امروز سایت «جهان نیوز» که خود را وابسته به جریان «اصولگرائی» معرفی میکند مطلبی تحت عنوان «خبر» به چاپ رسانده که در آن رسماً موضعگیری دولت و دستگاه قضائیه در مورد پوشش زنان و جوانان به چالش کشیده شده. در این مطلب از آنچه «بیبندوباری» عنوان میشود به شدت انتقاد به عمل آمده و مسئولان حکومت تلویحاً به سرکوب زنان دعوت شدهاند. البته این «دعوت» همزمان شامل یک «تهدید» نیز هست، و آن اینکه اگر مسئولان «دخالت» نکنند، خودمان «کار» را انجام میدهیم!
«با توجه به روند روبه رشد بی بندوباری و بدحجابی در دانشگاه تهران و اعتراضهای بدون نتیجة دانشجویان متعهد این دانشگاه به مسئولان و حراست، این دانشگاه در آستانة درگیری قرار گرفت.»
جهان نیوز، 20 اردیبهشت 1389
از این مختصر آنچه میباید دریافت کاملاً مشخص است. گروههائی قصد باجگیری از دولت دارند و در این میان اگر دولت به مطالباتشان ترتیب اثر ندهد «عکسالعمل» نشان خواهند داد. این عکسالعمل تحت لوای حمایت از «دین»، متوجة زنان و جوانان در سطح دانشگاه و سپس در کل شهر خواهد شد! آبرو ریزی برای دولت، آبروریزی برای رژیم، و این طلایهداران تا آنجا به کارشان ادامه میدهند تا دولت در برابر خواستشان سر تعظیم فرود آورد. این است واقعیت آنچه مبارزه با «بدحجابی» در ایران بوده، و در موقع مناسب سعی میکنیم ابعاد سیاسی و تشکیلاتی آن را تشریح کنیم.
یادآور شویم که طی سه دهة گذشته، هر گاه سیاستهای جهانی قصد باجگیری از دولت اسلامی را داشتهاند، با ارسال اوباش و چاقوکشان به خیابان جهت تهاجم به زنان و مردان حکومت «قدرقدرت» اسلامی را تحت فشار قرار دادهاند. البته آنچه امروز به صورت برخورد تشکیلاتی در دانشگاه رخ میدهد و یا در شرف وقوع است، دنبالهای است منطقی و قابل پیشبینی از آنچه پیشتر تحت عنوان «اوباشگیری» توسط دولت احمدینژاد به میانة میدان سیاستهای خیابانی حکومت اسلامی پای گذاشت.
یادمان نرفته که چند صباحی پس از به قدرت رسیدن باند جدید که به رهبری احمدینژاد، به قول خودشان «پای در دایرة قدرت» حکومت اسلامی گذاشتند، دولت تحت عنوان «اوباشگیری» یک سری فعالیتهای گستردة شهری را پیگیری کرد. اینکه این «اوباش» چه کسانی بودند، و نقششان در ساختار «قدرت خیابانی» حکومت اسلامی از آغاز چه بوده، در کمال تأسف با تیرباران گروههای کثیری از آنان، در زیر خروارها خاک مدفون شد. همان روزها نوشتیم که برخورد دولت احمدینژاد با این مسئله یک برخورد مسئولانه نیست. گفتیم که این افراد میباید محاکمه شده ابعاد جنایاتی که توسط اینان، به هزینة ملت ایران و به نفع حکومت اسلامی در سطح کشور به وقوع پیوسته آشکارا در برابر تاریخ و جامعه قرار گیرد. ولی اعمال دولت احمدینژاد جای تعجب نداشت؛ این دولت درست پای جای پای پیشینیان خود میگذاشت. یادمان نرفته که آقای خاتمی، رئیس جمهور «فرهیختة» حکومت اسلامی با سادگی و آرامشی تمام چگونه فرمان قتل سعید امامی، لاجوردی و صیاد شیرازی را به امضاء رساندند.
از همان روزهای «فرهیختگی» و فرهیختهنمائی تحرکی در قلب این دستگاه دستنشانده ایجاد شد که به طور خلاصه تلاش داشت با حذف «خاطرة گذشتة» حکومت اسلامی و از طریق پاک کردن نقش افراد و محافل و دستجاتی که در این مسیر فعال بودهاند، برای افکار عمومی ایران و جهان نوعی «حکومت اسلامی» جدید اختراع کند! در این «اختراع» جدید نه چماقداران حامی این حکومتاند، نه چاقوکشان دانشگاهها را برای نماز جمعه قرق میکنند! نه رجالههای بازار و حوزه چوبکشهای تظاهراتشان هستند و نه گروههای ضربت متشکل از چاقوکشان محله و لاتولوتها صحنهگردان میشوند. بله، در تصویر جدیدی که محافل استعماری با لبخندهای شیرین سیدخاتمی شیاد برای این حکومت دستنشانده پیشبینی کرده بودند، اینان برآمده از «آراء عمومی» معرفی میشدند! حکومتی بودند متکی بر ارادة عمومی، با برخورداری از میلیونها رأی تودههای مردم به «حضرت» ریاست جمهوری!
این محافل شمایل گوسالهپسند و خررنگکن فوق را آنقدر به دور دنیا گرداندند و به خورد ملتها دادند، که نهایت امر خودشان مجبور شدند گروه، گروه مزدوران این حضرات را در خارج تروخشک کرده، نان و آب بدهند و در مقاطعی «جایزهباران» هم بنمایند! خلاصه میبایست نشان میدادند که در اهداف و نیاتشان «خلوص» نیز دارند! کار این صحنهگردانی بجائی کشید که جنایتکاری به نام محمد خاتمی که 8 سال فرماندة تبلیغات جنگ استعماری و سرکوبگرانة «حکومت اسلامی» بر علیه ملت ایران بود، و هنگام اعدامهای تابستان 67 در جایگاه وزارت ارشاد قرار داشت، سر از محافل فرهیختگان بینالمل به در آورد و دانشگاههائی به این ملای مکتب ندیده «دکترای افتخاری» هم تقدیم کردند!
ولی امروز کار بجائی رسیده که میبینیم. کارشکنیهای اوباش در امور «فرهیختگی» خاتمی و اصلاحطلبان نهایت امر در قالب دولت سرسپردة «مقام معظم» سر از تخم به در آورد و امروز این محافل اصلاحطلباند که در قفای اصولگرائیهای ساختگی برای احمدینژاد پاپوش میدوزند. این اصلاحطلباناند که با حمایت از اوباش و اراذل حکومتی قصد باجگیری از احمدینژاد را دارند. خلاصه «بهرام که گور میگرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟!»
در همین راستاست که دولت از چندی پیش عملاً نیروهای ویژهای جهت برخورد با اوباش خیابانی تشکیل داده؛ چرا که حملة اوباش به مردم در کوچه و خیابان، جهت ایجاد درگیری و غوغاسالاری اینک به صراحت در اولویت مخالفان دولت قرار گرفته. اینهمه مسلماً به بهانة همیشگی: احترام به اصول اسلامی!
به همین دلیل بود که ما از روز نخست، برخورد دولت احمدینژاد با گروههای اوباش را محکوم کردیم. اگر این گروهها بجای آنکه «قلعوقم» شوند، در یک فضای حقوقی جوابگوی وابستگیهای تشکیلاتی و فعالیتهایشان میشدند، امروز نه دولت با چنین بحرانی رو در رو قرار میگرفت، نه کل رژیم در برابر سیاستهای خارجی اینچنین دستوپا بسته محکوم به دنبالهروی بود، و نه ملت ایران در میانة منافع محفلی تبدیل به «گوشت دم توپ» میشدند. ولی همانطور که میدانیم مسئلة حجاب از روز نخست توسط دستهای شناخته شدهای تبدیل به عاملی جهت ایجاد بحران و درگیری در سطح جامعه شده و برخورد کودکانه و ناشایست گروههای سیاسی، دولتهای پیدرپی، و خصوصاً روحانیت خودفروختة شیعیمسلک با این مسئله ـ این برخورد بیشتر مصلحتجویانه و بر پایة توهمات محفلی استوار بود تا واقعبینانه ـ این بحران را تا به امروز در سطح جامعه حاکم نگاه داشته؛ نباید فراموش کنیم که از آغاز این رخداد نفرتانگیز بیش از سه دهه میگذرد!
اینکه محافل استعماری با تحمیل پوشش اجباری از روز نخست چه اهدافی را در کشور دنبال کردهاند بحث را به موضوعات پیچیدة اجتماعی و روانشناختی و فرهنگی خواهد کشاند. به طور خلاصه باید گفت که حکومتهای استعماری از وجود آزادیهای فردی، فرهنگی، ادبی و هنری در کشورهای تحت سلطة خود به هیچ عنوان دل خوشی ندارند. این «آزادیها» اگر فرصت ظهور بیابد معمولاً به جان منافع استعماری میافتد، نه اینکه بر پایة تبلیغات احمقانة حوزههای علمیه در خدمت اجنبی قرار گیرد! بر خلاف تبلیغاتی که یانکیها در اطراف جهان به راه انداختهاند، تبعات تحکیم «دمکراسی سیاسی» در هیچ کشور جهان تأئیدی بر سیاستهای واشنگتن در جهان سوم به دنبال نخواهد آورد. آنچه در اروپای غربی و ژاپن اتفاق افتاد، یعنی همکیسهگی واشنگتن با این پایتختها، از ابعادی برخوردار است که ویژگیهای تاریخی خود را دارد. دمکراسی در دیگر کشورها به ضرر منافع غرب تمام خواهد شد، با این وجود «توهم» دمکراسی دوستی آمریکائیجماعت که امروز توسط محافل و برخی افراد مرتباً به آن دامن زده میشود، در دیکتاتوری اسلامی که توسط همین آمریکا بر ملت ایران تحمیل شده، از ابعاد دیگری نیز برخوردار بوده، ابعادی با جنبههای استراتژیک، منطقهای و اقتصادی.
تحمیل حجاب اجباری در ایران به هیچ عنوان تحمیل یک تکه پارچه به زنان کشور نبوده و نیست. این مسئله هیچ ارتباطی با پروژة حکومت اسلامی و مسائلی که در نخستین روزهای پس از کودتای 22 بهمن در کشور ایجاد شد نیز ندارد. حجاب اجباری یک پروژة مستقل بود که توسط محافل استعماری جهت فراهم آوردن زمینة سرکوب ملت ایران به منصة ظهور رسید. استنباط احمقانة گروههای سیاسی به اصطلاح «ضدامپریالیست» و محفل «ملیون» ناآگاه از مسائل اجتماعی زمینهای پیش آورد که طرح استعماری حجاب اینچنین بر فرق ملت ایران فرود آید. تحمیل حجاب به معنای تحمیل یک شیوة زیست اجتماعی بوده، به معنای فراهم آوردن زمینة یک موجودیت منزوی برای فرهنگ ایرانیان در سطح جهانی بوده، به معنای تحمیل یک آپارتاید بینالمللی و «جداسازی اقلیمی» بوده؛ در این راستا میتوان نمونههای بسیار زیاد و گستردهای ارائه داد. از قضای روزگار اینسرفصلها همان سیاستهائی است که امروز ارتش ایالات متحد با پیاده کردن صدها هزار تفنگچی و برخورداری از ساختوپاختهای بینالمللی قصد دارد زمینة امتدادشان را در منطقه فراهم آورد.
آنان که کور هستند بهتر است دو چشم بینا پیدا کنند. برخورد سبکسرانه با مسئلة تحمیل پوشش به زن ایرانی که در بسیاری از گروههای سیاسی دامنهای بس گسترده پیدا کرده فقط بازتابی میتواند باشد از سبکسری و بیمایگی رهبری این جریانات. خلاصه بگوئیم، اگر موضوعی در روزهای نخست پس از کودتای 22 بهمن در کشور ایران فوریت و اهمیتی حیاتی داشت، همین مبارزه با تحمیل پوشش اجباری بوده. تحمیلی که نه به زنان محدود میشد و نه در حیطة پوشش متوقف میماند.
جدا کردن ملتها از بدنة جامعة جهانی، و تقسیم مناطق به شیوة پروژة «تقسیم کار» در فوردیسم آمریکائی، مسلماً برای آندسته از پایتختها که اختیار نان و گوشت و نفت و آب و بنزین تودههای گستردهای در سطح جهان را در ید خود گرفتهاند منافعی به همراه دارد. ولی ملتهائی که به این مواد و تولیدات محتاجاند از «فوردیسم سیاسی» و آپارتاید دینی و مذهبی هیچ منفعتی نخواهند برد. تنها منفعت ممکن به جیب محافل ارتجاعی داخلی در این کشورها سرازیر میشود، محافلی که در کنار «حجابپرستی» به زدن جیب خلقالله نیز اهتمام میورزند. محافلی از قبیل روحانیت شیعیمسلک و بازاریهای جبهة ملی و نهضت «عاظادی». همانها که پس از گزافهگوئیهای روحالله خمینی در مورد حجاب، در برابر دوربین تلویزیون نشستند و با وقاحت از تحمیل حجاب به زنان «حمایت» کردند! البته اینها همانطور که میدانیم خود را «لیبرال» معرفی میکنند؛ لیبرالیسمشان هم از انواع «استعماری» است. خلاصه بر اساس این لیبرالیسم «مندرآوردی»، هر که محکمتر توی سرشان بزند اربابشان خواهد شد!
خلاصة کلام این پروژة «حجابپرستی» شامل مجموعة گستردهای از محدودیتهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی میشود. و همانطور که دیدیم به پوشش نیز محدود نخواهد ماند. حال باید دید در کشوری همچون ایران که با بهرهوری گسترده از صادرات نفت خام یک سرزمین ثروتمند به شمار میرود، چرا و به چه دلیل سیاستهائی سعی در منزوی کردن الهامات فرهنگی، ادبی، هنری و خلاقیتها دارند؟ اگر کسی نتوانست به این سئوال جواب بدهد، مسلماً از آنچه در دنیا میگذرد هیچ نمیداند.
امروز وقت آن رسیده که در برابر سیاستهای ضدانسانی و ضدایرانی که از طرف محافل استعماری بر ما ملت تحمیل میشود به پا خیزیم. ما میباید تقابل با «حجاب اجباری» را به یکی از مهمترین تکیهگاههای مبارزاتی در سطح کشور تبدیل کنیم. دولت احمدینژاد به دلائل گستردهای دیگر قادر به پیروی و حمایت از پروژة حجاب اجباری نیست. به همین دلیل امروز اصلاحطلبان، دارودستة سردار اکبر، «جنبش سبز» و لاتولوتهای خاتمی فریاد «حجاب! حجاب!» به آسمان بلند کردهاند. و بیدلیل نیست که خارج از مرزها تمامی گروههای سیاسی که ارواحشکمشان خیلی «مبارزات» فرمودهاند، به دستور اربابان خفقان گرفته و در میانة میدان سیاست کشور از مبارزه با حجاب اجباری خود را معاف کردهاند!
آنها که در 22 بهمن از ترس چند گروه لاتولوت چمدانهایشان را بسته و پا به فرار گذاشتند، و یا آنها که عین عروسککوکی برای بوسیدن دست یک دیوانة بیابانی دم در خلای مدرسة «زهرمار» صف میکشیدند، امروز با مسئلة ملت ایران چه برخوردی خواهند داشت؟ ما ملت برای بوسیدن دست یک دیوانه صف نکشیدیم، هیچوقت هم حکومت مشتی لاتولوت بر کشورمان را مورد تأئید قرار ندادهایم. کسانی که چشم بر مسائل اجتماعی امروز بستهاند همان اشتباهی را تکرار میکنند که دیروز در برابر بلوای اوباش ساواک مرتکب شدند؛ برخی فرار کردند، و برخی هنوز بر این باورند که در 22 بهمن با چند دانشجوی ژولیده موی و چند آخوند پسپاره در مرزهای ابر قدرت اتحاد شوروی «انقلاب» فرمودهاند؛ هر چند «انقلاب» عزیزشان را روحالله فلانفلان شده دزدید! این سئوال امروز میباید در میان طرفداران و هواداران فرضی این گروهها، چه راستگرا و چه چپگرا و چه سلطنت طلب و چه جمهوریخواه به صراحت مطرح شود که از یک رهبری بازنده، آنهم در درازنای سه دهه، در آینده چه انتظاراتی میتوان داشت؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر