نسیم «دمکراسی» به شیوة چاه جمکران در ایران وزیدن گرفته. شاید بهتر میبود بجای «نسیم» از واژة دیگری
نظیر «گردباد» استفاده میکردیم، شاید هم طوفان!
ولی پیشینة حکومت اسلامی، خصوصاً
در چنین مقاطعی به ما یادآوری میکند که چه نسیم، چه طوفان و چه گردباد، این هیاهو نیز همچون دیگر نمونههایاش به خاطر
هیچ به راه افتاده.
در این فرصت کوتاه نمیتوان باز هم برگهای تاریخ گذشته را بیرون کشید و در
مورد آن سخن گفت، شاید چندان هم مناسب
نباشد. چرا که بازیگران و صحنهگردانان
گذشتهها به سرعت پاسخ خواهند داد، «ما
آن شریفامامی بیست روز پیش نیستیم!» این جمله معروف را که هنوز «بعضیها» یادشان
نرفته؟! البته بیشک اینان همان شریفامامی 20 روز پیش
نیستند، ولی در اینکه شریفامامیای
باشند که مشکلات مملکت را حل کند، تردید
داریم!
در واقع، یکی از نقطه ضعفهای آشکار و
غیرقابل کتمان در نظامهای استبدادی، نفی
گذشته و تاریخچة افراد است. طی گذشت
زمان، رژیمهای استبدادی آنچنان نزد ملتها منفور میشوند، که دیگر در چشم سرکوبشدگان، ساختار و تشکیلات اداری، نظامی و امنیتی و ... به شمار نمیآیند، نوعی
«مگاساختار» فراانسانی و جهانشمول و زمانشمول میشوند که هر کس، حتی رهبر این تشکیلات نیز میتواند با آن از سر
ستیزه برآید! بله، حال که از فاشیسم سخن میگوئیم، بهتر است شناخت فاشیسم، یا همان «استبداد مدرن» را از منظر روانشناسی
اجتماعی شروع کنیم.
خصوصیت اصلی و غیرقابل تردید فاشیسم، بیمسئولیتی انسانهائی است که پیرامون این «بتعیار»
تجمع میکنند؛ از آن بهرهمند میشوند؛ و برای بقای آن دست به هر جنایتی خواهند
زد. زمانیکه از آنان بپرسیم چرا چنین
کردی، جواب خواهند داد: «فریب خوردیم، نمیدانستیم!» حتی عمال هیتلر نیز در برابر بازجویان ارتش متفقین مدعی میشدند که نمیدانستند
در اردوگاههای کار اجباری بر سر یهودیان،
اسلاوها، کولیها و همجنسگرایان
چه میآید. بعضی حتی به این صرافت افتاده
بودند که اینها «شایعات متفقین» است!
ولی این شربتهای سکرآور را فقط در شرایط گذشتهها میتوانستند به خلقالله
بخورانند، این نوع برخوردها مربوط به
دورانی میشود که «محافل» با خیال راحت در خود مستحیل میشدند؛ ذوب میشدند؛ پیرامون
منافعشان در هم میپختند و میجوشیدند،
تا به اوج برسند. امروز «محافل»
با مشکل روبرویاند، دیگر ذوب در این «شخصیت» و تسحیل در آن استراتژی
معنا و مفهوم خود را از دست داده؛ جامها و آتشدانها متعدد است، و اکسیرها و جادوها به مراتب از گذشته بیخاصیتتر. آنان که تردید دارند و این «مهم» را باور
ندارند، به سرنوشت خندهدار محمد مرسی
نگاهی بیاندازند، به آخر و عاقبت «رزمندگان»
جان بر کف اسلام و مسلمین در سوریه نیز میتوانند نظر کنند، و چرا راه دور برویم، همین احمدینژادی را ببینید که روز «ارتحال»
خمینی پس از هیاهوی سال 1388، در برابر دوربینها و خبرنگاران «لات» به سراغ
خامنهای فرستاد، و امروز به همراه بانداش
عملاً توسط همین خامنهای از قدرت «برکنار» شده!
کسی نمیتوانست چنین فراز ونشیبی را برای «دولت خدمتگزار» و باند «نئولات» پیشبینی
کند! و در این میانه، شرایط رفسنجانی بسیار جالبتر است. ایشان که دیروز دخترش را در خیابان لاتها فحشکش
میکردند و پسرش به زندان افتاده بود،
امروز عملاً همهکارة «دولت منتخب» هستند! از این مختصر فقط یک نتیجه میتوان گرفت: اگر دیروز پیشبینی شرایط امروز غیرممکن بوده، پیشبینی
شرایط فردا نیز صرفاً با تکیه بر ظواهر امروز غیرممکن است. و در
این راستا میباید برای ارائة تحلیل متقنتری از شرایط کشور تلاش کنیم.
از ظواهر چنین برمیآید که اگر در سوریه و مصر شرایط ویژهای به وجود
آمده، حداقل در ایران حاکمیتهای قدرتمند
جهانی جهت حفظ حکومت اسلامی به توافق رسیدهاند.
این «امر» مسلماً برای شمار گستردهای از ایرانیان بسیار ناخوشایند
است. چرا که، حکومت اسلامی نه فقط یک حاکمیت پوپولیست، فاسد و ندانمکار است، که ویژگیهای یک فاشیسم دینی و مردمفریب را
نیز میتوان به صراحت در آن بازیافت. هیچ
ملتی چنین حکومتی نمیخواهد. بهتر
بگوئیم، از جنگلهای آمازون گرفته، تا آفریقای سیاه و از صحرای عربستان تا کوهپایههای
بلند افغانستان، هیچ ملتی را نمیتوان به تحمل چنین حاکمیت
ضدبشری محکوم کرد. چنین «ساختوپرداختهائی»
صرفاً ضدیت با ایرانی نیست، ضدیت با تمدن
و فرهنگ بشر است. و دود این برنامهریزیهای ضدبشری نهایت امر به
چشم همانهائی خواهد رفت که پشت میزهای طراحی نسخة این سرنوشتها را برای مردمان
میپیچند.
اینکه مشتی چپنمای مزدور و ساکن فرنگ،
دست در دست جاسوسان، خبرچینان و
مأموران نشاندار و بینشان حکومت اسلامی با «اهنوتلپ» مقالات قلمی کنند، سخنرانی کنند، و حتی قبل از آنکه کابینة دولت «منتخب» معلوم
شود، برای موفقیتهای «مسلم» آن و تحولات بسیار
«مثبتی» که قرار است در کشور پیش آید پستان به تنور بچسبانند «واقعیات» کشور را
تغییر نخواهد داد. این حکومت نه شایستة ملت ایران است، و نه در ساختار اداری، امنیتی و ایدئولوژیک این «جفنگسالاری» کودتائی
میتوان چشم امید به چیزی دوخت. این است
واقعیت؛ حال اگر اربابان برای بعضیها
قصة دیگری گفتهاند، نمیتوانند این قصهها را به دیگران نیز حقنه کنند.
همین چند روز پیش، اکبررفسنجانی که در
عمل «پدرخواندة» دولت منتخب خامنهای شده،
در برابر چند تن از نمایندگان مجلس یک جبهة مخالف برای حسن روحانی اختراع
کرده تا از دولت آینده سلب مسئولیت کرده باشد:
«سال
هاست حسن روحانی را [میشناسم] و اگر بگذارند، با همکاری دیگر قوا، به اعتماد و امیدواری مردم پاسخ شایسته میدهد.»
منبع بیبیسی: 7 مردادماه 1392
چنین اظهاراتی از طرف فردی که رسماً ولایت امر علی خامنهای را بازتاب فعالیتهای
سالهای گذشتة او میدانند، چه مفهومی میتواند
داشته باشد؟ چه کسانی هستند که «میتوانند»
و یا «میخواهند» جلوی کار آقای روحانی را بگیرند؟! و
خلاصه «پیام» این مبهمات چیست؟ پیام این
است که، اگر آقای روحانی شکست خوردند «دیگران»
مقصرند، همانها که «نگذاشتند!» این
برخورد احمقانه، آنهم از سوی رفسنجانی که لاتهای وابسته به
سفارتخانههای حکومت اسلامی در غرب او را «منتسکیوی» جمهوری اسلامی لقب دادهاند خندهدار نیست؟
در ثانی، به رفسنجانی چه ارتباطی
دارد که روحانی بتواند یا نتواند؟ مگر
ایشان وکیلمدافع یا للة روحانی هستند؟ اگر رفسنجانی مواضع روحانی را تأئید میکند، اول
بگوید این «مواضع» چیست، تا ما ملت هم
بدانیم مخالفان فرضی با چه مسائلی سرستیز دارند.
در ثانی، چرا رفسنجانی
به عنوان «رئیس مجمع تشخیص مصلحت»، با مسئولیتپذیری
حقوقی و سیاسی در ساختار حکومت اسلامی و در برابر مطالبات اجتماعی «علناً» از این
مواضع دفاع به عمل نمیآورد؟
واقعیت را بگوئیم، رفسنجانی از این
عرضهها ندارد. طی سه دهة گذشته، این فرد
نان کودتای 22 بهمن 57 خورده، و ملت ایران از این موجود لش و هفتخط، جز
«ونگ و ونگ» زیر سبیلی، آنهم سبیلی که ندارد، هیچ ندیده. ایشان
که خود را سردار سازندگی میخواندند در واقع سردار نالندگی بودند. و ما هم
خدمت آقای رفسنجانی بگوئیم، اگر قرار
باشد «دیگران» مسئول کارآئی و یا عدمکارآئی
دولت شوند، هیچ احتیاجی به رئیس دولت
نیست! همان «دیگران» بیایند و مسئولیت
عملکردشان را به صورت علنی و در برابر بنیادهای حکومت «متقبل» شوند. در غیراینصورت هر «خری» میتواند در خلوت یک
اتاق «دولت» قدرقدرت تشکیل دهد، بعد هم دشمن و معاند و غیره را مسئول عدم موفقیت
خود معرفی کند، این بساط که دیگر
«جمهوری» و «انتخابات» لازم ندارد. ولی
وزنة جفنگگوئی رفسنجانی به این مختصر محدود نمیشود. این فرد
بیمسئولیت و بیشخصیت که آینة تمامنمای «شخصیت سیاسی» در یک رژیم فاشیستی
است، با ایراد چنین مزخرفاتی عملاً
بنیادهای «فرضی» حکومتی را که خود در برپائیاش فرضاً نقش داشته نیز به زیر سئوال
میبرد! بی رودربایستی بگوئیم، حکومتی که چند سر نوچة «مقام معظم» را با جنجال
و هیاهو از هزار صافی رد کرده؛ به قول خودشان رئیسجمهور «انتخاب» کرده؛ حاح قادر نیست در راه تحقق اهداف همین رئیسجمهور در
برابر آنهائی که به اصطلاح «آراء عمومی» را لگدمال میکنند قد علم کند، فقط به درد مبال عمومی میخورد و بس. باید از
آقای رفسنجانی پرسید، این سه دهه
حضرتعالی در این مملکت چه غلطی کردهاید که نتیجة فعالیتهایتان این خرتوخری شده
که خودتان امروز بر زبان میآورید؟
ولی ما با در نظر گرفتن مسائل بالا، حداقل در مورد نفی حکومت اسلامی دچار سردرگمی و
بحران نشدهایم. همانطور که بالاتر نیز
گفتیم، این حکومت با تکیه بر ساختار کودتائیای که
یادگار حرکت «سرنوشتساز» ارتش شاهنشاهی در 22 بهمن 57 است، نمیتواند بار مسئولیت به منزل برساند. از
میعاد شوم کودتای «انقلاب اسلامی» تا هم امروز،
محافل «پنهان» در سراسر کشور فعالیتهای سیاسی، ساختاری،
اداری و حتی تجاری و مالی و بازرگانی را به گروگان خود و «برادرانشان»
گرفتهاند. در این هیهات،
مشتی لات و ملا که با تکیه بر
سرنیزة ارتش، «مسئول» مسائل کشور معرفی
شدهاند، نه مسئولاند،
و نه همانطور که نمونة بالا نشان داد از مسئولیت و کشورداری اطلاعی
دارند. اینان از علی خامنهای گرفته تا دیگر مترسکها، جملگی عروسکهای عموساماند؛ که اگر
هم خودشان نمیدانند، فقط به دلیل بلاهت بیکرانشان است.
با تغییر مشتی لاتولوت در رأس این تشکل کودتائی نمیتوان تغییری در شرایط
کشور داد. به طور مثال نگاهی بیاندازیم به
یکی از همین «شخصیتهای کلیدی» که شایعة استقرار وی در جایگاه وزارت آموزش و پرورش
این روزها سر زبانها افتاده. بله، محمدعلی
نجفی را میگوئیم! ایشان از نخستین روزهای
کودتا و کشتار، که نهایت امر منجر به حذف فیزیکی 7 هزار مخالف
سیاسی در زندانهای رژیم ملایان شد در رأس امور بودهاند. کسی نمیگوید که این «جوانک»، در
دورانی که «برادران» را جهت صدور «انقلابشان» به جبههها اعزام میفرمودند، به عنوان وزیر علوم و آموزش عالی، با بودجة دولت در کشور استرالیا لنگر انداخته
و تز دکترای ریاضیات آماده میفرمودند!
این فرد متقلب، با این پیشینه و
پروندة سوءاستفاده از اموال دولتی، پس از سالها همکاری با کودتاچیان و سرکوبگران
که از شرکت در دولت رجائی آغاز شده، امروز قرار
است با «آراء ملت» بیاید برای کشور شقالقمر کند! کدام
احمقی به چنین مسخرهبازیها دل بسته؟ وقتی میگوئیم مشتی دزد، لات و
بیسروپا را در رأس امور مملکت خود نمیپذیریم،
حرف گزافه نزدهایم. تازه این نجفی
دزد، در میان این لاتها مثلاً گلسرسبد
است!
به آقای رفسنجانی بگوئیم، اگر غرب و
شرق برای ماندن شما لاتها به «توافق» رسیدهاند، نشاشیده شب دراز است. روزی از همین روزها با اهل بیت و دوستان و
برادرانات، دست در دست همان تودهایهائی
که به مناسبت «انتخاب» روحانی یک صفر به چکماهانهشان اضافه کردهای، به زبالهدانی میروید که راه بازگشت ندارد. و این یک «تقصیر» هیچکس نیست؛ حکم تاریخ این سرزمین است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر