چند روز پس از افتضاح ناشی از اعلام «وتوی» ایالات متحد در مورد به رسمیت شناختن عضویت کشور فلسطین در سازمان ملل، شاهدیم که نه تنها از «وتوی» کذا خبری نیست، که مقامات ایالات متحد به دلیل قرار گرفتن در شرایط فوقالعاده خطرناک در مناطق مسلماننشین، برای بیرون کشیدن کارت وتوی کذا آنقدرها عجله نشان نمیدهند. خلاصة کلام اگر هنگام پایهریزی سازمان ملل، «حق وتو» برای قدرتهای تعیینکننده جهت ایجاد زمینة اجرائی پیرامون مناقشات بینالمللی یک ضرورت تشکیلاتی بوده، همین قدرتها نمیتوانند در همة مراحل مذاکرات کارت وتو را روی میز بکوبند؛ این عمل تبعاتی دارد که هضم آن برای بسیاری از دولتهای برخوردار از «حق وتو»، در تمامی شرایط امکانپذیر نیست.
بارها گفتهایم که اگر در گذشته ایالات متحد در هر موقعیت، خصوصاً در بارة مسائل استراتژیک خاورمیانه، کارت وتو بیرون میکشید و روی میز شورای امنیت سازمان ملل میکوبید، فقط به این دلیل بوده که پیش از وتو توانسته بود نظر مثبت شورویها را «جلب» کند. در عمل، یکی از ویژگیهای روابط دوران «جنگ سرد» و تقسیم جهان به دو قطب «خیر و شر» همین کارآئی تشکیلاتی در قلب شورای امنیت سازمان ملل بود. مذاکرات بین «شرق و غرب» دنبال میشد، و جهت ایجاد پرستیژ و زمینة مناسب در افکار عمومی این «ژستها» نیز در برابر دوربین عکاسان و خبرنگاران در اطراف میز کذا به منصة ظهور میرسید. آنچه در اطراف میز «شورای امنیت» میگذشت در واقع چندان تفاوتی با محصولات هولیوود و سینمای «رئالیست» ایتالیا و فیلمهای «ویتوریو دسیکا» نداشت!
سیاستهای اسلامپناهی ایالات متحد، که پس از به قدرت رسیدن «شبکة» دستنشاندة ملاها در تهران، و در پی آن، تصاحب قدرت توسط جناح ریگان کامل شد، از همان روزها بر پایة همکاری نزدیک ملاجماعت با اسرائیل تکیه داشت. همکاری دولت دستنشانده در تهران با سیاستهای تلآویو به شیوة متفاوتی اجرائی میشد. دیگر همچون دوران محمدرضا پهلوی این امکان وجود نداشت که ارتش شاهنشاهی را جهت تقابل با «برخی» سیاستهای مزاحم به بلندیهای «گولان» اعزام کنند، و یا اینکه در خیابان ویلای تهران یک ساختمان را تحت نظارت شبانهروزی پلیس به دفتر تأمین منافع اسرائیل تبدیل نمایند. سیاست دیگری در جریان اوفتاده بود که میبایست با تکیه بر نوعی «چپنمائی» رسانهای و نمایشی، مبارزة فرضی نوکران سیاست انگلستان در ایران را تحت عنوان «نبرد با صهیونیسم» به خلقالله بفروشد؛ کاری که بخوبی انجام شد. کم نیستند احمقهائی که در قلب همین دستگاه مزور پرور، شبها خواب مبارزات «مقام معظم» با اسرائیل را میبینند و تحت تأثیر تبلیغات وحشیانهای که از جفنگیات نازیها و فاشیستهای پیرو «خط» موسولینی هیچ کم ندارد، سوزاندن یهودی در کورهها برایشان یک «آرزوی» اسلامی و دینی شده!
ولی اگر آمریکا این تنور انسانستیزی را هر دم داغوداغتر کرده، به دلیل منافعی است که ورای مسئلة فلسطین و اسرائیل به وجود آمده. امروز مسئلة خاورمیانه برای آمریکا به همان اندازه داخلی است که خارجی؛ به همان اندازه سیاسی است که اقتصادی؛ و نهایت امر به همان اندازه «عربدوستانه» است که «اسرائیلپرستانه!» آمریکا به دلیل سیاستهائی که پس از جنگ دوم در منطقه دنبال کرده، امروز به چند عامل اصلی در خاورمیانه نیاز دارد که به صورتی شتابزده دو نمونهشان را ارائه میکنیم.
این دو عامل عبارتند از، حفظ تنش «نظامی ـ امنیتی» در منطقه، و جلوگیری از رشد و نمو دمکراسی سیاسی حاکم بر اسرائیل و نفوذ آن به درون مرزهای کشورهای مسلماننشین! البته عوامل دیگری نیز در درون و برون مرزهای آمریکا وجود دارد که شرایط ویژة خاورمیانه را الزامی کرده، ولی در حال حاضر فرصتی برای مطرح کردنشان نداریم. در وبلاگ امروز تلاش خواهیم داشت دو عامل بالا را در حد امکان توضیح دهیم. ولی همچون دیگر مقاطع برای چنین کاری به ارائة یک بررسی تاریخی نیاز داریم.
زمانیکه پس از پایان جنگ دوم جهانی، ایالات متحد به دلیل ضعف ساختاری در سیاست پساجنگ امپراتوری بریتانیا، جهت جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی بالاجبار پای به خاورمیانه گذاشت، ارتباط سیاسی واشنگتن با جهان خارج برای نخستین بار با پدیدهای روبرو شد که به دلیل ندانمکاریهای واشنگتن امروز از آن به نام «ایدئولوژی دینی» نام میبرند. به طور خلاصه، تجربیات استعماری ایالات متحد در شرق دور و آمریکای لاتین به واشنگتن اجازه نمیداد که شرایط خاورمیانه را آنطور که باید و شاید «تحلیل» کند.
خاورمیانه در آن روزها هم در مقایسه با جامعة صنعتی غرب بینهایت واپسمانده و عقبافتاده بود، و هم به دلیل ریشه دواندن در یک تمدن چندین هزار ساله از عمقی برخوردار بود که نمونههای فیلیپین، مکزیک و کوبا با آن فاصلة بسیار زیادی داشتند. مجموعهای که ایالات متحد پس از جنگ دوم با آن در خاورمیانه روبرو شد به دلیل وجود دو عامل «عقبافتادگی» و «عمق تاریخی» برای محافل استعماری بنبستی غیرقابل حل ایجاد کرد.
جهت خروج از این بنبست واشنگتن با استفاده از تجربیات لندن پای به ساختوپرداخت دو «قطب» ظاهراً متفاوت ولی از منظر بنیادین یکسان و همسو گذاشت: «ناسیونالیسمهای» آبکی و کشکی یکی از آنها بود، «قطب» دیگر همان بود که امروز «ایدئولوژی دینی» خوانده میشود. این دو قطب همچون نمونة سازمان الفتح و حماس میبایست در محدودهای مشخص عمل کرده، هم یکدیگر را تحت کنترل درآورند، و هم هر دو در ید واشنگتن زمینة بهرهکشی هر چه گستردهتر از نیروی انسانی و کانی منطقه را فراهم کنند.
این «خطوط» همانطور که پس از جنگ دوم شاهد بودیم در عمل تبدیل شد به حبلالمتین عوامل استعمار در منطقه. از ناصریسم مصر گرفته تا «عفلقایسم» عراق و سوریه؛ از کورشپرستی تهران گرفته تا «چفیه بندی» شیخکهای کازینونشین، همه و همه در کمال تعجب با همزادان «دینی» خود همراه و همسو بودند. هر چند در ظاهر امر اخوانالمسلمین مصر «سوسیالیسم» ناصری را به مصاف میطلبید؛ و شیعیان عراق به «سوسیالیسم» بعث چنگ و دندان نشان میدادند، و یا نهایت امر ملایان قم که پهلوی اول با بودجة دربار برایشان دکان باز کرده بود، تبدیل شده بودند به مراجع مخالف با کودتای «سلطنتینمای» پهلویها! خلاصه همه آمادة جنگ با همه بودند؛ برنامهای نیز جز جنگ و درگیری در میان نبود.
همانطور که گفتیم، در این میانه هیچ سخنی از نقش انسانها، وظائف دولت در قبال ملتها، نظریهپردازی پیرامون ساختارهای دولتی، آزادی انسانها، مطبوعات، آزادی هنر و قلم و ... به میان نمیآمد. مهمترین و پایهایترین «تفکرات سیاسی» در این برهه از تاریخ منطقه به طور مثال محدود میشد به چگونگی بازگشت به اصول صدر اسلام، چگونگی بهرهگیری از «تفکرات» کورش کبیر و یا داریوش «بزرگ» در ادارة امور کشور، حقانیت و سندیت سنیگری در تقابل با شیعیمسلکی، نقش امام حسین در صحرای کربلا، و ... خلاصه بگوئیم مجموعهای از جفنگیات و مزخرفات که پیوسته توسط کانالهای آمریکا و متحدان اروپائیاش در منطقه، جهت تغذیة «روشنفکرنمایان» وابسته و نانخور اجنبی خوراک دماغی فراهم میآورد.
پر واضح است که پس از به بنبست رسیدن یک «قطب»، عوامل وابسته به قطب به اصطلاح «مخالف» میبایست کاروانسالار این کاروان وابستگی و انسانستیزی شوند؛ همان پدیدهای که در ایران معاصر در قالب کودتای 22 بهمن 57 شاهد بودیم، و امروز تحت نظارت ارتش ایالات متحد در عراق و افغانستان نیز تبدیل به روزمرة ملتها شده. همان فاجعهای که نهایت امر تحت عنوان «بهار عرب» همین قسم جفنگپرستیها را در یمن، اردن، لیبی، سوریه، تونس و ... به «نظریة سیاسی» نزد تودههای غارت شده و سرکوبشده تبدیل میکند. خلاصه بگوئیم، ماشین «نظریهپردازی» یانکیها که پس از پایان جنگ دوم جهانی در این منطقه فعال شد، برای ما ملتها «سوغاتی» جز جنگ و خونریزی و گسترش بیمسئولیتی در بنیادهای دینی، دولتی و تشکیلاتی به ارمغان نیاورد، و این عملکرد کاملاً منطقی است چرا که با منافع استعماری همزاد است و همراه.
با این وجود، اگر هدف اصلی از منظر ایالات متحد دامن زدن به جنگ و درگیری میان ملتهای منطقه، و یا حتی همچون نمونة لبنان، برافروختن آتش درگیری میان اقوام ساکن یک کشور واحد بوده، این شبکه بدون «کاتالیزور» لازم نمیتوانست عمل کند. چه بسا که با تکیه بر سوابق تاریخی در این منطقه، یک قوم، یک ملت و یا ساکنان یک محدوده نهایت امر دیگران را منکوب میکردند و از این «پروسه» یک قدرت تعیینکننده سر برمیآورد و کار استعمار را با اشکال روبرو مینمود. در نتیجه، کاتالیزوری نیز در میان آمد، و این کاتالیزور هیچ نبود جز آنچه «سیاست خارجی» کاخسفید در منطقه میخوانیم.
به عبارت دیگر، آنجا که گسترش استبداد میتوانست منافع آمریکا را مخدوش کند، واشنگتن سریعاً در کنار «آزادیخواهان» مینشست؛ ولی زمانیکه همان «آزادیخواهی» کذا در میان ملتها و یا حتی نزد برخی «شخصیتها» به مذاق آمریکا خوش نمیآمد، واشنگتن را حامی دیکتاتورها میدیدیم! این بازی دودوزه و مزورانه سالهای دراز است که در منطقة خاورمیانه به اجرا در آمده، و پس از فروپاشی شوروی در آسیای مرکزی نیز اعمال شده. هدف اصلی این «بازی» سیاسی هیچ نیست جز اعمال کنترل بر ملتها از طریق گسترش تقابل بین گروهها، اقوام، همسایگان و ...
در میانة این هیهات نقش کشور اسرائیل ویژگی دیگری پیدا کرد. بالاتر گفتیم که مسئلة اسرائیل به همان اندازه برای ایالات متحد داخلی است که خارجی. اینهم دلیل دارد؛ واشنگتن نمیتواند نقشی را که در سیاست خارجی خود در ارتباط با دیگر ملتها ایفا میکند ـ نقش دودوزهای که پیشتر توضیح دادیم ـ در برابر اسرائیل نیز بازی نماید. چرا که اسرائیل را تحت تبلیغات «انساندوستانه» در غرب از روز نخست پایهریزی کردهاند، در نتیجه اگر غرب میخواهد با تکیه بر بودجة داخلی خود خرج و مخارج اسرائیل را بپردازد، مسائل داخلی اینکشور میباید به صورتی حلوفصل شود که بتواند از حداقل اعتبار نزد افکار عمومی غربیها برخوردار شود. و این اعتبار چیزی نیست جز برقراری روابط دمکراتیک سیاسی، آزادی مطبوعات، سرکوب افراطگرائی، و ... خلاصه بگوئیم اعمال همان سیاستهائی که غرب در دیگر کشورهای منطقه معکوسشان را پیوسته مورد حمایت قرار میدهد. به این دلیل است که انزوای کامل اسرائیل در منطقه، در چارچوب سیاستهای جاری واشنگتن یک الزام غیرقابل اجتناب شده. خلاصه، در سیاست خارجی ایالات متحد گسستهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در کشورهای منطقه همان نقشی را برعهده گرفته که «امتداد منافع» و سیاستها در اسرائیل. و این «تضاد» عملیاتی ترازوئی با چندین «کفه» به معادلات منطقهای وارد کرده.
اگر گسترش روابط بین ملتهای منطقه برای غرب مشکلآفرین خواهد بود، گسترش روابط ملتها با اسرائیل یک فاجعة به تمام معناست؛ چرا که در صورت گسترش این روابط، ملتهائی که تحت سلطة نوکران خودفروختة محافل غرب از تمامی حقوق انسانی محروم شدهاند به عیان خواهند دید که چگونه «دیگران» ـ عملاً در همسایگیشان ـ میتوانند در کنف حمایت یک دولت مسئول زندگی «عادی شهروندی» و انسانی داشته باشند. به همین دلیل سفر به کشور اسرائیل حتی زمانیکه دولت محمدرضا پهلوی در ایران برای حمایت از تلآویو به بلندیهای گولان نیروی نظامی ارسال کرده بود، «غیرقانونی» به شمار میرفت!
اگر در دوران امیرعباس هویدا، که حاکمیت تیمسار نصیری بر ساواک سایة شوم استبداد پلیسی را به روزمرة مردم ایران تبدیل کرده بود، همه ساله هزاران ایرانی بجای سفر به فرانسه و ایتالیا، به اسرائیل میرفتند و در پلاژهای این کشور به تفریح و گردش مشغول میشدند، آیا به این فکر نمیافتادند که چرا در همسایگی ما، اسرائیلیها میتوانند در آسایش و امنیت زندگی کنند، ولی ما ایرانیان میباید از سایة منحوس تیمسار نصیری بر خود بلرزیم؟ مسلماً این پرسش برای بسیاری از ایرانیان مطرح میشد. این است دلیل حضور دارودستة «حماس» و دیگر نانخورهای تشکلهای وابسته به غرب در بیت رهبری و این است دلیل انعکاس فرمایشات مقام معظم در رادیوفردا، مورخ 9 مهرماه سالجاری:
«مدعای ما آزادی فلسطین است، نه آزادی بخشی از فلسطین. هر طرحی که بخواهد فلسطین را تقسیم کند، یکسره مردود است. طرح دو دولت که لباس حق به جانب پذیرش دولت فلسطین به عضویت سازمان ملل را بر آن پوشاندهاند، چیزی جز تن دادن به خواسته صهیونیستها، یعنی پذیرش دولت صهیونیستی در سرزمین فلسطین نیست.»
اتفاقاً آمریکا هم به همین دلیل میخواهد عضویت فلسطین را وتو کند. باید به مقام معظم بگوئیم حال که سرکار مسائل ملت ایران را بخوبی حل کردهاید، حتماً وقت آن رسیده که به مشکلات فلسطین بپردازید. جنابعالی اگر یادمان نرفته باشد، همان «رهبری» هستید که چند ماه پیش، زمانیکه اسرائیل بالاجبار حماس را میکوبید تا تحرک اسلامگرائی را در منطقه با سیاستهای مسکو و پکن هماهنگ کند، به «کفنپوشهای نانخور دولت» فرمان دادید دست از تظاهرات فرمایشی در تهران بردارند! حال چه پیش آمده که دوباره «دم» درآوردهاید؟ شما که جرأت ندارید بدون خودروی ضدگلوله و خیل محافظان تا بندندان مسلح پای از سوراخ بیرون بگذارید، به چه حقی برای ملتهای دیگر «تعیین تکلیف» میکنید؛ شما را چه به این حرفها؟! مگر روز 22 خرداد 1388 ندیدید چگونه موجودیتتان به ریسمانی بسته بود که هر گربه مردهای میتوانست آن را از هم بگلسد؟ در گیرودار 22 خرداد کذا، کار دولت و حاکمیت و ولایت و بروبیای سرکار در گرو یک تلفن بود، نه بیشتر. حال بجای تعیین تکلیف برای ملتهای منطقه، بهتر است نخست بفرمائید کدام پایتخت فوت در آستینتان انداخته تا مشتی لاتولوت را از کشورهای متفاوت جمع کرده و با وعدة نفت مجانی و لفتولیس و دلار و پوند به تهران بیاورید که پای موعظهتان بنشینند؟
ما میدانیم کدام دولت فوت در آستینتان کرده؛ همان بینوایانی که تا چند روز پیش «کارت وتو» هوا میکردند و امروز دیگر جیکشان در نمیآید. مقام معظم! مگر نمیبینید روز روشن کشور یونان را از اروپا بیرون میکشند؟ پشت جبهة اروپا را شکستهاند و اروپای غربی و ایالات متحد زورشان نمیرسد در برابر این سیاست مقاومت کنند. صدها میلیارد یورو «باج» دادهاند، باز هم خواهند داد، نتیجهای هم نخواهد داشت؛ زهی تلاش باطل! حال سرکار با آن ریش و نعلین و پیپ آمدهاید برای مذاکرات جاری در «شورای امنیت سازمان ملل» تعیین تکلیف کنید؟ خریت هم حدی دارد! انصافاً احمقتر از سرکار در این مملکت یافت نخواهد شد. بیدلیل نبود که رفسنجانی «موزمار» شما را بجای خمینی دجال نشاند و اوباما بجای پاسخ دادن به مشائی برای جنابعالی نامة فدایتشوم نوشت.
مسلماً تصمیمات شورای امنیت هر چه باشد آنچه علی خامنهای عنوان میکند، نه راهحل است و نه راه صلح. اسرائیل را همین سازمان ملل به رسمیت شناخته و اگر حکومت دستنشانده و رسوای جمکران شاخ در شاخ جامعة جهانی میاندازد فقط به این معناست که «به فرموده» پای در مسیر دامن زدن به «تنش منطقهای» گذاشته. امیدواریم که پس از این توضیحات «اهداف والای» حکومت اسلامی برای بعضیها روشنتر شود.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر