۲/۱۱/۱۳۹۲

پایان بر ابهام!


 

در میعاد آخرین «انتخابات» ریاست جمهوری حکومت اسلامی،   زمانیکه پیروزی محمود احمدی‌نژاد قطعی به نظر می‌رسید،   در وبلاگ «اصولگرا بر علیه اصولگرا» به صراحت گفتیم،   در گام‌های بعد «مشکل» حکومت اسلامی دیگر اصلاح‌طلبان نخواهد بود!   چرا که رژیم فاشیست،   بنا بر تعریف و به گواهی ده‌ها نمونة «جهانی ـ  تاریخی»،  ‌ در گذار از هر مقطع پای در فرایند «حذف» می‌گذارد.   چنین رژیم‌هائی قادر نیستند با پیشینة خود و در ارتباط با عوامل و دستیاران مخلص خود به «صلح و آشتی» دست یابند.   

 

به همین دلیل نیز اصل و اساس برای این نوع رژیم‌ها آرامش فضای اجتماعی نیست؛   هدف  آشفته‌تر کردن هر چه بیشتر این فضاست.   و این هدف با تکیه بر «نفی» و «ستیز» تأمین می‌شود.  سخنرانی‌های احمقانة روح‌الله خمینی‌که بر محور «ضدیت،  انتقام‌جوئی و نفرت‌پراکنی متمرکز شده بود،‌   بهترین نمونه از این «فضاسازی‌ها» است.  همانطور که تجربة 33 سالة حکومت اسلامی نشان داده،   این ضدیت‌ها حتی اگر در سطح جامعه وجود نداشته باشد،  پیوسته توسط عوامل فاشیسم «تولید» و «بازتولید» می‌شود وگسترش می‌یابد.    بله،‌  همین روند تزریق «نفرت» و «ضدیت» به جامعه است که نهایت امر خادمان رژیم سرکوبگر اسلامی نظیر موسوی و کروبی را امروز در ادبیات حاکمیت به «عوامل خطرناک» تبدیل می‌کند!   این روند از کسانی «تهدید» ‌ساخته که در گذشته‌ای نه چندان دور،‌  برای تداوم این رژیم خونخوار ده‌ها انسان را به زیر چرخ‌دنده‌های فاشیسم خرد کرده‌اند.   هم اینانند که امروز،   اجساد‌شان برای قوام و دوام رژیم حیاتی شده.   پیشتر نیز شاهد بودیم که چگونه  سال‌ها و سال‌ها اجساد همکاران این رژیم،  همچون بنی‌صدر،   رجوی‌،   بازرگان‌ و ... برای نظام اسلامی خوراک تبلیغاتی فراهم می‌آورد.      

 

به این دلیل است که فاشیسم اسلامی امروز قادر نیست با گذشتة خود آشتی کند.   این رژیم عوامل خودفروخته‌ای را از خود رانده که آبرو و حیثیت و حتی جان دوستان،   خویشان و فرزندان‌شان را ‌فدای پیشرفت این ارابة خون و آتش کرده بودند‌،   و در عمل جز آغوش فاشیسم اسلامی پناه و مأوائی هم ندارند!    ولی در شرایط بحرانی کنونی رژیم نمی‌تواند از این مدعیان «حمایت از حقانیت حکومت اسلامی» در ساختار قدرت خود بهره‌گیرد.  ‌ چرا که در عملکرد گذشته‌اش با «گذر سیاسی» از هم اینان و تغذیه از اجساد سیاسی‌شان بنیادهای حاکم خود را با هیاهو و انسان‌ستیزی قوام بخشیده.   در نتیجه،   بازگشت به سوی این مهره‌ها  جز «بر شاخ نشستن و شاخ‌ بن بریدن» معنائی نخواهد داشت؛   و در دنیای سیاست چنین بازی‌هائی روا نیست. 

 

ولی تجربة فاشیسم،   هم در نمونه‌های اروپائی‌اش در دهة 1930،   و هم  در انواع دست‌ساز و استعماری‌اش در کشورهائی نظیر ایران،‌   نشان داده که روند رشد این عارضة ضدبشری تا رسیدن به اوج «هذیان مطلق سیاسی» ادامه خواهد داشت.   آنان که همچون خاتمی،  موسوی،  هاشمی و ... قصد به منزل رساندن این موجود وحشی را داشتند،   و به خیال خود هم‌صدائی با فاشیسم را ابزاری جهت دستیابی به «اهداف والا» می‌انگاشتند،   در روزهای آتی شاید واقعیت را درک کنند.  به صراحت بگوئیم،   اگر «در» بر همین پاشنه بچرخد،   دیری نخواهد گذشت که وابستگی به «جریان» احمدی‌نژاد نیز تبدیل به تابوئی «خطرناک» شود.

 

ولی آنچه بیش از پیش خطرناک شده؛   آنچه هر چه سریع‌تر می‌باید بر موجودیت‌اش نقطة پایانی گذارد؛   آنچه اگر باز هم دیر بپاید ثمری جز نابودی بیشتر برای ملت ایران به بار نخواهد آورد،   نه این شخصیت و آن «دولت‌مرد»،   که کل این نظام وحشی و ضدبشری و منطق‌ستیز است.   مسلم بدانیم،   روزی و روزگاری ایرانی با درک و شناخت از حقوق انسانی خود،  به میدان دشمن‌یابی،  دوست‌شناسی،   نفرت‌فروشی و بحران‌سازی و دیگر ترفندهای به عاریت گرفته شده از این رژیم پشت خواهد کرد.   در فردای طلوع چنین صبحدمی،   نه از این رژیم نشانی باقی می‌ماند و نه از این دستگاه سایه‌ای بر تاریخ کشور سنگینی خواهد کرد.  تو گوئی اینان هیچگاه نیامدند و نبوده‌اند؛   همان سرنوشتی را دنبال خواهند کرد که دیگر فاشیسم‌ها.   اگر کلام آغازین این رژیم پر از ابهام و ناگفته‌ها و نفرت‌ها بود،   نقطة پایانی‌اش هم ساده است،  هم روشن و هم صریح!   به صراحت «دمکراسی!»

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: