سفر اخیر جان کری، وزیر امور خارجة
ایالات متحد به روسیه و مذاکرات وی با پوتین و لاورف، نتایجی به دنبال آورده که با تکیه بر آنها
شاید ترسیم خطوط استراتژیک در منطقه تا حدودی سادهتر شود. مسئلة آنچه «جنگ داخلی» در سوریه خوانده میشود؛ وضعیت ترکیه و جنبشهای دمکراتیک کرد؛ بحران در خلیجفارس و نهایت امر هیاهوی
«انتخابات ریاست جمهور» در جمکران مسلماً سرفصلهای مهمی از این مذاکرات
بوده. در کمال تأسف شبکههای خبررسانی پس
از فروپاشی اتحادشوروی و اوجگیری ارتباطات خارج از کنترل دولتها بر روی شبکة
اینترنت آنقدرها تمایلی به علنی کردن ابعاد مذاکرات مهم از خود نشان نمیدهند. به همین دلیل نیز بالاجبار میباید در این
زمینهها به گمانهزنی بسنده کرد.
تا آنجا که به بحران سوریه مربوط میشود عقبنشینی آمریکا و متحدان منطقهای و
جهانیاش پیرامون این «بحران» کاملاً
چشمگیر است. واشنگتن که تا چندی پیش
متحدان اروپائیاش را به گشایش سفارتخانههای «حکومت اسلامی سوریه» در پایتختهایشان
ترغیب میکرد، امروز رسماً از موضع قدارهبندی
خارج شده. انفجاراتی نیز که اخیراً در
خاک سوریه و سپس در غرب تهران به وقوع پیوست نشان داد که تأمین مهمات و تسلیحات
برای شورشیان اسلامگرا از کانال حکومت اسلامی میباید متوقف گردد. جالبتر اینکه، سفر سراسیمة،
وزیر امور خارجة جمکران به اردن با خبررسانی بیبیسی پیرامون تغییر مواضع
جنگطلبانة آمریکا و تمایل واشنگتن به پرداخت کمکهای غیرنظامی از طریق دولت اردن
به شورشیان سوریه تقارن زمانی یافت! و سفر
نابهنگام صالحی بخوبی نشان داد که خرج و مخارج لاتبازی در سوریه و عقبنشینی
آمریکا را کدام حکومت در منطقه تأمین خواهد کرد.
اگر به این عقبنشینی و دیگر مسائل نیم نگاهی بیاندازیم، خواهیم دید که حکومت اسلامی اهرمهای بحرانسازی
را هم در داخل و هم در خارج از دست داده.
در خارج همانطور که نمونة عقبنشینی در بحران سوریه نشان میدهد، تسلیح
اوباش اسلامگرا دیگر برای جمکران امکانپذیر نیست.
ولی در ابعاد داخلی مسئله جالبتر شده.
حضور دهها «نامزد» ریاست جمهوری در یک «انتخابات» مسخره بخوبی نشان میدهد
که جمکرانیها فاقد یک سیاست گرانسنگ و سازمانیافتهاند. اینان
هم نیازمند برگزاری این «مراسم» شدهاند،
و هم سعی دارند با کثرت «نامزدها» این انتخابات را از هر وزنة سیاسی و
ایدئولوژیک تهی کنند.
نامة اخیر خامنهای به شورای نگهبان ـ خامنهای در این نامه عملاً گریبان شورای کذا را
گرفته بود ـ نشان میدهد که پروسة «رد صلاحیتها» در این حکومت فقط و فقط با این
هدف اجرائی شده بود تا برخی محافل بتوانند با جلوگیری از نامزدی افرادی «مشخص» به
بحرانهای داخلی دامن بزنند. بحرانهائی
که به دنبال «آرامش» ایجاد شده در جبهة سوریه، دیگر زمینة واقعی خود را از دست داده! در عمل، خامنهای تا رسیدن دستور از ارباب صبر کرد و در
آخرین لحظات با نامة «غلط کردم»، تلویحاً با شرکت هاشمی رفسنجانی و اسفندیار رحیممشائی
در انتخابات جمکران «موافقت» کرد. در نامة
کذا جز جفنگیات و پرگوئی و وراجی هیچ نیست، ولی یک بخش از این جفنگنامه را نقل میکنیم که
بدون «منبع» ننوشته باشیم:
«در خیلی
از این مسائل، مرزهای حدس و حس با هم نزدیک
است و گاهی حدسیّات با حسیّات مشتبه میشود؛
بخصوص که در خیلی از حرفها و
اظهارات، جای تفاسیر مختلف وجود دارد؛ یعنی شخصی حرفی زده، وقتی شما به خودش مراجعه میکنید، میگوید من منظورم چیز دیگری بوده است. نمیشود گریبان او را گرفت که ظاهرِ حرفت این
است.»
بله، این حرفهای صدمنیکقاز از دهان
روضهخوان خراسان دقیقاً حکایت همان آخوندی است که به مردی گفت، رو به قبله شاشیدی؛ زنت بر تو حرام شد! مرد همسرش را طلاق گفت و آخوند زن مطلقه را به
عقد خود درآورد. روزی از روزها، همان آخوند به سوی قبله ادرار میکرد
و مرد او را گفت، حالا زنت بر تو حرام میشود
و ... ولی حجتالاسلام فرمودند، «خیر! پیچاش
دست خودمان است؛» سپس 180 درجه چرخیدند و
سنبلشان را به سوی شمال گرفتند!
گویا علی خامنهای هم سنبل پلاسیدهاش
را به سوی شمال گرفته باشد! حال این پرسش مطرح
میشود که حضور رسمی نامزدهائی که در سخنرانیهایشان موضع «حاکم» و غیرقابل تهدید
ولایتفقیه را بارها به زیر سئوال بردهاند، به این «انتخابات» چه مفهوم و معنائی میتواند
اعطا کند؟ به صراحت بگوئیم، حکومت اسلامی،
با این نامزدها و یا بدون این نامزدها هیچ آیندهای نخواهد داشت؛ این حکومت در سراشیب مرگ است و تنها عاملی که مانع
فروپاشی این حکومت پوشالی شده، مخالفت روسیه با آشوب و هیاهو در مرزهای جنوبیاش
میباید تلقی شود. در غیراینصورت، در عرض 24 ساعت، همان اوباشی که یکشبه به اصطلاح «جنبش سبز» در
کشور به راه انداخته بودند، خامنهای و
دیگر «علماء» را در خیابانها تکهتکه میکنند. حداقل
با دیدن صحنههای تکراری در لیبی،
مصر، تونس، و ... دیگر جای تردید در قدرت اجرائی اینگونه
«انقلابات» باقی نمانده.
ولی حکومت اسلامی که به دلیل همسایگی با روسیه نمیتوانست همچون دولتهای
تونس، لیبی و مصر مستقیماً برای لاتهای
وابسته به سازمان ناتو «دعوتنامه» بفرستد، دلاش
به این خوش بود که با جلوگیری از «حضور» دو یا چند «چهرة» به اصطلاح سرنوشتساز
خواهد توانست یکبار دیگر آشوب را در کشور سازماندهی کند. امیدی
که میبینیم چگونه به ناامیدی منجر شد.
با حضور تمامی «سرخرها» در این به اصطلاح «انتخابات»، دیگر پروندة ناگشودهای روی میز حکومت اسلامی
باقی نمانده. این حضرات هر کدامشان به
میدان بیاید، چه برایاش رأیهای چندین
میلیونی بسازند و چه نسازند، فقط در
صورتی جهت بهبود شرایط قادر است کاری صورت دهد که رسماً از «رژیم سیاسی حکومت
اسلامی» پای بیرون بگذارد، والسلام! هیچ بهانهای
هم برای حکومتچیها و نانخورهای اینان در خارج از مرزها باقی نمانده؛ کسی نمیتواند بگوید، اگر گذاشته بودند «فلانی» بیاید، این مملکت گلستان میشد! تنها فردی که هنوز استعمار میخواهد روی او
حساب باز کند ملاممد خاتمی است، و در
همینجا به حامیاناش بگوئیم، ملابازی دیگر شانسی در آیندة سیاسی ایران نخواهد
داشت.
به همین دلیل است که علی خامنهای پس از ارسال رسالة «غلط کردم» به شورای
نگهبان، به هراس افتاده و در ملاقات با
«بانوان» جمکرانی، اسباش را زین کرده و
مست از بادة اسلام راستین شروع کرده به جنفگبافی پیرامون «نقش زن» در اسلام! در این جفنگیات، مقام رهبری کلی هم به زنان در غرب مزخرف گفتهاند!
خلاصه،
خامنهای به عادت معمول در مواردی
اظهار نظر کرده که نه اطلاع و تخصصی پیرامونشان دارد و نه دیگر حنای اسلام راستین
در برابرشان میتواند رنگوبوئی داشته باشد. خلاصه، این نیز
از همان تلاشهاست که مذبوحانهاش میخوانند:
«به هیچ
وجه نباید در مقابل گفتمان غرب در خصوص زن منفعل شد بلکه باید گفتمان اسلام در
مورد زن را به صورت تهاجمی و طلبکارانه مطرح کرد.»
علی خامنهای در این «بیانات» یک اصل
اساسی را نادیده گرفته و آن اینکه، وحشت از شکست پروژة قرونوسطائی اجتماع «اسلامی»
است که او را اینگونه به میدان مسائل خانه و خانواده، و به دامان زن و همسر و مادر و همشیره میاندازد.
نیازی نیستکه بگوئیم نخستین لایة سرنوشتساز
در سرکوب اجتماعی، ایجاد محدودیت برای
زنان و گسترش بنیاد فکری پدرسالار است. این اصلی است جامعهشناسانه و غیرقابل تردید که
هیچ مکتب علمیای آن را مردود نکرده. بارها گفتهایم که بیفرهنگی و نبود صیقل سیاسی
مناسب در به وجود آوردن فاشیسم کوردل بیابانی ملایان نقش فراوانی در ایران ایفا
کرد؛ به طور مثال،
چپگرایانی که در آغاز بلوای خمینی
اظهار فضل میکردند و میفرمودند، « یک
حکومت ضدامپریالیستی را نباید برای یک تکه پارچه به زیر سئوال برد»، در عمل همکاران این جنایتکاراناند. اینان از شناخت الفبای حاکمیتهای فاشیست عاجز
بودند. ولی اینکه علی خامنهای هنوز پس از گذشت 34 سال
همچون سگ اصحاب کهف لهلهزنان به دنبال جامعة آرمانی «زنان مسلمان» میدود بخوبی
نشان میدهد که این یوتوپیا، مانند دیگر
انواع یوتوپیا، چیزی نیست جز وعدة سرخرمن برای همانهائی که نهایت امر از خود
خامنهای ابلهتر و وحشیترند. برنامة
مقاممعظم از قماش همان برنامههاست که در «مزرعة حیوانات»، جرج اورول آن را از
زبان خوکها، یا همان «رهبران» در هفت اصل برای دیگر جانوران
باز میگوید:
«همة آنها که روی دوپا راه میروند دشمن هستند. همة آنها که چارپا یا بالدار هستند، دوستند. [...] هیچ حیوانی حق خوابیدن در تخت را ندارد. هیچ حیوانی حق نوشیدن الکل را ندارد. [...] همة حیوانات با هم برابرند.»
در این واپسین روزهای حکومت اسلامی به علی خامنهای بگوئیم، تاریخ مصرف اینگونه «انقلابیبازیها» دیگر
گذشته. آویزان شدن به خشتک مادر و دخیل بستن به گیس نوامیس حاجآقا برای شما ملاها دیگر هیچ منفعتی نخواهد داشت.
استبداد هیچگاه «جواب» نخواهد داد؛ این زننمایان
با آن چادرهای سیاه که بر سرشان کردهاند روزی که ببینند حنایت بیرنگ شده، با تو
و همپالکیهایت همان خواهند کرد که مینیژوپپوشها با محمدرضاشاه پهلوی کردند! یک اردنگ و بس!
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر