در مطلب امروز نگاهی خواهیم داشت به آرایش استراتژیک در منطقة خاورمیانه و قفقاز. مدتها پیش در مطلبی تحت عنوان «روسیه و آسیا» عنوان کرده بودیم که هیئت حاکمة روسیه در برابر فشارهای مشخصی از سوی غرب «عقبنشینی» کرده. امروز این عقبنشینیها به صورتی علنیتر عواقب و بازتابهای خود را به نمایش گذاشته. مسلماً نخستین دلیل این عقبنشینی را میباید در تحلیل حاکمیت روسیه از احتمال قریب به یقین قدرتگیری حزب محافظهکار در انگلستان تلقی کرد. میدانیم که این حزب در عمل شاهرگ حاکمیت در انگلستان به شمار میرود و سیاستهای کلی حاکمیت همیشه از طریق «محافظهکاران» در فضای استراتژیک انگلستان اعمال میشود، نه از طرف حزب کارگر. در شرایط فعلی، به قدرت رسیدن حزب محافظهکار به این معناست که ارتباط استراتژیک جناح اوباما با حزب کارگر گسسته شده، ارتباطی که بسیاری از بدهبستانهای کاخسفید، چه در عراق و چه در افغانستان بر آن تکیه داشت و نهایت امر روسیه نیز در آن دخیل شده بود!
اولین نشان عقبنشینی روسیه، تأئید تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل بر علیه ملت ایران بود. تحریمهائی که روسیه با پذیرفتنشان، در کمال تعجب خطر زمینهسازی جهت ایجاد تنش و درگیری نظامی در مرزهای خود را نیز همزمان افزایش داد! به عنوان دومین نشان «عقبنشینی» کرملین در برابر فشار غرب، میباید از حضور «شبهرسمی» دیمیتری مدودف در ایالات متحد و استقبال «سرسری» کاخسفید از وی سخن به میان آوریم. دیدیم که به افتخار دیدار رئیس دولت روسیه از ایالات متحد نه مجلس ضیافت نمایشی در کاخسفید بر پا کردند، نه از ایشان برای حضور در سنا و مجلس نمایندگان دعوت به عمل آوردند، و نه سخنرانی در دانشگاههای معروف آمریکا برایشان برنامهریزی شد! این «سفر» که اوج آن را در «برگر ضیافت» ریاست جمهوری آمریکا در «هل برگر»، همبرگرفروشی آرلینگتون شاهد بودیم، بیشتر به نوعی قهر دیپلماتیک میماند، تا گسترش روابط بین دو قدرت جهانی!
امروز میبینیم که پس از فروپاشیهای استراتژیک در مواضع آتاترکیهای آنکارا، ابعاد جدیدی به این «عقبنشینی» افزوده میشود. و مسلماً سفر هیلاری کلینتن به 5 کشوری که در قلب منطقة نفوذ کرملین قرار دارند یعنی به اوکراین، لهستان، آذربایجان، ارمنستان و گرجستان به احتمال زیاد انفجاری است دیپلماتیک که روسیه جهت «هضم» آن نیازمند ماهها و ماهها فرجه خواهد بود.
البته در آغاز کار، و هنگام برنامهریزی این «عقبنشینی»، طی سخنرانی دیمیتری مدودف «اهداف» مورد نظر از سوی کرملین صراحتاً مطرح شده بود. مدودف در سخنرانی خود، هدف اصلی از کشاندن روابط دیپلماتیک بین کرملین و کاخسفید به نقطة «کور» فعلی را در چارچوب تلاشی جهت مدرنیزاسیون کشور روسیه مطرح کرد! و دیدیم که در پس این دیپلماسی «خضوع و خشوع» دو گزینة مشخص مرتباً در دیدارهای دیپلماتیک بین شخصیتهای سیاسی روس و آمریکائی به سطح کشانده شده: عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی، و سرمایهگذاریهای کلان صنایع فوقپیشرفتة ایالات متحد در این کشور!
ولی در شرایطی که هنوز عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی قطعی نشده، و صنایع «سیلیکان ولی» ایالات متحد یک دینار هم جهت انتقال تکنولوژی در روسیه سرمایهگذاری نکردهاند، فقط و فقط به دلیل عقبنشینی کرملین شاهدیم که برخی محافل که پیشتر از صحنة سیاستگزاری عقب رفته بودند، برای تجدید شرایط پیشین در منطقة خاورمیانه، قفقاز و اروپای شرقی خیز برداشتهاند. سفر هیلاری کلینتن در واقع اوج همین تلاشها میباید تلقی شود.
هیلاری کلینتن نخست در جمهوری اوکراین در شرایطی که میهمان دولت طرفدار روسیه است، ابراز میدارد:
«راه برای ورود این کشور [اوکراین] به ناتو همچنان باز است!»
بیبیسی، 2 ژوئیه 2010
میدانیم که یکی از دلائل اصلی به قدرت رسیدن «ویکتور یانکوویچ»، در ساختار دولت فعلی اوکراین در عمل ایجاد راه بند در برابر جذب این کشور به درون سازمان ناتو و نهایت امر اتحادیة اروپا بوده. در نتیجه، اظهارات خانم کلینتن در شرایط سیاسی فعلی به هیچ عنوان نمیتواند مورد تأئید کرملین قرار گیرد. این «عمل» نوعی بازی کردن با سیستم عصبی هیئت حاکمة روسیه میباید تلقی شود، بازیای که خانم کلینتن آنرا با لذت فراوان دنبال خواهند کرد! حال این سئوال پیش میآید که چگونه جناح هیلاری کلینتن که به دلیل عقب نگاه داشته شدن هیئت حاکمة انگلستان از تحولات منطقة قفقاز تاکنون در مسائل منطقه مجبور به سکوت و عقبنشینی بوده، اینک پای پیش گذاشته و در اوکراین مستقیماً لبة تیز دیپلماسی بحرانآفرینی را متوجه شاهرگ مسکو میکند؟
از طرف دیگر، اگر از اهداف سفر هیلاری کلینتن به لهستان هنوز اطلاع «موثقی» در دست نیست، به احتمال زیاد باز هم مسئلة «سپر دفاعی» ایالات متحد در اروپای مرکزی از صندوقچة وزیر امور خارجة آمریکا که اینک جان تازهای گرفته، بیرون کشیده خواهد شد! پر واضح است که استقرار موشکهای «ضدموشک» در اروپای مرکزی حساسیت شدیدی در مسکو برمیانگیزد و به احتمال زیاد در شرایط فعلی عملی نخواهد شد، ولی هیئت حاکمة ایالات متحد با طرح مواضع خود، در عمل مرتباً به کرملین گوشزد میکند که از اهداف خود در اروپای مرکزی حاضر به عقبنشینی نیست.
ولی سفر وزیر امور خارجة آمریکا به آذربایجان، ارمنستان و گرجستان حکایتی است کاملاً متفاوت. میدانیم که این سه کشور در منطقة حساس قفقاز عملاً شاهرگ ارتباطی روسیه با تمدنهای بزرگ در جنوب تلقی میشوند ـ کشورهای ایران و ترکیه و به طبع اولی منطقة زرخیز بینالنهرین! پس از سفر اخیر رابرت گیتس به آذربایجان، آمریکا تحت عنوان مبارزه با تروریسم تمایل خود را جهت ارسال نیروهای نظامی از طریق راههای زمینی جمهوری آذربایجان، گرجستان و ... به افغانستان اعلام کرده:
«در جمهوری های آذربایجان و ارمنستان، هیلاری کلینتون خواستار حل مناقشههای منطقه شده و همچنین در صدد تسهیل دسترسی آمریکا به راه های زمینی منطقه، برای اعزام نیرو به افغانستان برخواهد آمد.»
همان منبع!
آنان که با جغرافیای سیاسی منطقه آشنائی مختصری داشته باشند، میدانند که جهت اعزام نیرو به افغانستان پای گذاشتن به منطقة قفقاز به هیچ عنوان نمیتواند «ضروری» تلقی شود! پرواضح است که این اظهارات، حداقل تا آنجا که لشکرکشی به افغانستان را شامل شود، از نظر استراتژیک از معنا و محتوا خالی است. اعزام نیروی نظامی، خصوصاً از طریق راههای زمینی، از منطقة قفقاز به افغانستان از آن داستانها است که فقط شوخی و مزاح میتواند تلقی شود. ولی با تکرار این شوخی «خنک» واشنگتن گویا سعی دارد که شکاف ایجاد شده در قلب هیئت حاکمة روسیه را در مورد چگونگی برقراری روابط نوین با غرب تا حد ممکن عمیقتر کند.
جهت به دست دادن چشماندازی فراگیرتر از آنچه در بالا آوردیم میباید نگاهی به مطالب گذشتة همین وبلاگ در مورد استراتژیهای احتمالی روسیه در سطح جهانی داشته باشیم. کرملین دو گزینة پایهای در ارتباط با قفقاز میتواند داشته باشد. گزینة نخست پای نهادن در ارتباطی نوین و مستقیم با ملتهای جنوب ـ ایرانیان و ترکها ـ و استقرار روابطی بر پایة حسنهمجواری در منطقه است. پرواضح است که در صورت اتخاذ این گزینه کرملین در تقابل با سیاستهای جاری کاخسفید و دیگر متحدان آمریکا در قفقاز قرار خواهد گرفت. در چنین شرایطی نوعی «جنگ پنهان» استعماری آغاز میشود که شاید روسیه نه شهامت کافی جهت پایهریزی آن را دارد، و نه خود را آنقدر قدرتمند میبیند که بتواند از عهدة چنین پروژهای برآید.
گزینة دوم روسیه در مورد قفقاز به همکاری با شبکة استعماری غرب در ایران و ترکیه محدود میشود، همکاریای که روسیه را در روابطاش با تهران و آنکارا نهایت امر «مدیون» غرب خواهد کرد، هر چند در ازای این «همکاری» مسکو امکان داشته باشد که با پرداخت حقوحسابهای سیاسی به آمریکا و انگلستان در ردة شریک درجه دوم از چپاول ملتهای منطقه تا حدودی بهرهمند شود. از شرایط فعلی چنین میتوان استنباط کرد که جناح دیمیتری مدودف میباید از پیروان گزینة دوم، یعنی همگامی با شبکة چپاول غرب در جنوب باشد. آنچه پیشتر در همین مطلب به عنوان «عقبنشینی» کرملین مطرح کردیم، در واقع بازکردن مسیر همین «همکاریها» میباید تحلیل شود، همکاریهائی که به روسیه موضع متحد درجه دوم اعطا خواهد کرد! ولی گزینة آقای مدودف همچون دیگر گزینهها «تبعات» ویژهای نیز از آن خود دارد، و پیروی از این سیاست «بخردانه» همانطور که میبینیم نهایتاً در قفقاز منجر به کشاندن گیتس و کلینتن به آذربایجان، و تکرار تقاضاهای اینان جهت نصب «سپردفاعی» و یا اعزام نیروهای نظامی از طریق این منطقه به افغانستان شده!
ولی آنچه نه روسیه و نه آمریکا هیچکدام صریحاً به زبان نمیآورند، این اصل پایهای است که «پیشنهاد» اعزام نیروهای زمینی ناتو از طریق ارمنستان و آذربایجان به افغانستان، فقط و فقط به معنای اشغال نظامی قفقاز توسط ارتش ناتو و قطع ارتباط زمینی روسیه با کشورهای جنوب ـ ایران و ترکیه ـ خواهد بود. این عمل فقط به معنای گسترش ناتو به منطقة قفقاز میباید تحلیل شود. و به دلیل حساسیت مسئله مشکل میتوان قبول کرد که در هیئت حاکمة فعلی روسیه تمامی آراء موجود به نفع گزینة مدودف «مصادره» شده باشد. اما در شرایط فعلی که جناح مدودف حداقل در ظاهر قدرت را در دست گرفته، همانطور که بارها و بارها عنوان کردهایم تمایل شدیدی در هیئت حاکمة روسیه به غرب و فرار از همکاری و همیاری با ملتهای منطقه و آسیا به چشم میخورد. لیکن این «فرار» برخلاف آنچه هیئت حاکمة فعلی تصور میکند به هیچ عنوان منجر به الحاق روسیه به اروپای «دمکراتیک» و ثروتمند غربی نخواهد شد. چرا که موضعگیریهای هیئت حاکمة ایالات متحد در اروپای شرقی، موضعگیریهائی که هیلاری کلینتن پیامآور چند و چون آن در سفر اخیر به لهستان خواهد بود، دقیقاً جهت مهار همین جهش روسیه به سوی اروپای غربی شکل خواهد گرفت.
نتیجة تحمیل این «کلان ـ سیاست» در قفقاز بر روسیه، برخلاف آنچه هیئت حاکمة فعلی در کرملین مینمایاند فقط و فقط این کشور را تبدیل به یک متحد درجة دوم اروپای غربی خواهد کرد. روسیهای که از این ارتباط منطقهای سر بیرون میآورد، در جنوب با دیوارة «موشکهای» ضدموشک آمریکائی محاصره شده، و در مرزهای غربی با مجموعه سیاستهای تهاجمیای که نمونة آن را خانم هیلاری کلینتن در سفر اخیرشان به اوکراین عملاً به نمایش گذاشتند! خلاصة کلام از آنچه آقای مدودف در سفر به «سیلیکان ولی» انتظار داشتند، حداقل در این سیاست منطقهای مشکل میتوان اثر و آثاری دید.
البته لازم به یادآوری نیست ولی در همین مقطع است که باز هم مسلماً شاهد ایفای نقش «تبلیغاتی» سپردفاعی آمریکائیها در اروپای مرکزی خواهیم بود. و روسیه که در چنین شرایطی عملاً همچون دورة استالین به محاصره در آمده، مشکل میتواند در انتخاب شیوههای رشد و مدرنیسم آینده آنقدرها که آقای مدودف دوست دارند از خود استقلال رأی نشان دهد. در عمل، ایالات متحد به بهانة مبارزه با تروریسم پیشنهاد ویژهای به هیئت حاکمة روسیه ارائه میدهد، پیشنهادی که به دلیل حساسیت شدید استراتژیک مستتر در آن هیئت حاکمة فعلی را در قلب کرملین چندپاره خواهد کرد. تمایل بیمارگونة سیاستمداران ینگهدنیا در پافشاری بر حضور نظامی در قفقاز و استقرار موشکهای ضدموشک در اروپای شرقی و آذربایجان فقط و فقط برای دامن زدن به این بحران داخلی و گلآلود کردن آبها در مسکوست؛ میدانیم که بیشترین ماهیها را معمولاً در آبهای گلآلود صید میکنند.
در پایان مطلب جهت حسن ختام نگاهی نیز میباید به مسائل ایران در پرتو تغییرات گستردة استراتژیک اخیر داشته باشیم. در پی این تغییرات شاهدیم جناحهائی که نزدیک به انگلستان تحلیل میشوند، به تدریج بار دیگر به سطوح روابط سیاسی ایران بازمیگردند. در بساط تبلیغاتی حکومت اسلامی باز هم سر و کلة افرادی از قماش «حسین موسویان» پیدا شده، ایشان از پایگاه «انقلاب اسلامیشان» در آمریکا، و در بلندگوی رادیوهای سازمان سیا، هم برای آمریکا و هم برای ایران «تعیین تکلیف» میفرمایند!
«حسین موسویان، دیپلمات ارشد سابق جمهوری اسلامی به واشینگتن پیشنهاد کرده خصومتها را کنار گذاشته و در منافع مشترک منطقهای، با تهران گفت وگو کند.»
رادیوفردا، 29 ژوئن 2010
ولی زمانیکه ناظر بیطرف به اهداف اصلی واشنگتن از اعمال این «تحریمها» نگاهی بیاندازد به صراحت میبیند که «عدم تمایل» آمریکا به گشودن باب مذاکره، و خصوصاً تلاشهای واشنگتن جهت بحرانآفرینی در مرزهای جنوبی روسیه از جمله مهمترین اهداف واشنگتن است که خود را در پس پردة «تحریمهای سازمان ملل» پنهان داشته! نتیجتاً، سخنان آقای موسویان اگر تحت حمایت روزنامههای راستگرا و محافل مشخص سیاسی در ایالات متحد در بوق گذاشته شده، مسلماً در چارچوب سیاست فعلی کاخسفید آنقدرها حامی و پشتیبان نخواهد داشت.
از طرف دیگر، بحرانسازی یانکیها این امکان را فراهم آورده تا جایگاه «مبارزان ضدامپریالیست» دیرینه در درون حکومت اسلامی تقویت شود، و این موج «امپریالیستی» امثال برادران «لاریجانی» را تبدیل به سخنگویان ضدامپریالیست و مدافعان «منافع ملی» کند.
«در نخستین واکنش رسمی از سوی مقامات جمهوری اسلامی به خواستة کشورهای غربی مبنی بر آغاز دور تازه گفتوگوهای ایران با اعضای گروه 5+1، رئیس مجلس ایران با متهم کردن غربیها و آمریکائیها به فریبکاری و دادن پز سیاسی خواستار تعیین شرایط تازه برای این گفتوگوها شد.»
رادیوفردا، 3 ژوئیه 2010
در اینکه غربیها فریبکاری میکنند، مسلماً جای تردید نیست، اگر فریبی در کار نمیبود غرب میتوانست روابط دیرینة خود را با حکومت اسلامی آشکار کند. و با اینکار بجای حمایت زیرجلکی از اقتصاد «سپاه پاسداران» در ایران، و تلاش جهت تحکیم پایههای فضای امنیتی و نظامیای که با ظاهرسازی و حمایتهای «آبکی» و دروغین، تحت عنوان «دمکراسی» در منطقه به راه انداخته، امکان حضور واقعی ملتهای منطقه را در صحنة سیاست کشورهایشان فراهم آورد. البته این پردهدریها «هزینهای» سنگین خواهد داشت که غرب در منطقه حاضر به قبول آن نیست. و میبینیم در مسیر این جبونی و عافیتطلبی چگونه روسیه را نیز با خود در این بیراهه «همراه» کرده. به خاطر اجتناب از قبول همین هزینههای سیاسی و استراتژیک است که کار به «صحنهآرائی» امروز کشیده، و در تبلیغات رسانهای غرب، یک جانی شناخته شده به نام میرحسین موسوی تبدیل به رهبر «آزادیخواهان» کشور ایران میشود! ولی این را نیز میباید به صراحت دید که از طریق همین «فریبکاریها» است که غرب برای محفل لاریجانیها «نان و آب» فراهم کرده، و به مصداق «از کرامات شیخ ما چه عجب»، شرایطی به وجود آورده تا ایشان نخست «پنجه را گز نموده» و سپس بفرمایند «وجب!»
حضرت لاریجانی در این سخنوریها «شرایطی» را جهت مذاکرات پیش میکشند که اگر غرب از روز نخست آنها را قبول کرده بود دیگر نیازی به اینهمه شوروشر در کار نمیآمد. شرایطی ایجاد میشد که آقای لاریجانی هم نمیتوانستند با آراء سپاه پاسداران و بسیج از شهر قم به ریاست قوة مقننه دست یابند! بر اظهارات مفتضحانة لاریجانی هر نامی بگذاریم، عنوان اصلیاش مسلماً «نان قرض دادن محافل» خواهد بود، نه حمایت از «منافع ملی»! نتیجة منطقی اظهارات آقای لاریجانی که به نوعی «حقیقتگوئی» دیپلماتیک منجر شده، همان چرخش علنی ایشان و دیگر همفکرانشان به محافل «مغبون» در «انقلاب» اسلامی، یعنی خط امامیها و سبزها خواهد بود.
از طرف دیگر، همزمان با ایجاد بنبست در فضای دیپلماتیک منطقه که نمونة اظهارات لاریجانی یکی از آنهاست، بار دیگر این تمایل را در بوقهای تبلیغاتی آمریکا میبینیم که نقش «شیطانی» جمکران در مناسبات منطقهای کلیدی شده. این تبلیغات چنین القاء میکندکه ارسال «تکنولوژی» رادارهای نظامی جمکران به سوریه خطری است منطقهای:
«سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، بدون تأئید گزارشها در مورد ارسال سیستم رادار از سوی ایران به سوریه، هشدار داده است که برنامههای ایران در منطقه تأمینکننده منافع سوریه نیست!»
رادیوفردا، 3 ژوئیه 2010
اینکه جمکرانیها «رادار نظامی» داشته باشند از آن حرفهاست؛ ولی اینکه این رادارها را به سوریه «صادر» کنند و از طریق همین عملیات «الهی»، بر اساس اظهارات مسخرة فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت امورخارجة آمریکا که در رادیوفردا در بوق گذاشته شده، «تعادل» نظامی منطقه را بر هم زنند دیگر از آن جفنگیات ناب و اصیل است که فقط در دکان وزارت امورخارجة یانکیها و «هل برگر» میتوان یافت. ولی این «مانورهای» سیاستبازانه را در عمل میباید دنبالهای منطقی بر عملیات خانم کلینتن در منطقة قفقاز و اوکراین تلقی نمود.
تبلیغات و هیاهوی اخیر که آمریکا بر سر رادارهای جمکران در منطقة خاورمیانه به راه انداخته، مسلماً هدفی جز تأمین انزوای هر چه بیشتر برای اسرائیل و آتشافروزی میان ملتهای منطقه جهت جلوگیری از مذاکرات صلح دنبال نمیکند. این همان سیاست انسداد جناح سنتی دمکراتهاست که خانم کلینتن در رأس آن قرار گرفته. و همانطور که بالاتر عنوان کردیم، محور اساسی این دیپلماسی در شرایط فعلی همان کشیدن «مرز» حائل بین روسیه و مناطق جنوبی میباید تحلیل شود.
اما در ترکیه نیز این بحران همچون ایران ابعادی گسترده یافته و به تدریج دولت اسلامگرای آتاترکی را در مقام حامی اصلی حماس، و دیگر جنبشهای اسلامی در منطقه قرار داده! در پناه بحرانسازیهای اخیر کرملین و کاخسفید، کشور ترکیه که تا چندی پیش از طرف برخی محافل اروپائی و آمریکائی به سوی اتحادیة اروپا رانده میشد، و قرار بود تبدیل شود به الگوی «دمکراسی» در یک کشور اسلامی، اینک گام به گام به جانب جریانات تندروی مسلماننما از قماش حماس، اخوانالمسلمین، حزبالله و ... نزدیک میشود! اگر روند جریانات در همین مسیر ادامه یابد دیری نخواهد پائید که عکسهای آتاترک ریش و پشم پیدا کرده، با اجباری شدن حجاب اسلامی، روابط ترکیه با آمریکا و اسرائیل نیز به روابط پشت پرده تبدیل شود!
خلاصة کلام، هر چه زودتر ایالات متحد موفق شود که «خط» حائل میان روسیه و جنوب را از نظر استراتژیک ترسیم کند، هم کرملین بهتر و به صورتی دائمیتر در دام «سپردفاعی» واشنگتن گرفتار خواهد آمد، و در ارتباط با ملتهای منطقه نیازمند «صلاحدید» غرب خواهد شد، و هم نتیجتاً در ارتباط با منافع ایالات متحد «رامتر» و سربهزیرتر رفتار خواهد نمود. البته خانم کلینتن که پس از خروج دوباره از «تخم» ـ این «خروج» در کمال تعجب با به قدرت رسیدن محافظهکاران انگلستان همزمان شده ـ شروع به جیکجیک کردهاند، میباید در شرایطی روسیه و کل منطقه را به بنبست سیاسی و استراتژیک بکشانند که بحران اقتصادی در غرب همچنان ادامه دارد و مشکل میتوان مفری جهت خروج از آن یافت!
نمیباید فراموش کرد، در شرایطی این سیاستها از طرف آمریکا در پیش گرفته شده که وزارت کار ایالات متحد رسماً اعلام میکند، جهت بازسازی فضای «کار» در آمریکا نیازمند سالها و سالها گذشت زمان هستیم! در ادامة این سیاستها باید دید که خانم کلینتن با این «جیکجیکها» تا کجا میتوانند با تکیه بر شرایط هولناک مالی و اقتصادی حاکم بر ایالات متحد، سیاستهای جنگافروزانة این کشور را نیز همزمان در منطقة قفقاز و خاورمیانه، چه با حمایت روسیه و چه بدون حمایت این کشور با موفقیت دنبال کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر