۳/۲۸/۱۳۹۶

نفت، دلار، مسالمت!




روز چهارشنبه 25 خردادماه سالجاری،   رکس تیلرسون،‌   وزیر امور خارجة ایالات‌متحد در برابر کمیتة سیاست خارجی سنای آمریکا،   تمایل واشنگتن را به تغییر  مسالمت‌آمیز حکومت ملایان به سوی رژیمی دیگر اعلام نموده!   پر واضح است که محافل داخل و خارج ایران در برابر این موضع‌گیری سریعاً عکس‌العمل نشان دهند.    با این وجود،   نمی‌باید در تحلیل اظهارات تیلرسون شتاب به خرج داد.   و خصوصاً نمی‌باید آمال و آرزوهای واپس‌زده شدة برخی گروه‌های سیاسی داخلی و خارجی را در بررسی چند و چون این اظهارات به میدان بحث و بررسی کشاند.    دلیل نیز روشن است؛   ایالات متحد از نخستین روزی که روح‌الله خمینی را در معیت مهره‌های شناخته شدة سازمان سیا با ایرفرانس به ایران صادر کرد،   پیوسته و به صور مختلف «تمایلات» خود را نیز در مورد عملکرد و شیوة سیاستگزاری این رژیم به رسانه‌ها کشانده.    ارائة تصویر دلپذیر از اسلام؛‌   نقد رژیم ملائی؛  تمایل به تلطیف این رژیم؛   ارائة راهکار جهت بهبود شرایط ایرانیان؛  مبارزه با استبداد و ضدیت با اسلام تندرو؛   همکاری و در باغ‌سبز نشان دادن به ملایان «میانه‌رو»؛    و ...  موضع‌گیری‌هائی است که طی 4 دهة گذشته در برهه‌های متفاوت به تناوب از سوی واشنگتن اتخاذ شده،  و ادعای ملایان مبنی بر مخالفت آمریکا با اسلام را تثبیت کرده.  اینهمه بدون آنکه مواضع شداد و غلاظ آمریکا تغییر مثبتی در سرنوشت ایرانیان به وجود آورد.   پس می‌باید پرسید،   سیاست آمریکا در مورد ایران چیست،  و این اظهارات «لفظی و فصلی» که طی سالیان دراز فقط به درد تأئید تبلیغات حکومت متحجر ملایان خورده،‌  چه مفهومی از منظر سیاست بین‌المللی می‌تواند داشته باشد؟ 
  
در مطلب امروز سعی بر این خواهد بود که تا حد امکان از سیاست «متلون و نامشخص» ایالات‌متحد در مورد ایران رفع ابهام شود.  در این راستا،  ابتدا نیم‌نگاهی به تاریخچة تحولات سیاسی ایران پس از کودتای 22 بهمن 57 می‌اندازیم،  کودتائی که خود بازتابی بود از نیازهای استراتژیک متغیر واشنگتن.    سپس تحولات اخیر ایالات‌متحد و بن‌بست‌های نوین در سیاست خارجی اینکشور را بررسی می‌کنیم.   پس نخست بپردازیم به کودتای 22 بهمن 57 و برقراری حکومت ملایان.

سخن کوتاه کنیم!   کودتای 22 بهمن به نوبة خود موضع‌گیری ایالات‌متحد در برابر تحولاتی بود که در منطقه،  خصوصاً به دلیل تشدید نفوذ اتحادشوروی در ساختار دولت افغانستان ایجاد شده بود.    ارتش استعماری شاهنشاهی،  برخلاف اظهارات مسخرة چپ‌نمایان و اسلام‌زدگان،  نمی‌توانست یک‌شبه به ملت پیوسته،   سرنیزة‌ خود را از سینة مخالفان رژیم شاهنشاهی برداشته متوجة دربار کند؛   عکس‌العمل ارتش شاهنشاهی صرفاً بازتابی بود از تغییر موضع سرفرماندهی آن؛  سرفرماندهی‌ای که بدون اجازه پنتاگون آب هم به دهان نمی‌گذارد.   با این وجود،   «پیروزی بزرگ» ایالات‌متحد در ایران و برقراری حکومت ملائی،   تلخ‌کامی‌هائی نیز برای واشنگتن به همراه آورد.    این «پیروزی» کاخ‌سفید را جهت توجیه مواضع‌اش در افکار عمومی جهانی دچار مشکلاتی کرد!   خلاصه بگوئیم،   جایگزینی یک رژیم ظاهراً «متمدن»،   با یک رژیم وحشی،  قرون‌وسطائی و ضدبشری حتی برای سیاست خارجی بی‌آبروی ایالات‌متحد نیز کار ساده‌ای نبوده و نیست.   در نتیجه،   واشنگتن می‌بایست «در ظاهر» و به صورت رسانه‌ای مخالفت خود را با شرایط ضدبشری‌ای که به دست خود در ایران به راه انداخته بود «نشان» می‌داد.  و این است دلیل موضع‌گیری‌های «فصلی» و رسانه‌ای کاخ‌سفید در «مخالفت» با رژیم ملائی در ایران. 

همانطور که بالاتر نیز عنوان کردیم،   در کمال تعجب،  در شرایطی که خصوصاً طی نخستین سال‌های پس از فروپاشی اتحادشوروی،   آمریکا تنها بازیگر عمده در عرصة سیاست جهانی بوده،  علیرغم «مخالفت‌های» پیوستة واشنگتن با رژیم اسلامی حاکم در تهران،   قدرت عمل ملایان در صحنه‌های داخلی و منطقه‌ای هر روز افزایش یافته!   حال باید ببینیم رژیمی که بدون سرکوب فراگیر و سازماندهی شدة اجتماعی،   قادر به حفظ موقعیت خود در داخل مرزها نیست،   و در زمینة شیوة تولید نیز فاقد هر گونه تکیه‌گاه صنعتی،  علمی و یا نظامی است،   چگونه می‌تواند در شرایطی که تنها ابرقدرت جهان با او از در مخالفت در ‌آمده،   به موجودیت‌اش ادامه داده،  هر روز قدرت‌نمائی بیشتری کند؟   پاسخ به این سئوال از سوی عوامل حکومت ولایت‌فقیه روشن است:   حقانیت رژیم اسلامی و حمایت خداوند و امت مسلمان از  اسلام و علی خامنه‌ای!   ولی در واقع و از منظر منطقی‌ فقط یک عامل می‌تواند چنین رژیمی را سرپا نگاه دارد:   حمایت واشنگتن. 

پس از گذار از این مرحله،   با سهولت می‌توان به ریشة لفاظی سیاست‌بازان آمریکائی در مخالف‌نمائی‌های واشنگتن با ایران اسلام‌زده دست یافت.    اگر در دوران بلبشوی یلتسین و بلاتکلیفی اتحادشوروی سابق،   عربده‌های ضدملائی واشنگتن بیشتر تلاشی بود جهت تثبیت تصویر دروغین «ضدآمریکائی» از دست‌نشاندگان‌اش در تهران،    در سال‌های اخیر،  این برخورد تغییر ماهیت داده،  و به دلیل بازگشت قدرتمندانة فدراسیون روسیه به داده‌های استراتژیک جهانی،  عربده‌های مخالف‌خوان واشنگتن را می‌باید بیشتر نوعی ارسال پیام از سوی کاخ‌سفید برای کرملین تلقی کرد.   البته در این میانه،  در هر مقطع «وق‌‌وق»‌ عملة ولایت‌فقیه نیز از تهران و خارج مرزها به گوش می‌رسد،   وق‌وقی که عملاً هیچ اهمیتی ندارد،   و بیشتر هیاهوی اراذل و اوباشی است که به خیال خود از آب گل‌آلود ماهی‌ می‌گیرند.

ولی در شرایط فعلی،  و به عبارت صریح‌تر در دوران ترامپ مشاهده می‌کنیم که مسائل جدیدی پای به میانة روابط سنتی «گنگ» ملا با گاوچران می‌گذارد.  حضور این مسائل نوین بی‌دلیل نیست.  چرا که شاهد بودیم،   برنامة باراک اوباما برای ایران ـ جنبش سبز ـ  که به معنای اعطای «اعتباری نوین» به حکومت ولایت‌فقیه بود خوشبختانه با شکست مفتضحانه روبرو شد.   و به دنبال آن،  شکست پروژة «بهارعرب» نیز مکملی شد بر رسوائی هر چه بیشتر واشنگتن.   از اینرو،   در مقطع فعلی،  دولت آمریکا در زمینة ارائة دکترین مشخص جهانی تا حد امکان «دست‌به‌عصا» عمل می‌کند.   به همین دلیل نیز در دوران انتخابات ریاست‌جمهوری،   ترامپ هر چند برخی اوقات «توافق هسته‌ای» را به قول خودش «پاره‌پاره» می‌کرد،  بیشتر دست به سخنوری‌ در زمینة «امور داخلی» می‌زد!   برای مکزیکی‌ها دیوار می‌کشید؛  برای برنامة خدمات پزشکی اوباما خط‌ونشان می‌کشید؛   مهاجرت را متوقف می‌کرد؛  از پیمان «نفتا» خارج می‌شد؛   و ...  اینهمه برای آنکه وانمود کند،  «مردی است تنها» که فقط با تکیه بر ثروت فردی خود می‌خواهد رئیس‌جمهور «مردم» آمریکا بشود!   ولی در قفای پرده،    حزب جمهوری‌خواه است که پشت سر وی ایستاده،   و قصد دارد اینبار از تکرار اشتباهات هولناک دمکرات‌ها اجتناب کرده،   تا حد امکان دکترینی «معتبر»،   قابل‌اجرا،  و خصوصاً هم‌ساز با مواضع مسکو در زمینة مسائل بین‌المللی از آستین بیرون بکشد.  باشد تا از بی‌اعتباری هر چه بیشتر ایالات‌متحد در زمینة مسائل بین‌الملل بکاهد.      

عدم وجود «دکترین» در دولت ترامپ،  در هفته‌های نخست ریاست‌جمهوری وی از سوی توجیه‌گران و رسانه‌های «محفلی»،   نمایه‌‌ای از «تازه‌کار بودن» حضرت ریاست‌جمهوری معرفی می‌شد!   تو گوئی اگر ترامپ در سیاست سابقه‌دار می‌بود،  در فردای پیروزی از رختخواب بیرون ‌آمده،   شخصاً یک «دکترین» برای جهانیان می‌نوشت!   ولی در واقع،  نبود دکترین در سیاست خارجی آمریکا فقط به دلیل شکست دکترین‌های ظاهراً «برنده» و «هوشیارانة» باراک اوباما و جرج‌والکر بوش است.   امروز آمریکا توان این را ندارد تا متحمل شکست یک دکترین جدید شود.   به همین دلیل مقامات آمریکائی همچون جاشویانی که در آب‌های خطرناک کشتی می‌رانند،   مرتباً عمق آب را در اطراف دکل اندازه گرفته،   به ناخدا اعلام می‌دارند،  باشد تا به جمع کشتی‌شکستگان نپیوندند.  و اظهارات «ظاهراً» ضدونقیض مقامات واشنگتن دقیقاً به همین دلیل گوش فلک را کر کرده.  

آمریکا امروز به صراحت دریافته که در بسیاری زمینه‌ها،  خصوصاً در عرصة اطلاعات و ضداطلاعات حریف فدراسیون روسیه نیست.   به همین دلیل نیز براستی از شکستی نوین می‌هراسد،   و سعی دارد با نزدیک شدن هر چه بیشتر به روسیه،   امکان شکست دکترین جدید جهانی خود را تا حد امکان «تقلیل» دهد.  ولی این سئوال مطرح می‌شود که،  آ‌یا هم‌نشینی «کرملین ـ کاخ‌سفید» در شرایطی که منافع دو پایتخت هر روز متنافرتر از روز پیش می‌شود،   امکان‌پذیر خواهد بود؟ 

در این مقطع است که می‌توان به تحلیل اظهارات اخیر تیلرسون پای گذارد.   بارها در مطالب این وبلاگ گفته‌ایم که هماهنگی «ادعائی» فدراسیون روسیه با حکومت جمکران یکی از دروغ‌های ساخته و پرداختة‌ سازمان سیا است.   روسیه در مرزهای جنوبی خود به هیچ عنوان حاضر به قبول موجودیت حکومت اسلامی در وضعیت اجتماعی،  سیاسی و نظامی فعلی‌اش نیست.  ولی جلوگیری کرملین از فروپاشی در حکومت اسلامی،‌   فقط به این دلیل است که روسیه گزینة آیندة آمریکا در ایران را مخرب‌تر،  واپس‌گرایانه‌تر و خصوصاً ضدروسی‌تر از حکومت فعلی تحلیل می‌کند.  

همانطور که شاهدیم آمریکا در ایران تلاش‌های زیادی جهت پیش‌کشیدن مهره‌های «شیخ‌وشاه» صورت می‌دهد.   میدان دادن به مصاحبه‌های رضاپهلوی،   انعکاس عرعر شیخ‌الاسلام‌های سبز و بنفش،‌   وراجی و جفنگ‌بافی پاسداران و ساواکی‌های صادراتی به ینگه‌دنیا،  و ... جملگی نشاندهندة «گزینه‌های» مورد علاقة واشنگتن است.   ولی این گزینه‌ها که جملگی از فاضلاب محفل استعماری «شیخ‌وشاه» بیرون کشیده می‌شود،   ظاهراً آنقدرها برای روسیه قابل قبول نیست.   به همین دلیل تیلرسون،  جاشوی دم دکل،  از تغییر حکومت ملایان دست‌نشاندة آمریکا صرفنظر کرده و خواهان «تغییر مسالمت‌آمیز» شده:     

«[...] حمایت از عناصری در داخل ایران که به تغییرمسالمت‌آمیز منتهی شود [...]»
منبع:  رادیوفردا،  26 خرداد، 1396     

به عبارت ساده‌تر،  اینبار آمریکا رسماً به روسیه اعلام می‌دارد که سیاست فروپاشانی را کنار گذارده و برخلاف برنامه‌های «بهارعرب» قصد ندارد مهره‌های نشاندار سازمان سیا را به صورت یک‌جانبه در ایران به میدان بیاورد.   خلاصه بگوئیم،  تیلرسون با پیش کشیدن «تغییر مسالمت‌آمیز» همان نقطه‌نظری را مورد تأئید رسمی قرار می‌دهد که سال‌هاست از سوی روسیه در مورد ایران و دیگر کشورهای منطقه ـ  ترکیه،  عراق،  سوریه،  افغانستان،  پاکستان، و ... ـ  مورد توجه قرار دارد.  

البته پرواضح است که عملی شدن چنین «تغییر مسالمت‌آمیزی»،   نوکران شناخته شدة واشنگتن را در تهران به شدت نگران کند.  اینان موضع حاکمیت بلامنازع استعماری را که در فردای 22 بهمن 57 از دست‌های پر مهر سازمان سیا تحویل گرفته‌اند از دست خواهند داد.   به همین دلیل پاسداران و جوجه ملایانی که ادعای «نبرد با امپریالیسم» دارند در واکنش به این اظهارات زبان به هتاکی گشوده،   ارباب‌شان را متهم به دخالت در امور داخلی ایران می‌کنند!  

با این وجود،  به استنباط ما،   جاشویان کاخ‌سفید با تلاش شبانه‌روزی نهایت امر موفق خواهند شد تا حد امکان سیاست مورد نظر واشنگتن در ایران را به نظریات روسیه نزدیک کنند.   ولی روشن نیست که نتیجة تلاقی و هماهنگی سیاسی بین دو پایتخت،  در عمل برای ایرانیان چه به ارمغان خواهد آورد.   این مطلبی است که نیازمند بررسی جداگانه‌ای می‌شود،   و در تحلیل آن می‌باید مسلماً زیرساخت‌های سیاسی و اجتماعی،   و خصوصاً درجة آگاهی عمومی را مورد توجه قرار داد. 





هیچ نظری موجود نیست: