پس از برگزاری نشست «ژـ 20» در سنپترزبورگ،
و بدهبستانهای پشتپرده که از چند و چون آن احدی مطلع نیست، نام و مشخصات قربانیان «تغییر» سیاست بینالملل
در کشور سوریه به تدریج از هالة ابهام بیرون میآید. و به استنباط ما در این میانه، اگر حکومت اسلامی تنها قربانی نباشد، مسلماً مهمترینشان خواهد بود.
پیرامون «ارتباطات» ویژة حکومت اسلامی با دولت بعث سوریه پیشتر به تفصیل نوشتهایم، و به
طور خلاصه میگوئیم ایندو تشکیلات فقط و فقط به دلیل وابستگی مشترکشان به سیاستهای
خاورمیانهای لندن در کنار یکدیگر نشسته بودند.
بین حکومت اسلامی و بعث سوریه جز وابستگی به لندن هیچ ارتباط منطقی و
ساختاری وجود نداشته و ندارد. در نتیجه،
اسطورة مسخرهای که نظام رسانهای غرب از ماهها پیش در مورد روابط خیلی نزدیک
«دمشق ـ تهران» در بوق گذاشته، فقط جهت
پاسخگوئی به پرسشها و نیازهای منطقهای لندن ساخته و پرداخته شده. از منظر کلی،
این همان ارتباطی است که پیشتر بین
شیخنشین امارات و تهران نیز برقرار بود، و دیدیم که با ابتر شدن مجموعهای از سیاستهای
منطقهای چگونه «شکرآب» در رابطة «تهران ـ دوبی» اوفتاد.
با این وجود، بحران سوریه ابعادی به مراتب فراگیرتر و جدیتر دارد، و نمیتوان تجربة اماراتی جمکرانیها را با خسارات
فروپاشی ارتباطات «دمشق ـ تهران» به قیاس کشید.
در این فروپاشی چند مسئله مطرح خواهد شد که مهمترینشان نقش شاخهای از
سیاست انگلستان است که پرچمدار اصلی آن در منطقه حکومت اسلامی است. این سیاست به طور کلی از میان خواهد رفت و تلاشهای
هولهولکی و گاه ناشیانه که طی چند روز گذشته در تهران و در برخی سایتهای «خبری»
جهانی شاهدیم، در واقع واکنشی است به همین
فروپاشی سیاستهای منطقهای لندن. فروپاشیای که اینک غیرقابل اجتناب شده.
در واکنش به این فروپاشی، نخستین
هیاهوئی که توسط شبکههای مختلف در ایران اشغالشده به راه افتاد، بر تحلیل اظهارات هاشمی رفسنجانی ـ کاربرد سلاحهای شیمیائی توسط حکومت سوریه ـ تکیه
داشت. باید بگوئیم، علیرغم اظهارات به اصطلاح موثق
و مستدل آقای رفسنجانی، ما مطمئن هستیم
ایشان به هیچ عنوان نمیدانند که در سوریه چه میگذرد. راستش را بگوئیم، احدی از آنچه در سوریه میگذرد اطلاعی ندارد، چه حملة شیمیائی رخ داده باشد، چه اینکار اصلاً صورت نگرفته باشد. در عمل،
پس از حوادث 11 سپتامبر، فروانداختن افکارعمومی جهان در ابهام نسبت به
رخدادهای نظامی، سیاسی و اجتماعی در
بسیاری از کشورها، به یکی از پایهایترین سیاستهای سرکوب جهانی
تبدیل شده. سیاستی که به رهبری ایالات متحد در سطح جهان به
مورد اجرا درمیآید.
به صورتی که، در مورد هیچیک از
کشورهای جهان که به نحوی از انحاء درگیر چالشهای امنیتی و نظامی هستند، در عمل هیچ خبر موثقی در دست نداریم. البته، «رئیس»
مجمع تشخیص مصلحت «نظام» که سالها و سالهاست نان همین «ابهام» تحمیلی بر ملتها
را جویدهاند، و از طریق همکاری با
استعمارگر به «آقائی» و دولتمداری رسیدهاند،
مسلماً از این جزئیات بیش از ما آگاهی دارند.
پس باید پرسید به چه دلیل ایشان میخواهند در سخنرانیشان چنین القاء کنند که
حملة شیمیائی صورت گرفته؟ مسلماً اگر
روابط حکومت اسلامی با بعث سوریه آنقدرها گرم و داغ میبود که رسانههای غرب آن را
در بوق انداختهاند، آقای رفسنجانی با
اینهمه بیرغبتی و کملطفی نسبت به عملکرد یک دولت به اصطلاح «دوست و برادر» اظهار
نظر نمیفرمودند. و سعی میکردند جنایت
فرضی را لاپوشانی کنند. بله، مسئلة «اظهارات رفسنجانی» همان دم خروس است که
از زیر عبای حکومت اسلامی بیرون زده. این
حکومت هیچ ارتباطی با دولت بعث سوریه ندارد،
و با فروپاشی قریبالوقوع شبکة استعماری لندن در منطقه، ارتباطات «ویژهای» که تاکنون نیز وجود داشته به
سرعت از میان خواهد رفت. و به همین دلیل اکبر رفسنجانی ترجیح میدهد که
دست پیش گرفته، از دولت سوریه و
عملکردهای نظامی و امنیتی منسوب به ایندولت هر چه بیشتر «فاصله» بگیرد. برخلاف
جفنگیات کیهان و دیگر رسانههای جمکرانی،
رئیس تشخیص مصلحت دچار «آلزایمر»
نشده، حواساش خیلی هم خوب کار میکند. خلاصه بگوئیم، رفسنجانی در «پیامی» که به اینصورت «مخابره»
کرده و توسط بسیاری سایتها و شبکهها مورد «استفاده» قرار گرفته، حمایت تام حکومت اسلامی از بمباران سوریه توسط
نیروهای نظامی آمریکا را رسماً «ابلاغ» کرده!
ولی این «موضعگیری» جنجالی که ظاهراً بسیار «زیرکانه» مینماید، از قضای روزگار با مسئلة قتلعام اعضای سازمان
مجاهدین خلق در شهرک اشرف نیز تقارن زمانی یافته. همانطور
که بالاتر در مورد عدم آگاهی از شرایط سوریه گفتیم، از مسائل عراق نیز کسی هیچ نمیداند. از طریق
برخی شبکهها که معمولاً نانخور یانکیها به شمار میروند ادعائی مطرح شده؛ نه خبرنگاری از محل دیدن کرده، و نه عکس و تفصیلات و گزارشات موثقی در دست
است. جالب اینکه،
برای روشن شدن واقعیات نمیتوان به رهبری سازمان مجاهدین خلق نیز تکیه
کرد. اینان تکلیفشان روشنتر از این حرفهاست.
این حضرات حتی حاضر نشدند وزنة ترور لاجوردی، جلاد اوین را ـ این فرد توسط عوامل سپاه پاسداران در بازار
تهران به قتل رسید ـ از دوش حکومت اسلامی
بردارند. لاجوردی و صیاد شیرازی در عمل
تنها کسانی بودند که به صراحت میتوانستند مسببین و آمران قتلعام سالهای 1360 و
کشتارهای جمعی کردستان ایران را معرفی کنند.
با ترور ایندو رد یابی این جنایات
عملاً غیرممکن شد.
در نتیجه، آنچه ما از رخدادهای اردوگاه
اشرف میدانیم این است که گروهی افراد گویا «اعدام» شدهاند. افرادی که نه نام و نشان دارند، نه کارت شناسائی؛ هیچ! خلاصه بگوئیم، اگر گنجشکهای شهرک اشرف را قتلعام کرده
بودند، مسلماً بیش از اینها «جزئیات» در
دست داشتیم؛ جالب است، نه؟!
جالبتر اینکه، پس از انتشار خبر این جنایت هولناک، اوباش حکومت اسلامی، و در رأسشان سپاه پاسداران و بسیج مستضعفان با
صدور اطلاعیههای «رسمی» این «عمل انقلابی» را مورد «تقدیر» هم قرار میدهند! ناظر منطقی در پس این نمایشنامة مهوع چه میبیند؟
همینجا نیست که بازهم «بده بستان» بین آچار فرانسههای کودتای 22 بهمن
57 به صراحت خود را نشان میدهد؟ همینجا نیست
که «سازمان» میبرد؛ «آخوند» میدوزد؟!
پس از آنکه سپاه و لشکر لاتولوتها از این «اعدامهای انقلابی» تقدیر به عمل
آوردند تا شیرین عبادی هم نانی به کف آرد،
نوبت رسید به اوباش عمامه بر سری
که نماز دشمنشکن جمعه به راه میاندازند و در رأسشان آخوند احمدخاتمی:
«[...] ضمن
تشکر از فرزندان غیور انتفاضه شعبانیه که به منافقان جنایتکار در پادگان اشرف حمله
کردند، [و] 70 نفر از سران آنها [را] به
جهنم واصل [کردند] [...] فرمانده ترور شهید
صیاد هم در این عملیات به جهنم واصل شد [...]»
منبع: فارس نیوز، مورخ 6 سپتامبر 2013
همانطور که میبینیم، یک آخوند با
استفاده از منبر و محراب و احساسات مذهبی تودههای مفلس، هنگام برگزاری به اصطلاح «نمازجمعه»، آنهم در دانشگاه به تقدیر از «جنایت» مشغول
است. حال این سئوال مطرح میشود که ایشان
چگونه فرماندة عملیات ترور «شهید» صیاد را میشناختند؟! تا آنجا که ما میدانیم دولت جمکران هرگز عاملان
ترور صیاد شیرازی را شناسائی نکرده بود،
پس احمد خاتمی این اطلاعات دقیق را ازکجا به دست آورده؟ برای پاسخ به این
پرسش باید ببینیم ارتباطاتی که به احمدخاتمی امکان میدهد نام عامل این ترور را
بشناسد، از چه طریق با «سازمان مجاهدین خلق» ایجاد
شده؟ از این گذشته، جنایت اردوگاه اشرف چه رسانهای باشد و چه
«صحت» داشته باشد، با های و هوی و «بهبهوچهچه»
لاتهای بیترهبری پیرامون این کشتار، اگر
سازمان ملل همچون مورد سلاحهای شیمیائی عراق، یک گزارش «رسمی» هم از این جنایت ارائه دهد، منطقاً انزوای
رسانهای بیشتری برای حکومت اسلامی تأمین خواهد شد و زمینة بهتری برای سرکوب
فراهم میآید. به عبارت دیگر مشتی لات در
داخل و خارج مرزها تمام تلاششان را بر این متمرکز کردهاند که با «اخوتف» خبر
بسازند، و با باد انداختن در بادبان
تبلیغاتی سازمان سیا، ملت ایران را هر چه
بیشتر در انزوای مالی و اقتصادی نگاه دارند تا این حکومت سر پا بماند.
ولی خوشرقصی محفل کودتا برای لندن و واشنگتن به این مختصر محدود نمیشود؛ این
محفل به دو شاخة کاذب تقسیم شده. در شاخة
اول باند رفسنجانی و حسن خمینی را میبینیم که به بمباران سوریه توسط آمریکا دل
بستهاند و در این مسیر میخواهند میراثدار «پدر طالقانی» و باند رجوی هم بشوند. برای
دریافت تحرکات شاخة مذکور نیم نگاهی به اظهارات حسن خمینی در سایت ایسنا، مورخ 6 سپتامبر2013 کفایت میکند. نوة
خمینی دجال به کفن طالقانی دخیل بسته و به گروه رجوی بفرما میزند که «بیائید با
هم گام برداریم.» اما شاخة دوم محفل را نظامیان جمکران و ائمة
جمعه و اوباش بیت رهبری تشکیل دادهاند. اینان میخواهند با ارائة تصویر سبع و جنایتدوست
از حکومت «محبوب» و مردمی، زمینة مناسبی جهت قرار گرفتن در انزوای رسانهای
و سرکوب ملت ایران فراهم آورند.
خلاصه ارتباط تنگاتنگ بین سیاستهای مالی آنگلوساکسونها و حکومت جمکران اینروزها به
صراحت خود را به نمایش گذارده. جالب اینکه رفسنجانی در همان اظهارات احمقانه
پیرامون «بمبهای شیمیائی» بشار اسد، به حصر اقتصادی و زیانهای «ملت ایران» نیز
اشاراتی کرده بود. نیازی نیست که بگوئیم چه افراد وگروههائی از
این محدودیتها منفعت برده و میبرند!
ولی با فروپاشی سنگرهای آمریکا در سوریه فاصلة زیادی نداریم، و تلاشهای حکومت اسلامی برای بازگشت به میدانهای
«مأنوس» گذشتهاش تلاشی است مذبوحانه. خلاصه بگوئیم، با فوت کردن در آستین «پدر طالقانی» دیگر نمیتوان
به احساسات مذهبی قشر جوان دامن زد. و با خبرسازی پیرامون «قتلعام» مجاهدین بینام
و نشان و «تبریکباران» بیت رهبری توسط لاتها هم نمیتوان ملت ایران را بیش از این
در انزوای بینالمللی قرار داد. تلاشهای موذیانه محفل کودتا که به خیال خود با
این تقسیم «مجازی» راهی جهت حفظ موجودیتاش در شرایط نوین میجوید، جز
دامن زدن به خشم ملت ایران پیامدی نخواهد داشت. خشمی که شعلههای فروزندهاش روزی از همین
روزها دامن مزدوران اجنبی را در این سرزمین خواهد گرفت. دامن همانها که کربلا و امام حسین برای ما
ملت درست کردهاند؛ از جنایت و از تشریح
و تعریف و هیاهو پیرامون «جنایت» تغذیه میکنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر