مجلة معروف «فارینپالیسی» که به صورت «دوماهنامه» در ایالات متحد به چاپ میرسد برخلاف آنچه نزد برخی سخنگویان سبزهای جمکرانی متداول شده به هیچ عنوان یک نشریة «مستقل» و آزاد به شمار نمیرود. نخست بگوئیم که نشریة «آزاد» وجود خارجی ندارد. ولی فارینپالیسی در سال 1970 توسط محفل «هانتینگتن» بنیانگزاری شد، و این خود نشان از خاستگاه سیاسی و محفلی آن دارد. این مجله مستقیماً تحت نظارت دفتر و دستک «واشنگتن پست» منتشر میشود و آنان که با سیاستهای جاری در ایالات متحد آشنائی دارند بخوبی میدانند که «واشنگتن پست» سخنگوی رسمی دولت تلقی میشود. خلاصة کلام از آنجا که بر پایة قانون اساسی ایالات متحد دولت فدرال حق ندارد در داخل مرزها روزنامة رسمی داشته باشد، طی سالیان دراز نقش سخنگوی رسانهای دولت به تدریج بر عهدة «واشنگتن پست» و همین «فارین پالیسی» گذاشته شده.
تمامی سیاستهای کلان در ایالات متحد ابتدا در قالب مقالات «علمی» و «تحقیقی» در همین فارینپالیسی منتشر میشود و در عمل این نشریه زمینة سیاسی لازم در طبقات حاکم را جهت اعمال برخی سیاستهای مطلوب فراهم میآورد. به طور مثال، بحرانی که نهایت امر به اشغال نظامی عراق توسط ایالات متحد انجامید، از سالهای 1980 به صورت مداوم در همین فارینپالیسی در مقالاتی تحت عنوان «خطرهای عراق اتمی» منتشر میشد. از همان سالها «محققین» صاحبنظر در مورد خطرات «عدیدة» رژیم صدام حسین برای امنیت آمریکا در این نشریه قلمفرسائی میکردند.
چندی پیش شاهد بودیم که این فارینپالیسی «آزاد» و مستقل، همسر میرحسین موسوی را، علیرغم مواضع زنستیزی که این فرد سالها و سالها بانی و حامی آن بوده، به همراه مشتی دیگر از آخوندبچهها و تروریستها و چاقوکشان اسلامگرای منطقه، در جمع «برجستهترین» روشنفکران سال 2009 به جهانیان معرفی کرد. در اینمورد مطالبی نوشتیم و نیازی به تکرار مکررات نیست. ولی در تاریخ 16 ماه مارس 2010، فارینپالیسی باز هم نوک قلم را متوجه ایران کرده، و در مطلب مفصلی به قلم «جنویو عبدو»، تحلیل و تفسیری از موضعگیریهای هاشمی رفسنجانی در بحران دستساز «انتخابات» نمایشی جمکران ارائه داده.
در تجزیه و تحلیل «عبدو» از مواضع هاشمی رفسنجانی در ارتباط با انتخابات اخیر، طرز برخورد با مسائل ایران دقیقاً بر الگوئی استوار شده که از دیدگاه ایالات متحد، «زاویة رسمی» واشنگتن میباید تلقی شود. به عبارت سادهتر، در چارچوب این «زاویة رسمی»، سه دهة پیش در کشور ایران پدیدهای به نام «حکومت اسلامی» یک شبه از آسمان بر زمین افتاد و افرادی همچون علی خامنهای، هاشمی رفسنجانی، خاتمی، خمینی و ... فقط و فقط به دلائلی که مسلماً نویسندة «محترم» از برشمردنشان عاجز خواهد ماند، به ناگاه موضع روضهخوانی، منبرداری، دعانویسی و پیشنمازی را ترک کرده، در مجمعی به نام «شورای انقلاب» حضور به هم رساندهاند، و در همینجا بود که برق نخستین جرقههای دولت «اسلامی» در تاریخ جهان چشمها را خیره کرد؛ اینهمه در مرزهای ابرقدرت اتحاد شوروی سوسیالیستی سابق، و خصوصاً در اوج جنگسرد!
این است ویراست رسمی غرب و شرق از پدیدهای که در نظامهای رسانهای خود به آن عنوان «انقلاب اسلامی» دادهاند! ولی مشکل میتوان این تجزیه و تحلیل را جدی تصور کرد. این «سکتة» مرگآور در تاریخ کشور ایران، از جمله مسائلی است که مسلماً بر محور آن توافقی اصولی بین قدرتهای بزرگ جهانی صورت گرفته، توافقی که هنوز به قدرت خود باقی است. و از آنجا که هر کدام از این «قدرتها» در پس این توافقنامه «نان» خود را به تنور میچسبانند، صدای مخالفان این توافق ضدایرانی و ضدبشری باید به هر ترتیب ممکن در گلو خفه شود. ولی واقعیات تاریخی به ما یادآوری میکند که آنچه تحت عنوان «زاویة رسمی» واشنگتن مطرح شده، جز جفنگیات نیست.
این حکومت در پشت صحنه نتیجة عملکرد سازمانهای «نظامی ـ امنیتی» شاهنشاهی در مرزهای اتحاد شوروی سابق بود، هر چند در «جلوی» صحنه، از طریق هیاهوی رسانهای و تودهای همین تشکیلات توجیهی بر مشروعیت حکومت دستنشانده نیز تحصیل کرده باشد. خمینی از همان روزهای نخست جایش در زبالهدان بوده، و فقط از طریق بحرانسازی و کشاندن اراذل و اوباش به خیابانها و نهایت امر سرکوب هر گونه «تفکر»، تعمق، و بازنگری در مسائل جاری و سیاسی و اقتصادی کشور بود که این خیمهشببازی هولناک را پایتختهای قدرتهای بزرگ بر ملت ایران تحمیل کردهاند. این حکومت بر خلاف تمامی ادعاها از روز نخست هیچ پایهای در میان ایرانیان نداشت، و ایرانی برخلاف ترهات محافل یانکیها منتظر «افتضاحات» خردادماه اخیر جهت مخالفت اصولی با این به اصطلاح «انقلاب اسلامی» نشده بود.
پس از این «یادآوری» نگاهی به ترهات «عبدو» در فارینپالیسی میاندازیم. تمایل کلی این «مقالة تحلیلی» بر این پایه قرار گرفته تا رابطة انداموار علی خامنهای، رفسنجانی و دیگر لاتولوتهای سابقهدار حکومت اسلامی را با یکدیگر «مخدوش» جلوه داده، چنین وانمود کند که به طور مثال، علی خامنهای، علیرغم وابستگی کامل به همین لاتهای «صدرکودتا» در مخالفت با منافع اینان از احمدینژاد «حمایت» میکند! البته ما دلیلی نمیبینیم که علی خامنهای با محافلی «مخالفت» کند که وی را رسماً و بر اساس همان «ورقپارهای» که قانون اساسی نام گرفته، بر مسند ولایت امر مسلمین نشاندهاند. ولی نویسندة «دانشمند» فارینپالیسی از آنجا که خوانندگان را «احمق» میانگارد، مینویسد:
«خامنهای که در سال 1989 به ولایت برگزیده شد نشان داده بود که سیاستمداری زیرک است و بر پایة توافقها عمل میکند. ولی قدرت وی به دلیل عمیقترین بحرانی که از 1979 انقلاب اسلامی با آن روبرو شد به شدت متزلزل شده. کنترل وی بر بنیادهای سپاه پاسداران، قانونگزاری، قضائی، و ریاست جمهوری از دست رفته.»
فارینپالیسی، 16 مارس 2010
بله، همانطور که میبینیم بر اساس اظهارات نویسنده، این آقای خامنهای که از سال 1989 قرار بوده گویا بر پایة «توافقها» عمل کنند، امروز به شدت تضعیف شدهاند، و به همین دلیل در برابر دوستان و همکاران و حامیان اصلی خود به نفع کسانی که ایشان را تضعیف کردهاند موضعگیری میفرمایند! باید اذعان داشت که این «خامنهای» کارش تمام است. چرا که معمولاً سیاستمداران با تکیه بر کسانی دست به عمل میزنند که حامیانشان به شمار میروند، نه در ارتباط با افرادی که زیر پایشان را میکشند.
نویسندة فارین پالیسی، در همین مطلب نتیجه میگیرد که هاشمی رفسنجانی جهت «کمک» به رهبری پای پیش گذاشته و حمایت خود را از ایشان به صورت «شرطی» مطرح کرده، و این حمایت امروز به دلیل تضعیف موضع خامنهای برای آیندة مقام معظم بسیار مهم و حیاتی تلقی میشود! خلاصه در شرایطی که آقای خامنهای به قول «عبدو» کنترل خود را بر تمامی اهرمهای سیاستگزاری و حقوقی و امنیتی از دست میدهد، آقای هاشمی از ایشان حمایت میکنند! نمیدانستیم این هاشمی تا به این اندازه «ضعیف دوست» بوده و به ما نمیگفته، و نمیدانستیم سیاست استعماری عرصة امورخیریه میباید تلقی شود. ولی خوب حمایت هاشمی نیز از خامنهای «شرط» دارد:
«در ازای سرسپردگی رفسنجانی به نظر میرسد که خامنهای نیز به وی اجازه داده باشد تا یک کمیسیون ملی انتخابات به راه انداخته و در قانون انتخابات بازنگری کند[...]»
همان منبع!
نویسندة محترم مقالة فارینپالیسی نمیگوید، هاشمی رفسنجانی که خود طی سه دهه بر اساس تقلب و خرید رأی و ریختن «رأی باطله» در صندوقها به پست و مقام و موقعیت در این حکومت دست یافته چرا اینک به دنبال جلب نظر فردی برآمده که دیگر کنترل بر اهرمهای تصمیمگیری را نیز از دست داده است؟ این «فرد»، یا همان علی خامنهای در چنین موضعی از نظر سیاسی برای هاشمی چه ارزشی میتواند داشته باشد؟ نهایت امر و به ادعای نویسنده، در ازای سرسپردگی به چنین فردی است که هاشمی نیز خواهان «بازنگری» در قوانین انتخاباتیای میشود که سه دهه است برای وی و امثال وی ناندانی درست کرده! این سئوال مطرح میشود، جانور موذی و موجود آدمکشی همچون هاشمی رفسنجانی که از سه دهة پیش رسماً در تمامی ترورها و انفجاراتی که گروه گروه «شخصیتها» را از مسیر ترقی شخصی و فامیلی ایشان حذف کرده شرکت داشته، چرا میباید تا به این اندازه برای «قانون انتخابات» سرودست بشکند؟ مگر در «انتخابات» جمکران چه میگذشت، یا چه میتواند بگذرد، که این فرد تا به این حد به چند و چون آن دل بسته؟
در کمال تأسف بررسی تمامی دقایق این مقاله در حوصلة یک وبلاگ نمیگنجد، در نتیجه بررسی ضدونقیضگوئیهای نویسنده را در همینجا به پایان میبریم. به خوانندگان عزیز توصیه میکنیم که به متن اصلی این مقاله مراجعه کنند، تا در آن رأساً ضدونقیضگوئیهای بسیار مفتضحانهتری از آنچه در بالا آوردیم را ببینند.
ولی آنچه اهمیت دارد این است که مقالة «فارینپالیسی» همچون دیگر مقالات به اصطلاح تحلیلی که در مجلات و رسانههای وابسته به قدرتهای جهانی منتشر میشود، مسائل جامعة ایران را همیشه در یک قوطی کنسرو بررسی میکند. در این بررسیها نه محافل کلانسرمایهداری حضور دارند، نه قدرتهای بزرگ منطقهای نقشی ایفا میکنند! خلاصة کلام دولت ایران مستقلاً تصمیم میگیرد و عمل مینماید، و در این بررسیها هیچ نقشی به «قدرتهای بزرگ» و تعیینکننده داده نخواهد شد.
البته این «بیتوجهی» عمدی چند دلیل دارد. در وحلة نخست، زمانیکه دولتهای دستنشانده از منظر رسانههای بینالمللی، مسائل داخلیشان با سیاستهای بزرگ و جهانی کاملاً نامرتبط نمایانده میشود، در نظر خلقالله و طرفداران و نانخورهای کلهپوکشان آناً «مستقل» جلوه میکنند! در عمل «مستقل» نمایاندن حکومتهای دستنشانده، هم برای نوکرها کارساز است، و هم دست اربابانشان را خارج از مرزها جهت اعمال سیاست کاملاً باز میگذارد. از طرف دیگر، رسانههای رسمی قدرتهای جهانی، خصوصاً رسانهای همچون «فارینپالیسی» که رسماً سخنگوی هیئت حاکمة آمریکا است، آنچه را هیئت حاکمه میخواهد به زبان میآورند! اینان «تحلیلی» جهت روشنتر کردن فضای سیاست جهانی ارائه نخواهند داد. این رسانهها وظیفه دارند خواست حاکمیت را خواست و تمایل عناصر دستنشاندة همان حاکمیت در منطقة مربوطه معرفی کنند! در مورد علی خامنهای و رفسنجانی نیز «فارینپالیسی» دقیقاً به همین ترتیب عمل کرده.
در نتیجه دلیل ندارد که فارینپالیسی به این واقعیت اشارهای داشته باشد که آقای خامنهای پس از سه دهه تعظیم و تکریم به درگاه شرکتهای چند ملیتی نفتی و تسلیحاتی و غیره، امروز مجبور شده قبلهگاه خود را از واشنگتن به سوی دیگری منحرف نماید.
برای «فارینپالیسی» تغییر اجباری قبلهگاه مقام معظم کاملاً «روشن» است، پس دلیلی جهت «تبلیغات» برای تغییر قبلهگاه کذا نمیبیند! در نتیجه چنین وانمود میکند که امروز، «رهبر» حکومت اسلامی که اصلاً معلوم نیست از کجا آمده و وابسته به کدامین محافل جهانی بوده کنترل مسائل را هم از دست داده، و بالاجبار به هاشمی رفسنجانی نزدیک شده است! ولی ما به عنوان یک ایرانی میگوئیم، آنکه کنترل مسائل را از دست داده به هیچ عنوان علی خامنهای نیست؛ این فرد مفلوک از روز نخست کنترلی بر مسائل نداشت که آن را از دست بدهد. آنکه کنترل فضای سیاست کشور ایران را از دست داده دولت حسین اوباما در ایالات متحد است.
به همین دلیل دولت آمریکا سعی دارد تا در پوشش «بازنگری» در قوانین انتخابات در جمکران، تغییراتی را که مورد نظر محفل اوباما است بر ملت ایران تحمیل کند. البته در جواب خوشباورها در همینجا بگوئیم که این «قوانین» اصولاً معلوم نیست در چه مسیری تدوین خواهد شد؛ در نتیجه هورا کشیدن برای «تغییر» قوانین انتخاباتی عمل بسیار بچگانه و غیرمسئولانهای است. از طرف دیگر، اینکه این «قوانین»، چه مترقی و چه مفتضحانه، اصولاً چه نقشی در زمینههای مختلف میتواند ایفا کند، مطلبی است که مستلزم بررسیهای دقیق فناورانه، کارورزانه، حقوقی و ساختاری میشود. قانون قبل از آنکه یک تکه کاغذ باشد، میباید از زمینة اجرائی برخوردار شود، به همین دلیل «بازنگری» آقای رفسنجانی، با شناختی که ما از ساختارهای حکومت اسلامی داریم بیشتر نفخ عمهجان محترمهشان را درمان خواهد کرد، تا دردی از دردهای ملت را.
ولی در همینجا توضیحاً میباید گفت، فروپاشی سیادت بلاواسطة سیاستهای نظامی و امنیتی ایالات متحد بر ایران، که طی سه دهة اخیر به صورت زیرجلکی اعمال میشد، و امروز صریحاً چند و چون آنرا از زبان «فارینپالیسی» میشنویم، نه دلیلی بر استقلال احمدینژاد میتواند تلقی شود، و نه مهر تأئیدی است بر مشروعیت حکومت اسلامی. این حکومت در کودتای 22 بهمن 57 توسط ارتش شاهنشاهی به قدرت رسید و نقش اصلی آن حمایت از اسلامگرائی در منطقه بود. این سیاست میوههای شیرین و پرثمرش را بر میز «تنقلات» هیئت حاکمة ایالات متحد یکی پس از دیگری ارائه کرد، و «پیروزی» بر ارتش سرخ در افغانستان، به راه انداختن بساط اسلامپروری در مناطق اشغالی فلسطین و لبنان، قرار دادن کشورهای سوریه، یمن کمونیست، عراق بعثی و حتی سلطاننشین اردن در برابر تهدید اسلامگرائی و ... همه و همه از جمله سیاستهائی بود که طی اینمدت مو به مو به مورد اجرا گذاشته شد.
ولی اینک صحنه تغییر کرده. ایالات متحد، به شهادت آنچه امروز در اسرائیل میگذرد دیگر قادر به حمایت از جنگافروزی در منطقه نیست. ترکیه در حال فروپاشی است، و در این فروپاشی یونان، به عنوان عضوی از اتحادیة اروپا این کشور را همراهی خواهد کرد. یادمان نرفته که همین یک دهة پیش بود که سران اروپای متحد دم از «احتمال قبول» روسیه در اتحادیة اروپا میزدند؛ امروز این روسیه است که «اتحادیة» خود را با «روبل» به راه انداخته! کشورهای اروپائی اینک میباید یک به یک جهت «عضویت» در همین کلوپ صف بکشند. اینهاست واقعیاتی که فضای سیاست جهانی را منقلب کرده، و در راستای منطقهای، فضای سیاست ایران را نیز به نوبة خود متحول نموده؛ کار بجائی کشیده که ملاحظه میکنیم. ولی نقش آقایان خامنهای و رفسنجانی و غیره، در این میان همچون دیگر نقشپذیریهای این جماعت آخوند و بچهآخوند فقط به روضهخوانی و «نیشخند» زدن به دوربین خبرگزاری «فارس» و همکاراناش محدود خواهد ماند. اینان جز پیروی از مسیری که در برابرشان گشوده شده کاری دیگری نمیتوانند انجام دهند.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر