۱۲/۱۱/۱۳۸۸

فیلتر و چادر!



در بحث امروز نخست می‌باید از برخی کاربران درخواستی دوستانه داشته باشیم. روی سخن با آن‌هاست که قسمت‌های «گزینشی» از مطالب وبلاگ سعید سامان را این ور و آن ور، خصوصاً در سایت‌هائی که قرار است به مطالب دیگران «لینک» بدهند منعکس کرده‌اند. از حضور محترم‌ این کاربران تقاضا می‌کنیم دست از سر این وبلاگ بردارند! اگر کاربری در مورد مطالب نگاشته شده انتقاد و بحثی دارد بهتر است به صورت شفاف پای به میدان گذاشته مطالب‌اش را عنوان کند. انعکاس بخشی از مطالب این وبلاگ که هر کدام در چندین صفحه و در لایه‌های متفاوت و برخوردهای پیچیده نگاشته می‌شود در سایت‌هائی که بیشتر جهت سرگرمی افتتاح شده، از نظر ما عمل نابجائی است. مطالب این وبلاگ اصولاً به درد این نوع فعالیت‌ها نمی‌خورد. پس چه بهتر که کاربران محترم وقت‌شان را به انعکاس «مقالات» عمیق رادیوفردا و بی‌بی‌سی و ... اختصاص دهند. این وبلاگ نه برای انعکاس در این نوع سایت‌ها نوشته می‌شود، نه «مشتریان» اینگونه سایت‌ها می‌توانند از مطالب این وبلاگ استفادة قابل‌اعتنائی داشته باشند. این قماش عملیات برای ما سیاست حزب توده را تداعی می‌کند.

پس بهتر است نیم‌نگاهی به عملیات اخیر حزب شریفة توده نیز بیاندازیم؛ می‌دانیم که اینان از منظر «جعل»، خصوصاً «جعل سوسیالیسم» از جمله شاهکارهای تاریخ بشریت به شمار می‌روند. نخست در مورد ریشه‌های تاریخی این به اصطلاح «حزب» باید گفت که این تشکل نه حزب‌ است و نه فرقه! این تشکیلات که در فردای کودتای ننگین میرپنج از طریق همکاری نخستین توده‌‌ای‌های تاریخ ایران با عوامل کودتا چشم به جهان گشود، یک محفل استعماری بیش نیست. ریشه‌های‌اش را می‌باید در بده‌بستان‌های دوستانه‌ای جستجو کرد که از نظر تاریخی همان ارتباط ویژة امپراتوری بریتانیا است با کودتاچیان بلشویک در روسیه. می‌دانیم که بعدها، ‌ پس از جنگ دوم جهانی تشکیلات حزب توده به دلیل ضعف فزایندة امپراتوری انگلستان عملاً تبدیل به معضلی در راه سیاستگزاری سرمایه‌داری غرب در منطقة خاورمیانه شد، و اعمال محیرالعقول مصدق‌السلطنه،‌ و ‌آنچه در تاریخ معاصر ایران «ملی شدن نفت» نام گرفته در عمل فقط جهت بیرون کشاندن انگلستان از بن‌بست روابط ویژه با مسکو بود. روندی که نهایت امر به حذف فیزیکی توده‌ای‌ها در ساختار دولت محمدرضا پهلوی و جایگزینی‌شان با عوامل آمریکا انجامید.

این عمل «بشردوستانه» همانطور که شاهد بودیم در 28 مرداد 1332 انجام پذیرفت، و در سایة این عملیات، سلطنت نیم‌بند و «انگلیسی» پهلوی دوم تبدیل شد به کودتای تمام عیار و خونریز آمریکائی‌. و از آنجا که آمریکا اصولاً طرفدار «آزادی» است، تمامی عناصر حزب توده را که به تدریج تبدیل به «سرجهازی» دولت‌های پهلوی دوم شده بودند گرفتند و به خوشی و خرمی «قتل‌عام» فرمودند. تا «نه از تاک ‌نشان ماند و نه از تاک‌نشان!» ولی تاریخ بار دیگر همین به اصطلاح «حزب» را در قلب یک ساختار «انگلیسی» وارد میدان حاکمیت در ایران می‌کند، و در آشوب‌هائی که در 22 بهمن به «ثمر» نشست،‌ نوبت به انگلستان و حزب «محترم» دمکرات آمریکا رسید، تا در مقام «همدست» انگلیس میوة گندیده‌شان را به ملت ایران ارائه کنند: حکومت اسلامی!‌ خلاصه «دسترنج» زحمات سوسیالیستی «حزب» توده و جانفشانی‌های روحانیت روضه و زوزه، همین است که ما ایرانیان سه دهه شاهدش هستیم: موجود ناقص‌الخلقه‌ای به نام «جمهوری» اسلامی!

ولی زمانیکه اتحاد شوروی از هم فروپاشید، حاج ‌اکبر «سازندگی» که رئیس همین جمهور «نیست در جهان» شده بود، دست توده‌ای‌ها را گرفت و آنان را به سلول‌های زندان اوین رهنمون شد. خلاصه به آنان گفت، «ارباب‌مان در لندن می‌فرمایند، حال که ارباب‌شان به آب گو...یده، شما هم بگو...ید به این‌ها»!‌ اینجا بود که «برادر دینی» و فداکار ما حاج ‌احسان طبری که طی سالیان دراز کتاب قابل‌اعتنائی در زمینة سوسیالیسم به نگارش درنیاورده بودند، در عرض چند ماه ده‌ها مقاله در رد سوسیالیسم، چه علمی و چه غیرعلمی به رشتة تحریر درآورد، باشد که این جزوات زینت‌بخش کتابخانه‌های حوزه‌های جهلیة قم و کاشان شود. که خیلی خوب هم شد،‌ و از قدیم‌الایام گفته‌اند: «نوکر نو، تیزرو!» به این ترتیب نوچه‌های حزب توده یکی پس از دیگری یا در قعر سلول‌ها پوسیدند، یا در ینگه‌دنیا پای عموسام بوسیدند.

ولی از آنجا که زیر این گنبد کبود، یا آنچه قدیمی‌‌ترها «خیمة دهر» ‌خوانده‌اند، بازی زمانه فراوان است و این روزگار، بس دغل، کار رسید به انتخابات اخیر! همان خیمه‌شب‌بازی‌ای که در آن آمریکا با ساخت‌وپاخت با مافیای نفتی در مسکو «بزرگ لات‌» استعماری‌اش، احمدی‌نژاد را به «مقام» ریاست حکومت اسلامی منصوب کرد. اینجا بود که باز هم حزب «شریفه» دبه در آورد! بله، از آنجا که همچون کودتای «الهی» 28 مرداد، آمریکائی‌ها با توافق مسکو استعمار انگلستان را یک بار دیگر و با «تیپا» از تهران بیرون انداخته بودند، حزب توده نیز خواستار «بازگشت» به مواضع سیاسی سنتی خود در «خط توحش امام روشن‌ضمیر» بود. که از قدیم می‌گفتند: «در فردای انقلاب جای شهدا خالی است!»

این «حزب» بر این باور احمقانه پای می‌فشرد که در جریان هیاهوسالاری‌های اخیر نوبت به توده‌ای‌ها نیز خواهد رسید‍! به همین دلیل در مطالبی که در سایت‌های وابسته به این تشکیلات، چه سایت حزب توده و چه «پیک‌نت» و دیگران در تحلیل شرایط نوشته می‌شد، به هیچ عنوان سخن از «آمریکا» به میان نمی‌آمد! البته فحش و ناسزا نصیب مافیای روس می‌شد، ولی تو گوئی دولت احمدی‌نژاد فقط با تکیه بر مافیای نفتی روسیه و چین قدرت را در لانة استعمار غرب یعنی محافل حاکم بر ایران در دست گرفته!‌ ولی باز هم چرخ زمانه در مسیر دیگری پیچید؛ چشم‌انداز احتمال همکاری توده‌ای‌ها با دولت و مخالف‌نمایان حکومت اسلامی باز هم دورتر شد.

بله، پس از آنکه آمریکا «ریگی» را به ترتیبی که شاهد بودیم به حکومت اسلامی «هدیه» کرد، و احمدی‌نژاد در چارچوب همان ساخت‌وپاخت‌ مافیای نفتی روسیه با وزارت دفاع آمریکا ـ جناح بازها ـ مجبور شد سیاست منطقه‌ای خود را به طور کلی از «خط شناخته شدة» امام خارج کرده، بر چارچوب همکاری با سوریه، آذربایجان، لبنان و ... متکی کند و از سیاست‌های «امام‌زاده‌های انگلیسی» و حزب دمکرات و انگلستان چند گام دیگر دور شود، حزب توده بوی دماغ سوختة میرحسین موسوی را بخوبی استشمام نمود! خصوصاً که ایام چهارشنبه سوری نزدیک می‌شود و احتمال اینکه بحران‌سازی‌های اجتماعی به طور کلی از چنگ محفل «دین‌خوی» میرحسین موسوی و «خط امامی‌ها» خارج شده در مسیرهائی کاملاً متفاوت، اگر نگوئیم غیرقابل پیش‌بینی در جریان افتد از ذهن دور نیست.

می‌دانیم که موسوی نامزد انگلستان و حزب دمکرات است، و اگر امروز این محافل دست از حمایت از میرحسین موسوی بردارند، جنبش سبز دست در دست حزب توده در طرفه‌العینی در قعر حوادثی که به دنبال خواهد آمد مدفون می‌شود. دلیل فریادهای «مرگ بر آمریکا» که اینک در سایت‌های وابسته به حزب توده خودنمائی می‌کند، در همین نکته نهفته. فریادهائی که در کمال تعجب برای نخستین بار طی چندین سال گذشته به رشتة تحریر در می‌آید، و همزمان با حمایت‌های «اصولی» از نقطه‌نظرهای استراتژیک روسیه ارائه می‌شود!‌ خلاصه بگوئیم، اینجا نیز «حزب» کذا که قلاده‌اش را ول کرده‌اند، سرگردان و پریشان و گریان به دنبال «ارباب» جدید می‌گردد، حتی اگر این ارباب مافیای نفتی روسیه باشد؛ همان مافیائی که بارها و بارها در مطالب حزب کذا صدبار بدتر و جنایتکارتر از مافیای ایتالیا و آمریکا نامیده شده! «پیک‌نت» در مطلبی تحت عنوان «بازی بزرگ آمریکا با رهبر و فرماندهان سپاه» می‌نویسد:

«تمام لشکرکشی‌های امریکا به خلیج فارس و اشغال دو کشور افغانستان و عراق و همچنین تلاش برای نصب سپرهای موشکی و تلاش برای به زیر نفوذ خود در آوردن جمهوری اوکرائین و قزاقستان و گرجستان و ... یک هدف را دنبال می‌کند: محاصره روسیه و نابودی توان نظامی و اتمی کشوری که همچنان بزرگترین سرزمین است.»

منبع: پیک‌نت، اول مارس 2010

البته می‌دانیم که این حرف‌ها درست است، مشکل فقط اینجاست که می‌باید از قلم‌زنان حزب توده پرسید چطور شده که حالا، یعنی پس از پای گذاشتن احمدی‌نژاد در بن‌بست استراتژیک همکاری نزدیک با مافیای نفتی روسیه و دولت‌های لائیک منطقه این «مطالب» به یادتان آمده؟ این‌ها را ما 5 سال پیش می‌نوشتیم، زمانیکه شما در سایت‌های‌تان شعار «بوش کربلائی، حتماً مشهد بیائی» سر داده بودید. خلاصه بگوئیم، عکس‌العمل حزب شریفه نشان می‌دهد که کنترل از دست جناح‌های دیگر در روسیه خارج شده، و اینان اگر بخواهند امیدی به ادامة حیات سیاسی‌شان داشته باشند می‌باید در راستای مخالفت کامل با سیاست‌های آمریکا در منطقه، خصوصاً در ارتباط با تخاصم اصولی ایالات متحد با استراتژی‌های کلیدی روسیه موضع‌گیری کنند. به عبارت دیگر همکاری توده‌ای‌ها با این سیاست اینک الزامی و «واجب شرعی» شده، چرا که در شرایط فعلی اگر کوچک‌ترین چرخشی در سیاست انگلستان رخ دهد، این حزب دست در دست جنبش‌سبز راهی زباله‌دان خواهد شد.

از آنچه در بالا آوردیم به صراحت نتیجه می‌گیریم که تحرکات اجتماعی به سرعت از چنگ «دین‌خویان» جنبش سبز و همکاران‌شان بیرون خواهد آمد، و تلاش‌های فراگیر جهت ارائة چهرة‌ «ایرانی‌نواز» از میرحسین موسوی از پیش محکوم است. موسوی هر چه باشد، ایرانی نیست، تمایلی هم به ایرانی‌ات نخواهد داشت. اینان همان «جهان‌وطن‌های» اسلام‌زده هستند که سال‌ها پیش «امت» را بر «ملت‌ایران» ترجیح داده‌اند، ‌ دلیل ندارد که امروز تغییر موضع دهند. با این وجود در همینجا اضافه کنیم که مخالفت اصولی ما با بحران‌سازی‌ها همچنان پابرجاست. این بحران‌سازی‌ها چه اسلامی باشد و چه ظاهراً ایرانی، از نظر ما محکوم خواهد بود.

به استنباط ما در شرایط فعلی کشور از طریق بحران‌سازی و هیاهوسالاری نمی‌توان تغییری کیفی و کمی در شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایجاد کرد. جامعه نیازمند آرامش و گسترش روابط اجتماعی و فرهنگی است، تا در پناه این گستره بتواند به تدریج حاکمیت را به قبول مواضع اصولی در زمینه‌های کلیدی همچون آزادی مطبوعات، آزادی بیان، پایه‌ریزی اتحادیه‌های کارگری و تشکل‌های صنفی و حرفه‌ای و ... متعهد کند. جنجال و هیاهو در شرایط فعلی فقط به معنای حمایت واقعی از سیاست‌های اعمال شده از طرف دولت اسلامی است؛ گسترش سرکوب، بی‌اعتنائی به حقوق پایه‌ای و انسانی، تعطیل مطبوعات و ...

در انتها نیم‌نگاهی به وضعیت اینترنت در افغانستان می‌اندازیم. رسانه‌های بین‌المللی دیروز رسماً اعلام کردند که دولت افغانستان دست به «فیلترینگ» سایت‌ها خواهد زد! بهانة فیلترینگ نیز از پیش معلوم است: مبارزه با تروریسم و سایت‌های غیراخلاقی! بله، سرکوب آزادی مطبوعات، رسانه‌ها و اطلاع رسانی هیچگاه تحت عنوان «مبارزه با خبررسانی» صورت نخواهد گرفت. سیاست‌های استعماری همیشه جهت سرکوب ملت‌ها «بهانه‌های» خوب و «محکمه‌پسند» پیدا می‌کنند. بهانه‌هائی که نهایت امر تکیه بر ناآگاهی‌های توده‌ها و بهره‌وری از تعصبات، باورها و پیش‌داوری‌ها خواهد داشت. ولی جالب اینجاست که فیلترینگ کذا، اینک نه تحت نظارت یک دولت اسلامی در افغانستان که در شرایطی اعمال می‌شود که ده‌ها هزار تفنگچی آمریکائی، انگلیسی و آلمانی عملاً این کشور را تحت اشغال نظامی دارند. خلاصة کلام اگر واژة «فیلترینگ» از دهان یک آدم ریش‌وپشمی با کلاه و چپق و کشکول به گوش می‌رسد، ‌ پشت سر او کسی جز ایالات متحد نایستاده. این حاکمیت آمریکاست که ملت‌ها را به عناوین مختلف فیلتر می‌کند و در هر کشور نیز بر عملیات خود نام ویژه‌ای گذاشته.

به طور مثال، اگر بخواهیم در چارچوب تبلیغات جهانی گام برداریم می‌باید قبول کرد که در کشور روسیه فیلترینگ وجود ندارد! در حالیکه این فیلترینگ در روسیه نه تنها حاکم است که به شدت نیز اعمال می‌شود. تفاوت اینجاست که فیلترینگ کذا در چارچوب سیاست‌های دولت روسیه اعمال شده، نه در راستای استراتژی‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پنتاگون در فدراسیون روسیه. اینجاست که آمریکا خفقان می‌گیرد، و برخلاف فیلترینگ در چین که بازتابی است از منافع شرکت‌های چپاولگر آمریکائی، تحلیل شرایط اینترنت در روسیه پیوسته زیرسبیل عموسام در می‌شود.

اینکه اصولاً در کشور جنگ‌زده، و تحت اشغال افغانستان که ارتش‌های اجنبی از سه دهة پیش خاک آنرا صدبار به توبره کشیده‌اند چند دستگاه رایانه وجود دارد، و چه امکاناتی جهت اتصال به شبکة جهانی، خود مطلبی است که می‌باید مورد بررسی آماری قرار گیرد. ولی همانطور که می‌بینیم، اصل و اساس «فیلترینگ» اینترنت اصولاً ارتباط چندانی با واقعیات اجتماعی و فناوری‌های موجود نخواهد داشت. «فیلترینگ» یک سیاست استعماری است که می‌باید همچون دیگر سیاست‌های استعماری ـ حضور نظامیان در ملاءعام، سرکوب خیابانی، اعدام در ملاء عام، سرکوب زنان و بی احترامی به‌ آنان در کوی و برزن، و ... ـ موجودیتی «علنی»، خیابانی و ملموس داشته باشد. این نیز همانند حجاب اجباری در حکومت اسلامی، نه یک الزام اجتماعی که یک «الزام استعماری» جهت سرکوب ملت‌ است. سرکوبی که در مورد حجاب اجباری ریشه در چاه‌های نفت کشور دارد و‌ همچون همان نفت خام «سیاه» است و متعفن.






...



هیچ نظری موجود نیست: