مصاحبة اخیر محمود احمدینژاد، رئیس دولت جمکران با شبکة دوم تلویزیون حکومت اسلامی یادآور خاطرات تلخی است؛ جوانترها شاید با این خاطرات بیگانه باشند. در همین وبلاگ تلاش خواهیم داشت این خاطرة «تاریخی ـ اجتماعی» را تا حد ممکن زنده کنیم. این نوع «مصاحبهها» یادآور روزگاری است که حکومتی غیرقانونی، مستبد، خودرأی و خودمحور سعی میکرد ناتوانیهایاش را در پناه آنچه «پیشرفتهای» بزرگ صنعتی و مالی و فرهنگی میخواند پنهان دارد. هر چند این «شیوه» از ابعادی جهانی برخوردار است، و این نوع حکومتها تقریباً همیشه با تکیه بر آمار و ارقام پای به میدان «پروپاگاند» میگذارند، خود بیش از دیگران به پوچی این آمار و ارقام واقفاند. آمار و ارقامی که اینان ارائه میدهند، حتی در صورت صحت، بر پایة «علم آمار» از معانی و مفاهیمی برخوردار است که میتواند ابعاد متفاوتی به خود بگیرد؛ خلاصه تفاسیر این قماش آمار در چارچوب «علمی» همیشه متفاوت و حتی متخالف باقی خواهد ماند.
با نیمنگاهی به شبکة تبلیغاتی دولت، یعنی سایتهائی که از قیچی سانسورچیان «منتخب امت» به دور مانده، با پروپاگاندی روبرو میشویم که طی دههها، در سایة تبلیغات جهانی نزد ما ملت به حساسیتهائی سیاسی، اگر نگوئیم «ملی و میهنی» تبدیل شده. پروپاگاند مکرر خودکفائی در زمینة تولید گندم، افزایش چندین درصدی صادرات محصولات پزشکی، اشتغال کامل حرفهای جوانان، هزینههای کلان دولت جهت ایجاد زیرساختهای صنعتی در کشور، و خصوصاً از میان رفتن «مشکل مسکن» در سالهای آتی! این پیام آخری را بهتر از دیگر چاخانها در سخنان اخیر آقای احمدینژاد میشنویم! جالب اینجاست که تمامی این «شعارها» را میتوان در صفحة نخست خبرگزاری دولتی ایرنا، مورخ 26 اردیبهشتماه 1390 مشاهده کرد! نوعی «دکان» دونبش جهت فروش «دولت!»
در زمینههای کشاورزی، صنایع و زیرساختها در این مقطع سخن نخواهیم گفت، چرا که کار به درازا میکشد. ولی شاهدیم که شهرهای بزرگ جهان از قبیل نیویورک، لندن، پاریس و برلن علیرغم تمامی سیاستهای اعمال شده و هزینههای کلانی که ثروتمندترین دولتهای جهان در این راه صرف کردهاند، هنوز در دامان بحران مزمن مسکن دست و پا میزنند. در چنین شرایطی مشکل میتوان پذیرفت که ایران بتواند بر این مشکل فائق آید، خصوصاً تحت نظارت حاکمیتی که تنها راه حفظ موجودیتاش را اعمال سانسور، سرکوب و تارومار کردن مخالفان و به زیرپای گذاشتن حقوق انسانی ملت ایران میبیند. خلاصه کنیم این نوع تبلیغات حتی اگر صرفاً از منظر سیاستپیشگی اعمال شود، دیگر حیرتآور و تأسفبار هم نمیتواند تلقی شود؛ صراحتاً کار را به مسخرگی و مضحکه میکشاند.
سخنان محمود احمدینژاد در برابر دوربین شبکة دوم، و شرح جزئیات پیشرفتهای «اخیر» کشور بر سایت خبرگزاری «ایرنا»، نویسنده را بیاختیار به یاد اظهارات امیرعباس هویدا، نخست وزیر ابدمدت محمدرضا شاه انداخت. در همان روزها که نارضایتی و خشم ملت ایران از سیاستهای استبدادی حکومت کودتای 28 مرداد، کشور را به بشکة باروت تبدیل کرده بود، امیرعباس هویدا بجای یافتن مفری جهت خروج جامعه از بنبست سیاسی و اجتماعی، با همان عصا و پیپ و کلاه حصیری، و خصوصاً گل «ارکیدة» معروفاش، در کویر لوت ایستاده بود و میگفت، «اگر اراده کنیم، در کویر باران میبارانیم!»
فردای همان روز، هویدا در مجلس رستاخیزی فریاد میزد: «ما آنقدر پول داریم که نمیدانیم با آن چه کنیم!» این سخنان در شرایطی بر زبان ملیجک دربار پهلویها جاری میشد که هزاران ایرانی در حلبیآبادها و بیغولههای مخروبه میزیستند. در جامعهای این سخنان را میشنیدیم که در جوار کورههای آجرپزی در جنوب «پایتخت»، کودکان این سرزمین را به فروش میرساندند! کودکانی که جهت کار و بهرهکشی جنسی از دهات خراسان خریداری شده بودند. این است واقعیات یک حاکمیت مستبد، خودفروخته و استعماری. آقای احمدینژاد! شما و دوستانتان فکر میکنید چقدر با سرنوشت هویداها فاصله دارید، شما که حاضر نیستید خود را با امثال هویدا طاق بزنید؟
بله، حق با شماست! هویدا سر بر سینة «هایده» میگذاشت و «وهاب! وهاب!» میخواند، در صورتیکه شما سر بر سجاده میکوبید و «حیدر! حیدر!» میکنید. هر کس سجادة خودش را دارد. ولی ملت ایران برای این اداواطوارها ارزشی قائل است؟ در هنگامة حسابرسی «وهاب» هویدا به دادش رسید؟ خیر! قول میدهیم که حیدر شما نیز در آن هنگامه «غایب» باشد. ملتها دروغگو را میبینند، و دروغگوئی نه در قاموس وهابها ارزش است و نه در نگرش حیدرها؛ دروغگو هیچ نیست جز دروغگو، و شما همچون اسلافتان یک دروغگو هستید.
ملت ایران بر سر منابع عظیم نفت و گازطبیعی نشسته، منابعی که شرکتهای خارجی از آن همه ساله صدها میلیاردها دلار درآمد مستقیم و یا غیرمستقیم کسب میکنند؛ عایدی ما ملت از این منابع چیست؟ ما که جز اراجیف «اسلامفروشی» و پز و ژست دولت شما که آمار و ارقام کشکی به نافمان میبندد هیچ ندیدهایم. در حکومت اسلامی که با ادعای گزافة تشکیل حکومت جهانی عدل اسلامی تشکیل شده، پس از 33 سال هیاهو و شعبده و صحنهآرائی، امروز با پدیدهای روبرو میشویم به نام «پزشکان فقیر!» شما که ادعا میکنید مردم این مملکت در رفاه و آسایش زندگی میکنند نمیدانید در همان شهر تهران پزشکانی هستند که زیر همان خط فقری زندگی میکنند که دولت شما تعیین کرده؟ پس این آمار و ارقام فریبنده را برای چه کسی نقل میکنید؟ اینگونه برخورد با مسائل اجتماعی چه معنائی جز بیتوجهی به نیازهای واقعی یک ملت میتواند داشته باشد؟
ما انتظار نداریم که احمدینژادها، خاتمیها، خامنهایها و دیگر دستاندرکاران کودتای ننگین و ضد ایرانیای که «انقلاب اسلامی» میخوانند از ادااطوارشان دست بردارند. ما نه اینهمه خامایم، و نه اینگونه خوشخیال. ولی به جنابعالی بگوئیم، آنکه از این قافله جدا شده میرحسین موسوی جلاد نیست، مهاجرانی حرمسرادار و جنایتکار هم نیست. این ملت ایران است که این قافلة نفرت را رها کرده. ملتی که اگر زنجیر استعمار را بگسلد، شما و موسوی و شرکاء، هنگام دروغبافی و «چسی» آمدنها و «حقطلبی» خشتکتان را زرد میکنید.
مطمئن باشید! تا روزی که میهندوستان زندهاند اجازه نخواهند داد دولت مستعجل جنابعالی با امثال موسوی و کروبی و خاتمی و دیگر مردهشویان جایگزین شود. این را از ما داشته باشید که راه فرار برویتان بسته است. به شیوهای برخورد کنید که بتوانید جوابگوی آن در میعادهای آینده باشید.
تا کی میخواهید در سنگری که استعمار برای حکومت اسلامیتان تعبیه کرده پناه بگیرید؟ استعمارگران برای چپاول ملت ایران به شما خدمتها کردند. دیدید که در خیمهشببازیهای 22 خرداد 1389، حتی اوپوزیسیون این حکومت «شترگاوپلنگ» را هم «اسلامی» کردند تا همکاران جنایتکارتان در جایگاه «مخالف» بنشینند! حتماً خیالتان راحت است که اگر آب از آب تکان خورد، آنچه «جریان فتنه» میخوانید و خودتان به راه انداختهاید هوایتان را خواهد داشت! ولی کور خواندهاید؛ با این یابوی لنگ نمیتوان به دوردستها تاخت.
به هویدای عزیزتر از جانتان بازگردیم که ظاهراً شیوة حکومتاش اینچنین فراگیر و واگیردار شده. ایشان چند ماه پس از آن اظهارات مشعشعانه، زمانیکه دولت جیمیکارتر در واشنگتن، مهرة مورد نظرش، جمشید آموزگار را به نخستوزیری برگزید، آلو در دهان انداخت و در سنگر ولینعمت به وزارت دربار نشست. نخست وزیر جدید دیگر نه وعدة «باران در کویر» میداد، و نه لاف از خزانة پر زر دولت میزد. آموزگار سر خر را کج کرده، فرمان تعلیق استخدام در ادارات دولتی را به دلیل نبود بودجه «صادر» نمود! دولت آموزگار که در آن دوره با بحران مسکن، بیکاری مزمن، افزایش نارضایتی عمومی و ... روبرو شده بود، با این عمل که در واقع 80 درصد نیروی کار را با حقوقهای «بخورنمیر» به پشت میزهای لکنتی ادارات میفرستاد، به دست خود زمینهساز انفجار سیاسی و اجتماعی شد.
چند صباح بعد همین آموزگار، پس از اجرای آن تصمیمات «سرنوشتساز» و ناراضیتراش، در برابر دوربین همان تلویزیونهائی که امروز شما در مقابلشان «لاف» میزنید، و دیروز هویدا در آنها زل میزد و از «پر پولی» مینالید، راه جدیدی برای مبارزه با گرانی نیز «کشف» کرد! بله، ایشان جهت مقابله با «بحران» گرانی پرتقال شب عید، به خانوادههای «محترم» توصیه فرمودند، « اگر گران است نخرید؛ نخرید تا ارزان شود!» این بود صورتبندی «انقلابی» آقای آموزگار. ایشان قبل از آنکه شاش امامتان کف کند، «انقلاب اسلامی»، یا همان فرستادن خلقالله به دنبال نخودسیاه را در کشور باب کردند.
خلاصه کنیم، اگر با گزافه گوئیهای هویدا نه در کویر لوت باران بارید، و نه ملت ایران از آنهمه «پولی» که ایشان در «صندوقچهاش» داشت نصیبی برد، «بحران پرتقال» شب عید و نارضایتی روزافزون از استبداد و سانسور و سرکوب، دست در دست سیاستهای «موافق و همراه» خارجی کار سلطنت را همانطور که دیدیم تمام کرد. به این ترتیب تبلیغات دولت هویدا از صفحة تاریخ کشور حذف شد، ولی «بحران پرتقال» ماند و ملت ایران، در برابر حکومت اسلامیای که خود زائدهای است بر پیکر بحرانی گستردهتر و فراگیرتر!
اینک خطوط استراتژیک سیاستهای جهانی در هم میشکند؛ دولت اسرائیل، متحد اصلی «انقلاب اسلامی» در بنبست افتاده، و سقوط «مرد اول» صندوق بینالمللی پول در شهر نیویورک، آنهم به جرم تجاوز جنسی و ضربوشتم خدمتکار هتل، فقط قسمت عیان این کوه یخ است. شما بهتر میدانید که جانورانی از قماش «اشتروس کان» اگر صدها آدم بکشند احدی به حقوق «حقهشان» تعدی نخواهد کرد، حال ببینید چه پیش آمده که این «جنایتکار برگزیده» را با کتوشلوار 35 هزار دلاریاش در هارلم به گوشة زندان انداختهاند.
«خالیبندیها» و هارتوپورتهای تبلیغاتی را بهتر است کنار بگذارید. زمانیکه سیاستها بچرخد، همان سیاستهائی که طی 33 سال گذشته بر امواجاش سوار شدید و از ناکجاآباد خود را به کاخ ریاست جمهوری «اسلامی» رساندید، دیگر مجالی برای قمپزهای توخالی باقی نمیماند. نه آمار وارقام نجاتتان خواهد داد، و نه حیدرها. شما میمانید در برابر همانهائی که با همین آمار و ارقام، 33 سال در بارگاه چپاولگران بینالمللی زمینهساز سرکوبشان بودید. این مختصر را نه به دلیل ارادت به سرکار، که فقط به دلیل ارادت به ملت ایران گفتیم، ملتی که دیر یا زود در مورد این «انقلاب» و سردمداران جنایتکار آن تصمیم نهائی را خواهد گرفت.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر