انفجار دو یا چند بمب دستساز در شهر بوستن،
مرکز ایالت ماساچوست، درکل ایالات
متحد حوادثی به دنبال آورد. حوادثی که
شاید با رخدادهای بوستن مرتبط باشد! در عمل،
رخدادهای آینده است که وجود این ارتباط را مشخص خواهد نمود. در هر حال زمانیکه اتحاد شوروی از هم فرومیپاشید،
به دلیل وابستگی «امنیتی» دو اردوگاه
شرق و غرب به یکدیگر، اغلب ناظران بحران
در اردوگاه غرب را نیز پیشبینی میکردند،
و آنچه امروز در ایالات متحد به وقوع میپیوندد، همچون انفجارات اوکلاهما، حوادث 11 سپتامبر، و ... به احتمال قریب به یقین امتدادی است بر بحران
فزایندهای که پس از حذف تأثیرات سیاسی و نظامی حضور بینالمللی اتحاد شوروی، در قلب
آمریکا به وجود آمده.
ولی طی چند روز گذشته در سطح بینالمللی نیز شاهد تحولاتی هستیم که کمتر
رسانهای «زحمت» بررسی آن را بر خود هموار کرد.
پایان یافتن «عروتیز» دولت دستنشاندة کرهشمالی، که ظاهراً قصد داشت جنگ هستهای «جهانی» به راه
اندازد و حذف فیزیکی مارگارت تاچر، نخستوزیر
منفور و «اسبق» انگلستان که همچنان در صحنة سیاست اینکشور فعال باقی مانده بود، و
نهایت امر رسوائی ملکة انگلستان به دلیل شرکت در مراسم تدفین «مگی»، شاید از
جمله کماهمیتترینها باشد.
چرا که، در کنار تحولاتی که بالاتر به
آن اشاره کردیم، شاهد عقبنشینی بیچونوچرای دولت اسرائیل در
بحران سوریه نیز هستیم. در این مقطع است
که دولت اسرائیل صریحاً از ارسال سلاح برای اسلامگرایان سوریه «انتقاد» به عمل میآورد، و تسلیح آنان را به زیان «امنیت» اسرائیل
ارزیابی میکند! به عبارت دیگر، اکنون
که شاخة اسلامگرای ارتش ناتو، دولت ترکیه از سوی مسکو مهار شده و داستان
جنگ زرگری «رجب ـ بنیامین» به پایان خود
میرسد، اسرائیل بخوبی میداند که ادامة
ناامنی در منطقه، دیگر همچون گذشته آب به
آسیاب تلآویو نخواهد ریخت؛ لبة تیز این حملات در شرایط فعلی میتواند
متوجة اسرائیل نیز بشود. پس چه بهتر که از
هم اینک جهانیان شاهد «مخالفت» صریح دولت اسرائیل با تسلیح اسلامگرایان باشند. مخالفت با
ارسال سلاح برای همانهائی که به خرج اربابان غربی تلآویو در منطقه دست به آتشافروزی
زدهاند! چه بسا،
اینک که «جنگسازی» از منظر اسرائیل، یعنی یکی از جنگپرستترین دولتهای جهان دیگر
به «صلاح» نیست، بعضیها به این فکر
افتاده باشند که میباید به هر قیمت بر جنگ و آدمکشی در منطقه نیز نقطة پایان
گذارد!
جالبتر اینکه، در تاریخ 15 آوریل
سالجاری، چند ساعت پیش از انفجارهای بوستن
و کشف نامههای «تروریستی» در ینگهدنیا،
خانم هایدن، سخنگوی شورای امنیت ایالات متحد، از ملاقات «سازندة» آقای «تام دونیلون»، مشاور عالی امنیتی باراک اوباما با پوتین
«تعریف و تمجید» فراوان به عمل آورده بود، و شخص
اوباما نیز در سخنرانی خود به شدت کنگره را به دلیل رد مصوبة دولتی پیرامون قانون
جدید حمل سلاح گرم در کشور به باد انتقاد گرفته بود. در این سخنرانی، باراک اوباما
به صراحت جمهوریخواهان را «دروغگو» خواند! و این نوع سخنوری «سیاسی» در ینگهدنیا، بر خلاف دیگر مناطق جهان آنقدرها رایج و مدروز
نیست. دروغگو خواندن اعضای یک حزب قدرتمند
ایالات متحد به معنای «اعلان جنگ» است. و
دقیقاً در پی همین موضعگیریها بود که انفجارات به وقوع پیوست، و دولت اوباما به صورت «غیررسمی» در ایالت
ماساچوست اعلام حکومت نظامی کرد! هر چند امروز شرایط فوقالعادة امنیتی عملاً بر
تمامی آمریکا سایة سنگین خود را فروانداخته!
جالب است! ولی این نوع «اخبار» و این
«همزمانیها» در شبکههای رسانهای بینالمللی «قابلیت» تحلیل ندارد! اینان باز هم سر خلقالله را با تظاهرات همجنسگرایان
و هیاهوی رسانهای بر سر گوشت خر و گاو و گوسفند و احیاناً «چچن» بودن بمبگزاران
احتمالی پر میکنند. ولی چه باید گفت که این نوع نشستها، برخوردها، سخنرانیها، انتقادها،
مذاکرات، عقبنشینیها
ـ خصوصاً عقبنشینی تاریخی ایالاتمتحد از
تفوق هوائی ارتش آمریکا در سه قاره ـ مهمتر از آن است که به سکوت برگزار شود!
امروز در سایة همین بحران، اروپای غربی در چشم گردباد نشسته، و دولت محافظهکار آلمان، به رهبری آنجلا مرکل با بحرانی اساسی روبرو شده. بحرانیشدن
شرایط دولت محافظهکار آلمان ـ بسیاری تحلیلگران این دولت را ابدمدت تصور میکردند
ـ یک نتیجة محتوم خواهد داشت: مهمترین اهرم سیاستگزاری لندن در قلب اروپا از
دست میشود. و جانشینان احتمالی مرکل نیز همچنانکه نمونههای
بحرانزده در فرانسه و ایتالیا و ... پیشتر نشان دادهاند، قابلیت برخورد اساسی با مسائل کشور را نخواهد
داشت. به عبارت سادهتر، بحران سیاسی و بنیادین در اروپا روی به عمقگیری
گذاشته و در شرایط فعلی راه خروجی بر آن متصور نیست. نه انگلستان
به دلیل عقبنشینی ایالات متحد میتواند به تنهائی بر اروپای غربی حکومت کند، و نه
روسیه و چین و هند حاضرند با بریتانیای سابقاً «کبیر» که اینک فقط پوست و استخوان
آن باقی مانده، همسفره شوند.
در سایة تحولات نوین، ابعاد بحران در
پاکستان، خاورمیانه و خصوصاً ایران دیگر
از هر گونه معیار و سنجشی فراتر میرود.
فرار قهرمانانة ژنرال مشارف،
رئیس جمهور سابق و کودتاچی پاکستان از حکم قاضی و ظابطین قوة قضائیه، و پناهگرفتن حماسی ایشان در کنج خانه هر چند
«مضحک» بنماید، نمایهای است هولناک از
تغییرات آتی منطقه. ایشان که قرار شده بود
در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شوند،
امروز در کوچه و خیابان توسط نیروهای پلیس مورد تعقیب گرفتهاند! خلاصه بگوئیم، نه فقط پاکستان که خاورمیانه نیز آبستن حوادث
باقی مانده. نه بحران در سوریه «حل» شده، و نه
ترکیه قادر است بین وابستگی «نظامی ـ سیاسی» به غرب و «نوچگی» در بارگاه مسکو
انتخابی «شایسته» صورت دهد. اسرائیل، هنوز به امید حمایت آمریکا، حمایتی که دیگر از دست رفته، قصد دارد مذاکرات صلح را پشت گوش بیاندازد. و شیوخ عرب،
این عروسان هزار داماد، با نفتی که
به رایگان میفروشند، و دلارهائی که بر باد
میدهند، جیب غربیها را روز به روز پرتر میکنند.
در این میان وضعیت جمکرانیان از همه تماشائیتر شده. اینان جماعتیاند
نشسته بر دروازههای تمدن یک «انقلاب موهوم»،
و اینک «ناخواسته!» جماعتی که با
هیئت حاکمة فروهشته و فروپاشیدهاش به نردعشق مشغول است! و
اینهمه نه برای آنکه تکلیف بازندگان و برندگان آتی این «عشق» یکسره مشخص شود، خیر! برای آنکه همچون دیگر میعادها این خیل راهی
بیابد تا از میان بدها، بدترینها را روانة دارالحکومهاش کند. به این
امید که با اینکار «بهترینها» را در حافظة شریعتاش از گزند گذشت روزگار «محفوظ»
نگاه خواهد داشت!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر