اخبار سیاسی و نظامی نشان از تحولات بسیار گسترده در سطح جهانی دارد. البته به دلیل بنبستهائی که هم کاخ سفید اخیراً در آن پای گذاشته بود، و هم روسیه به دلیل موضعگیریهای منطقهای با آنها رودررو قرار داشت، آغاز تحولات گسترده بسیار محتمل مینمود. خلاصه تلاشی جهت خروج از بنبست حتمی بود. ولی پس از تأئید رسمی توافقنامة «ستارت» توسط باراک اوباما، توافقی که وی در مصاحبة مطبوعاتی کاخ سفید آن را مهمترین توافقنامه طی دو دهة اخیر جهت «کنترل تسلیحات نظامی» لقب داد، مسلم بود که مواضع جهانی به شدت تحت تأثیر این «توافقنامه» قرار گیرد. مسلماً هضم آنچه تحت عنوان «ستارت» معرفی میشود و تلویحاً به امضاء رسیده، و بازتابی است از همکاریها و همراهیهای مسکو و واشنگتن، برای برخی محافل سنگین و ثقیل خواهد بود. انفجار در دو ایستگاه مترو در پایتخت روسیه نشانی است از واکنش همین محافل.
خبرگزاریها اطلاع میدهند که انفجار دو بمب در دو ایستگاه متروی مسکو تلفات و خسارات جانی چشمگیری به همراه آورده. این تلفات که در ساعات آینده مسلماً بیش از اینها خواهد شد، تا کنون به 40 نفر بالغ میشود. در یک عملیات تروریستی «شهری»، خصوصاً در کشوری که رسماً درگیر جنگ و اشغال نظامی نیست، این تعداد تلفات هولناک است. خبرگزاری «ایرنا»، در توصیف این عملیات مینویسد:
«عوامل انفجارهاي امروز مسکو از منطقة قفقاز شمالي به پايتخت آمده و با انفجار بمب در ايستگاههاي متروي مسکو انتقام قتل سران کشته شده خود را از روسيه گرفتند.»
منبع: ایرنا، کدخبر: 1028376
این «اظهارات» که از قول «منابع خبری» در ایرنا عنوان شده، در شرایط فعلی بیشتر به دمیدن در بوق پروپاگاند شباهت دارد، تا یک موضعگیری مسئولانه. چرا که حتی اگر این «منابع خبری» در مورد ریشههای «قومی» سوءقصدکنندگان و اهداف و انگیزههای آنان اطمینان کامل نیز داشته باشند ـ این اطمینان در حال حاضر بسیار نامحتمل مینماید ـ اینکه این افراد بتوانند از منطقة شمال قفقاز با چنین نیات و احتمالاً «محمولههائی» به مسکو آمده و بدون اطلاع شبکههای مختلف اطلاعاتی، چه روسی و چه غیر در ایستگاه متروی زیرزمینی «وزارت اطلاعات» روسیه چنین انفجاری صورت دهند نشان دهندة «مسائل دیگری» نیز هست. و شاید عجلة این «منابع خبری»، که ایرنا نیز در میانشان نشسته، برای گرفتن انگشت اتهام به سوی مخالفان فدراسیون روسیه در قفقاز، بیشتر جهت قرار دادن همان «مسائل دیگر» در پس پردة ابهام باشد.
میدانیم که مواد منفجرة نظامی، آنهم در حدی که بتواند چنین قتلعامی صورت دهد در اختیار هر کس و ناکسی قرار نمیگیرد. این مواد میباید از صافی شبکههای «نظامی ـ اطلاعاتی» گذشته و با تأئید «مقامات» به دست تروریستها برسد. اینکه پس از فروپاشی اتحاد شوروی، گروهی ساکنان مناطق مختلف «قفقاز» به دلیل برخی سیاستهای نابخردانه در میانة آتش «واشنگتن ـ مسکو» قرار گرفته، و نهایت امر به این سوی و آن سوی جذب شدند، مسئلة تازهای نیست. آنچه اهمیت دارد این است که چگونه میتوان این افراد را تا این حد «عملیاتی» کرد. شاید بهتر بود «منابع خبری» بجای بیرون کشیدن اتهامات نخنمای همیشگی و ریختن آب به آسیاب «نژادپرستی» مسکویتها و متهم کردن «سیاهها» به تروریسم و آدمکشی ـ «سیاه» لقبی است که روسها به ساکنان منطقة قفقاز دادهاند ـ میگفتند که چنین عملیاتی در درون روسیه با حمایت چه شبکهای توانسته «اجرائی» شود؟
در ثانی، اینکه دقیقاً چند روز پس از «لو» رفتن شبکة 101 نفری القاعده در عربستان، شبکهای که نهایت امر از منظر سیاسی «به فروش» رسید، و در شرایطی که امضاء قرارداد همکاریهای نظامی «واشنگتن ـ مسکو» در راه است، چند تروریست دست به چنین عملیاتی بزنند به صراحت نشان میدهد که حتی اگر تروریستها هم اهل قفقاز باشند، مواد منفجره و شبکة لوژیستیک حامیشان به هیچ عنوان «قفقازی» نمیتواند تلقی گردد.
البته جزئیات این «مسائل» بیشتر به ملت روسیه مربوط میشود تا به ما ایرانیان، ولی از آنجا که بازتاب این عملیات به صراحت میتواند به مرزهای ایران نیز سرایت کند در همینجا میباید عنوان کرد که موضعگیری «برخی منابع» بسیار عجولانه، اگر نگوئیم از «پیش تعیین شده» مینماید. و این موضعگیری صرفاً نشان میدهد که محافلی در سطح جهانی و خصوصاً منطقهای قصد آن دارند که بجای اتخاذ سیاستهای متین و حمایت از برقراری صلح درازمدت در منطقه، با دمیدن در تنور درگیریهای قومی خردهحسابها را ـ این خردهحسابها الزاماً ارتباطی با قفقاز و مسئلة قومیتها هم نمیباید داشته باشد ـ «تصفیه» کنند. باید گفت در صورت بروز چنین عکسالعملی از جانب روسیه، شرایط بسیار تأسفبار خواهد شد.
ولی در ادامه، «ایرنا» بالاجبار از لاک «منابع خبری» بیرون آمده، سخنان دیمیتری روگزین در مورد این «دیپلماسی نفرتپراکنی» را نیز منعکس میکند، روگزین میگوید:
«هدف تروريستها از ارتکاب اين اقدامات، روياروئي پيروان مذاهب مختلف در روسيه و تضعيف اين کشور است»
همان منبع!
میباید پرسید کدام محافل در قفای شبکة 101 نفری القاعده برای خودشان در عربستان سعودی خواب و خیال دیده بودند، و یا اینکه امضاء قرارداد «ستارت» از جانب مسکو و واشنگتن به چه محافل و نطفههای سیاسی در سطح جهانی صدمه وارد خواهد آورد؟ اگر پاسخ این دو سئوال روشن شود، خط تروریسمی که مسکو را امروز لرزاند نیز به صراحت علنی خواهد شد.
ولی تا علنی شدن این «خط تروریسم»، نگاهی داشته باشیم به مسائل علنی شدة منطقه. یکی از مهمترین مسائل «روشن شدة» منطقه وضعیت بسیار دشوار پاکستان و عربستان سعودی در شرایط استراتژیک فعلی است. ساختار حاکمیت در این دو کشور که در فردای جنگ دوم جهانی و در چارچوب نیازهای غرب شکل گرفت امروز به سرعت به نقطهای میرسد که میتوان از آن تحت عنوان «نقطة پایان» یاد کرد. نخست پاکستان را مورد بررسی قرار میدهیم.
این کشور توسط انگلستان از بدنة شبه قارة هند جهت فراهم آوردن زمینة دخالتهای سیاسی در منطقه بیرون کشیده شد، و تحت عنوان حمایت از شکلگیری نخستین «دولت اسلامی تاریخ معاصر»، نهایت امر در منطقة آسیای جنوبی و مرکزی جز آشوب و درگیری نتیجه و ثمرهای نه برای پاکستانیها و نه برای همسایگان به همراه نیاورده. در شرایطی که هند عملاً گام به گام تبدیل به یک قدرت جهانی و تعیینکننده میشود، پاکستان همچنان در حد یک منطقة نفوذ سیاستهای خارجی درجا میزند. نقش مخربی که این «منطقة آشوبزده» در آسیا ایفا کرده در بحران طالبانیسم افغانستان، درگیریهای کشمیر، تهدیدات مستقیم ملت ایران در مرزهای بلوچستان و هزاران مورد دیگر به صراحت قابل تشخیص است.
پاکستان در واقع تبدیل به یک پایگاه اجنبی در منطقه شد، تا پس از استقلال هند به تدریج جهت حمایت از محافل غرب، تمامی شبکة استعماری انگلستان را از شبه قاره به درون مرزهای خود منتقل نماید. نقش استعماری پاکستان در شکلگیری «پیمان منطقهای سنتو» و نقش رابط نزدیک غرب با رژیمهای دستنشاندة پهلوی و حکومت اسلامی، به صراحت اهداف منطقهای اسلامآباد را نشان داده. این اسلامآباد اینک پای در فروپاشی گذاشته و در صحنة استراتژی منطقهای ادامة شرایط استراتژیکی که طی سالها به این «کشور» حق موجودیت اعطا کرده بود دیگر امکانپذیر نیست. خلاصه کنیم، پاکستان هم به عنوان یک کشور، و هم به عنوان یک پایگاه اجنبی فلسفة وجودی خود را از دست داده. میباید دید جهت جلوگیری از فروپاشی در کل منطقه، قدرتهای هند و روسیه چگونه قادر خواهند بود در فردای خروج آمریکا از افغانستان، کشور پاکستان را همچنان سر پا نگاه دارند.
ولی در این مرحله چین نیز حرفی برای گفتن دارد. نیازی به توضیح نیست ولی مائوئیستهای پکن از دیرباز در پروژة پاکستان اسلامی سرمایهگذاری کلان کرده بودند. حمایت از تحولات «اسلامگرایانه» که طی دوران بوتوها ـ پدر و دختر ـ در پاکستان آغاز شد و شدت گرفت پیوسته مورد حمایت چین قرار داشت. البته این اصل را نیز فراموش نکنیم که در قفای «سیاست» منطقهای چین، میباید واشنگتن را مد نظر داشت! ولی حمایتهای چین از پاکستان در وحلة نخست از استقلال این کشور آغاز شد و صرفاً جهت به چالش کشاندن قدرت همسایه یعنی هند صورت میپذیرفت، اما به تدریج ابعاد دیگری نیز به خود گرفت. و طی سالهای ریاست جمهوری رونالد ریگان و جنگ ایران و عراق، چین دست در دست حکومت اسلامی و «هنگهای عرب سعودی» در عمل جبهة کرملین را به نفع ایالات متحد در منطقه تضعیف میکرد. نیاز مستمر ایالات متحد به نقشآفرینیهای چین و عملکرد این حکومت در حمایت از اسلامگرایان در ایران، پاکستان و افغانستان کار را نهایت امر بجائی کشاند که چین تبدیل به دلال اصلی ایالات متحد در منطقه شد. در عمل رشد چشمگیر اقتصادی چین که در رابطه با بازارهای آمریکای شمالی و بعدها اروپای غربی به اوج میرسد دنبالهای است «منطقی» بر این نیازهای استراتژیک.
حال اگر با تضعیف بیش از پیش پاکستان، ساختار ژئوپولیتیک منطقه به طور کلی از هم فروپاشد تکلیف چین چه خواهد بود؟ این سئوالی است که خبرگزاری نووستی در مطلبی از «آندره سیرنکو»، تحلیلگر صدای روسیه به آن پاسخ میدهد. سیرنکو میگوید:
«[...] برهة دیگری از روابط [و همکاری] روسیه و آمریکا آغاز شده [ولی] مسئلة توسعه طلبی چین در فضای شوروی سابق مطرح است [اینک] در فضای شوروی سابق، رقیب سختگیر و شدیداً فعال جدیدی [بجای روسیه در برابر آمریکا قرار گرفته]»
منبع: نووستی 9 فروردین ماه 1389
تحلیلگر «صدای روسیه» در ادامه از فضای حاکم بر آنچه محدودة اتحاد شوروی سابق معرفی میکند پای فراتر گذاشته مستقیماً کشور ایران را نیز مد نظر قرار میدهد. و از همکاریهای گستردة چین با حکومت اسلامی «پرده» بر میدارد. نویسنده مدعی است که روابط تهران اخیراً با مسکو رو به سردی گذاشته چرا که یکی از خبرگزاریهای دولتی روسیه در تهران تعطیل شده و انتقادات از روسیه در روزنامههای دولتی حکومت اسلامی بالا گرفته! وی چنین نتیجه میگیرد که:
«مسلم است که این تنها نشانههای اولیة سردی روابط روسیه و ایران است، اما آخرین نیست.»
همان منبع!
ولی در تشریح این مواضع شاید بهتر باشد این واقعیت را نیز در نظر آوریم که فعالمایشائی چین در منطقه بدون حمایت مستقیم واشنگتن اصولاً امکانپذیر نخواهد بود. این مطلبی است که تحلیلگر صدای روسیه به طور کلی از آن چشمپوشی کرده. خلاصة کلام، اگر بخواهیم در چارچوبی منطقیتر سخن بگوئیم، چین نمیتواند همزمان هم به بازارهای ایالات متحد و واردات و ارز این کشور وابسته باشد، و هم مواضع اقتصادی و مالی آمریکا را در قفقاز و دیگر مناطق اتحاد شوروی سابق به چالش بطلبد! آنچه تحلیلگر صدای روسیه فراموش کرده این اصل کلی است که بارها در همین وبلاگها تکرار کردهایم: هیئت حاکمة ایالات متحد به چند شاخه تقسیم شده و هر شاخه سعی دارد مواضع خود را مستقلاً به پیش راند. اینکه این وضعیت یعنی «چندشاخگی» تعمدی در هیئت حاکمة ایالات متحد چه نتایجی به بار خواهد آورد در شرایط فعلی قابل پیشبینی نیست، ولی این شرایط مسلماً نخستین بار است که در تاریخ تجربه میشود. تجربهای که طی آن «انسجام» در قلب یک قدرت جهانی، حداقل در ظاهر امر به این صورت از میان رفته.
نیازی به توضیح نیست که «همکاریهای نزدیک» با چنین آمریکائی، به همان اندازه برای روسیه خطرناک خواهد بود که برای چین! به طور مثال، ریشة انفجارهای امروز در متروی مسکو را به استنباط ما در همین ساختار «ویژة» حاکمیت ایالات متحد در دهة اخیر میباید جستجو کرد. به همچنین است «خطری» که با فروپاشانی احتمالی پاکستان منافع چین را در قارة آسیا تهدید خواهد کرد. عکسالعمل محافل مختلف در کشورهای روسیه و چین در برخورد با این «پدیده» متفاوت است، ولی هر یک سعی دارد که آمریکا را به هر ترتیب در «اردوگاه» خود قرار دهد. به استنباط ما این یک اشتباه استراتژیک است که هزینة سنگینی هم برای مسکو و هم برای پکن به دنبال خواهد آورد.
ولی خبرهای «بد» برای چین فعلاً در شبه جزیرة عربستان متمرکز شده! محلی که همکاریهای نزدیک روسیه و جناح «روسوفیل» واشنگتن نهایت امر به لو رفتن شبکة چینی القاعده و همکاران واشنگتنی آن منجر شد. البته این عملیات جهت حمایت از مواضع شرکتهای نفتی ایالات متحد در عربستان صورت گرفت ولی روسیه مسلماً از اینکه عربستان در مقام رقیب بازارهای صادراتی نفت و گاز این کشور در ناز و نعمت به سر برد آنقدرها دلخوشی ندارد. اینجاست که به صراحت دلیل چند شاخه شدن سیاست ایالات متحد آشکار میشود. شاخهای از هیئت حاکمة ایالات متحد با مسکو همکاری میکند، شاخهای دیگر دست در دست پکن دارد، و ...
در صورتی که اگر ایالات متحد سیاستی «متمرکز» اتخاذ میکرد، به طور مثال در اینمورد بخصوص میبایست بین همکاری با چین و قیمتسازی برای نفت خام یکی را انتخاب کند؛ امروز در عمل هر دو را انتخاب کرده. هم قیمت نفت مصرفی چین را بالا نگاه داشته، و پکن را میدوشد؛ هم با روسیه همکاری میکند و هم رقیب نفتی روسیه، یعنی عربستان را که همکار چین است از طریق همکاری با مسکو از خطر فروپاشی میرهاند! این صورتبندی همانطور که میبینیم بسیار پیچیده شده، و در روند گسترش و تحول آن در هر مقطعی امکان دستیابی به نتایجی انفجاری قابل پیشبینی است. استراتژی فعلی ایالات متحد که به نظر بسیار «زیرکانه» میآید در واقع یک استراتژی انفجاری است و همچون گماشتن یک رنگین پوست در مقام ریاست جمهوری، فقط جهت جلوگیری از فروپاشی در داخل مرزها اتخاذ شده. اگر دقایق این استراتژی مورد عنایت و توجه قرار نگیرد، به صراحت میتواند در میانمدت دیگر کشورها را نیز با خود به ورطة فروپاشانی بکشاند.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر