امروز رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا که به عنوان «سرجهازی» جمهوریخواهان در دولت حزب دمکرات نیز حضور به هم رسانده، طی مصاحبه با شبکة بسیار محافظهکار و واپسگرای «فاکسنیوز»، که موضعگیریهایش در حمایت از جنگ عراق و اشغال نظامی این کشور زبانزد خاص و عام است، یک بار دیگر از «محاصرة اقتصادی» ایران حمایت به عمل آورد! و این موضعگیری خصمانه بر علیه ملت ایران نهایت امر میباید پاسخی تلقی شود به سیاست قدرتهای بزرگ منطقهای.
همانطور که میدانیم، باراک اوباما در یکی از نخستین پیامهای رسمیاش به عنوان ریاست جمهور ایالات متحد، در بزنگاه نوروز باستانی، به قول خود «دست دوستی به سوی ملت ایران دراز کرد»! در مطالب پیشین عنوان کردیم که این «دست» در عمل اگر برای دوستی با امثال آقای احمدینژاد و جانشینان احتمالی ایشان «دراز» شده باشد، در ارتباط با ملت ایران فقط میباید چماقی تلقی شود که هیئت حاکمة جدید در واشنگتن برای کوبیدن بر سر مطالبات دمکراتیک ما بلند کرده. در پاسخ به ندای «صلحطلبانة» باراک اوباما، آناً غمزه و عشوة مقام معظم رهبری و دیگر دمکلفتهای حکومت امامزمان آغاز شد. و کم نبودند «شخصیتهائی» که در طیف مخالفنما و دولتی صریحاً از این «فرصتطلائی» استقبال میکردند! با این وجود برای به دست دادن یک تحلیل فراگیر نمیباید به ظواهر امر توجه کرد؛ سیاست در ایران، به عنوان یک کشور استعمارزده، یک بنیاد تماماً استعماری است و در بطن آن محافل «اجنبی» از موضع بسیار قدرتمندی برخوردارند.
نخست میباید در مورد «تاریخچة» روابط حکومت جمکران و ایالات متحد چند نکتة اساسی را به صراحت مد نظر قرار داد. در درجة اول، در مرز یک قدرت جهانی که طی غائلة 22 بهمن اتحاد شوروی نام داشت و در اشراف کامل بر مسیر انتقال نفت خام در خلیج فارس، چند سر اوباش بازار و حوزه نمیتوانند برای پایهریزی و یا فروپاشی رابطة سیاسی با رأس هرم سرمایهداری جهانی «تصمیمگیری» کنند. این توهم «انقلابی» را نخست میباید از اذهان خلقالله شست تا بر پوچگوئی چند سر آیتالله که «غیرت کرده»، بر علیه سرمایهداری جهانی شمشیرشان را از رو بستهاند برای همیشه نقطة پایان گذاشت! نیازی به توضیح نیست، ولی اگر در 22 بهمن ماه 1357 حمایت همهجانبة ارتش، شهربانی، ساواک، خصوصاً مستشارهای آمریکائی و محافل مخفی و نیمهمخفی استعماری و وابسته از آقای خمینی و دارودستة اوباش وی در کار نمیآمد، سرنوشت این به اصطلاح «انقلاب اسلامی» غیر از آن بود که امروز میبینیم.
در چارچوب این وابستگی پایهای میباید قبول کرد که نطفة حاکمیت در جمکران به واشنگتن متصل است! از طرف دیگر ایران به عنوان یک کشور صادر کنندة نفت، با غرب از نظر اقتصادی و مالی ارتباطاتی برقرار کرده که بدون همیاری و همکاری غربیها امکان حفظ موجودیت حکومت در کشور ایران غیرقابل تصور شده. «نفت» فقط در صنایع و خدمات غرب میتواند معنا و مفهوم اقتصادی خود را پیدا کند، و فروش نفت از طرف دولت ایران عملاً تنها راه کسب درآمد جهت وارد کردن مایحتاج عمومی به شمار میآید. حال در ارتباط با افرادی که با نادیده گرفتن این رابطة «دوجانبه»، و با تکیه بر مستیهای «دینی» در نمازهای جمعه عربدة «نبرد با آمریکا» سر میدهند چه استدلالی میباید در پیش گرفت. اینان میتوانند تودههای از همه جا بیخبر را تهییج کنند؛ میتوانند هنگام سجود آنقدر سر به «مهر» بکوبند که پیشانیشان «سیاه» شود، میتوانند برای تظاهر به مبارزه با امپریالیسم بینالملل زنان و جوانان را در سطح شهر مورد حملة گروههای اوباش سازمانیافته قرار دهند؛ حتی میتوانند مخالفانشان را با نیش چاقو از میدان به در برند، ولی بر مسائل مالی و اقتصادی کشور ایران، همانطور که تجربة سیساله نشان داده، این جماعت هیچ تغییری نمیتواند اعمال کند. خلاصه میگوئیم، حکومت اسلامی همان دستگاه دستنشاندهای است که در 21 فوریه 1921 میلادی کلنل آیرون ساید انگلیسی رضا میرپنج را در رأس آن قرار داد، این رابطة بنیادین را با چند رکعت نماز و چند شعار نمیتوان از پایه متحول کرد.
حال که این رابطة «دوجانبه» را به صورتی بسیار موجز تشریح کردیم میباید پرسید، چرا روابط سیاسی حکومت اسلامی و ایالات متحد، با در نظر گرفتن «ارتباطات متقابل» به چنین کلاف سردرگمی تبدیل شده؟ تنها جواب میتواند این باشد که کلاف سردرگم ارتباط سیاسی جمکران با واشنگتن صرفاً نتیجة ساختاری است که الزامات استراتژیک واشنگتن را در منطقه «تعریف» میکند.
روزی که حسین اوباما در مورد افغانستان سخنرانی کرد، در وبلاگ «اوبامای قصهگو» عنوان کردیم که بهرهگیری از «اسلامگرائی» گویا هنوز از سر فصل الزامات سیاسی واشنگتن در منطقه خارج نشده! و روند مسائل نشان داد که در اینمورد کاملاً محق بودیم. ولی نمیباید فراموش کرد که پیش از این به اصطلاح «سخنرانی» سرنوشتساز، آقای اوباما در مورد آنچه خبرگزاریها «مسائل هستهای ایران» مخابره کردند، به رئیس جمهور روسیه «پیشنهاداتی» ارائه داده بود! و ایشان نیز در سفر اسپانیا صریحاً اعلام داشتند که روسیه در مورد ایران «معاملهای» نخواهد کرد!
در اینجا بالاجبار پرانتزی در بارة «نگرش» استراتژیک روسیه به کشور ایران میباید بگشائیم. البته طی مطالب گذشته مفصلاً این مسئله را مطرح کردهایم، ولی به صورت خلاصه باید تکرار کرد که، روسیه اشتباهی را که در مورد ایران و ترکیه، هم در دورة تزاری و هم طی دوران بلشویسم مرتکب شده بود، امروز به هیچ قیمت تکرار نخواهد کرد. روسیه در هر دو برهة فوق منافع استراتژیک خود را در ارتباط با ایران و ترکیه عملاً مسکوت گذاشت؛ کرملین بر این «توهم» تکیه کرده بود که سرنوشت امپراتوری روسها نه در ارتباط و همکاری با ملتهای ایران و ترکیه که در رابطه با اروپای شرقی رقم خواهد خورد!
این اشتباه عظیم و استراتژیکی بود که باعث شد طی دوران تزارها سیاست بر اساس «تقابل» با جهان اسلام شکل گیرد، و در دوران بلشویسم نیز کودتاهای میرپنج و آتاتورک در ایران و ترکیه بیارزش تلقی شود! ولی همانطور که دیدیم، پس از جنگ دوم و در دورة «جنگسرد» زمانیکه اکثر مناطق اروپای شرقی به دست کرملین افتاد، طی بیش از 50 سال تکیهگاهی که روسیه در این منطقه میجست، هرگز نتوانست مفهومی استراتژیک بیابد. فتوحات روسیه در اروپای شرقی بیش از آنچه کارت برندهای برای استراتژیهای روسیه در تقابل با غرب شود، وبال گردن این کشور شد. در اینجا قصد گشودن بحث تازهای را در مورد اهمیتها و تنگناهای تاریخی و استراتژیک ملتهای اروپای شرقی نداریم، ولی به صورت خلاصه میباید گفت که ارزش استراتژیکی که روسیه برای اروپای شرقی قائل شد سرابی بیش نبود! به همین دلیل امروز «معامله» بر سر ایران، و آنچه به زبان نمیآید، یعنی «معامله» بر سر ترکیه از دستورکار مسکو خارج شده.
ناکام ماندن «لاتبازی» عمال آمریکا در تهران، تحت عنوان «اصلاحطلبی»، و برملا شدن توطئههای کودتای نظامی اخیر در ترکیه در چارچوب همین سیاست میباید بررسی شود. مفهوم استراتژیک جملة «در مورد ایران معامله نمیکنیم» این است که ایالات متحد و متحدان غربی آن اگر خواستار تغییرات اساسی در حاکمیتهای ایران و ترکیهاند، در ساختارهای استعماری غرب که طی 80 سال گذشته از طریق تکیه بر کودتاهای متعدد و پایهریزی تشکیلات «نظامی ـ امنیتی» متفاوت شکل گرفته نیز میباید «تجدیدنظر» کلی صورت دهند! خلاصة کلام در غیر اینصورت، غرب در بنبست روابط سیاسی خود در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی «درجا» خواهد زد.
دلیل ضدونقیضگوئیهای سردمداران ایالات متحد در مورد ایران فقط همین «بنبست» سیاسی است که گذار از آن نیازمند تجدید نظر کلی در ساختارهای استعماری منطقه است. این تجدیدنظر از منظر ایالات متحد مسلماً نوعی «خودکشی» مالی و اقتصادی معنا میدهد! دیدیم که اینان بجای تن دادن به این تجدیدنظرها فکر کردند که با بیرون کشیدن محمد خاتمی و به راه انداختن بلوای دوم خرداد، خر استعمار دوباره برایشان همان خرمای شیرین و معمول را خواهد آورد. دیدیم که سخت در اشتباه بودند! نه تنها خر برایشان خرما نیاورد که به دلیل رسوا شدن تمامی شبکة اوباش شهری که تحت عنوان دانشجو، حزبالله، «مردم همیشه در صحنه» و ... حکومت اسلامی را طی سه دهه سر پا نگاه داشته بود، قسمت قابل ملاحظهای از اهرمهای سیاستگذاری غرب نیز در ایران از دست رفت!
ولی اگر غرب دیگر نمیتواند با «لاتبازی» یکشبه در ایران و ترکیه حکومت تعیین کند، تجدیدنظر در مسائل منطقهای نیز مسلماً از فهرست بسیار بلندبالائی برخوردار میشود که بر سر چند و چون آن توافقها آنقدر ساده نیست. ولی همانطور که روند مسائل نشان داده آمریکا دو راه حل بیشتر در برابر خود ندارد. یا میباید از طریق قبول همکاری با روسیه و تقسیم دوبارة کارتهای کلیدی استراتژیک در منطقه ـ اینبار با در نظر گرفتن مواضع کلی هند و چین ـ راه همکاری را طی کند، و یا از طریق حفظ تنشهای موجود و تکیه بر اسلامگرائی به آتشافروزی در منطقه و همزمان تهدید کرملین متوسل شود!
سادهتر بگوئیم، امروز هر دو این سیاستها در دستور کار واشنگتن قرار گرفته. و این نیز دلیل دیگری است بر ضدونقیضگوئیهای هیئت حاکمة آمریکا و «از این شاخ به آن شاخ پریدن» اینان در ارتباط با مسائل ایران، کرهشمالی و ... فراموش نکنیم، همانطور که بالاتر گفتیم از نظر تاریخی کرملین از سابقهای «اسلامستیز» نیز برخوردار است و هنگام تحلیل «تکیة شدید» واشنگتن بر دین اسلام در منطقه، نمیباید این ویراست ارائه داده شود که اسلام از نظر غرب یک خطر بالقوه یا بالفعل تلقی میشود! تمامی محافل اسلامی در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی، از اخوانالمسلمین گرفته تا شیعیان جنوب عراق و حوزههای جهلیة جمکران، طالبان و مجاهدین افغان، همگی دستنشاندگان محافل غرب هستند. و همانطور که میدانیم تا به حال سابقه نداشته که چاقو دستة خود را ببرد! در نتیجه، علم کردن این «اسلام» نه به معنای مشخص کردن تهدیدات ممکن بر علیه غرب، که تهدیدی مستقیم بر علیه روسیه است.
حال که قسمتی از بنبست قدرتهای جهانی را در مورد مسائل ایران تا حدودی شکافتیم، میباید نگاه تازهای به مصاحبة رابرت گیتس با «فاکسنیوز» بیاندازیم. ایشان در مورد تحریمهای اقتصادی میفرمایند:
«صريحاً بايد بگويم كه از نگاه من، براى موفقيت در قبال هر دو كشور (ايران و كره شمالى)، فرصت در تحريمهاى اقتصادى نهفته است تا ديپلماسى.»
رادیوفردا، 29 مارس 2009
و در ادامه میفرمایند:
« اگر به اندازه كافى فشار اقتصادى بر ايران وارد شود ديپلماسى مىتواند يك فضاى باز را براى ايرانىها فراهم آورد تا سياستهاى خود را تغيير دهند.»
با در نظر گرفتن آنچه در بالا آمد، این اظهارات روشنتر از آن است که نیازمند توضیح باشد. محاصرة اقتصادی ایران، در شرایطی که کشورمان، هم فروشندة نفت به غرب است، و هم غرب تنها تأمین کنندة مایحتاج عمومی ما شده، اصولاً چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ این محاصره فقط در گفتمان «تبلیغاتی» صورت میگیرد. در هر حال، چه محاصرهای باشد و چه نباشد، غرب از دیرباز هر آنچه «صلاح» میداند به دولت ایران میفروشد، و لاغیر! با این وجود و در کمال تأسف، به دلیل فقر بیسابقة فرهنگ سیاسی در کشور ایران، این نوع لفاظیها از طرف دولتمداران ینگهدنیا طی سالیان دراز خریداران فراوانی نزد ایرانیان از هر قشر و گروه پیدا کرده! ولی کسی عنوان نمیکند که این محاصره اصولاً چیست؟ و اگر محاصرهای در کار نباشد، تفاوت با آنچه امروز میبینیم چه خواهد بود؟ در ثانی اگر دولت ایران از قدرتی برخوردار است که سیاستهای خود را با رأس هرم سرمایهداری جهانی میتواند با تکیه بر قدرت خود «تغییر» دهد، چرا آمریکا بجای همکاری با این «دولت قدرقدرت» و در بنبست قرار دادن هند و روسیه در منطقه قصد «تغییر» سیاست در کشور ایران را دارد؟
با این وجود در پایان عنوان میکنیم که خارج از تمامی ابعاد لفاظانه و مردمفریب که امروز سراسر گفتمان هیئت حاکمة آمریکا را فراگرفته، این مصاحبه ابعاد دیگری را نیز به نمایش میگذارد. خصوصاً آنجا که آقای گیتس میفرمایند:
«ايران به آستانة دستيابى به سلاح اتمى نزديك نشده است.»
بله، این جملة کوتاه نشان میدهد که بهرهبرداری از وجود فرضی «سلاحهای کشتار جمعی» که در مورد عراق بخوبی توانست اشغال این سرزمین و سرکوب و چپاول ملت را توسط ارتش آمریکا به همراه آورد، در مورد ایران دیگر کارآئی نخواهد داشت. و به اعتقاد ما روند رشد همکاری میان قدرتهای منطقهای در سالهای آینده، باز هم هر چه بیشتر بر گسترشطلبیها و زیادهخواهیهای هیئت حاکمة آمریکا در مورد ایران و دیگر کشورهای منطقه ترمز خواهد گذاشت. شاید بهتر باشد که از هم اکنون آمریکا قبول کند، راه همکاری با منافع دیگر ملل از دیگر مسیرها همیشه سازندهتر است، و آمریکا خواهناخواه در همین مسیر قرار خواهد گرفت.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر