سرانجام انتخابات مهندسی شدة حکومت
اسلامی برگزار شد، و حسن روحانی همانطور
که انتظار میرفت، برای چهار سال دیگر به ریاست قوة مجریه دست
یافت. در تحلیل و تفسیر روند «بساط» انتخابات که هر از
گاه توسط حکومت ملایان به راه میافتد،
عقاید و نظرات متفاوت میتوان یافت.
گروهی که در درون هیئت حاکمه از جمله خردهپاهای «نظام» به شمار میروند، این «بساط» را نشانة قدرت رژیم ولیفقیه، حقانیت حاکمیت اسلام انقلابی و مقبولیت قانون
اساسی آن تلقی کرده، از آنچه «حضور مردم»
پای صندوقهای رأی میخوانند برداشتی قدرتمدارانه و گلهپرورانه دارند. گروهی
دیگر که رژیم را از پایه مردود میدانند،
آمار ارائه شدة انتخابات را دروغ خوانده، ادعا میکنند که حمایتی از «انتخابات» صورت
نگرفته. همچنین گروههائی دست به نظریهپردازی
«چپگرایانه» زده انتخابات سرمایهسالارانه را محکوم میکنند و خواستار سقوط
سرمایهداری جمکران میشوند؛ و گروهی نیز
دست به فحاشی برداشته ملت را احمق و بیشعور میخوانند، و ... ولی آنچه کمتر مورد اعتنا قرار میگیرد، این واقعیت است که نه انتخابات میتواند فینفسه
نمایهای از دمکراسی تلقی شود، و نه حضور
و یا عدمحضور در «نمایشات انتخاباتی» میتواند اهمیتی پایهای و اساسی داشته
باشد.
در مطلب امروز نخست نیمنگاهی به پروسة
«انتخاب» میاندازیم؛ نه صرفاً در مفاهیم
سیاسی آن. در گام بعد، انتخاب سیاسی در بطن یک رژیم حاکم را مورد
بررسی قرار میدهیم، سپس میرسیم به این
موضوع که از منظر تبلیغاتی و رسانهای، نظام جهانی با پروسة «انتخاب» چه ترفندهائی را، خصوصاً در کشور ایران به میدان آورده. و نهایت
امر دو سئوال مطرح میکنیم؛ نخست اینکه آیا دمکراسی با انتخابات ارتباط دارد؟ و دیگر
آنکه، شرکت ایرانیان در انتخابات نشان رضایت
از رژیم است یا خیر؟ پس نخست برویم به سراغ پروسه «انتخاب!»
برای به دست دادن یک «دریافت» منسجم از
پروسة «انتخاب» چه بهتر که نیمنگاهی به نظریة «مجموعة اعداد» بیاندازیم. انسانها در زندگی روزمرهشان در هر مورد با
یک «مجموعه اعداد» ویژه زندگی میکنند. کسی
را نمیشناسم که بخواهد یک و یکدهم درصد خودرو بخرد؛ ولی همین فرد میتواند یککیلو و نیم شکر خریداری
کند. در نتیجه مجموعه اعدادی که با آن به
خرید خودرو و شکر میرویم با یکدیگر تفاوت دارد. اینها مجموعه اعدادی است که انسانها برای
تأمین یک مسیر مقبول و منطقی دامنة «انتخاب» خود را به آنها محدود کردهاند. ولی همین
انسانها زمانیکه پای به «انتخاب» در یک رژیم سیاسی میگذارند، دیگر با مجموعه اعدادی که بر خرید خودرو و یا
شکر حاکم است روبرو نیستند؛ انتخابکنندگان
در این زمینه وارد یک مجموعة «اتمیک اعداد» میشوند. دقیقاً
مثل اینکه به آنها بگویند، فقط میتوانید
بین دو خودرو، یا دو صندلی یکی را انتخاب
کنید.
به طور مثال، در انتخابات مختلف در کشورهای دمکراتیک، همچون فرانسه و انگلستان و ... ملتها حق
دارند بین دو یا سه نامزد «انتخاب» کنند.
پر واضح است، کسانیکه در این «انتخاب»
شرکت میکنند، «رژیم» حاکم بر کشور را
تعیین نخواهند کرد. چرا که،
رژیم مشخص است و همین رژیم نامزدها
را به افکار عمومی «ارائه» داده. رأیدهندگان
فقط حق دارند بین دو یا سه نامزد معرفی شده،
یکی را بر دیگران ترجیح دهند. به بیان دیگر، هیچ
رژیمی به شهروند اجازه نمیدهد در انتخاباتی که برگزار میکند، تغییر نظام را به عنوان یک آلترناتیو مورد
تأئید قرار دهد. نتیجتاً، میباید قبول کرد که در پروسة «انتخابات»، رژیمهای سیاسی در تمامی جهان در جستجوی تأئیدی
دوباره بر موجودیت خودشان هستند.
حال ببینیم به چه صورت رژیمهای سیاسی،
انسانها را به پیروی از پروسة «انتخاب»
وادار میکنند؟ مسلماً این مسئله تا حد
زیادی به خلقوخوی، آداب و رسوم، پیشینة سیاسی ملتها، و به
طور کلی طبیعت رژیم حاکم باز میگردد. ولی در تمامی پروسههای «انتخاب سیاسی» یک اصل
غیرقابل تردید است؛ به حاشیه راندن موقت فردیتها، و شکل
دادن به یک مخرجمشترک اجتماعی از مجموعة تمایلات «مجاز» در قلب یک سیستم سیاسی.
در مورد ایرانیان تجربة تاریخی نشان
داده که کشاندن ملت به پروسة «انتخاب سیاسی» از سوی رژیمها عموماً بر اصل «فرار
از فاجعه» تکیه میکند. به عبارت دیگر، ملت ایران
که به دلیل تجربیات تاریخی هولناک و خصوصاً ناموفق خود، از «فاجعه» وحشت زیادی در دل دارد، میتواند به آسانی به گزینهای متمایل شود که
به ادعای بلندگوهای تبلیغاتی او را از یک «فاجعه» که عموماً ریشهاش روانی و موهوم
است به دور نگاه دارد. بله، زمانیکه کوچکترین تحرک از منظر سیاسی، اجتماعی و نظامی هولوهراس عجیبی در دل عوام میاندازد،
و به پیشینة تاریخی ـ تخریب ایران توسط یونانیان، غارت و
قتلعام توسط تازیان مسلمان، کشتار و
تاراج از سوی مغولان، و ... ـ در ضمیر
ناخودآگاه جمعی دامن میزند، عوام به سوی
«پناهگاههای» امن میشتابند. کافی است
رژیم سیاسی در ایران با چند مانور تبلیغاتی و رسانهای، همزمان،
هم به این هولوهراس «تاریخی» میدان دهد،
و هم از نامزد و یا مسیر مورد نظر خود تصویر پناهگاهی امن بسازد؛ عوام به سرعت به سوی گزینة مورد نظر رژیم سرازیر
خواهند شد.
به طور مثال، طی غائلة استعماریای که به کودتای 22 بهمن و
برقراری حکومت اسلامی در ایران منجر شد، هر چند مسئلة انتخابات مطرح نبود، در
پروسة «انتخاب سیاسی» دقیقاً همین روند، گام
به گام به مرحلة اجرا درآمد. آن روزها عوام را از کمونیستها، همجنسگرایان
غربی و طرفداران «فسقوفجور» به شدت ترسانده بودند. وحشتی
که سالیان دراز توسط دستگاه پهلوی آبیاری شده بود. در پایان کار پهلوی، به
عوام چنین القاء کردند که شاه، دیگر نه
قادر است در برابر «توطئة» کمونیستها مقاومت کند، و نه
میخواهد جلوی همجنسگرایان و «فاسقان» را بگیرد؛ پس چه بهتر که به «رهبران دینی» متوسل شویم که
هم مخالف اینها هستند و هم دشمن آنها!
اینچنین بودکه تودهها از مینیژوپ و ماکسیژوپ، روژلب و پارتی و آبجو دست کشیده، به آغوش
«آیات عظام» پریدند. پرشی که برخلاف ادعاهای رسانهای به هیچ عنوان
معنای «عشق به اسلام» نداشت؛ ترجمان سیاسیای
از فوبیای عوام بود.
ولی هنگام بررسی این مسائل نمیباید
صرفاً به کشور ایران نگاه کرد. هر چند نظام سیاسی حاکم بر ایالاتمتحد با حکومت
ملایان قابل قیاس نیست، با نیمنگاهی به ایالاتمتحد و پروسة «انتخاب
سیاسی» در اینکشور نیز میتوان دقیقاً همین روند را تشخیص داد. به طور مثال،
دونالد ترامپ با تکیه بر اوهام و پیشداوریهای رایج در مخیلة عوام پای به
کاخسفید گذارده. وی ادعا میکرد که «دوباره» آمریکا را به عظمت گذشته
بازخواهد گرداند! آنان که با تخیلات و توهمات عوام در آمریکا
آشنائی دارند، کاربرد واژة «دوباره» را از
منظر سیاسی به درستی میشناسند. چرا که عوام
در آمریکا همیشه گذشتهای را میستاید که به هیچ عنوان واقعیت ندارد، و از
آیندهای میهراسد که به طور کلی در ابهام فروافتاده. و این
دولبة بُرّا برای سیاستبازان قیچی خوبی ساخته،
تا به صراحت رفتار سیاسی آمریکائیها را «اداره» کنند. در عمل،
این قیچی جادوئی برای سیاستبازهای آمریکا کفایت میکند.
حال در بررسی خود به این مرحله میرسیم
که اگر از بازی مسخرة «انتخاب سیاسی» گریزی نیست،
و هر رژیمی گاه و بیگاه عوام را در حوزههای رأیگیری به صف خواهد
کرد، رابطة دمکراسی با این نمایشات چیست؟ به صراحت بگوئیم، دمکراسی هیچ ارتباطی با انتخابات ندارد. منطقاً اینکه عوام بین دو نامزد مورد نظر رژیم
به «انتخاب» دست بزند، فقط نشان میدهد
که کدام یک از ایندو کمتر از دیگری مورد تنفر است. ولی زندگی شهروند در این میانه ارتباطی با
«انتخاب» او برقرار نمیکند. به طور مثال،
کدامین وعدة انتخاباتی روحانی و یا حتی اسلاف وی «عملی» شده؟ به
صراحت بگوئیم، هیچکدام! پس اگر به روحانی رأی دادهاند تا دوباره رئیسجمهور
شود، فقط نشان میدهد که از دیگران نفرت
بیشتری دارند. همانطور که نفرت از عملکرد
حزب دمکرات در ایالاتمتحد، طی دوران اوباما، آمریکائیها را به دامن دونالد ترامپ انداخت. ولی
دمکراسی اگر رابطهای با انتخابات و صندوق رأی ندارد، فینفسه یک رابطة اجتماعی بسیار پراهمیت است.
دمکراسی ترجمان رابطة دو سویة شهروند و
حاکمیت با یکدیگر است. در دمکراسی، اصل بر «مادیت انسان» قرار میگیرد، مادیتی که خارج از هرگونه تعلقات و تعصبات و
پیشداوریهاست. شهروند در دمکراسی از حقوق انسانی برخوردار است.
و این حقوق در اکثر زمینهها از سوی
ضابطین قوة قضائیه، دولت، قانونگزاران
و دیگر بنیادهای «دمکراتیک» الزاماً مورد تأئید و حمایت قرار میگیرد. در هیچ دمکراسیای مادیت انسانها و نیازهای
روزمرة آنان نفی نشده، و مردود شناخته نخواهد شد. در هیچ
دمکراسیای فردی به نام «رهبر» وجود ندارد که بگوید: هر آنچه من میگویم و میپسندم «الهی» و درست
است، و بقیه میباید به سخن و سلیقة من
گردن نهند! در یک دمکراسی،
هر چند رژیم با توسل به شامورتیبازی و سیاسیبازی تلاش داشته باشد تا حقوق
شهروندی را مخدوش کند؛ کلاه سر جماعت بگذارد
و ... احدی به خود حق نمیدهد که صدای
مخالفاناش را خاموش کند. اگر فرد و یا
افرادی دست به چنین اعمالی بزنند، به هیچ
عنوان قادر نخواهند بود عملکرد خود را در چارچوب قوانین جاری توجیه نمایند. چرا که
نظم دمکراتیک، «انسانمحور» و حقوقی است! خلاصه بگوئیم،
در دمکراسی بساط حکومت شاهنشاهی و
ولایت فقیه وجود ندارد. و حاکمیت در
برابر قوانین مسئول است، و در صورت تخلف از قوانین به شدت صدمهپذیر میشود.
پر واضح است که چنین رابطهای را نمیتوان
در یک حکومت دینی، که با تکیه بر وحی و
روحانیت و سنت و آداب رسوم عصر حجر و کشکومشک صحرای کربلا و سر بریده حسین و ... به
راه افتاده جستجو نمود. دمکراسی یک
موجودیت فیزیکی، امروزین و حقوقی دارد، در صورتیکه حکومت دینی موهوم، دیرینه و تعبدی، یا ضدحقوقی است.
ایرانیان روز جمعه، 29 اردیبهشتماه سالجاری به پای صندوقهای رأی
رفتند؛ اگر پرشمار بودند یا نبودند، از منظر شهروندی هیچ «اهمیت» ندارد. چرا که،
آنچه صورت گرفت یک بازی سیاسی بود،
بازیای که فقط ایادی رژیم و حامیان خارجی و داخلیاش قصد بهرهبرداری از
آن را دارند. آنچه روز 29 اردیبهشتماه صورت
گرفت نه نمایش دمکراسی بود، و نه تأئیدی بر حقانیت و محبوبیت حکومت
اسلامی. این رخداد صرفاً نشان داد که یک
رژیم منحط و ضدانسانی تا کجا و تا چه حد میتواند با وقاحت و دریدگی، هم از طریق تکیه بر حامیان اجنبی، و هم با بهرهگیری از پیشداوریها و ناپختگیهای
عوام موجودیت سرکوبگرانة خود را بر سرنوشت میلیونها انسان تحمیل کند. آنچه پیش آمد نشان داد، رژیمی
که عملاً از ادارة امور کشور عاجز است، و
صف طویل جوانان که برای فرار از بهشت اسلامی در برابر سفارتخانهها تشکیل
شده، نمایهای محدود از همین عجز و ناتوانی است، چگونه در پناه یک نمایش مسخره قصد دارد تداوم تاریخیاش
را به خیال خود «تضمین» کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر