«انتخابات» اخیر که به «تعیین» حسن روحانی در مقام رئیس جمهور این حکومت منجر
شد، هر چند تماماً از سوی بیترهبری به
قول جمکرانیها «مهندسی» شده بود، در
میان محافل مختلف کشور عکسالعملهای متفاوتی به همراه آورد. در پی اعلام پیروزی روحانی، قشرهای
مختلف، اعم از سیاسیون و فعالان اقتصادی
و صنعتی، نویسندگان و بلاگرها و دیگر
«حِرَف» و مشاغل هر کدام فهرست «کاملی» از مطالباتشان را به عناوین مختلف از جیب
بیرون کشیده زیر دماغ رئیسجمهور «جدید» گذاشتند! خلاصه بگوئیم، چه نزد اصولگرایان مسجدشاه، و چه در
میان لنینیستهای ته باغشاه، «انتخاب»
روحانی به بیمها و امیدها میدان داده! به
الهاماتی که به استنباط ما جملگی بیپایه و اساس است و صرفاً میباید نشاندهندة
پوچی و بیتکلیفی طبقة سیاستباز در ایران تلقی شود.
ولی ملت ایران با این صحنهآرائیها بیگانه نیست؛ همین چند سال پیش بود که «انتخاب» ملاممد خاتمی
و اظهارات «خررنگکن» وی پیرامون برنامههای «درخشان» دولت اصلاحات جوهر قلم بر
کاغذها دواند، و آب در دهان «ناظران» انداخت! و نتیجة «خوشباوری» خلقالناس و خودفروختگی
«سیاستبازان» هیچ نبود جز هشت سال دولت بیبرنامة محمد خاتمی، و هشت
سال کابوس دولت لباسشخصیهای احمدینژاد.
جالباینکه، در شرایطی همه روزه شاهد
فوران پیامهای «تبریک» روسای جمهور و دولتمردان جهان به حسن روحانی بودیم، و
«شجاعت» ایرانیان در پیامها و مصاحبهها مورد تقدیر قرار میگرفت، که
هنوز شورای نگهبان حکومت اسلامی مهر تأئید بر این «انتخابات» نگذاشته بود! به عبارت دیگر، این
«قضیه» اگر از منظر حکومت اسلامی هنوز «قانونی» نبود؛ دیگران آن را تأئید کرده بودند! مسلم
است که در چنین وضعیت «شترگاوپلنگی» مشکل میتوان برای آیندة یک ملت و مسائل و
مشکلات مبتلا به یک جامعة 80 میلیونی تصمیم درست و قاطع گرفت. و به صراحت بگوئیم، آنان که
با این اصرار و ابرام تبریکات گرمشان را زیر دماغ ملت ایران میمالند، چنین
قراری هم ندارند.
8 سال پیش، زمانیکه خیمهشببازیهای
ملاممد خاتمی دیگر خریداری در ایران نداشت،
آمریکائیها با حمایت از ریاست جمهوری محمود احمدینژاد برنامة گستردهای
در مرزهای جنوبی روسیه آماده کردند.
واشنگتن چنین میپنداشت که با تکیه بر لشکر اوباشالله، لباسشخصیها،
و لاتولوتهای «بیترهبری» خواهد توانست امتداد «منطقی» مناطق اشغالی
ارتش آمریکا در افغانستان و عراق را به ایران و نهایت امر به سواحل دریای خزر
بکشاند، و از این مفر، هم دست
روسیه را از خلیجفارس دور نگاه دارد، هم
ترکیه را از خطر برهاند، و هم ... و دیدیم که این رویاها چگونه به کابوس تبدیل
شد. طی جنگ 33 روزه، نه تنها ارتش آمریکا در منطقه هر آنچه رشته بود
از دست داد، که اسرائیل، مهمترین متحد منطقهای آمریکا نیز به زیر
مهمیز مسکو فروافتاد و حضورش در برنامههای «جنگسازی» منطقه تعطیل شد. در عمل،
یکی از دلائل استراتژیک آغاز هیاهوسالاریهای «بهار عرب» برای جبران عقبنشینی
اسرائیل از دادههای نظامی منطقهای بود.
به دلیل شکست همین سیاستها، احمدینژادکه پیشتر «میهمان عالیقدر» دانشگاه کلمبیا
شده بود، به تدریج در تبلیغات رسانههای
غرب تغییر ماهیت داده، به دشمن فرهنگ و
تمدن و هنر و خصوصاً بنیانگذار برنامة «بمب هستهای» در ایران تبدیل شد! ولی این موضعگیری نیز برای غرب کارساز نشده، احمدینژاد آن «غول» بیشاخ و دمی از آب در
نیامد که اینان و بلندگوهایشان «انتظار» داشتند. و
همانطور که پیشتر نیز در مطالب همین وبلاگ آوردیم، برخی سیاستها حتی تا پای حذف حکومت اسلامی و
معرفی «باند» احمدینژاد به عنوان «اسلامگرایان ایرانی» پیش رفتند، هر چند در رزمگاه استراتژیهای بینالمللی شکست
خوردند و نتیجهای نگرفتند.
امروز همین شبکه، دست به ارائة حسن
روحانی به عنوان «داروی» دردهای ایران زده. مقالات پیرامون همکاری این «شخصیت» رژیم و آن
«مخالفنما»، با دولت اصلاحات در سایتهائی
که مخارجشان مستقیم و یا غیرمستقیم توسط سفارتخانههای حکومت اسلامی در خارج از
کشور ارسال میشود کم نیست. ولی در کمال تأسف تحلیل مواضع جناحهای مختلف
اصولاً وجود خارجی ندارد؛ سیاستبازان به این صرافت افتادهاند که هر چه
کمتر حرف بزنند بهتر است، و نتیجة سکوتشان
نیز مسلماً اگر برای برخی محافل خوشایند و خوشخوراک باشد برای ملت ایران جز تحمیل
مشقت و گرفتاری بیشتر چیزی نیست. در نتیجه
سعی ما در این مقال باز کردن چند زاویه از همین برخوردهای گروهی و فراگروهی با
جریانی است که امروز به غلط «اصلاحطلبی» نام گرفته.
اگر میگوئیم، به غلط «اصلاحطلبی»
نام گرفته، به هیچ عنوان به این معنا
نیست که اصلاحطلبی فضیلت ویژهای دارد.
چرا که «اصلاحطلبی» در حکومت اسلامی همان پروژة «خط امام» است که با لاتبازی،
کودتای 22 بهمن 57 و اشغال سفارت آمریکا
به صورت سینهخیز به قدرت نزدیک شد و نهایت امر تمامی نکبت و ادباری که حکومت
اسلامی طی سه دهة اخیر بر ملت ایران تحمیل کرده،
زیر سر همین عجوزههای خودفروختة اصلاحطلب است. کسانیکه اینک قسمت عمدهشان در کشورهای غربی
لنگر انداخته، جهت رفع مشکلات کشور نسخه
مینویسند و «افاضات» میفرمایند!
ولی حسن روحانی هر که هست و هر چه نیست در جرگة «اصلاحطلبان» راه نداشته. زندگی
سیاسی روحانی به صراحت نشان میدهد که وی عضوی فعال از شبکة اطلاعاتی و محفلی
وابسته به یک سیاست خارجی است. عضویت وی در مجلس خبرگان، که به تحمیل ورقپارهای به نام «قانون اساسی
حکومت اسلامی» و ولایتفقیه به ملت ایران انجامید نشان میدهد که ایشان از همان
روزهای نخست در خدمت این «انقلاب» بودهاند.
بعدها نیز نشانهای از آقای روحانی نداریم مگر حضور 16 سالة ایشان در مقام
ریاست «شورای عالی امنیت ملی»، آنهم به
تأئید علی خامنهای! موضعی که نهایت امر
دست وی را در مذاکرات «پشتپرده» با کشورهای اروپائی پیرامون «مسئلة هستهای» باز
گذارد، و نتیجة عملکرد درخشان ایشان نیز
پس از نزدیک به شانزده سال در مقابل ما قرار دارد: تحمیل بنبستهای نظامی، سیاسی و امنیتی و خصوصاً محاصرة اقتصادی بر
علیه ملت ایران، توسط همانها که آقای
روحانی سالها و سالها «طرف» مذاکراتشان بودهاند.
از این مختصر همین را داشته باشیم که ایشان نه سیاستمدار هستند، نه شخصیت رسانهای و سخنران، و نه طی عمر سیاسی مبارکشان در زمینههای
مختلف سیاست کشور اثری از ایشان به چاپ رسیده.
خلاصه بگوئیم، روحانی یک ملاممد
خاتمی است، منهای سخنوریهای ویژة او. اگر خاتمی هر از گاه سری بیرون میآورد و در
بازار مسگران تحت عنوان «سخنرانی» و تحلیل و ... «گنده گ...زی» کرده و لیچاری به
عنوان تحلیل نثار ملت ایران مینمود،
روحانی از این بخارها هم ندارد.
ایشان فقط و فقط ساواکی هستند و بس!
حال باید دید موضع مخالفنمایان با این عنصر شناخته شدة ساواک چیست؟ اغلب مخالفنمایان که پیرامون روحانی دست به
سخنوری و مقالهنویسی زدهاند در دو جناح جای میگیرند.
گروه نخست، خواهان برقرار ماندن
حکومت اسلامی و ولایتفقیهاند، هر چند
قادر نیستند که این مواضع را رسماً اعلام کنند.
در نتیجه، با فوت کردن در آستین
«اصلاحات» روحانی سعی دارند کل رژیم و به احتمال زیاد منافع شخصیای را که در این
طویله برای خود و افراد خانوادهشان دست و پا کردهاند از گزند مطالبات ملت دور
نگاه دارند. اینان از روحانی و حکومت وی
در راستای «گندهگوئیها» و همان «گ...زهای» نوع خاتمی در بازار مسگران، غولی
جهت اصلاحات آیندة حکومت ولایتفقیه ساختهاند.
به عبارت دیگر، از منظر اینان حسن روحانی میباید ویراست سومی
از ملاممد خاتمی، یا بهتر بگوئیم ملاممد سوم را ارائه دهد! حال ببینیم گروه دیگر چه میکند.
اینان از طریق بالا بردن سطح «انتظارات» از دولت اصلاحات، و ارائة فهرست کامل «مطالبات» در عمل برای به
راه انداختن آشوبهای شهری خیز برداشتهاند.
در نتیجه، این
حضرات چنین وانمود میکنند که گویا آقای روحانی جهت بهبود شرایط سیاسی، اجتماعی،
اقتصادی و ... از صندوقهای مارگیری حکومت اسلامی استخراج شده، و برای
تحکیم پایههای این توهم نیز مرتباً خدمت
ایشان «عرضحال»ارائه میدهند! یکی میخواهد
روزنامهها «آزاد» شود، دیگری اینترنت
«آزاد» میخواهد، آن یکی برای بچهاش
ختنهسوران میخواهد بگیرد، و ننهای هم
پیدا خواهد شد که برای کمر دردش مرهم بجوید؛
همه و همه به آقای روحانی و دولت آیندة ایشان امید بستهاند! باشد که روحانی به «مطالبات» آنها پاسخ مثبت دهد.
ولی ملت ایران این صحنهها را پیشتر دیده؛ یادمان هست که پیرامون دولت مضحک ملاممد
خاتمی، همین حضرات چه قشقرقی به راه
انداخته بودند. این قشقرق اینبار نیز گام
به گام از طریق همین بازیگران دنبال میشود.
اگر دقت کنید، حتی
نام کسانیکه طی سالهای اولیه دولت خاتمی «مطالبات کذا و کذا» مطرح میکردهاند، با آنها
که امروز «فهرست» پر میکنند یکی است! هدف این تحرکات موذیانه نیز جز ایجاد آشوب در
کشور نیست، آشوبی که نهایت امر باندهای «نیمه خفتة» لباسشخصی را از نو به صحنة
اجتماعی بازمیگرداند.
به همین دلیل نیز جریان موسوم به «اصولگرا» ـ این جریان هر چه هست سر و تهاش معلوم نیست
ـ از هم امروز به روحانی «توصیه» میکند
که از «خط امام» بیرون نرود؛ از نیروهای
مومن استفاده کند؛ پیرو رهبر باشد، و... به عبارت دیگر،
روزی از همین روزها حضرات به این نتیجهگیری خواهند رسید که روحانی دیگر کارش
درست نیست، و باز هم عجوزة بیترهبری با
عصا و پیپ و سهتارش میآید بیرون و برای جلوگیری از «انحراف انقلاب» دستورالعمل
«دینی ـ بومی» صادر خواهد کرد!
خلاصه به صراحت میبینیم، نتیجة عمل
کسانیکه خلقالله را پای این صندوقهای لعنتی کشاندهاند این بوده که رژیم ولایتفقیه
را از زیر ضربه خارج کرده، ملت ایران را
بجای آن به زیر چک این حکومت دستنشانده بیاندازد. خلاصة
کلام، حضرات پیرامون اهدافی دست به
هیاهو، سروصدا و هیجانسازی زدهاند که
اصولاً وجود خارجی ندارد و دولت آیندة حسن روحانی اصولاً با آنها بیگانه است! زمانیکه میگوئیم افرادی که ملت ایران را در این
شرایط به پای صندوقهای جمکران فرستادهاند وابستگان اجنبیاند هیچ گزافهای در
کار نیست.
ولی در این میانه افرادی، نویسندگانی،
شعرائی،
صاحبنظرانی و ... وجود دارند که واقعاً خواستار گذاردن نقطة پایان بر این
سلسلة لعنتی حکومت ولایتاند. کسانی هستند
که قصد دارند از شر آخوندیسم موذی و خودفروخته کشور را آزاد کنند. این گروهها فقط در صورتی قادر به رویاروئی با
اهریمن استبداد خواهند شد که طی فعالیتهای فرهنگی، ادبی،
هنری و سیاسی خود هر لحظه به یاد داشته باشندکه حسن روحانی و دولت آیندة
وی عضوی از اعضای محفل استبداد و کودتایاند؛ که قروقنبیلهای
«حسنآقا» که مسلماً طی روزهای آینده، چه به مناسبت «گل زدن» فلان فوتبالیست و چه به
مناسبت نوروز و جشن «خوب» مسلمانان ایران و ... از راه خواهد رسید، فقط و فقط جهت فریب ملت ایران و نشان دادن در
باغ سبز است. این محفل استبدادی و دستنشانده
را یا ریشه کن میکنیم، یا تا دنیا دنیاست
اینان با همین قروقنبیلها و نمایشات میخواهند شیره را به سر ملت ایران
بمالند. «توپ سیاست» کشور امروز در میدان
همانهاست که خود را دمکرات و طرفداران دمکراسی سیاسی در ایران قلمداد میکنند، پس باید
دید اینبار دمکراتها این بازی را به کجا خواهند کشاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر