینک به دیدار شیوخ امارات میرود. حاکمیت انگلستان با این عمل منطقة نفوذ خود را در اطراف مرزهای «مجازی ـ سیاسی» روسیه و چین و هند تعیین میکند، ولی باید دید نتیجة این «تعیین حدود» در واقعیت چه میتواند باشد؟
در مورد ترکیه نتیجه در برابرمان قرار گرفته. انزوای هر چه بیشتر دولت آتاترکی در بین ملل «متمدن» و دولتهای «دمکرات» اروپائی! به عبارت دیگر، پایان دورة «اروپائی» ترکیه، و آغاز دوران «روسی ـ عثمانی»! این است نخستین ثمرة سفر پربار علیاحضرت به این دیار! باید گفت چنین میوهای تلختر از آن است که حتی دربار انگلستان نیز در این شرایط وانفسا حاضر به تناولاش شود. از طرف دیگر، در این ساختار، ترکیه به سرعت تبدیل به مهرة نشاندار تشکیلات نظامی آمریکا میشود، و اگر از دیرباز، نگهبان ناتو و یا به قول شادروان هدایت «قراول» بوده، امروز با طرح سپر موشکی دیگر مزدور نشاندار شده. چگونه میتوان این طرحها را سازنده تلقی کرد، جز آنکه برنامة امروز دربار انگلستان را به صراحت جنگسازی بر علیه روسیه ارزیابی کنیم.
ولی امارات وزنة سیاسی ترکیه را ندارد، هر چند از منظر استراتژیک از این کشور مهمتر تلقی گردد. حال باید ببینیم، اگر اقتصاد اماراتی دیگر امیدی به ادامة وضعیت خود ندارد؛ اگر تحریم اقتصادی ایران زمینة نفوذ شبکة خاورمیانهای انگلستان را به درون کشورمان از میان برداشته؛ اگر صورتبندیهای نظامی و امنیتی در عمان و یمن و شاخ آفریقا به زیان غرب در حال تغییر و تحول است، و اگر تمامیت ارضی عربستان سعودی دیگر داستانی است متعلق به گذشتهها، انگلستان در خلیج «همیشه» فارس با مهرهای به نام امارات چه میتواند بکند؟ اینها مسائلی است که میباید در نظر داشت، چرا که خروج از بحران فعلی، حتی اگر عملی نیز باشد، به هر صورت ممکن دیگر نمیتواند به «هنگکنگی» شدن پروژة استعماری امارات بیانجامد؛ انگلستان میباید راه دیگری برگزیند. این سئوال باقی میماند که با اسلامی کردن ارتباطات اجتماعی و فرهنگی در امارات، به عبارت دیگر از طریق گسترش «دینفروشی»، انگلستان تا کجا و تا چه حد خواهد توانست امارات را همچنان در قافلة باکینگهام پالاس نگاه دارد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر