دعواهای انتخاباتی در حکومت اسلامی نهایت امر در روزنامة «ایران» به انعکاس «رسانهای» خود دست یافت. این رسانه که رسماً وابسته به دولت است، با ارسال ضمیمة مردادماه سالجاری، تحت عنوان «خاتون یک» به دکة روزنامهفروشان فتیلهای را آتش زد که نهایت امر به انبار باروت راه خواهد برد. انباری که شاید باروتهایاش آنقدرها هم «انفجاری» نباشد، ولی علیرغم «نم» فراوان که به جان این باروتها افتاده، شرایط نوین کشور حفظ احتیاط را در تحلیل مسائل الزامی میکند. چرا که، جرقةکذا از قضای روزگار در شرایطی به فتیله میرسد که مسائل دیگری نیز سر از کاسة سیاستهای منطقهای و داخلی سر به در آورده. نتیجة این عملیات «احتراقی» هر چه باشد: فضای سیاسی کشور را به صورتی غیرقابل بازگشت دچار تحول کرده. تحولی که از مدتها پیش در انتظاراش بودیم، ولی در تحلیل نیز نمیباید شتاب به خرج داد، چرا که شرایط کذا از هر نظر تازگی دارد و در این گیرودار وزنة قدرت می تواند به هر سو کشیده شود. پس در گام نخست به مسائل «جنبی» بپردازیم.
ابتدا سفر آتی «نیکلای پاتروشف»، دبیر شورایعالی امنیت ملی روسیه به تهران مطرح میشود. جالب اینکه این دیدار ظاهراً به دعوت سعید جلیلی، طرف مذاکرات «هستهای» جمکران با انگلستان، یا همان گروه 5+1 صورت خواهد گرفت! آقای جلیلی، در مقام «دبیر شورایعالی امنیت ملی» از نیکلای پاتروشف دعوت به عمل آوردهاند. و اگر در کنار دعوت «برادرانة» جناب جلیلی، مواضع شداد و غلاظ یکی دیگر از نزدیکان سیاست انگلستان در ایران، علی لاریجانی را که در مصاف با برخی «عناصر» به منصة ظهور رسیده بیفزائیم، تصویر روشنتر میشود.
به یاد داریم که سرلشکر فیروزآبادی، جانشین فرماندة کل قوا، که حداقل در مطبوعات جمکران به عنوان یکی از نزدیکان «بیترهبری» معرفی میشود، اخیراً به عادت همیشگی پس از آروغهای «پساافطاری» پیرامون مواضع ضد اسلامی و مخالفتهای دولت باکو با حجاب، چند ناسزای «ارزشی» نثار جمهوری آذربایجان فرموده بودند! در این مقطع است که به ناگاه «برادر» لاریجانی با لباس «رزم» از خاکریز خارج شده، با یک عدد قیچی برنده و جادوئی «نوک» جناب سرلشکر را قیچی میفرمایند؛ خلاصه، ایشان را دعوت به خفقان میکنند!
از ادامة این «جنگ و نبرد» برادرانه هنوز اطلاعی در دست نیست، ولی اگر جانشین فرماندة کل قوا، در یک حکومت «نظامی ـ امنیتی» اینچنین دماش را «لای» پایاش گذاشته و خفقان میگیرد، میباید قبول کرد که حداقل دولت انگلستان از طریق سازشهای مقطعی با برخی سیاستهای منطقهای توانسته یکی از عناصر اصلی خود، یعنی آقای علی لاریجانی را در جایگاهی که از پیش مد نظر داشته قرار دهد: موضع «مرد قدرتمند» رژیم!
البته از زمانیکه آقای لاریجانی با زدوبندهای رایج و معمولشان در شهر قم، به عنوان نمایندة اول این شهر به مجلس شورای اسلامی راه یافتند، نزدیک به چهار سال میگذرد، و اگر فراموش نکرده باشیم، تلاشهای انگلستان به هیچ عنوان تبدیل لاریجانی به مقام «مؤثر» از طریق تکیه بر سیاستهای منطقهای نبوده. لندن ترجیح میداد لاریجانی در میدان انگلستان بدود، نه در میادین «مختلط»! ولی شرایط، «استقلال» و «قدرت» آقای علی لاریجانی را منوط به تأئیدات محافلی جز انگلستان کرد، و میبینیم که این «مهم» نهایت امر صورت گرفت. در چارچوب سیاست جاری کشور، سخنان لاریجانی در باب رعایت برخی مسائل، بیشتر میتواند «خفه شو» به مقام معظم رهبری تحلیل شود، تا تعرض به سرلشکر فیروزآبادی!
حال که لاریجانی از طریق تکیه بر سیاستهای چندگانة انگلیس توانسته به مواضع مورد نظر لندن در داخل «چنگ» بیاندازد، مقام معظم به معنای واقعی کلمه گرفتار شدهاند. اگر ایشان در مسیر سیاست معمول یانکیها باز هم به عربدهجوئی و لاتبازی ادامه دهند، از پایگاه «اصولگرایان» نیز بیبهره خواهند ماند و اگر سکوت کنند، اصولگرایان هر چه بیشتر به مواضع دوگانة «مسکو ـ لندن» نزدیک شده، سر دوستان واقعی «بیترهبری»، یعنی همان «خطامام» و کارگزاران و نهضت عاظادی و غیره که از دیرباز شرکای مالی و اقتصادی دارودستة علی خامنهای بودهاند بیکلاه میماند. تعرض علی لاریجانی به فیروزآبادی به استنباط ما نقطة آغازین حذف سیاسی علی خامنهای میباید تلقی شود، و در کمال تعجب این پروسة «حذفی» از نقطهای اعمال میشود که علی خامنهای کمتر از آن بیم و هراس داشته؛ از موضع انگلستان!
با توجه به دستگیری «شتروس کان»، نامزد سوسیالیستها در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، کشتار و بحرانسازی هولناک در نروژ، یعنی در مهمترین «لنگرگاه» استراتژیک و اقتصادی لندن در قارة اروپا، جنجال مرداک، و نهایت امر آشوبهای اخیر در شهرهای انگلستان شاید تحلیلگران بهتر به دلائل آشکار و پنهان مسائل پی ببرند. البته در این نوع تحلیل «ویراستها» متفاوت است، و نمیباید صرفاً به ویراستی واحد تکیه داشت. ولی نهایت امر نتیجة کلی این است که لندن دیگر نمیتواند همچون دوران جنگ سرد و آغاز نخستوزیری «تونی بلر»، صرفاً با تکیه بر سیاستهای واشنگتن، خود و منافع دیرینهاش را از گزند سیاستهای مسکو و پکن در امان دارد.
به عبارت دیگر، بندناف یکصدوپنجاه سالة لندن از واشنگتن جدا شده. همین گسست باعث شده که علی لاریجانی، عامل «اصلی» سیاست انگلستان در تهران «بالاجبار» به میدان آمده و رأساً گریبان «مقام معظم» را در مورد مسئلة «حجاب» بگیرد! مسئلهای که میدانیم سیاستهای بینالمللی با چه ترفند و تردستیهائی در اطرافاش حساسیتی تودهپسندانه و مردمفریبانه ایجاد کردهاند.
جالب اینکه، در جناح احمدینژاد نیز با انتشار «خاتون یک» دقیقاً همین مواضع بار دیگر و به صورتی متفاوت «تکرار» و تشدید میشود! در این میان، از همه تماشائیتر فریاد و عربدة برخی عناصر به اصطلاح «اصولگرا» در مجلس شورای اسلامی بر علیه «خاتون یک» است. این حضرات «از همه جا بیخبر» همانها هستند که میباید قاعدتاً تحت تأثیر «نگرش» لاریجانی، رئیس اصولگرای مجلس کذا موضعگیری کنند! این آشفتگی نشان میدهد که بنیادهای رسمی در حکومت اسلامی کارآئی خود را به کلی از دست دادهاند.
در این «شیرتوشیر» که واقعاً برازندة حکومت اسلامی است، اعلام جرم نمایشی «دولتآبادی»، دادستان تهران، بر علیه علیاکبر جوانفکر، سرپرست روزنامة ایران، آنهم به اتهام جریحهدار کردن عفت و اخلاق عمومی، گسترة آشفتگی در حکومت جمکران را به نمایش میگذارد. البته «اوضاع» دولتآبادی که مسلماً تحت تأثیر برخی محافل به جانب خامنهای خزیده، خرابتر از آن است که بتواند در میدان سیاست جاری برای خود محلی از اعراب قائل شود. با این وجود، نزدیکتر شدن «اجباری» لندن به مواضع مسکو و پکن، پیامدهای بسیار مخربی برای حزب دمکرات ایالات متحد خواهد داشت.
از هم اکنون تحلیلگران شکست این حزب را در انتخابات آینده «پیشبینی» میکنند. چرا که اوباما فقط در چارچوب پایان دادن به «جنگها» و گسترش روابط با لندن، یعنی با «اروپا» به قدرت رسیده. و اگر بحرانهای استراتژیک هر چه بیشتر ایالات متحد را به گرداب «تعهدات نظامی» بکشاند، و روابط با لندن نیز، نهایت امر به دلیل دخالت روسیه و فشار چین، به «بنبست» برسد، دولت اوباما در صحنة سیاست جهانی و داخلی دیگر حرفی برای گفتن نخواهد داشت. در این شرایط است که «پانآمریکنایستها» به قدرت خواهند رسید و سیاستهای اینان در چارچوبی متحول میشود که ارتباط با اروپا و آسیا را کاهش دهد. در مطلب امروز فرصتی برای مطرح کردن موضعگیری «پانآمریکنایستها» نداریم، فقط به تأکیدات اینان بر «پایان جنگ» اشاره میکنیم. اینان در برابر افکارعمومی که از ادامة جنگ وحشتزده شده، چنین وانمود میکنند که از یکسو دمکراتها با حکومت اسلامی جمکران سر جنگ دارند، و از سوی دیگر تهاجم به افغانستان و عراق برنامة حزب دمکرات بوده! مبحث سیاست آمریکا را رها کرده، در این مقطع، با استفاده از دادههای نوین سعی میکنیم یک «جمعبندی» از مواضع سیاسی جاری در ایران داشته باشیم.
پیشتر گفته بودیم که خروج از بحرانی که «دین دولتی» و عمال آن به وجود آوردهاند فقط یک راه دارد و آن این است که دولت و دیگر محافل نزدیک به قدرت عملاً سیاست «دینپناهی» را به زیر سئوال ببرند. چرا که طی طریق در مسیر «دینپناهی» فقط به فروپاشی ساختار سیاسی در کشور خواهد انجامید. البته بارها گفتهایم که غرب، خصوصاً انگلستان از این فروپاشی استقبال خواهد کرد، به این دلیل که لندن با برخورداری از اهرمهای گسترده در محافل سیاسی و روحانی و بازاری، قادر است از طریق تکیه بر نیروهای «نظامی ـ امنیتی»، باز هم یک خیمهشببازی «نوین» تحت عناوین دهانپرکن در ایران به راه اندازد.
به همین دلیل نیز علی خامنهای را پس از بحران «جنبش سبز» زین کردند تا وسیلهساز این فروپاشی شود. عملیات مسخرهای همچون تعطیلی رشتههای علوم انسانی که زیر نظر زندانیان تزئینی «خطامام» صورت گرفت، در کنار سرکوب گستردة رسانهای و ادعاهای احمقانه مبنی بر «فرهیختگی» خامنهای و احاطة همه جانبة وی بر مسائل سیاسی و کشوری و لشکری غیره، همه و همه در راستای سیاست «شاهسازی» و تبدیل «بیت رهبری» به نقطة تمرکز نفرت عمومی بود تا این نفرت بتواند وسیلهساز فروپاشی شود. ولی مسکو از اینکه انگلستان در همسایگیاش اینچنین دست به لگدپرانی زده، و شرایط اضطراری بر مرزهای روسیه تحمیل کند استقبالی به عمل نیاورد. و اینگونه بود که «رهبر» معنوی جنبشسبز، «سایمون گاس» از سفارت انگلستان به افغانستان ارسال شد. دوران جنگسرد سپری شده و الزامات دیگری از منظر استراتژیک در کار است. و دیدیم که خیمهشببازیهای لندن، برخلاف روال یکصد سال گذشته با ناکامی روبرو شد و شخصیتهائی که از آغاز پروسة «اصلاحات»، طی این خیمهشببازیها نمادهای «نفرت عمومی» بودند، نه تنها جای خود را به «امام حسینهای معصوم» و به اصطلاح «دوستداشتنی» نسپردند، که همگی بر مسند قدرت باقی ماندند. طی گذشت چند سال هماینان تبدیل به «شخصیتهای ماندگار» سیاسی نیز شدند! شخصیتهائی که انگلستان نیز نهایت امر مجبور است با آنها، در برابر چشم جهانیان از در دوستی و مذاکره در آید! باید قبول کرد که اگر به آنچه در ایران پیش آمده، جریانات اخیر لندن را نیز اضافه کنیم، حال دیوید کامرون باید خیلی خراب باشد؛ هیچکس از شکست خشنود نمیشود.
در راستای همین شکستهاست که شاهد نزدیکی مقطعی «مسکو ـ لندن» در ایران میشویم. در مسیر این «نزدیکی مقطعی»، مسلماً «خط امام» که یکی از استعماریترین خطوط سیاسی تاریخ معاصر کشور است جائی نخواهد داشت. «اصلاحطلبان» نیز که نخستین «نامزد» لندن جهت فراهم آوردن زمینة فروپاشی و کودتا بودند به پشت صحنه پرتاب میشوند. ایندو جریان استعماری به دلیل وابستگی بیش از حد به «دینپناهی» و «اسلامدوستی» و تلاش جهت تلفیق «دین با سیاست»، نگرشی را در بوق انداختهاند که در شرایط فعلی فقط در واشنگتن و نزد دولت اوباما محبوبیت دارد. دیگر سیاستها به اینان «پشت» کردهاند، چرا که به قدرت رسیدن این دو جریان تهدیدی است سیاسی و استراتژیک برای روسیه در مرزهای جنوبیاش. به همین دلیل است که تحت عنوان حمایت از «آزادیخواهان»، تمامی تلاشهای محافل آمریکائی جهت بزک کردن «خط امامیها»، «اصلاحطلبان» و «جنبشسبز» به کار گرفته شده، تا از این مفر بتوانند بر سیاستهای منطقهای روسیه تأثیرات مطلوب اعمال کنند.
ولی دچار توهم نشویم، علی خامنهای، خود نیز جزئی از همین «خط امام» و اصلاحطلبی است! از اینرو روزینامة کیهان جمکران با تأسی به «خط» نوینی که به علی لاریجانی تحمیل شده، در مطلبی تحت عنوان «رفتي انگليس نامه بنويس!» در خبر ویژهاش عملاً خروج امیرارجمند از تهران و جریان موسوم به «راه سبز امید» را وابسته به وزارت اطلاعات حکومت اسلامی معرفی میکند:
«گروههاي ضدانقلاب، دربارة چگونگي خروج وي از كشور، در حالي كه از زندان به مرخصي آمده و تحت مراقبت شديد ماموران اطلاعاتي بود، مشكوك هستند و معتقدند شوراي موسوم به شوراي هماهنگي سبز از سوي وزارت اطلاعات راه اندازي شده است!»
به عبارت دیگر شریعتمداری، سردبیر کیهان جمکران همزمان با «بازگوئی» مواضعی که به قول خودش از آن «ضدانقلاب» است، در عمل وزارت اطلاعات، و وزیر کذائی آن را که با اصرار خامنهای در این وزارتخانه ابقاء شده به زیر سئوال برده. البته اینکه «گروههای ضدانقلاب» خروج یک زندانی سیاسی را از کشور در شرایطی که به مرخصی آمده و تحت مراقبت شدید مأموران اطلاعاتی بوده، یک توطئه بر علیه ایرانیان به شمار آورند کاملاً منطقی است. چه آقای شریعتمداری این «منطق» را قبول داشته باشند چه خیر، عقل سلیم در صحت آن نمیتواند تردید روا دارد.
خروج از کشور الزاماتی دارد، و «معمولاً» این الزامات در اختیار افرادی قرار نمیگیرد که از زندان به مرخصی آمدهاند و تحت نظارت وزارت اطلاعات زندگی میکنند. آقای شریعتمداری بهتر بود بجای داغ کردن تنور «علی لاریجانی» از خروج دیگر عوامل «ضدانقلاب» در شرایط مشابه و به قول ایشان «تحت نظارت وزارت اطلاعات»، خبرهای موثق دیگری نیز به چاپ میرساندند تا معلوم شود در واقع این «وزارتخانه» برای کدام پایتخت «کار» میکند. ولی خارج از تمامی «شواهد»، ما این نوع برخورد «مطبوعاتی» با وزارت اطلاعات و رئیس «دوستداشتنی» آن را که با اصرار خامنهای بر این مسند نشسته، در امتداد همان پروسهای تحلیل میکنیم که پیشتر لاریجانی سخنگوی آن شده و نهایت امر میباید به حذف شخص خامنهای از سیاست کشور منجر شود.
به همین دلیل سعی تمامی گروههای سیاسی باقیمانده در حکومت اسلامی، یعنی باند احمدینژاد و انگلیسیهای «جدیداً معطوف» به مسکو، صرف این مهم خواهد شد تا به هر ترتیب ممکن ساختار سیاسی و خصوصاً تشکیلات «نظامی ـ امنیتی» حکومت را از قید وابستگی به «دینپناهی»، چه در ابعاد داخلی و چه در مقاطع بینالمللی برهانند تا بتوانند نظرات مسکو را در چارچوب استراتژیهای منطقهای تأمین نمایند. و مطمئن باشیم که این روند در روزها و ماههای آینده شتاب بیشتری خواهد گرفت. در وضعیتی که آمریکا و اسلامپناهی ساخت واشنگتن هر چه بیشتر منزوی میشود، و انگلستان، به عنوان مهمترین شریک ایالات متحد، با بحران اجتماعیای دست به گریبان شده که اعتبار جهانیاش را به بازی گرفته، راه دیگری در برابر جیره خواران انگلیس در تهران دیده نمیشود.
با این وجود، در اینکه تلاش اینان تا چه حد به اهداف تعیینشده دست یابد جای تأمل فراوان باقی است. همانطور که شاهدیم، برخی محافل رسماً پای شهبانوی ایران و «میراث» شاپور بختیار را به حیطة «اخبار» و «رخدادهای» سیاسی ایران کشاندهاند! اینهمه فقط به این امید که در برابر «خروج اجباری» حکومت اسلامی از مرداب «دینپناهی»، گزینة دیگری نیز از ویراستهای جاری سیاست غرب روی میز «مذاکرات» با مسکو و پکن قرار دهند. گزینهای که به استنباط ما جهت دستیابی به کارآئی سیاسی و هماهنگی با فضای سیاست امروز و خصوصاً ایجاد ارتباط با الهامات نسل جوان کشور نیازمند بازنگریهائی است که سخنگویان فعلی آن به هیچ عنوان قادر به اجرائی کردنشان نیستند.
البته تمامی این مسائل به این نقطه منتهی خواهد شد که سیاستهای جهانی در مسیر تعیین خطوط پایهای تا چه حد خود را ناچار به پیروی از الهامات ایرانیان ببینند. و در همین راستاست که ما از هممیهنانمان میخواهیم در برخورد با مسائل کشور از خود سعة صدر و ذکاوت و تیزهوشی نشان داده، سیاست را با «هیجانسازیهای» خیابانی و غوغاسالاری در ترادف نبینند.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر