همانطور که پیشتر هم عنوان کرده بودیم،
انتخابات پیش روی در حکومت اسلامی از اهمیت استراتژیک برخوردار شده. ولی اهمیت این «انتخابات» را نمیباید صرفاً
در ساختارهای داخلی و بازیهای قدرت در چارچوب حکومت جمکران جستجو کرد. در
عمل، وزنة استراتژیکِ آنچه پس از کودتای
22 بهمن 57، به عنوان «اسلام سیاسی» از طریق بلندگوهای
استعمار غرب مرتباً به خورد ملت داده میشد، به سرعت تقلیل پیدا کرده، و
نابودی این «بعد» از ابزارکار حکومت اسلامی، هم در
داخل و هم در خارج مسائل متعددی به همراه آورده.
به همین دلیل است که همزمان، هم
بلندگوهای سیاست غرب در داخل، و هم
سخنگویان «آشکار و نهان» همین سیاستها در خارج،
عَلَم خروج حاکمیت از اسلام به هوا بلند کردهاند؛ همچون دیگر میعادها گروهی از طریق «نفی»، و جماعتی دیگر از طریق تکرار و پافشاری و
سماجت!
هر چند رخدادهای «تروریستی» در شهر بستن، و همصدائی
نظام رسانهای جهانی در انتساب این عملیات به اسلامگرایان «چچن»، از
فروپاشی «ابزارکار» اسلامسیاسی در محافل غرب نشان داشت، در برخی
پایتختهای بزرگ جهان، مقاومتهائی را نیز
جهت حفظ حق و عدالت ملائی و مفتیائی شاهد بودیم. ولی با
فشار بیشتر بر سیاستهای حامی اسلامگرایان،
و تغییر چماق به شیرینی، موضعگیریهای «حامیان» نیز پای در دگردیسی
گذارد. به این ترتیب بود که پس از
مسافرت نخستوزیر ژاپن به روسیه، «تزیپی لیونی» هم به واشنگتن رفت و همزمان شاهد اوجگیری
حضور صنعتی و کارشناسانه و «هستهای» توکیو در منطقة نفوذ انگلستان ـ ترکیه
و امارات متحده ـ میشویم. سفرهای دیپلماتیک، خصوصاً در مسکو و واشنگتن نشان از آن دارد که
اوضاع جنگطلبان در اسرائیل، و به طور
کلی در منطقة خاورمیانه و ترکیه بسیار وخیم شده.
در همین راستاست که واشنگتن نیز در مسیر تغییر ماهوی روابط خود با کشورهای
خاورمیانه به ناچار دست از نمایش تکراری و کسالتآور «مذاکرات صلح خاورمیانه»
برداشته. این به اصطلاح «مذاکرات» که از
زمان جیمی کارتر «باب» شده بود، در عمل
چکسفید امضائی در دست تلآویو به شمار میرفت تا به بهانههای واهی، دست به جنگافروزی و آدمکشی زده، شرایط برقراری صلح را گامی به عقب
برگرداند. ولی اینبار واشنگتن دیگر
تمایلی به دنبالهروی از این سیاست از خود نشان نمیدهد. دولت اسرائیل نیز روز به روز به قبول شرایط
استراتژیک منطقهای، و برقراری روابط حسنهمجواری
با کشورهای خاورمیانه نزدیکتر میشود.
تلآویو دیگر نمیتواند جهت جنگافروزی،
نه بر ملایان جمکرانی تکیه داشته باشد و نه بر دیگر «تشکلهای» اسلامی در
نوار غزه.
از سوی دیگر، هم در ترکیه و پاکستان، شرکای
«آشکار و پنهان» استراتژیهای آمریکا و هم در ایران «تغییرات» چشمگیر شده. ترکیه با قبول پیشنهاد صلح رهبر کردها ، عملاً پای از دگمهای «آتاترکی» بیرون گذارده
و دیگر قادر نیست همچون گذشته شرایط جنگی را در مناطق شرق اینکشور، به بهانة مبارزه با «جدائیطلبی» تداوم بخشد. نیازی نیست که بگوئیم این قماش «مبارزات»
همزمان مسائل متفاوت، یا بهتر بگوئیم متضادی
به وجود میآورد. به طوریکه برخی دولتهای
به اصطلاح «مخالف»، که این «مبارزات» را
محکوم هم میکنند، در عمل از وجود همین
ناآرامیها برای تحکیم پایههای حکومتشان استفاده به عمل میآورند. و بهترین نمونة آن بحرانی است که توسط حکومت
اسلامی، در مرزهای غربی ایران پیرامون
«کردها» به وجود آمده.
در پاکستان نیز که یکی از مهمترین مناطق تحت نفوذ غرب در آسیای جنوبی به شمار
میرود، سیاست انگلستان را میبینیم که در
قالب «محاکمة» ژنرال مشارف به محکمه برده شده. و با به
دادگاه کشاندن ژنرال مشارف، لندن مشکل خواهد توانست منبعد مواضع سنتی خود را
که معمولاً بر پایة حمایت از ارتش و اسلامگرایان ـ اگر نگوئیم حمایت از ارتشی اسلامگرا ـ در این منطقه استوار بوده، به پیش راند.
«موفقیتهای» چشمگیر نئوکانهای
انگلستان در انتخابات اخیر اینکشور به صراحت نشان داد که حزب محافظهکار اگر از
مواضع دمکراتیک خود بیش از اینها عدول کند،
در داخل نیز جز تشکیل دولت «تفاهم ملی» با فاشیستها چارهای نخواهد
داشت! و این گزینه تمامی اهداف «والای»
دیوید کامرون در برافراشتن دوبارة بیرق «تاچریسم» پیروز را بر باد خواهد داد.
با در نظر گرفتن چنین شرایطی است که میتوان بررسی «انتخابات» جمکران را آغاز
کرد. میبینیم که مترسکهای سنتی ملایان
در ایران، یعنی «نبرد با آمریکا» و
«نابودی صهیونیسم» بینالملل دیگر از دست علی خامنهای و دیگر لشولوشهای حکومت
اوفتاده. اینان اگر باز هم بر این حبلالمتینها
دست یازند جز آنکه خود را مضحکة عموم کنند طرفی نخواهند بست:
«راهكار دوم موضوع ترميم سياست خارجي است. ما با اسرائيل سر جنگ نداريم. حالا اگر عربها جنگ كردند ما كمك ميكنيم.»
این است چکیدهای از اظهارات آقای رفسنجانی که مهرنیوز، مورخ 8 اردیبهشتماه سالجاری مخابره کرده! ولی ما که یادمان نرفته، همین آقای رفسنجانی سالها و سالهای متمادی
مرگ اسرائیل، و نابودی این «غدة سرطانی»
را در دوران ریاستجمهوریشان در نمازهای جمعه و سخنرانیهای بزمی و رزمی، همه
روزه تکرار میکردهاند. حتی کار بجائی
رسیده بود که حکومت اسلامی از مناسبات نزدیک یاسرعرفات با اسرائیل انتقاد میکرد و
میگفت، مبارزه با اسرائیل هیچ ارتباطی
با فلسطینیها ندارد، تکلیف شرعی ماست! حال باید پرسید چه شده که جناب رفسنجانی، با آنهمه هارتوپورت و نفسکشیطلبی اینهمه
«دمکراسی تشریف دارند؟!»
البته این دگردیسی به رفسنجانی محدود نمیشود؛ شاهد اظهارات «مشعشعانه» از جانب دیگر
کاندیداهای «ریاست جمهوری» نیز هستیم! کسانیکه تا به امروز برنامة ریاست و وزارت و
وکالتشان در پیروی از اوامر «امام امت»،
و دنبالهروی از «راه شهدا»، و یا لبیک به اسلام انسانساز و ترجمان آن، یعنی
آخوندبازی و پیشنماری محدود میماند،
امروز آنچنان از «مدیریت امور» و سیاست و اقتصاد و فرهنگ دم میزنند، تو گوئی
قرار است نظارت تامالاختیار بر بانک جهانی در واشنگتن به اینان واگذار شود! شاید لازم آید از خواب خرگوشی بیدارشان
کنیم، و یادآور شویم که، حداقل در این حکومت قرار نیست کسی مدیریت امور
را به دست گیرد. خلقالله مشتی ورقپاره
در چند صندوق میاندازند؛ عوامل وزارت
کشور هم ورقپارههائی را که شب پیش در صندوقهای دیگری ریخته شده، میشمارند!
همان روندی که پس از کودتای میرپنج انگلیسی تا به امروز در کشور تحت عنوان
«انتخابات» به راه انداختهاند؛ زیاد سروصدا نکنید!
ولی مسئله اینجاست که با فروپاشی جنگسرد،
«انگلستان» کذا هم در «انتخابات» مملکت ما چند تا شده! فقط یک
«دست» نیست که صندوقها را شب قبل پر میکند؛
چندین دست در کارند! بیجهت نیست که
پس از پایان رأیشماری، در کشورهائی که
جدیداً به اصطلاح خیلی «دمکراسی» را ارج مینهند، همیشه دعوای خیابانی را هم شاهدیم! اشتباه نکنیم! این دعواها را «ملتها» به راه نمیاندازند، همان
دستهای صاحبمردهای که صندوقها را شب پیش پر کرده، برای «سهمخواهی»، نوکران و عواملاش را میریزد توی خیابانها! اسمش را هر چه بگذاریم، واقعیتاش همان است که هست؛ حضور مستقیم سیاستهای استعماری، آقابالاسری حاکمان دستنشانده، و نهایت امر سرکوب ملتهای چپاول شده. و ما این روند استعماری را «چنددستی» میخوانیم.
حال به صراحت میبینیم که به چه دلیل آقای رفسنجانی ستیزه با اسرائیل را
اینچنین هولهولکی «کنار» گذاشتهاند؛ یا
یک پاسدار ساواکی به نام اسفندیار رحیم مشائی برای تغییر «دکترین» حکومت ملایان
قاطرش را زین کرده! به صراحت میبینیم منوچهر
متکی، که نوچههایاش رسالهنویسان رادیوهای
سازمان سیا شدهاند، چگونه از رمز و راز
«کشورداری» سخن به میان میآورد! و ... و
نهایت امر رئیس پاکشان حکومت اسلامی، علی
خامنهای جهت حفظ «نظام» دستورالعمل 20 مادهای برای «انتخابات» صادر میکند!
این دعواها به همان دلیلی پیش آمده که بالاتر گفتیم؛ هر کدام از این حضرات میخواهد با شیرینزبانی، کاری کند که شب پیش از برگزاری «انتخابات» دستهای
بیشتری برایاش «صندوق» پر کند! باشد که
بیرق پرافتخار خانوادگی او سالیان متمادی بر سردر توالتهای عمومی کشور در اهتزاز
باقی بماند!
خلاصه کنیم، شرکت در این مسخرگی در شأن ملت ایران نیست. با
تحریم یکپارچة مضحکة انتخابات به اربابان این حضرات پیام روشنی میتوان ارسال
داشت: یا پیشفرضهای انتخابات یعنی آزادی
بیان، آزادی قلم، آزادی احزاب و تشکلهای کارگری، اصناف و حرف و ... را به رسمیت میشناسید و نوکرانتان
را در داخل موظف به رعایت حقوق انسانی ایرانیان میکنید، یا آرزوی فرستادن مشتی اوباش و لاتولوت به
کاخ ریاست جمهوری و مجلس و شوراها را با خود به گور خواهید برد. اگر هیچ چیز در این مملکت در اختیار ملت
نیست، این یک در اختیار ماست و میباید از
آن استفاده کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر