شرایط نگرانکنندهای که پس از حملة نظامی ارتش ناتو به افغانستان، منطقه در آن قرار گرفته، امروز با انفجار مهیبی که سفارت هندوستان در کابل را به مخروبه تبدیل کرد ابعاد جدیدی به خود میگیرد. پس از این عملیات تروریستی، روزنامهها و رسانههای وابسته به بوقهای تبلیغاتی سریعاً دست به کار شدند تا این عملیات را به «طالبان» نسبت دهند؛ طالبانی که دیگر وابستگیها و ساختارهای تشکیلاتیاش به هیچ عنوان روشن و واضح نیست! این «طالبان» در عمل هر گروهی میتواند باشد؛ شرقی، غربی، اسلامی، چینی، عرب، پاکستانی؛ و هر چه دلتنگمان بخواهد میتوانیم به بت عیار این طالبان «آویزان» کنیم؛ ولی در شرایط خطرناک سیاسی و استراتژیک، وظیفة تحلیلگر، «کشف حجاب» از این به اصطلاح «طالبان» باید باشد، نه شرکت در «رنگ» مطبوعاتی رسانههای جهانی، و قر کمر دادن با آهنگ «این کار طالبان بود!» گروهی که دیگر در معادلات سیاسی منطقه، دست به همه کار میتواند بزند، و در زمینة استراتژی، در دست تبلیغاتچیهای غربی، همان عملکردی را پیدا کرده، که «آچارفرانسه» در دست تعمیرکار!
پس از آغاز تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان در تاریخ 7 اکتبر 2001، ناظران بر دو امر اساسی تأکید داشتند: نخست اینکه بحران افغانستان به این زودیها حل و فصل نخواهد شد، و دوم اینکه این بحران به کشورهای همسایه و در رأس آنان به پاکستان سرایت کرده، نهایت امر زمینة برخی فروپاشیهای استراتژیک خواهد بود. امروز پس از گذشت سالها از تهاجم نظامی سازمان ناتو، که در لعاب دلفریب «نیروهای چند ملیتی» کشور افغانستان را اشغال کرده، علیرغم حضور رسمی 50 هزار نظامی این سازمان ـ تعداد گروههای غیررسمی را برخی منابع تا 150 هزار نفر تخمین میزنند ـ به صراحت میتوان گفت که چگونگی خروج از تونل تنگ و تاریک نبرد افغانستان به هیچ عنوان قابل پیشبینی نیست! و شاید طی اینمدت یکی از دلخوشیهای سیاستهای غربی این بوده که اگر تاریخی جهت خروج از بحران افغانستان نمیتوان ارائه داد، حداقل با حضور نظامی، میتوان از گسترش این بحران به دیگر کشورهای همپیمان غرب در منطقه «جلوگیری» کرد! «توهمی» که انفجار سفارت هندوستان در کابل، خصوصاً همزمان با گشایش کنفرانس سران «ژ8»، امروز بر آن نقطة پایان نهاد.
نخست میباید اذعان داشت که بر صفحة شطرنج استراتژی منطقه، هندوستان به هیچ عنوان همپیمان ایالات متحد به شمار نمیآید، با این وجود مشکل اینجاست که به خطر انداختن یک کشور «غیرهمپیمان»، از نظر سیاسی به معنای از دست دادن حاشیة امن برای «همپیمانان» خواهد شد! شاید بهتر باشد گامی از مرزهای افغانستان بیرون گذاشته ژئوپولیتیک منطقه را از زاویة گستردهتری بنگریم.
اگر اسلامگرائی در افغانستان بهترین سلاح سرمایهداری آمریکا جهت مبارزه با بلشویسم در منطقه بوده، امروز این سلاح در دست همه میتواند قرار گیرد. و یکی از مهمترین دلایل حضور سازمان آتلانتیک شمالی در این کشور، جلوگیری از چرخش تشکیلات اسلامی در جهت مخالف منافع آمریکاست. البته همانطور که میبینیم، کاخسفید این سیاستگذاری را تحت عنوان «مبارزه با تروریسم» در بوق و کرنا گذاشته! دلیل دیگری که میتوان جهت حضور ارتشهای غرب در افغانستان ارائه داد تلاش سرمایهداری غرب جهت تأمین مواضع اقتصادی و مالی در منطقة آسیای مرکزی است.
پس از فروپاشی اتحاد شوروی و همزمان با آزادسازی اقتصادهای چین و هند، نبود حضور نظامیان غرب در این منطقه میتوانست بر روند رشد منافع اقتصادی و مالی واشنگتن، لندن، برلن و پاریس در این منطقة بسیار استراتژیک تأثیر منفی بگذارد. مسلماً آمریکائیها نمیتوانستند با تکیه بر ترهاتی در باب «مبارزه با تروریسم» حضور نظامیان خود را در روسیه، یا در کشورهای سابقاً شورائی و هند و چین بر حاکمیتهای آنها تحمیل کنند. افغانستان و بحران «طالبانسازی» در واقع بهترین دریچة نفوذ ارتش آمریکا را به این مناطق فراهم آورده، و همانطور که میتوان حدس زد آمریکائیها عجلة زیادی هم برای خروج از افغانستان ندارند!
با شکلگیری مراکز صنعتی و تجاری در مناطق آسیای مرکزی، که بیش از دو سوم جمعیت جهان را تغذیه خواهد کرد، بحران اقتصادی سرمایهداری تازه آغاز میشود، و آمریکائیها با بهانهای که «مبارزه با تروریسم» برایشان فراهم آورده میتوانند هر چند از راه دور از طریق نظامیان خود در افغانستان بر این شاهرگها تأثیرات سیاسی و اقتصادی مطلوب کاخسفید را اعمال کنند. این یکی از دلایل واقعی حضور نظامیان غربی در افغانستان، و عدم وجود چشماندازی برای «خاتمة» بحران این کشور است!
در چنین شرایطی است که شاهد بحران سیاسی روزافزون در پاکستان هستیم. این کشور که در عمل مستعمرة ایالات متحد است، طی جنگ سرد وظیفهاش ایجاد بحران برای هندوستان از طریق همکاریهای استراتژیک با چین بود؛ این بحران در کشمیر و دیگر مناطق عملاً زمینهساز درگیریهای نظامی هم شد، و همکاریهای پاکستان و آمریکا، نهایت امر هیئت حاکمة وابسته به ایالات متحد را در اسلامآباد به «بمبهستهای» نیز مزین کرد. ولی به دلیل عقبنشستن روزافزون اسلامگرائی افراطی در فهرست امکانات سیاسی آمریکا، لشکریان و نیروهای ضداطلاعاتی ارتش پاکستان که تماماً در خدمت طالبان و نیروهای وابسته به اسلامگرایان عربستان سعودی هستند، موجودیت خود را بیش از پیش در خطر میبینند. سرکوب و نابودی صدها مستشار و محفل «اسلامگرائی» که سالهای متمادی مخارج خود را از دست سعودیها و قطریها دریافت میکردند، در عمل کار سادهای نیست؛ خصوصاً اینکه امروز در صورت عقبنشینی آمریکائیها دیگر قدرتهای جهانی پای پیش خواهند گذاشت تا این محافل را تحت حمایت خود گیرند. به قتل رسیدن بینظیر بوتو، در عمل نشان داد که صورتبندی «امنیتی» ایالات متحد در پاکستان در بنبست کامل قرار دارد. اصولاً امیدی به آیندة رژیم سیاسی این کشور دیگر نمیتوان داشت.
با در نظر گرفتن آنچه در بالا آمد، انفجار سفارت هندوستان در کابل گام دیگری است در راه حذف کشور پاکستان از معادلات سیاسی و استراتژیک منطقه. اینکه هند در برابر این تعرض آشکار چه عکسالعملی نشان خواهد داد، آنقدرها مهم نیست؛ همانطور که گفتیم این نوع «عملیات» فقط به این معناست که همپیمانان ایالات متحد میتوانند با «سخاوت» بیشتری مورد تعرض نیروهای «ناشناس» قرار گیرند. و مسلماً در این میان ایالات متحد نیز به «حذف» ضمنی پاکستان از معادلات منطقهای، هر چند به صورت زیرجلکی، «رضایت» داده. همانطور که در بالا گفتیم، دیگر امیدی به حفظ حاکمیت فعلی پاکستان وجود ندارد. شاید ایالات متحد با حمایت از گسترش بحران بر علیه پاکستان، قصد آن داشته باشد که از طریق بحرانسازی که شیوة همیشگیاش در بنبستهای سیاسی است، آرایش جدیدی بر کشور پاکستان و خصوصاً افغانستان حاکم کند. مسلماً در صورت چنین پیشفرضی، این اصل نیز مورد قبول واقع شده که آرایش جدید میتواند هم از قید و بندهای مستقیم قدرتهای منطقهای بگریزد، و هم منافع ایالات متحد را بیش از حکومتهای فعلی تأمین کند! به طور مثال شاهدیم که مذاکرات پیرامون احداث خط لولة صلح، که گاز طبیعی ایران را به کشورهای پاکستان، هند و احیاناً چین منتقل میکند، در شرف نهائی شدن است. نمیتوان قبول کرد که ایالات متحد در برابر چنین خط لولهای که سیاستهای این کشور را در آسیای جنوب شرقی مورد «تهدید» قرار میدهد، ساکت بنشیند. ولی در شرایط فعلی، و با قبول حضور مهرههای کنونی بر صفحة شطرنج سیاست منطقه، آمریکا و همکاران اسلامی و عرب این کشور نمیتوانند در امر احداث خط لوله کارشکنی کنند؛ این کارشکنیها فقط به صورت «خرابکاری» امکانپذیر است، و خرابکاری هزینهای دارد که ارتش آمریکا میباید به قیمت جان سربازاناش در عراق و افغانستان آنرا بپردازد!
میباید دید که پیامدهای این حملة تروریستی به سفارت هند تا چه حد بر روند مسائل جاری، در راستای منافع غرب تأثیر خواهد گذاشت. منزوی شدن پاکستان اگر از نظر برخی استراتژهای غرب میتواند زمینة به قدرت رسیدن محافلی «مقبولالمله» را در پاکستان فراهم آورد، در ساختارهائی متفاوت میتواند نتیجهای معکوس داشته باشد؛ فراموش نکنیم که پاکستان کشوری است با تاریخی 60 ساله که با دسیسة آخوندهای سنیمسلک و شیعه از بدنة امپراتوری هندوستان بیرون کشیده شد، و از نظر استراتژیک امروز میرود تا فلسفة وجودی خود را نیز از دست بدهد. در چنین چشماندازی شاید برخی مقامات در کاخسفید به خیال اشغال پاکستان نیز افتاده باشند! ولی اینبار، اشغال هیچ کشوری در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه از طرف ارتش آمریکا قابل تصور نیست. میباید دید کدام ارتش این وظیفه را بر عهده خواهد گرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر