سرانجام از کابینة پیشنهادی جدید حسن
روحانی، به قول آخوندها «رونمائی» شد و کاشف به عمل آمد
که ایشان برخلاف آنچه در مراسم تحلیف فرموده بودند، به هیچ عنوان «صدای مردم» را نشنیدهاند! روحانی با بیرون کشیدن همان اراذل و اوباشی که
به عناوین مختلف چندین دهه است در رأس امور کشور ـ حتی در کابینة امثال احمدینژاد
ـ جا خوش کرده بودند، فقط و فقط نشان داد که حکومت اسلامی، همچون دیگر همزادان تمامیتخواهش در فراخنای
تاریخ جهان، کور و کر است. این قماش حکومت مینشیند تا فریاد کوبندة
مخالفان و اسلحة گرم دوست و دشمن از جا تکاناش دهد؛ کاری هم با استدلال و تفکر و سیاستگزاری نداشته
و ندارد!
ولی نویسندة این وبلاگ ، برخلاف
بعضی خوشخیالها، از روز نخست چشم امید به تحولات فرضی در
«کابینة» روحانی نبسته بود؛ به هیچ عنوان
چنین انتظاری نداشت که «روحانی دو»، از «روحانی یک» در زمینة مسائل اجتماعی، فرهنگی،
بهداشتی، معیشتی، امنیتی و خلاصه در زمینة مورد اعتنای افکار
عمومی گام مثبتی بردارد. چنین رخدادی را نیز ناظر نیستیم. روحانی
همانطور که بارها نیز گفتهایم مأمور معذوری بود که سیاست منطقهای انگلستان برای
خروج لندن از «بحران هستهای» از کاسه بیرون کشید. این
«بحران هستهای» را، اگر فراموش نکرده
باشیم باند جنایتکار محمد خاتمی خلق کرد،
که در چارچوب وظائفاش کشور ایران میبایست در مقام طفیلی هستهای واشنگتن، به
میدان «تنشهای نظامی» با مسکو کشانده شود.
این پروژه خوشبختانه با شکست روبرو
شد. و زمانیکه آتلانتیسم دریافت در مورد
ایران بیگدار به آب زده، و از هشدار
جانانة مسکو بسیاری لندننشینان به شبشاشی افتادند، روحانی
را به صحنه آوردند. وظیفة روحانی گذاردن
نقطة پایان بر این به اصطلاح «بحران هستهای» شد.
وی میبایست با حفظ حیثیت «ضدامپریالیستی» حکومت ملایان صحنهآرائی مناسبی
جهت «نرمش قهرمانانة» مقام معظم چاه جمکران فراهم میآورد، و دیدیم که با چه سرعتی اینکار صورت گرفت! دیدیم، حکومتی
که برای احداث یک جاده در روستائی دورافتاده، ده سال این پا و آن پا میکند، چگونه به دلیل فرمان ولینعمت واشنگتنیاش با
سرعتی سرسامآور بر یک پروسة پیچیدة «سیاسی ـ استراتژیک» نقطة پایان میگذارد. انصافاً طی تاریخ معاصر ایران، سرعت عملی شدن «برجام» را فقط میتوان با سرعت
کشیدن خط آهن «بندرشاهپور ـ ساری» به قیاس کشید! همان خطآهنی که باز هم به فرمان ولینعمت
ـ اینبار انگلیسی ـ توسط دولت سرکوبگر رضاشاه «کبیر» فقط طی چند
ماه به «بهرهبرداری» رسید!
ولی زمانیکه حسن روحانی در چارچوب شرح
وظائف خود «برجام» را عملی کرد، وظائف وی در
مرحلة «پسابرجام» مبهم باقی ماند و هنوز هم حیطة مسئولیتهای دولت روحانی نامشخص است. روحانی هم
در نخستین دورة ریاست جمهوریاش، و هم در
دوره دوم، بدون هیچ برنامهای به کاخ
ریاست جمهوری رفته. در هر دو دوره، روحانی صرفاً با هدف ممانعت از انتخاب «بدتر از
روحانی» انتخاب شده. به طور مثال، در انتخابات دور دوم، حجتالاسلام
رئیسی، نامزد «مخالف» وی، که طی پروسة «انتخابات»، همسازیهایاش با مراکز سرکوب فرهنگی و اعدامهای
دهة 60 حسابی در بوق و کرنا گذاشته شد، فقط و فقط نقش «مار غاشیه» را برعهده داشت. همان ماری که در قصة «ننهنگوزی» ملایان، «روز
قیامت مردم از وحشتاش به دامان اژدها پناه میبرند.» در هزارة سوم نیز خلقالله به دامان اژدها
رفتند؛ از ترس مار غاشیه، چسبیدند به دمب حسن فوتبال!
البته لندن علیرغم عقبنشینی تماشائی
«هستهای» در برابر مسکو، به حساب خود قصد
داشت شانس را از همه طرف محاصره کند؛ در این چارچوب، برای انگلستان عملی کردن صحنهسازی انتخاب
مجدد روحانی یک «حق مشروع» تلقی میشد! حقی که به آن نیز دست یافت. ولی همانطور
که بارها گفتهایم آتلانتیسم و خصوصاً انگلستان با انتخاب مجدد روحانی، فقط میتوانست چند هدف «خُرد ـ استراتژیک»
دنبال کند. و شماری از این اهداف را امروز در قالب
«قرارداد» بین دولت روحانی و ولینعمتهای غربیاش در برابرمان میبینیم: خرید عمدة هواپیما از شرکتهای غربی، حضور توتال در زمینة بهرهبرداری از نفت و گاز
«مفت و مجانی»، بازگشت رنو و دیگر خودروسازان ورشکستة اروپا به
بازار چپاول در ایران، و ... فقط «مشت
نمونه خروار» است. مسلماً نمونههای خرد و کلان دیگری نیز از این
دست در کار خواهد بود، یا حداقل در آیندة نزدیک این نمونهها دماغشان
را در سفرة غارت ملت ایران آفتابی خواهند کرد.
ولی آنچه نه لندن از آن دل خوشی دارد
و نه حکومت دستنشاندة ولیفقیه این است که،
مقولههای «کلان استراتژیک» در این سفره برای پایتختهای غربی منظور نشده. بله،
منظور اینکه، آتلانتیسم نمیتواند
همراه با توتال و رنو و بوتیکهای روبرتو کاوالی،
کارشناسان اطلاعاتی، جاسوسان و
کارچاقکنهای سازمان سیا را نیز تحت عنوان مدیران شرکت، نمایندة ویژة فلان یا بهمان ساختار صنعتی و ...
در ایران جاسازی نماید. و این مسئله برای
آتلانتیسم و رژیم ولیفقیه بسیار ناگوار است، چرا که
ایران اگر قرار باشد پای در میادین ارتباطات اقتصادی گسترده بگذارد، آتلانتیستها، «حق
مشروع» خود میدانند که، هم افسار اقتصاد
ایران را در دست بگیرند و هم افسار سیاست روزمره را.
خلاصه این حضرات، به
همراه عملهواکرهای که با کودتای 22 بهمن 57 سرکار آوردهاند، ترجیح میدهند که همچون دوران آریامهر، نه فقط اقتصاد که سیاست روز نیز در ایران در ید
اختیارشان باشد. صورتبندیای که به اینان اجازه خواهد داد هر زمان
که اراده کنند دست به تجدید فراش بزنند، ولی فعلاً این «کارها» امکانپذیر نیست. به همین
دلیل است که سروصدای سایتهای وابسته به سازمان سیا و عوامل و ایادی آتلانتیسم در
سرزنش بافت کابینة حسن روحانی به آسمان بلند شده. اشکالتراشی اینان خندهدار است.
به طور نمونه سایت رادیوفردا، سروصدایاش به آسمان برخاسته که چرا زن در این
کابینه وزیر نشده؟ یا همین رادیوها امروز
اظهار نگرانی میکنند که چرا در کابینة روحانی سنیمسلکان ایران جائی ندارند:
«[...] کماکان فقه سنتی شیعه
بیش از قانون و مصالح عمومی، در ارکان اداره کشور نفوذ دارد. تا آنجا که با یک تماس تلفنی از قم میتواند ترکیب
لیست وزرای دولت دوازدهم را تغییر دهد و اهالی سنت و زنان را از سهم داشتن در مدیریت
کشور حذف کند.»
منبع:
رادیوفردا، 20 مردادماه 1396
باید از کارفرمایان این سایتها و
رادیوهای «محترم» پرسید، مگر وزارت زن در
کابینة ملایان زنستیز فینفسه امر مهمی است؟ در
جامعهای که زن از کماهمیتترین حقوق انسانی که انتخاب پوشش، خوراک،
همسر و شیوة زندگی است، محروم مانده،
وزیر بودن و یا نبودن یک زن چه اهمیتی دارد؟ زن در
شرع محترم مترقی قرونوسطائی شیعة اثنیعشری، تحت قیمومت مرد ـ همسر، پدر یا برادر ـ زندگی میکند.
و بدون اجازه مرد، حتی حق خروج
از خانه هم ندارد. در ثانی،
چرا طی چهار دهة گذشته نبود وزیر سنیمسلک در کابینهها اشکالی ایجاد نمیکرد، و امروز «مسئلهساز» شده؟ کی و
کجا وزیر و مسئول سنیمسلک، کرد و بلوچ و
اهوازی بر سر کار آمده که حالا از نبود آن گلایه و لابه میکنند؟ حال این
پرسش مطرح میشود، این چه بساطی است که آتلانتیسم در اطراف حکومتی
که خود در ایران به قدرت رسانده به راه انداخته؟
با این وجود، علیرغم ظاهر بسیار پیچیدة برخورد استراتژیک بوقهای
کذا، پاسخ به این سئوال آنقدرها هم مشکل
نیست. زن باید در کابینة حکومت ملائی حضور
داشته باشد، تا تلویزیونهای سراسر جهان
یک زننمای پیچیده در کفنسیاه را به عنوان نمونة زن «آزاد مسلمان» به خورد خلق
الله بدهند و به افکارعمومی جهان چنین القاء کنند که «جمهوری اسلامی از داعش و
حکومت عربستان بهتر است!» همان افکار عمومیای که برخورد مبتذل نمایندگان
مجلس شورای اسلامی با «موگرینی» را تحت عنوان «فرهنگ ایران» پذیرفته! بله، دقیقاً
جهت فراهم آوردن زمینة مناسب برای همین سیاستهای ایران ستیز است که به یکباره
سروکلة محمد خاتمی، رئیس چاقوکشهای ولیفقیه نیز در سایتها و
نشریات پیدا شده.
نخست ببینیم خاتمی کیست؟ خارج از آنچه او پیش از کودتای 22 بهمن 57 انجام داده،
خاتمی در حکومت اسلامی در واقع نوک حملة شبکة استعماری به شمار میرود. نمایندگی مجلس در آغاز سرکوبها، سرپرست کیهان جهت تبدیل آن به «کیهان اسلامی»، و ... و پس از این مهم، خاتمی را به مدت 10 سال، در
دوران موسوی و هاشمی رفسنجانی در راس وزارت ارشاد ـ یکی از سرکوبگرترین نهادهای حکومت ولیفقیه ـ میبینیم. در همین راستا،
خاتمی، وزیر مسئول تبلیغات جنگ استعماری 8 ساله، و آغازگر پروپاگاند دوران سرداران سازندگی نیز
به شمار میرود. خلاصه،
محمد خاتمی برای ولیفقیه همان است که گوبلز برای دستگاه هیتلر بود. ولی نقش
اصلی خاتمی پس از دستیابی او به مقام ریاست جمهوری ولیفقیه علنی میشود. در این دوران است که وی با شعار «اصلاحات و
نجات انقلاب» پای پیش میگذارد، و انگشت
اتهام را به سوی دولت پیشین یعنی باند سرداران سازندگی میگیرد!
خاتمی پس از «معرفی» ریشة اصلی مشکلات
مملکت، بدون آنکه طرحی جهت «اصلاحات»
مورد نظر در دست داشته باشد، همانطور که
حسن روحانی امروز عمل کرده، با همان اوباش
و لاتولوتهائی که پیش از اصلاحات در شبکة حکومتی مسئولیتهای دولتی و نظامی و
امنیتی و قضائی داشتند، تشکیل دولت «اصلاحات» میدهد! ولی واقعیت این بود که، در این مرحله،
خاتمی با شعار «اصلاحات»، پای در اتمی کردن روابط «ایران ـ روسیه»، تحت
نظارت انگلستان گذارده بود.
همانطور که شاهد بودیم طرح کذا ناکام
ماند و خاتمی که مأموریتاش با شکست روبرو شده بود، طی
دوران باقیمانده از ریاست جمهوریاش عملاً دستاندرکار زمینهسازی برای
کودتا، به راه انداختن بحرانهای
خیابانی، و نهایت امر تغییر رژیم شد. ولی زمانیکه سیاستهای حاکم منطقهای ـ روسیه، چین و هند ـ
به ملاممد اصلاحاتچی حالی میکنند که دوران کودتاسازی و انقلاببازی
گذشته، خاتمی «آلو به دهان» میشود! در این دوران
رهبر اصلاحات و اوباش کابینهاش را میبینیم که «هاجوواج» به شرایط اسفبار
کشور خیره ماندهاند، و در رسانهها تحت
عنوان «اصلاحات» خزعبلات میبافند. فراموش
نکردهایم که، در این دوران یکی از جملات «عقلانی
و ابلهانهای» که خاتمی به گفتمان واپسماندة حکومت اسلامی افزود، چیزی نیست جز اینکه، «در این حکومت، رئیسجمهور تدارکاتچی است!»
ولی اگر امروز بار دیگر سروکلة تدارکاتچی
اسبق پیدا شده، به هیچ عنوان جای تعجب
نیست. بحران هستهای که وی بنیانگزارش بوده
از میان رفته و دست آتلانتیسم، هم از آبقنات
بحران هستهای کوتاه شده، و هم از پایهریزی
یک رژیم آریامهری. در شرایط فعلی نیز به
دلائلی که فهرستشان گسترده است، کودتا
و انقلاب و هیاهوسازی خارج از دسترس عوامل انگلستان قرار گرفته. در
نتیجه، خاتمی را جهت بازنشخوار مزخرفات
حوزوی و حقنه کردن «اسلام خوب» و «آخوند خوب»،
و نهایت امر ارائة ویراستهای «قابل هضم» از رژیم تئوکراتیک و فاشیست
اسلامی به صحنه آوردهاند. در همین چارچوب، خاتمی که در دوران «آلو به دهانی»
اصلاحات، بارها و بارها در نفی مدرنیته و
دمکراسی ـ نظم انسان محور ـ بالای منبر
رفته بود، و آن را با دین در تخالف میدید، برای توجیه براندازی و کودتا، به حمایت از «دمکراسی و روح دمکراسی» برخاسته:
«[...] مگر در دموکراسی این نیست که حکومت باید حدی داشته باشد و در مقابل مردم مسئوول
باشد؟ و اگر حکومت به تکلیفش عمل نکند، مردم حق دارند بدون توسل به زور، او را کنار بگذارند و یکی دیگر جایش را بیاورند.
روح دموکراسی و مردمسالاری همین است[...]
»
منبع: گویانیوز،
10 اوت 2017
میبینیم
خاتمی که سابقاً دین و دمکراسی را «مخالف» یکدیگر میدانست، پوست عوض کرده، به دنبال «روح دمکراسی» افتاده! و «روح
دمکراسی» برای تبلیغاتچی دستگاه فاشیسم اسلامی، یعنی همان مردمسالاری: توسل به هیاهوی خیابانی «اکثریت!» خلاصه خاتمی همچون دوران گذشته دست به مزخرفگوئی
برای هواداراناش برداشته که دستکمی از خودش ندارند. نخست باید گفت، در اینکه «مردمسالاری» و «دمکراسی» یک مقولة
واحد باشد جای بحث و گفتگو بسیار است. چرا که،
مردمسالاری در معنای تکیه بر «خلقالله» و آداب و رسوم «جماعت»، کوچکترین ارتباطی با دمکراسی ندارد. و
فراموش نکنیم که، ایجاد ترادف میان مردمسالاری
و گلهپروری و پوپولیسم با دمکراسی یکی از مهمترین لایههای تبلیغاتی سازمان سیا
است. و تحت همین نوع پروپاگاند استعماری است
که در افغانستان، عراق، پاکستان و ... به صف کردن خلقالله دم صندوقهای
رأی و بیرون کشیدن مهرههای آتلانتیسم از صندوقشکستهها را دمکراسی تعریف میکنند. اینهمه در شرایطی که ساکنان این کشورها تحت
نظارت ارتش ناتو، شرکتهای خارجی، و قاچاقچیان انسان و موادمخدر و اسلحه از حداقل
حقوق انسانی بیبهرهاند.
جهت اطلاع
ملاممد اردکانی در همینجا بگوئیم،
دمکراسی یک نظم حقوقی و انسانمحور است؛
نظمی که در آن انسانها از حقوق انسانی برخوردارند و هیچکس حق ندارد این
حقوق را که در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر مطرح شده، با تحجر پدرسالار و احکام تعبدی الهی در ترادف
قرار دهد. به راه انداختن لشکر لشوش و
اوباش در خیابانها بر علیه «استبداد یزید» و سینه زدن برای حسن سازشکار و حسین
شهادتطلب و زینالعابدین بیمار «دمکراسی» نیست، میدان
دادن به فاشیسم است. این عملیات را اوباشپروری، ملتهب
کردن افکار عوام، میدان دادن به هیجانات ابلهانة خلقالله و نهایت
امر «پوپولیسم» مینامند، همان پروسهای
که از قضای روزگار ملاجماعت دهههاست از آن نان میخورد.
ملاممد اردکانی در دوران «آلو به
دهانی» اصلاحات بارها گفته بود، «رئیسجمهور
برای انقلاب نمیآید»، ولی هرگز نگفت که آلترناتیو کودتا به نفع انگلستان، توسط
او و باند لشوش اصلاحطلب در دست تهیه است. و همین شارلاتان
خودفروخته امروز میخواهد تحجر و توحش اسلام را با دمکراسی آشتی بدهد! بله،
درست حدس زدید؛ خاتمی با این «برخورد» در واقع پای جای پای همان
ملایان خودفروختة صدر مشروطه گذارده. ملایانی که تحت حمایت سفارت انگلستان جنبش
مشروطه را که خواهان جدائی دین از سیاست ـ حکومت لائیک ـ بود از مسیر خود منحرف کرده به گندابة مشروعة
سلطنتی و نظارت پنج فقیه عالیقدر بر تمامی مصوبات دولت و مجلس کشاندند. آنان که تحریف جنبش مترقی مشروطه را باور
ندارند، کافی است قانون اساسی مشروطه ایران را یکبار بخوانند.
حال ببینیم خاتمی چه میگوید؟ گوبلز شیعیمسلک میخواهد اسلامی ارائه دهد که
حامی آخوندیسم در مقام یک «معیار فرهنگی» باشد؛
با نیازهای جامعة امروز بشری همخوانی نشان دهد؛ اصلاحطلبان یا همان معتدلههای «داعشی» را پیش
بکشاند؛ و همة این بندبازیها فقط برای
این است که سکولارها و نگرش سکولار را در جامعه سرکوب کند:
«[...] نیاز به قرائتی از مردم سالاری و حکومت غیرمستبد و حکومت مردمی است که با
محورها و معیارهای فرهنگی ما سازگار باشد [...] نمیتوانیم
قرائتی را به نام اسلام عرضه کنیم که با پایههای جمهوری ناسازگار باشد [...] دفاع
از جمهوری اسلامی [...] مهمترین شاخصة اصلاحطلبی در روزگار کنونی [است] که اصلاحطلبان
را از سکولارها جدا میکند [...]»
همان منبع
محمد خاتمی، میتوانست بجای اینهمه ترهات و چرندبافی
بگوید، «میخواهیم آخوند در رأس امور باقی
بماند؛ سکولارها را سرکوب کنیم؛ و تحت عنوان حکومت مردمسالار سر ملت شیره
بمالیم!» خلاصه همان کاری را ادامه بدهیم
که طی چهار دهة گذشته حکومت اسلامی دمی از آن غافل نبوده. و دلیل
اینکه خاتمی اینهمه رنگ ولعاب مصرف کرده و به خودش زحمت روا داشته، روشن
است. وراجی یکی از خصوصیتهای اصلی
آخوندجماعت به شمار میرود.
ولی اشتباه نکنیم! وراجیهای
اخیر محمد خاتمی خارج از آنکه بازتابی است وسیع از خودفروختگی و بیمایگی آخوندجماعت، نشانة
مشخصی است از واکنش آخوند به تمایلات واقعی در جامعه ایران. خلاصه
بگوئیم، حوصلة ایرانیان از حکومت دین، آخوند و ولیفقیه به سر آمده؛ و اگر جهالت و یا «تعهد» خاتمی و شرکاء به
لندن، اجازه نمیدهد این واقعیت را ببینند، اربابانشان که میباید تکلیف صدها میلیارد
دلار درآمدهای نامشروع سالانة خود را در منطقه روشن کنند با واقعیت بخوبی آشنایاند.
تمایل ایرانیان به برقراری حکومتی بر
پایه دمکراسی سیاسی دیگر یک ایدة گنگ تلقی نمیشود. اربابان فرامرزی ملایان بخوبی میدانند
که، دمکراسی در ایران، خصوصاً پس از تحمل چهار دهه فاشیسم ملائی و
اسلامی به هیچ عنوان نمیتواند در بر گیرندة اهداف حوزوی و ملائی شود. اگر جنبش دمکراتیک و جدائی دین از سیاست در
ایران آغاز شود، ملایان، حوزههای علمیه، دینخویان و سخنوران دینی و عرفی و بومی و ...
جملگی از صحنة سیاست کشور جارو خواهند شد. به همین دلیل است که بار دیگر قلادة ملای
خودفروختة اردکان را باز کردهاند. به این امید که این یاوهگوی حرفهای بتواند
کشتیشکستهشان را به ساحل امن برساند. ساحل امن برای اینان، یا فراهم آوردن زمینة درگیریهای شهری و توجیه
کودتای نظامی است، و یا میدان دادن به
افرادی از قماش احمدینژاد و رئیسی!
ولی برای آتلانتیستها و ملاها خبرهای
بدی آوردهایم. اینبار نه میتوان همچون
دوران انقلاب مشروطه سر ملت شیره مالید و با تبلیغات خررنگکن «ملای مشروطهطلب»
خلق کرد، و نه میتوان با هیاهو برای حسن
و حسین و زینالعابدین، اوباش دینخو را
میداندار سیاست کشور نمود؛ خلاصه «این تو
بمیری، دیگر از آن تو بمیریها نیست!» دمکراسی ایران گامهای نخستین خود را برداشته، و در
برابر این موج که هر روز قدرت و شدت بیشتری خواهد گرفت، لندن که هیچ، بابای
لندن هم کاری از دستاش برنمیآید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر