شاید لازم به یادآوری نباشد ولی روز 22 خردادماه سال گذشته، در یک کودتای طراحی شده، حداقل در ذهن برخی محافل واپسگرا و دینخو میبایست میرحسین موسوی در تهران «تاجگذاری» میکرد! بله، ایشان پس از سه دهه جنایت، تاراج، وطنفروشی و سازماندهی به جنگ و تحریمهای اقتصادی و برنامهریزی جهت سرکوب فرهنگی و تحمیل حجاب اجباری، قرار بود با تکیه بر هیاهوئی که بلندگوهای بیگانه «آراء عمومی» معرفی میکردند، در تهران به عنوان رئیس جمهور «منتخب» ملت «تاجگذاری» نیز بفرمایند. با این وجود، «بهتان» و دروغ نفرتانگیز «انتخابات» 22 خرداد امروز پای به مراحل جدیدی گذاشته؛ جانیانی که در کشتارگاه کهریزک در میعاد این «انتخابات» و در بارگاه «امامزمان» چند تن از «خودیهای» حکومت اسلامی را به سرنوشت «غیرخودیها» دچار کرده بودند، بر اساس برخی گزارشات گویا محاکمه و «محکوم» نیز شدهاند! رادیوفردا، مورخ 30 ژوئن سالجاری در گزارش خود به نقل از خبرگزاری «ایسنا» مینویسد:
«دو نفر از متهمان پروندة کهريزک به قصاص محکوم شدند [دادگاه] 9 متهم ديگر را حسب اتهامات منتسب به آنان، به تحمل حبس، پرداخت ديه، جزای نقدی، انفصال موقت از خدمت و شلاق تعزيری محکوم کرده!»
البته همانطور که میتوان حدس زد نام و مشخصات افراد «خاطی» منتشر نشده! اینکه قوة قضائیه تعدادی افراد را که وابسته به نیروهای انتظامی معرفی میشوند به دادگاه ببرد و جلسات «غیرعلنی» برگزار نماید، در ساختاری استعماری که حکومت اسلامی بر پایة آن استوار شده میتواند «عادی» تلقی گردد. ولی زمانیکه «جرم» این افراد از منظر حقوقی تثبیت شده، و حتی حکم «قصاص» که در اینمورد ویژه میباید همان حکم اعدام تلقی شود برای دو تن از آنان صادر میشود، عدم انتشار اسامیشان دیگر به هیچ عنوان نمیتواند «قابل قبول» باشد. این حق ملت ایران است که «مجرم» را به نام بشناسد و از ارتباطات «مجرم» با جامعه، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی و پلیس کشور آگاه شود. این افراد میباید به مردم معرفی شوند، و جرمشان نیز از طریق مطبوعات و روزنامههای کثیرالانتشار به اطلاع عموم برسد. لاپوشانی در مورد کسانیکه به حکم دادگاه به اصطلاح «قانونی» مجرم شناخته شدهاند، دیگر به هیچ عنوان قابل توجیه نیست، لاپوشانی در این مورد به معنای به زیر سئوال بردن مشروعیت تصمیمات قوة قضائیه خواهد بود. قوة قضائیه با پنهانکاری در مورد این متخلفان بر موضع ضعیف و غیرقابل دفاع خود در سطح جامعه مهر تأئید میزند؛ موضعی که متأسفانه همواره ضعیف و متزلزل بوده.
به استنباط ما این موضع ضعیف از این جهت از سوی مقامات قضائی اتخاذ شده که «افراد» محکوم ناشناختهاند؛ از اعضاء و کادرهای رسمی پلیس و نیروهای انتظامی نیستند؛ و افشای نام و مشخصاتشان به لو رفتن شبکة چاقوکشان و چماقدارانی منجر خواهد شد که اینک سه دهه است تحت حمایت محافل استعماری کشور را به لاتخانه تبدیل کردهاند. جالب اینجاست که همان شبکههای استعماری که برای ما ملت مراسم «دلسوزی» هم به راه میاندازند، سعی دارند بر این واقعیت که اینک علنی شده به هر ترتیب ممکن سرپوش بگذارند. همان «رادیوفردا» در ادامة خبرپراکنیاش میگوید:
«پيشتر گفته شده بود متهمان اين پرونده ردههای مختلف نظامی از درجات سرتيپ، سرهنگ، تا ستوان، استوار و گروهبان را شامل میشوند.»
همانطور که میبینیم، این نوع «خبرپراکنی» به هیچ عنوان بیطرفانه نیست و در پس پردة آن نیات سیاسی نهفته! اگر در چارچوب ادعاهای رادیوفردا متهمان از افراد شناخته شده در نیروهای انتظامی و نظامی میبودند، اصولاً حکومت اسلامی قادر به لاپوشانی در مورد نام و مشخصاتشان نمیشد. این نوع «بیآبروئیها» در درون تشکیلات دولتی خیلی سریعتر از آنچه رادیوفردا میپندارد انعکاس یافته و نهایت امر به خارج درز میکند. باید در همینجا به مدیران این رادیو یادآور شویم که اگر نام این متهمان فرضی پنهان مانده، فقط به این دلیل است که از همکاران صدیق تشکیلاتی هستند مشابه تشکیلات خود شما. اینان نمیباید «لو» بروند، چرا که امنیت سازمانها و تشکیلاتی که اربابان حکومت اسلامی با کودتا و کشتار و لاتبازی از 22 بهمن 57 تا به امروز بر مردم این مملکت حاکم کردهاند به خطر میافتد. اگر مردم این مملکت بدانند که لاتولوتهای خیابانی از قماشی که بارها و بارها در فیلمهای خبری دیدهایم نقش زندانبان، بازجو، مأمور شکنجه و غیره را هم در این حکومت الهی بر عهده گرفتهاند، دیگر تتمة آبرو برای حکومت امام زمان باقی نمیماند.
ولی آنزمان که همین اوباش خیابانی با فرو کردن باطوم به مقعد «نورچشمان» همکاران و همفکرانشان از قماش «روحالامینیها» دنیا را در برابر چشمانشان تیره و تار کرده، و تولههایشان را به سرنوشت دیگر فرزندان این سرزمین دچار میکنند، باز هم همین نظام به خطر میافتد! اگر قرار باشد باطوم به مقعد تولة «عبدالحسین روحالامینی نجفآبادی» فرو کنند، این جانور خودفروخته و آدمنما که با خوش خدمتی و پیشخدمتی در یک نظام آدمکش به ریاست «انستیتو پاستور» و ریاست کمیتة تحقیقات «علمی» مجمع تشخیص مصلحت دست یافته خود را در مرکز دایرة «خطر» خواهد دید! نه تنها او، که تمامی خودفروختگانی که از طریق همکاری با ماشین سرکوب در این مملکت به نان و آب رسیدهاند به این صرافت خواهند افتاد که «نورچشمانشان» و در نتیجه خودشان آنقدرها که میپندارند در «امنیت» نیستند! بله، در چنین شرایطی «نظام» این مردهشویان نیز در خطر میافتد. به همین دلیل است که حداقل در «سطوح رسانهای» و تبلیغاتی توی سر آنهائی میزنند که رعایت حال «صاحبمنصبان» نظام امام زمان را نکرده بودند! اگر مجازات «فرضی» این جانیان در بوق و کرنا افتاده به این دلیل نیست که اعمال وحشیانة آنان را در قبال جوانان این کشور محکوم کنند، به هیچ عنوان! اگر این نوع «بازجو» و آدمکش در این حاکمیت سراسر توحش بر سرنوشت فرزندان ایران حاکم نشده بود، امثال آقای روحالامینی بجای باد انداختن در غبغباش، میبایست تا آخر عمر دم در بخش تزریقات در سه راه آذری چمباته میزد و به کپل بوگندوی صغرا خانم و ک...ن پشمالوی اصغر دیزل «سوزن» فرومیکرد. روحالامینی کجا و پست «مشاور» وزیر بهداشت کجا؟! این جانور قتل وحشیانة فرزندش را به هیچ گرفت و در حضور خامنهای گفت، «فدای سر رهبر!»
در عمل، ناشناس ماندن عوامل «باطومکاری» چندین حسن و مزیت دارد: هم چماقداران را از تعرض به تولههای مقامات منصرف میکند، و اطمینان خاطر «خودیها» را قوت میبخشد، و هم به قوة قضائیة جمکران که توسط مشتی آخوند عراقیالاصل اداره میشود این امکان را میدهد تا چند تن دیگر از ایرانیان را بجای متهمان ناشناس این پرونده «قصاص» کرده، و با «ناشناس» ماندن قربانیان از شر بدهبستانهای «حقوقبشری» با اربابانشان در غرب نیز خلاص شوند. نهایتاً، حکومت دستنشانده با قصهپردازی و هیاهوی تبلیغاتی پیرامون وحشیگریهای عواملاش در زندانها و «پردهبرداری» از «فعالیتهای» اسلامی و دینی و عقیدتی حکومت امام زمان، جوانان را هر چه بیشتر به وحشت افکنده و از هر گونه تعرض به پایههای این حکومت استعماری منصرفشان میکند.
این موضعگیری حتماً برای حکومت اسلامی محاصرة «شانس از همه طرف» تحلیل میشود، ولی این تشکیلات فراموش کرده که با این مانورها هر روز بیش از روز پیش اعتماد عمومی را از دست میدهد. اوباشی از قبیل «دکتر» روحالامینی حامیان یک رژیم سیاسی نیستند؛ زالوهائیاند که بر پیکر رژیمها میچسبند! این ملتها هستند که میباید از رژیمها حمایت و پشتیبانی کنند. ولی میدانیم که این «حرفها» برای یک مشت آخوند عراقیالاصل اصلاً معنا و مفهوم ندارد.
زمانیکه طی نمایشات مهوع «انتخابات» به صراحت از هموطنان درخواست کردیم در این خیمهشببازی ضدایرانی شرکت نکنند، دلیل داشت. این نوع حکومتها جهت سرکوب جوانان کشور نیاز دارند که هر چند سال یکبار، از طریق سرکوب جمعی و در بوق گذاشتن این سرکوبها، شجاعت، جسارت و آرمانخواهی جوانانی را که هنوز متحمل این سرکوبها نشدهاند به چالش بکشانند. بیدلیل نیست که حزب نوکرصفت توده از طرفداران بیقید و شرط همین «انتخابات» شده بود و بعد هم در کمال وقاحت رسماً اعلام کرد، «ما میدانستیم نظامیها کودتا خواهند کرد!»
به هر تقدیر نمیباید فراموش کرد که تا آنجا که مسئله به ادارة امور یک نظام استعماری مربوط میشود، عمومیت دادن به سرکوبها یکی از مهمترین اهداف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این نوع رژیمها است. به همین دلیل اساسیترین شیوهای که میتوان از طریق آن یک نظام استعماری را بر جامعه تحمیل کرد «ایجاد شرایط مناسب» جهت درگیریها در سطح جامعه است. ملتها برای گذاشتن نقطة پایان بر حاکمیت این نوع تشکیلات بر سرنوشتشان در درجة نخست میباید از پای گذاشتن در آشوبهائی که آغازگران آن همیشه عوامل حکومت، سازمانهای رنگارنگ امنیتی، سرکوبگران و لاتولوتهای شهری و وابستگان به نیروهای پلیس هستند جداً خودداری کنند. قانونی نمودن روابط اجتماعی، و جلوگیری از برخوردهای سرکوبگرانه و غیرمسئولانة نیروهای امنیتی و پلیسی که در چنین نظامهائی نمایندگان اصلی استعمار به شمار میروند میباید در رأس مطالبات ملی قرار گیرد. برگزاری «تظاهرات» در کوچه و خیابان نه دلیل بر آزادی خواهد بود، و نه شرکت کنندگان در چنین مراسمی میتوانند به اهدافی ملموس دست یابند؛ این نوع صحنهگردانیها را از دیرباز در کشور ایران شاهدیم، و تجربه نشان داده که از طریق چنین «عملیاتی» فقط و فقط امکان سرکوب مردم در کوچه و خیابان توسط محافل استعماری افزایش مییابد. ولی این سرکوبها را میباید به درستی تحلیل کرد، و در بررسیشان از احساسات و هیجانات دوری جست.
زمانیکه رادیوها و مطبوعات و رسانهها در سطوح بینالمللی، خصوصاً آندسته از رسانهها که مستقیماً وابسته به محافل استعماریاند، شروع به نقل قصه و حکایت از تظاهرات پرشکوه «آزادیخواهان» در فلان کشور و یا بهمان منطقه میکنند، رهبران جریانات سیاسی اگر ریگی به کفش ندارند، میباید به سرعت متوجه شوند که این «تظاهرات» به انحراف کشیده شده و دیریازود از درون این هیاهوی فراگیر اجتماعی ابزار مناسب و عصای دست محافل سرکوبگر بیرون خواهد آمد. به طور مثال، زمانیکه لاتولوتهای ساواک در دوران «آریامهر» خیابانها را برای آیتالله خمینی قرق کرده بودند، و بلندگوهای استعمار تمامی تحولات سیاسی کشور را در آندوره نتیجة «الهامات» و «فرمانهای» این مردک بیخرد و کودن مینمایاندند، پر واضح بود که در پس این «قهرمانسازی» آبکی اهدافی استعماری نشسته. آنان که به دلیل بیخردی و گاه خودفروختگی تحت عنوان مبارزه با «استبداد سلطنت»، ملت را با سر به درون چاه استبداد دینی فرو انداختند امروز بهتر است بیش از اینها مواظب حرف دهانشان باشند. دست این نوع سیاستباز خودفروخته امروز بیش از اینها رو شده که به خود اجازه دهد ملت ایران را اینچنین بازیچة محافل استعماری ببیند.
در کمال تأسف طی چند سال گذشته دو بار تجربیاتی همسان و هولناک از نظر سیاسی پشت سر گذاشتیم و هر بار شاهد بودیم که عکسالعمل محافل دستنشاندة اجنبی در برابر این «صحنهگردانی» واحد و یکسان باقی ماند. نخست تجربة ملاممد خندان بود و چند سال بعد دوران گربهرقصانی میرجلاد موسوی؛ در هر دو میعاد عکسالعمل محافل دستنشانده یکسان بوده: حمایت از بحران، گامنهادن در مسیر بحرانسازان واقعی، و بزرگنمائی جنایات اینان، تحت عنوان «مبارزات»! تمامی محافل دستنشانده، چه در خارج و چه در داخل مرزها یک اصل کلی را دنبال کردند، حمایت از شخصیتسازی استعماری، میدان دادن به توهمات تودهها در پناه سیاستهائی که گویا قرار بوده خیلی «بخردانه» باشد، و نهایت امر قرار دادن جوانان ایران در برابر لولة توپ استعمار.
امروز نیز به صور دیگر ملت ایران درگیر همین «تبلیغات» شده! حتی اگر محکومیت حقوقی اوباش کهریزک «نمایشی» نباشد و به صورتی واقعی برخی افراد در سازمانهای سرکوبگر استعماری به چوبة دار سپرده شوند، این اصل کلی را نمیباید از نظر دور داشت که با محکوم کردن و یا اعدام چند لاتولوت مشکل ایرانیان بر طرف نخواهد شد. این لاتها تولیدات عالیة نظامهای استعماری در کشور ایراناند، و در کمال تأسف در هر کوی و برزن دهها نمونهشان یافت میشود. فوت کردن رادیوها و سایتهای خارجی در آستین «مجازات» فرضی اینان، و پر کردن صفحات روزینامههای دولتی در ایران با تصاویر «قربانیان» و اعلام تصمیمات حقوقی فقط یک نتیجه خواهد داشت، «زنده نگاه داشتن تجربة سرکوب جوانان توسط نیروهای امنیتی»! این هیاهوی «تبلیغاتی» با استفاده از این میعادها سعی دارد بر زخم هزاران جوان ایرانی همه روزه نمک بپاشد، باشد که احدی «قدرتمداری» این نظام استعماری و دستنشانده را حتی یک لحظه هم از یاد نبرد.
در شرایط سیاسی ایران طی چند سال آینده به احتمال زیاد باز هم به میعادی به نام «انتخابات» ریاست جمهور در حکومت اسلامی پای خواهیم گذاشت؛ از هم امروز بهتر است آنان که به خیال خود «آزادی» را قرار است از درون صندوقهای جمکران بیرون بکشند، تکلیفشان را با ملت ایران روشن کنند. در اینکه دمکراسی سیاسی نیازمند انتخابات است شکی نداریم، ولی هر صندوقی را نمیباید صندوق آراء ملت به شمار آورد. در شرایط سیاسی فعلی به راه انداختن انتخابات در کشور یک شبیهسازی احمقفریب است. در وضعیتی که مطبوعات در محاق سانسور مطلق دستوپا میزنند، در وضعیتی که حتی نمایندگان طرفدار دولت در مجلس شوربای اسلامی جرأت ندارند مواضع محفلی و تشکیلاتیشان را در مورد یک دانشگاه اسلامی که ناندانی برخی نورچشمیهای حکومت اسلامی شده بیان دارند، و در حال و هوائی که هر کس را بخواهند به هر جرمی به پشت میلههای زندان میاندازند حمایت از انتخابات فقط «آدرس عوضی» است. آنان که به دنبال این آدرس عوضی میدوند، یا همچون نمونة جوانانی که در کشتارگاه کهریزک به زیر پا له شدند، خود قربانی مستقیم عواقباش خواهند شد، یا اینکه با ندانم کاریها ملت ایران را به دنبال نخودسیاه روان میکنند.
فراهم آوردن شرایط یک انتخابات سالم سیاسی در کشور و قرار دادن انسان و بحث انسان و زندگی انسانها در مرکز توجهات سیاسی و انتخاباتی، یک زینت «فریبندة» تبلیغاتی نیست؛ نیازی است روشن که تجربیات جهانی انسانها را بازتاب میدهد. فقط با تکیه بر چنین انتخاباتی میتوان شعلة آتش بحرانی که سراسر کشور را فراگرفته خاموش کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر