پس از فروپاشی اتحاد شوروی و آغاز به اصطلاح حاکمیت بلامنازع سرمایهداری در
جهان، شاهد برقراری روابطی بینهایت تأسفبار
هستیم. در این روابط نوین، ایالات متحد که به شدت از فروپاشی شوروی متزلزل
شده بود، و مهمترین اهرم توجیهی سیاستهای
بینالمللی و نظامیاش، یعنی مبارزه با
استالینیسم را از دست داده بود، جهت تأمین
برتری جهانی عملاً دست به هر اقدامی زده. تجزیه یوگسلاوی به کنار، با نیمنگاهی به ادعاهای بیپایة پنتاگون، خصوصاً
پس از رخدادهای 11 سپتامبر، میبینیم که
چگونه آمریکا به بهانههای واهی به افغانستان لشکر کشید؛ با ترفند و جعل اسناد ومدارک، خاک کشور عراق را به توبره بست؛ «بهار عرب» به
راه انداخت؛ و ... و اینک نیز کاخ سفید
تلاش «فوقالعاده» خود را بر این متمرکز کرده که، تحت لوای حمایت از شهروندان سوری، به هر ترتیب میباید ملت سوریه را به موشک و
بمب ببندد!
خارج از منافع مالی و صنعتیای که برخی محافل و کارخانهداران از این جنگسازیها
دنبال میکنند، باید قبول کرد که ادامة
مواضع جنگطلبانة ایالات متحد در سطح بینالمللی،
بازتاب تلاشی است مذبوحانه جهت ترمیم و «بازساخت» تصویر «انساندوستانه» و
کاذبی که حمایت بلشویسم روس از هیئت حاکمة واشنگتن طی دوران جنگ سرد در اذهان
جهانیان ساخته بود. مجسمة حمایت آمریکا از «حقوقبشر» در حال
فروریختن است، و تابلوی فریبندهای که با
تیتر «حمایت از انسانها» توسط هیئت حاکمة آمریکا نقاشی شده بود، به سرعت رنگ میبازد. با این وجود، آمریکا همچون دیگر قدرتمداران تاریخ بشر، بجای جستجوی راهکارهای نوین و ارائة راهحلهای
سازنده که مستلزم بازنگریهای عملی و سیاسی در افقهای نظامی و بینالمللی واشنگتن
خواهد شد، سعی دارد تا به قول فرانسویها، «با کهنه،
نو بسازد!» به عبارت دیگر، ایالات متحد با همان سیاستهای دوران جنگسرد
دست به کار مرمت تصویری شده که به دلیل تغییر شرایط استراتژیک جهانی، حتی در بهترین «صورت» ممکن هم خریداری نخواهد
داشت.
تلاشهای آمریکا جهت بازساخت وترمیم
تصویر مخدوش و فرسودهاش در واقع از بحران دستساز یوگسلاوی و دوران «بیل کلینتن» آغاز
شد. در این دوران، بازی با افکار عمومی آمریکائیجماعت، و باد
انداختن در بادبان «اخلاقیات» مندرآوردی «کلینتنها» پیرامون «دخالتهای انسانی» کارساز
بود. سپس با به قدرت رسیدن جورج والکر بوش، رخدادهای11
سپتامبر به این «تلاشها» رنگ دیگری عطا کرد. و اینچنین بود که واشنگتن از مرز گفتمان «بیپایهواساس»
پای بیرون گذارده، در عمل به میدان تهاجم نظامی «بیوپایهواساس» وارد
شد. حمله به افغانستان و سپس حملة
غیرقانونی به عراق و پروپاگاند «نبرد با تروریسم» که توسط نوچههای اروپائی و
آسیائی آمریکا در هر رسانهای به آن دامن زده شد، پیامد مستقیم این تهاجم نظامی است. ولی فراموش نکنیم، تهاجم به عراق و افغانستان، اگر در ظاهر بر علیه رژیمهای پوسیده و جاهلپرور
اینکشورها اعلام شده ـ رژیمهائی که دستنشاندگان
واشنگتن به شمار میرفتند ـ در واقعیت تهاجم واشنگتن است بر علیه جامعة جهانی. جامعهای که دیگر برخوردهای «گزینشی» و
ترازوهای «تقلبی» واشنگتن را در بررسی تحولات جهانی قبول نخواهد کرد.
به صراحت میبینیم که تلاش هیئت حاکمة ایالات متحد که با تأکید و پافشاری بیجا
قصد دارد همان «پیششرطهای» دوران جنگسرد را در روابط بینالملل حاکم کند، هر چه بیشتر در سطح بینالمللی کارآئی خود را از
دست داده. عقبنشینی پارلمان انگلستان از ماجراجوئیهای
واشنگتن در سوریه، تأکید بیقیدوشرط
ایتالیا بر عدم شرکت در جنگ بدون مجوز شورای امنیت، منزوی شدن مواضع محمود عباس و نتانیاهو در
مذاکرات صلح خاورمیانه و پیگیری مذاکرات صلح از کانالهای دیگر، و ... جملگی نشان میدهد که اگر واشنگتن چشم بر
واقعیات فروبسته، حتی متحداناش نیز دیگر
حاضر نیستند با طناب پوسیدة پنتاگون به ته چاه بروند. ولی خارج از انزوای گسترده و روزافزون ایالات
متحد، مواضع ضدونقیض هیئت حاکمة آمریکا
نیز حکایتی دارد.
به طور مثال، امروز نوک حملة جنگطلبی
در ید اختیار فردی افتاده که در مقام ریاست جمهوری آمریکا، تلاش دارد به هر صورت ممکن زمینة جنگ را فراهم
آورد. حال آنکه همین فرد آنزمان که در
سنگر کنگره حضور داشت، تنها «مخالف» حمله
به عراق در دوران جرجوالکر بوش بوده! و
باز هم در کمال تعجب، امروز کسانی تحت
عناوین مختلف در کنگرة ایالات متحد دست به «صلحدوستی» و مخالفت با جنگ میزنند که
در عمل از جمله راستگراترین افراطیون و جنگطلبان حرفهای محافل سیاسی در ایالات
متحد به شمار میرفتهاند! میباید پرسید چه پیش آمده که تمامی صفوف سیاسی
در ایالات متحد از هم فروپاشیده، و نتیجة
محتمل چنین فروپاشیای چهها خواهد بود؟
در هر حال، شکاف سیاسی در قلب کنگرة ایالات متحد مستقیماً
به درون جامعه راه یافته و طبق آخرین آمار،
بیش از 65 درصد آمریکائیها هر گونه ماجراجوئی نظامی در خارج از مرزها را
محکوم میکنند! خلاصه،
همان افکارعمومیای که حمله به افغانستان و عراق را به دلیل انتشارچند عکس
و مطلب بیسروته در فلان و بهمان روزنامه مورد تأئید قرار میداد، امروز مخالف جنگ شده!
در چنین شرایطی است که باراک اوباما و چند نوچة «دیرپای» محفل جنگطلبان، از جمله رئیس جمهور فرانسه پای به نشست «ژ 20»
در سنپترزبورگ میگذارند و رسانهها نیز هیاهو و هیهات به راه انداختهاند که
اینان قصد دارند کشورهای مخالف حمله به سوریه را با اهداف خود هماهنگ کنند! باید
پرسید به چه صورت جنگدوستان خواهند توانست در شرایطی که عقربههای زمان به ضررشان
در چرخش اوفتاده، ملتها و دولتها را به این نوع «جنگها» راضی
کنند؟ چنین افقی مشکل میتواند دستیافتنی
باشد.
همانطور که بارها در این وبلاگها نوشتهایم، به استنباط ما، مسئله به هیچ عنوان سوریه و جنگ در سوریه
نیست؛ مسائلی به مراتب مهمتر در قفای
این جنگسازیها نشسته. ولی شرایط جهانی، هم برای ایالات متحد و هم برای نوچگان یمین و
یسارش در مسیری مخالف این جنگسازیها در حرکت است. نه اینان خواهند توانست حمایت جهانی از جنگسازیهای
«ظاهری» خود را کسب کنند، و نه اینکه جهان
امروز به واشنگتن و همسازاناش فرجة مناسب جهت بازساخت تصاویر «رویائی» از نوع
دوران جنگسرد را خواهد داد. مجسمة آزادی ایالات متحد، امروز بجای مشعل مسلسل به دست گرفته، ولی این
تلاشها بیفایده است؛ چه آمریکائیها به سوریه حمله کنند و چه
نکنند، مشکلی که امروز رودر روی آمریکا و
سیطرة جهانیاش نشسته، نه در سوریه که در واشنگتن میباید حل شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر