۶/۰۶/۱۳۹۶

پدیدة پوشالی!




چند ماه پس از ورود دونالد ترامپ به کاخ‌سفید،  ابعاد سیاست‌های جهانی ایالات‌متحد به تدریج روشن و روشن‌تر می‌شود.   البته همانطور که بارها در این وبلاگ گفته بودیم،  پدیدة ترامپ بی‌جهت «خلق» نشده،   و هر چند در وحلة نخست گمانه‌زنی در مورد این «پدیده» و نقش آن در سیاست‌های بین‌المللی پیچیده می‌نمود،  با گذشت زمان،  به صراحت می‌توان ابعاد آن را مورد بررسی قرار داد.  در مطلب امروز ابعاد «پدیدة» ترامپ را در داخل و خارج ایالات متحد،  و به ویژه در خاورمیانه بررسی می‌کنیم.   پس نخست برویم به سراغ ابعاد داخلی «ترامپیسم!»

همانطور که بارها و بارها رسانه‌های ایالات‌متحد «تأکید» کرده‌اند،  ترامپ نه عضو حزب جمهوریخواه است و نه عضو حزب دمکرات!   به عبارت بهتر،  رسانه‌ها تلاش دارند به این شبهه دامن زنند که،   درآمریکا با مرکزیتی سرمایه‌‌سالار که همة فعالیت‌ها را تحت نظارت کامل خود قرار داده،  نامزد احراز پست ریاست‌جمهوری فراجناحی است و گویا از «آسمان» آمده‌!   ولی بیرون کشیدن چنین «پرسوناژی» از صندوق‌های رأی‌گیری هدف مشخصی دنبال می‌کرد،   که در حاشیه قرار دادن احزاب،  شخصیت‌ها و «قبائل» صاحب قدرت در نظام سرمایه‌داری آمریکا شاید یکی از مهم‌ترین‌شان باشد.   در واقع،  پروژة «ترامپ» زمانی آغاز شد که برنامة ظاهراً ذکاوتمندانة «تینک‌تنک‌های» ینگه‌دنیا،  تحت عنوان «بهارعرب» در دورة دوم ریاست‌جمهوری باراک اوباما با شکست روبرو شد. 

به یاد داریم که پس از به بن‌بست رسیدن پروژة «بهارعرب» و اوج‌گیری بساط «داعش» در عراق و سوریه،   که خود بازتاب بلاتکلیفی استراتژیک ایالات‌متحد در خاورمیانه بود،  مهم‌ترین تحلیل‌گران «غیررسمی» در مطالب‌شان امکانات عقب‌نشینی ایالات‌متحد از این برنامة شکست‌خورده و رسوا را به زیر سئوال می‌بردند.  ولی ظاهراً هیئت‌حاکمة ایالات‌متحد ـ  مقصود هیئت‌حاکمه در تمامیت آن است،  و نه احزاب و گروه‌های سیاسی ـ  جهت عقب‌نشینی از جبهة بهارعرب پدیدة ترامپ را در آستین داشت.   و به همین دلیل نیز در جامعه‌ای مردسالار که زن آنقدرها جدی گرفته نمی‌شود،   در برابر ترامپ یک زن،   آنهم زنی با یک پروندة سیاسی «بازنده» قرار دادند.   به عبارت دیگر،   هیلاری کلینتن بهترین گزینه جهت تأمین پیروزی برای ترامپ شد.  از سوی دیگر،  دست ترامپ را نیز همان هیئت‌حاکمه کاملاً بازگذارد تا از طریق فحاشی به اقلیت‌ها و رسانه‌ها،   و با دادن قول‌قرارها و  وعده‌های هالوپسند و ... تا حد امکان عوام و اوباش را به سوی خود و «اهداف» عالیة آمریکای مورد نظرش جلب کند.   ترفندی که نتیجة مطلوب به بار آورد و این «پدیدة پوشالی» به پیروزی دست یافت؛   قرار شد «عظمت گذشته» را به آمریکا بازگرداند.

ولی در سخنرانی‌های «شداد و غلاظ» ترامپ و جنجال رسانه‌ای پیرامون وی،   دو موضوع اساسی در پرانتز افتاده بود.   نخست اینکه ایشان صرفاً جهت مقابله با مسکو از صندوق‌ها بیرون کشیده شده،   دیگر آنکه شکست در برنامة «تقابل مستقیم با روسیه» یا همان بهارعرب،  که هیلاری کلینتن خود یکی از بازیگران اصلی آن به شمار می‌رفت،  خلائی استراتژیک در منطقة خاورمیانه به وجود آورده.   این خلاء نه قابل دوام بود،   و نه در شرایط عادی آمریکا می‌توانست آن را در چارچوب منافع استراتژیک خود پر کند.   می‌بایست سیاستی اتخاذ می‌شد تا  دولت،   هم در داخل فرصت عقب‌نشینی بیابد،‌  و هم در خارج این امکان را داشته باشد تا شکست خود را بزک کرده،  به قولی «آبروداری» نماید.

همانطور که می‌دانیم ترامپ،   به عنوان یک شخصیت فراحزبی پای به میدان گذارد.   اگر موفق می‌شد،  موفقیت از آن هیئت‌حاکمة ایالات‌متحد بود،   و نه یک حزب؛   اگر هم شکست می‌خورد،  احزاب شکست نخورده بودند؛   ترامپ شکست خورده بود!    این پروسه‌ای بود که در واشنگتن روی میز طراحی رفت و در چارچوب آن کار ترامپ نیز آغاز شد.   ولی شبکة حاکم بر آمریکا زمینة دیگری را نیز مد نظر قرار داد،  و آن ایجاد درگیری‌های مداوم در سطح جامعه،   از طریق تحریک گروه‌های مختلف اجتماعی،  عقیدتی،  حزبی و ... بود.   طی چند ماه گذشته،  ‌هیئت‌حاکمة آمریکا از این مسیر،   و با سیاسی کردن فضاهای آموزش عالی تلاش کرده در سایة جنجال رسانه‌ای زمینة مناسب جهت به حاشیه بردن تحولات بین‌المللی به وجود آورد.   خلاصه یانکی‌ها با بهره‌گیری از تجربیات خود در کشورهای جهان سوم،   در آمریکا نیز برای به حاشیه راندن عقب‌نشینی‌های استراتژیک‌شان در افکار عمومی دست به تحمیل دوقطبی کاذب بر جامعه زده،    تشکل‌های فاشیست را به خیابان آورده و به قولی غوغاسالاری به راه انداخته.   

بله،  تجربة چندماهة حکومت ترامپ به صراحت نشان می‌دهد که هر گاه دولت آمریکا در سطح بین‌المللی مجبور به عقب‌نشینی در برابر قدرت‌های بزرگ جهانی می‌شود،   در داخل،   عوامل نیروهای نظامی و انتظامی،  تحت عنوان مخالفت با ترامپ و یا همراهی با وی،   دست به آشوب‌آفرینی می‌زنند.   و با توسل به این ترفند،  افکار عمومی ایالات‌متحد را به طور کلی از مسیر عقب‌نشینی‌های دولت در سطح جهانی منحرف کرده،   به مسائل «مسخره» متوجه می‌کنند.  می‌بینیم،   دولت آمریکا کارش به جائی کشیده که از حکومت آخوندها الگوبرداری می‌کند؛   همان عملیاتی که ملایان با جنجال و درگیری پیرامون چادر و روسری و ریش و پشم در قم و کاشان و دانشگاه تهران به راه می‌اندازند،  اینان در نیویورک و واشنگتن و برکلی باب کرده‌اند!   

به طور مثال،  خارج از درگیری‌های دانشگاهی که به سکة رایج در ایالات‌متحد تبدیل شده،   آخرین نمونة وحشیگری در آمریکا حمله به مجسمه‌های تاریخی و سرنگون کردن‌شان بود. ‌ عملیاتی که با «موفقیت» کامل انجام شد و توانست پروندة عقب‌نشینی تماشائی و تاریخی دولت آمریکا در منطقة اقیانوس آرام را به طور کلی «مستور» نگاه دارد.  چرا که از قضای روزگار،  در همان روزها که مشتی لات‌ولوت مجسمة تاریخی ژنرال لی،   فرماندة نیروهای جنوب را زیر لگد انداخته و عربده‌ سر داده بودند،   فرماندة ناوگان هفتم آمریکا از کار برکنار شد و همزمان تمامی عملیات دریائی ایالات‌متحد در سطح جهان نیز «متوقف» گردید!    افکارعمومی نیز بجای طرح پرسش در مورد این عقب‌نشینی تاریخی از منطقة اقیانوس آرام،   به اوباش و مجسمة معلق شدة ژنرال لی خیره مانده بود!

آنچه در مورد مجسمة ژنرال «لی» و اوباش کذا گفتیم،   به صور مختلف در مورد فیلم و تئاتر و کتاب و  ... تکرار شده و مسلماً اگر نیازهای داخلی ایجاب کند بازتولید نیز خواهد شد.   شناخت چند و چون این رخدادها آنقدرها نیازمند بررسی و تحلیل نیست،   فقط کافی است در کشور خودمان به روند برگزاری نمازهای جمعه نگاهی بیاندازیم تا دریابیم «اوباش‌پروری» چه اهدافی می‌تواند دنبال کند.   پس چه بهتر که از نبرد با مجسمه‌ها و فیلم‌ها و کتاب‌ها و مسائل داخلی آمریکا فاصله بگیریم.   چرا که موضع‌گیری‌های ایالات‌متحد در خارج از مرزها،  و خصوصاً در خاورمیانه به مراتب بیش از لات‌بازی‌های داخلی‌اش اهمیت دارد. 

به طور مثال،  می‌توان به عقب‌نشینی تماشائی اخیر دولت آمریکا در افغانستان و عراق و ایران اشاره کرد.  فراموش نکرده‌ایم که،   خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان یکی از وعده‌های «نان‌وآب‌دار» دونالد ترامپ به شمار می‌رفت.   وعده‌ای که چون دیگر وعده‌ و وعیدها در مسیر متخالف متحول ‌شد.    بله،  آقای ترامپ در آخرین سخنرانی مهم خود اظهار داشتند که،   نه فقط از افغانستان خارج نخواهند شد،   که نیروهای عملیاتی بیشتری نیز به اینکشور اعزام می‌کنند!   برای آن‌ها که با بحران اسلامگرائی در افغانستان آشنائی‌هائی دارند،   این مواضع معنای مشخصی دارد.   چرا که،   ترامپ با این موضع‌گیری در عمل دست از تهدید روسیه در مرزهای جنوبی کشورهای پساشوروی برداشته.   آمریکا بار دیگر «تقبل» کرده که مسئولیت عملیات نظامی و امنیتی اوباش اسلامگرا در افغانستان را در برابر روسیه بپذیرد.   و با نیم‌نگاهی به آنچه در دیگر کشورهای منطقه ـ  پاکستان،  هند،  ایران،  ترکیه و عراق ـ   به وقوع می‌پیوندد،  این قبول «مسئولیت» معنا و مفهومی بسیار عمیق و گسترده پیدا می‌کند.

به همین دلیل است که سریعاً پس از این موضع‌گیری،  شاهد تغییرات کلی در سیاست‌های منطقة خاورمیانه هستیم.   جمکرانی‌ها که دل‌شان را برای جنگ و درگیری در کردستان، آنهم‌ در رکاب ارتش ناتو،   مستقر در ترکیه صابون زده بودند،   آناً به مصداق «مست بودم اگر گُهی خوردم» از عملیات هماهنگ با ارتش ترکیه تبری جستند!   رئیس دولت اسرائیل،   نتانیاهو که عملاً خزانه‌دار شبکة حماس و لات‌ولوت‌های اسلامگرا در نوار غزه به شمار می‌رود،  با اطلاع از مواضع جدید آمریکا جهت خاک‌توسری و عرض «غلط‌ کردم» به مسکو می‌دود.    انبار مهمات جمهوری آذربایجان منفجر می‌شود،  و از قضای روزگار در عربستان،   واحد مبارزه با تروریسم یک شبکة خرابکار جمکرانی «کشف» می‌کند:

«[...] عربستان اعلام کرد واحد مبارزه با تروریسم 39 نفر را در ارتباط با جاسوسی برای ایران دستگیر کرد [...] دو نفر از افراد دستگیر شده تابعیت ایرانی و افغانستانی داشته بقیه شهروند عربستان هستند [...] این افراد [از چهارسال پیش] در این کشور فعالیت می‌کرده‌اند[...]»
منبع:  سپوتنیک،  ‌ مورخ 27 اوت 2017،‌  به نقل از تسنیم
 
و به این ترتیب زمینه‌سازی جهت درگیری‌های منطقه‌ای که از دوران باراک اوباما بر محور تقابل «شیعه ـ وهابی» پایه‌گزاری شده بود،  دچار ضربتی سرنوشت‌ساز می‌شود.

و اما نگاهی به موضع‌گیری تماشائی پاکستان بیاندازیم.    حال که دولت اسلام‌آباد به ناچار به پیمان شانگهای پیوسته و دیگر قادر نیست آنطور که مایل است با واشنگتن نردعشق ببازد،   از زبان رئیس سنای اینکشور تغییر موضع آمریکا در افغانستان به شدت مورد انتقاد قرار می‌گیرد.  بهانة جناب سناتور «پاک» هم روشن است؛   آمریکا گویا پاکستان را پناهگاه تروریسم معرفی کرده!  ولی آمریکا خودش پاکستان را پناهگاه تروریست‌ها کرده بود،   و عجیب است که پس از دهه‌ها تروریست‌پروری علنی،  این مسئله بر جناب سناتور اینهمه گران آمده!   البته عربده سناتور کذا بر علیه آمریکا همچون عربده‌های علی خامنه‌ای چیزی نیست جز «التماس دعا»؛  سناتور فریاد می‌زند: «ارباب!  نوکرتم!   چرا ما را تنها گذاشتی؟!»  

یادآور شویم که در پی چرخش ایالات متحد،   مواضع انگلستان و نهایت امر فرانسه نیز در مورد لیبی و کردستان دچار تغییراتی ‌شده.  و به نظر می‌رسد ایندو کشور که از جمله طرفداران پروپاقرص بهارعرب و آشوب‌آفرینی در کردستان و برنامة «همه‌پرسی» کذائی‌ بودند،   نهایت امر مواضع‌شان را با آمریکا «هماهنگ» کرده‌اند. 

ولی در مورد کشورمان اوضاع تماشائی‌تر از دیگر کشورهاست.  چرا که،  تغییر موضع آمریکا مسئلة «برجام» را نیز بار دیگر به میدان ‌آورده.    بارها گفته‌ایم که برجام را نه جمکرانی‌ها می‌خواستند و نه آمریکائی‌ها،   این فقط فشار روسیه بود که خواستار گذاردن نقطة پایانی بر «برنامة» تبدیل ایران به گوشت‌دم‌توپ آمریکا در مرزهای جنوبی‌اش شده بود.  در چنین شرایطی،   پر واضح است،   هم آمریکا و هم جمکرانی‌ها تلاش خواهند داشت تا با توسل به هر ترفندی،  یا برجام را ملغی کنند،  و یا عملی انجام دهند که بهانة لغو آن به طرف مقابل داده شود.   این بازی ضدایرانی را دولت جمکران دست‌دردست واشنگتن از نزدیک دنبال می‌کند و تمامی کوشش خود را جهت فراهم آوردن شرایط لغو برجام به کار خواهد گرفت.    با این وجود،  تغییر موضع آمریکا در خاورمیانه که با اخراج چند «فاشیست‌» ناب و سرشناس از حلقة مشاوران ترامپ هم‌زمان شد،   بار دیگر پتة جمکرانی‌ها و آمریکائی‌ها را بر آب انداخت.   بله،   به دنبال چرخش واشنگتن،   نمایندة‌ ایالات متحد در شورای امنیت سازمان ملل جهت تحکیم مواضع حقوقی برجام راهی وین شد و جمکرانی‌ها که عربدة‌ «استقلال» سر می‌دادند،   و به از سر گرفتن غنی‌سازی  20 درصدی تهدید می‌کردند،  گویا بازرسی هیئت سازمان انرژی اتمی از مراکز نظامی‌شان را پذیرفته‌اند: 

«[...]‌علی‌اکبر صالحی [...] با ابراز امیدواری نسبت به "سرعقل آمدن آمریکائی‌ها" از احتمال برگزاری نشست وزیران خارجه گروه ۵+۱ با جواد ظریف خبر داد. [...] بازرسی آمریکائی‌ها از تاسیسات نظامی ایران از سوی هیات نظارت بر برجام در حال بررسی است.»
منبع:  دویچه‌وله، مورخ  27 اوت 2017       

صالحی قیاس به نفس کرده و مخاطب را ابله انگاشته.   ارتباط اوباش جمکران با آمریکا و سیاست‌های واشنگتن بیش از این‌ها علنی شده که بتوان اظهارات معاون حسن روحانی را جدی گرفت.  حکومت جمکران در موضع یک دولت دست‌نشانده در جایگاهی نیست که بتواند به قول صالحی «آمریکائی‌ها را سر عقل بیاورد!»  آنچه آمریکا را سر عقل آورده تهدید نظامی مستقیمی است که در اقیانوس آرام متحمل شده،   تهدیدی که ناوگان هفتم را بی‌فرمانده کرده!  تبعات تغییر سیاست‌های بین‌المللی آمریکا در منطقة خاورمیانه به صورت خلاصه چنین است:

نخست اینکه،‌   دولت جمکران و ارباب یانکی‌اش مجبور به پذیرش این واقعیت خواهند بود که،  بحران‌سازی از طریق «اتم‌بازی» در مرزهای روسیه می‌باید به طور کلی تعطیل شود.   دیگر آنکه،   خلق ابرقدرت‌های پوشالی منطقه‌ای از قماش شیعی و وهابی،  و یا ترک و عجم و کرد و عرب و انداختن این مترسک‌ها به جان یکدیگر که صرفاً متضمن تأمین منافع مالی آمریکا،  حضور کارشناسان نظامی غرب و شرکت‌های سازندة تسلیحات در مرزهای روسیه خواهد بود،  دیگر نمی‌تواند ادامه یابد.   از سوی دیگر موش‌دوانی «اسلام دوستی» امثال نتیانیاهو و ریختن پول و امکانات در خزانة حماس و جهاد اسلامی و داعش در غزه و سوریه به پایان رسیده،   و ... و نهایت امر این واقعیت که کردستان عراق بهتر است در دامان روابط تاریخی خود با بغداد به دنبال آیندة سیاسی‌اش بگردد،   نه در آینة جنگ‌ودرگیری‌های منطقه‌ای.  

با این وجود،  تبعات سیاست نوین آمریکا در مورد کشورهای افغانستان،  پاکستان و ترکیه به‌ مراتب پیچیده‌تر از این‌هاست.  ساختارهای حاکم بر اینکشورها نه صرفاً از نظر تشکیلاتی که از منظر روابط علنی نیز وابسته به سازمان ناتوست.    به طور مثال همانطور که گفتیم،  در دولت پاکستان که پس از پیوستن به پیمان شانگهای دیگر امکان بازی با کارت‌های آمریکا را از دست داده،   عناصری تلاش دارند تا با ایجاد بحران و جنگ و درگیری ساختار حکومت دست‌نشاندة پاکستان را به فروپاشی بیاندازند.   باشد تا از این راه زمینة دخالت ارتش آمریکا فراهم آید.   در واقع،   این سیاست گام به گام از سوی دولت اردوغان نیز دنبال می‌شود،  و یکی از دلائل رفتار وحشیانة اردوغان با مخالفان ـ  رفتاری که ترکیه را در ارتباط با کشورهای همجوار منزوی کرده ـ   همین تلاش جهت توجیه کودتا و درگیری است.  ولی در این میانه،   افغانستان جهت پیمودن مسیر فروپاشانی فقط می‌تواند بر تشکل طالبان و بازماندگان القاعده تکیه داشته باشد؛   و شاید به همین دلیل است که قبول حضور ارتش آمریکا در افغانستان تا به این حد سرنوشت‌ساز می‌شود.   ارتشی که حداقل در ظاهر امر،  وظیفه دارد تا بیرون ماندن تشکل طالبان از دایرة قدرت را در برابر روسیه «تضمین» ‌کند.









   

هیچ نظری موجود نیست: