در مورد نقش مهم اینترنت در پایهریزی تحولات فکری و اجتماعی، خصوصاً در کشورهائی همچون ایران که با تکیه بر سنتهای دیرینة سرکوب فرهنگی از طرف حاکمان، استبداد بر «نوشتار» به مورد اجرا گذاشته میشود، هر چه بگوئیم کم گفتهایم. در مطلبی که تحت عنوان «اتحادیه و آی دزد» نوشتیم، به صراحت گفتیم که پدیدة اینترنت با حذف واسطة «سختافزاری» از ارتباط میان انسانها عملاً مهمترین اهرم کنترل بر جوامع را از دست حاکمان مستبد بیرون کشیده. به طور مثال، نویسندة ایرانی بر روی خطوط اینترنت دیگر درگیر مشکلات چاپ، ممیزی، چاپخانه و نشر و توزیع نمیشود؛ بیرودربایستی بگوئیم، پدر حاکمان در آمده.
این حاکمان طی سالهای پس از ورود صنعت چاپ به کشور صرفاً با تکیه بر همین ارتباط «سختافزاری» حکومت را بین نویسنده و خواننده به «داورنهائی» تبدیل کردند و آخرالامر توانستند ملت ایران را از دستیابی به هر گونه تحول مثبت در راه گسترش فرهنگی محروم کنند. اینک اگر قرار باشد روند تأثیر روزمرة اینترنت بر زندگی ایرانیان همچنان ادامه یابد، پس تکلیف «نان استعمار» چه خواهد شد که رو به آجر شدن میگذارد. راه نجات چیست؟ پای گذاشتن عوامل استعمار، مراکز تصمیمگیری استعماری و نوکران نشاندار و بینشان استعمار در میانة میدان اینترنت، آنهم تحت عنوان «حمایت از کاربر ایرانی»!
دیدیم که اتحادیة اروپا که خود در زمینة سانسور اینترنت بسیار فعال است، چند روز پیش با صدور بیانیه «فیلترینگ اینترنت» در ایران را محکوم کرده بود! البته در اینکه حکومت جمکران یک تشکیلات آزادیستیز و دستنشانده است، جای تردید وجود ندارد، در زمینة آزادیبیان نیز ما قصد نداریم کشورهای فرانسه و آلمان و انگلیس را با حکومت آخوندهای جمکران مقایسه کنیم، ولی اتحادیة کذا بجای «بهبهوچهچه» کردن در راه «آزادی بیان» بهتر است نخست در برابر افکار عمومی خود توضیح دهد، به چه دلیل اکثر وبلاگنویسان اروپائی برای فعالیتهایشان، بجای استفاده از سایتهای بومی، به سایتها و خدمات غیراروپائی روی میآورند؟ میبینیم که در زمینة آزادیخواهی، تا آنجا که مربوط به سیاستبازان و لاتولوتهای محافل حاکم میشود، حتی در کشورهای «دمکراتیک»، معمولاً آنچه هدف اصلی قرار گرفته ادعای پوچ است نه افعال و اعمال آزادیخواهانه. چرا که «آزادیخواهی» امروز تبدیل به یک شعار توخالی شده و با تکیه بر آن به راحتی میتوان انسانها را به بیراهه کشاند.
در دنبالة «زنجیرة» آزادیخواهیهای نمایشی که با اظهارات حسین اوباما در پیام «تبریک» نوروزی کاخ سفید آغاز شد، اینک به اظهارات خررنگکن سناتور «کافمن»، رئیس «کميتة آزادی جهانی اينترنت سنا» میرسیم. بله، اشتباهی در کار نیست! کنگرة آزادیستیز ایالات متحد که حداقل طی نیم سدة اخیر کلیة عملیات سانسور، سرکوب نوشتار و گفتار و ممیزی فیلم و هنرهای دیگر را در خاورمیانه، خصوصاً در کشور ایران رهبری کرده، امروز کمیتهای جهت «آزادی جهانی اینترنت» به راه انداخته! حتماً این کمیته نیز همچون القاعده میباید با همکاری و سرمایة «سعودیها» در راه ارتقاء آزادیبیان فعالیت کند! همانطور که میبینیم هزارة سوم میلادی میعادی است جهت ملاقات با «عجایب هفتگانه!»
سنای ایالات متحد که از جمله شاهکارهای تاریخیاش تأئید اشغال عراق و افغانستان و حمایتهای سیاسی و نظامی از شیخهای آزادیستیز عربستان سعودی و آدمکشان القاعده است، اینک آتشبیار معرکة «آزادی بیان» میشود. خلاصة کلام شرکتهای اسلحهسازی، بانکهای چپاولگر، شرکتهای چند ملیتی، سازمانهای نظامی و شبهنظامی و ... که هر یک نوچههایشان را با تکیه بر «آراءعمومی» به سنای ایالات متحد اعزام میکنند، اینک «مهر» حمایت از «آزادی بیان» به دلشان افتاده. کمیتهای نیز جهت همین «آزادی» در محل افتتاح شده!
پس از پایان جنگ دوم، هنگامی که در سال 1948، اعلامیة جهانی حقوق بشر به پیشنهاد ایالات متحد در مجمع عمومی سازمان ملل به رأی گذاشته شد، کمتر کسی میتوانست حدس بزند که چگونه کشورهای قدرتمند خواهند توانست با تکیه بر سوءتعبیر از همین «اعلامیه»، میلیونها انسان را در سراسر جهان از حقوق پایهای خود محروم کنند. آنروزها تنها سخنی که در لفافه و در مسیر مخالفت با این «اعلامیه» بر زبان رانده شد از دهان نمایندگان «بلشویسم» روس بیرون آمد، همانها که این «30 اصل» را وسیلهای جهت تخفیف مشروعیت جهانی «نظام بلشویک» معرفی میکردند! کسی حتی در خواب هم نمیدید که استفادة گزینشی و ابزاری از «اعلامیة جهانی حقوق بشر» به 70 سال تهاجم و به زیر پای گذاشتن همین حقوق منجر شود. کسی نمیتوانست تصور کند که سالها پس از تصویب این «اعلامیه»، یانکیجماعت با تکیه بر شعار «آزادی» به خود اجازه دهد که ویتنام را سالها و سالها به بمبهای فسفری ببندد. ولی این جنایات به نام «آزادی» صورت گرفت، همانطور که ملت افغانستان نیز تحت عنوان حمایت از «سوسیالیسم» قتل عام شد.
در این مقطع شاید بهتر باشد نگاهی شتابزده به روند «مشروعیت سازی» در تاریخ بشر داشته باشیم. میدانیم که ایدهها و نظریات انسانها فقط زمانی میتواند در صحنة زندگی روزمره تبدیل به اهرمهای کارورزانه شود که در اطراف خود نوعی «مشروعیت» عمومی ایجاد کند. به عبارت سادهتر اگر این «مشروعیت» ساخته نشود ایدهها و نظریات از اهمیت کاربردی، خصوصاً در جهان سیاست برخوردار نخواهد شد، در نتیجه در جلب نظر سیاستبازان و نوکران محافل قدرتپرست نیز ناکام خواهد ماند. به طور مثال، اگر گسترة جغرافیائی نظریات مسیح به همان منطقة خاورنزدیک محدود میشد و هیچگاه پای به ساختار قدرتمند امپراتوری رم نمیگذاشت، مسیحیت هرگز نمیتوانست تبدیل به یکی از مهمترین اهرمها در سرکوب و کشتار ملتهای جهان شود. جنایاتی که به نام حمایت از مسیحیت توسط شوالیههای «توتونیک» در اروپای شرقی صورت گرفت، حتی از ارتش آدولف هیتلر نیز دیده نشده. جالب است که این «وحشیگریها» به نام حمایت از آموزههای کسی صورت میگرفت که در تمام عمر وحشیگری را محکوم کرده بود!
چرا راه دور برویم، بهترین نمونه از روند انسانستیز «مشروعیتسازی» عملکرد حکومت اسلامی در ایران است. این حکومت در چارچوب یک «دین»، انسانها را عملاً تبدیل به حیوانات درنده کرده. همانطور که در سرکوبهای انتخاباتی اخیر شاهد بودیم این موجودات وحشی که در روند «مشروعیتسازی» یک دستگاه ددمنش و ضدبشری تولید شدهاند، از هر حیوان درندهای با حقوق انسانی بیگانهتر خواهند بود. اینان از انسانیت خود مبری شده، پای در ارتباطی گنگ و بیمعنا میگذارند که «انسانیت» را بار دیگر، و اینبار در چارچوب منافع یک حکومت دستنشانده و در ارتباط با نطفة «مشروعیتسازی» تعریف میکند. نظریة «انسان» در مخیلة اینان نه آن است که هر انسانی طی دوران زندگی به تدریج در ذهن خود ساخته و پرداخته، «انسان» نزد اینان به شیوهای جدید و تحت الزامات «مشروعیتسازی» از نو تعریف شده. خلاصه بگوئیم، اینان فرزندان والدین خود نیستند؛ بچههای کوچه و خیابانهای خود نیستند؛ برادران و خواهران و اقوام و دوستان و خویشاوندان خود را نخواهند شناخت، اینان فرزندان یک ایدئولوژی انسانستیزاند که در نخستین گام جز خدمت به قدرت و انسانستیزی هدفی دنبال نخواهند کرد. اینچنین است که از مجموعهای «ایدهها» و نظریات، که شاید برخی در آغاز انسانی نیز بنماید، یک گشتاور پوچ و توخالی به نام «ایدئولوژی» ساخته میشود و در محراب این «ایدئولوژی» انسانها هستند که به قربانگاه میروند.
در تاریخ جهان، همین گشتاور توخالی و ضدانسانی توانست از زرتشتیگری حکومت هولناک موبدان ساسانی را بیرون بکشد. همین گشتاور بود که اسطوره و قصهای به نام «مسیح پسر خدا» را تبدیل به مهمترین ابزار سرکوب و جنایت در تاریخ قارة اروپا نمود. همین گشتاور است که بعدها از ایدة انسانی سوسیالیسم، دیکتاتوری و استالینیسم جنایتکار و خونریز را استخراج میکند، و همین عمل را بعدها در ایران معاصر با دین اسلام کردهاند. خلاصة کلام تجربه نشان داده که پیشرفت «انسانیت» در جامعه در ارتباطی واژگونه با عمق «مشروعیتسازیها» قرار میگیرد؛ در هر مقطعی که مشروعیتسازی در جوامع بشری عمیقتر شده، درجة «ازخودبیگانگی» و فروهشتگی انسانها نیز گستردهتر بوده.
ولی انسانها بدون حکومت، و به دور از هر گونه ساختار «مشروعیتساز» و ... و خصوصاً بدون سیمان و ملاطی که «جامعه» نام گرفته فقط پای در روابط جهان وحش خواهند گذارد. پس تکلیف چیست؟ اینجاست که مسئلة «انتخاب» انسان مطرح میشود، و میباید این اصل کلی را همیشه مد نظر قرار داد که انسان فقط در صورتی میتواند انسانیت خود را محفوظ نگاه دارد که از «حقانتخاب» برخوردار باشد. انتخابی که برای انتخابکننده در سطح جامعه ایجاد مسئولیت میکند. اگر در جامعهای حق انتخاب به زیر سئوال رفت، بدانیم که دیر یا زود کل انسانیت نیز به تعطیل کشانده خواهد شد. چرا که در چنین جامعهای مسئولیت «انتخاب» نیز به دیگری تفویض میشود؛ همانطور که در جوامع فاشیست و دیکتاتورزده میبینیم احدی پاسخگوی اعمال خود نیست. همه به فرمان «پیشوا» عمل میکنند، کسی جرمی مرتکب نمیشود! و در حکومت اسلامی نیز «رهبر» مجرم نیست، چرا که فقط مجری «اوامر الهی» است! خلاصة کلام اگر از آنچه میگذرد نارضایتی دارید بیدلیل سراغ رهبر نروید، میباید گریبان «خداوند» را گرفت! این همان سیطرة پوچی است که بر روابط اجتماعی حاکم شده، و جامعة امروز ایران را همچون موریانه از درون میجود.
اینک که نگاهی به مسئلة «مشروعیتسازی» و محدودیتها و الزامات آن داشتیم به مصاحبة سناتور کافمن بازمیگردیم. ایشان جهت توجیه فعالیتهای فرامرزی ایالات متحد، خصوصاً آنچه بر شبکة اینترنت میگذرد، به تاریخ 5 فروردینماه 1389، در «رادیوفردا» میفرمایند:
«بودجهای [...] در اختیار وزارت خارجة آمریکا قرار گرفته تا به افراد و کمپانیهای اینترنتی داخل و خارج از ایران که در مبارزه با سانسور فعالیت میکنند کمک کند.»
چقدر این سخنان خندهدار است! نخست اینکه در ایران نمیتوان انگشت بر فرد و یا کمپانیای گذاشت که با سانسور اینترنت که از طرف دولت تحمیل میشود «مبارزه» کند! اگر محافل کوچک و منزویای نیز وجود دارند که به صور مختلف با سانسور سرشاخ شدهاند، مسلماً فعالیتهایشان در ابعادی نخواهد بود که بتوانند از «کمکهای مالی» کمیتة کذا در سنای آمریکا بهرهمند شوند! پس میباید از جناب سناتور پرسید، مقصود واقعیتان کمک به آزادی اطلاعرسانی در ایران است، یا اهداف دیگری را دنبال میکنید؟ شما اگر شناختی هر چند محدود از مسائل ایران میداشتید، میبایست میدانستید که در ساختار اقتصادی و تشکیلاتی حکومت اسلامی نمیتوان بر یک «کمپانی» انگشت گذاشت و آن را مخالف سانسور دولتی معرفی کرد. پس خلاصة کلام در همینجا بگوئیم که جنابعالی از مسائل ایران چیز زیادی نمیدانید. ولی جناب سناتور آناً برای پرسش ما پاسخی از آستین بیرون میکشند:
«بودجة شبکة صدای آمريکا را برای پوشش کاملتر اخبار بالا برديم»
خوب! این درست است. یعنی شما میتوانید بودجة صدای آمریکا را در چارچوب سیاستهایتان بالاوپائین کنید، ولی اینکه «بشین و پاشوی» سنای آمریکا در راه «صدای آمریکا» قدمی مثبت در راه «آزادی بیان» در اینترنت تحلیل شود جای شک و شبهه دارد. نخست اینکه صدای آمریکا یک تشکیلات دولتی است، و همانطور که خودتان میگوئید بودجهاش را هم سنای آمریکا تأمین میکند. در نتیجه اگر بخواهیم بپذیریم که این تشکیلات برای حمایت از «آزادی بیان» فعال شده، میباید همزمان قبول کرد که دولت آمریکا نیز طرفدار «آزادی بیان» است! البته برای شما شاید این یک اصل مسلم تلقی شود، ولی برای ما ایرانیان این مسئله آنقدرها «روشن» و غیرقابل تردید نیست. نخست اینکه عملکرد شما طی دوران شاه سابق در چارچوب همکاری کامل با سانسور حاکم قرار داشت، و پس از برقراری حکومت اسلامی، کم نبوده بدهبستانهایتان با ملایان و اسلامباوران و شیخها و شیخکها!
دوماً، عملکرد شما در مناطقی که تحت نظارت ارتش ناتو قرار دارد جز این است که ادعا میکنید. اگر بخواهیم قبول کنیم که حکومت ایالات متحد طرفدار «آزادی بیان» است، میباید پرسید به چه دلیل کشورهای عراق و افغانستان که توسط ارتش آمریکا اشغال شده از صحنة ارتباطات اینترنت به طور کلی غایباند؟ این چه نوع حمایت دولت آمریکا از «آزادیبیان» میباید تحلیل شود که در افغانستان، فعالیت اینترنت عملاً با قانون «سانسور اینترنت» آغاز شده؟ قانونی که اخیراً دولت کرزای سرهمبندی کرده. ما که از آنچه در بالا آمد فقط نتیجه میگیریم، جناب سناتور به بهانة مبارزه در راه «آزادی بیان» میخواهند اضافه حقوق نورچشمیها را در «صدای آمریکا» تأمین کنند! جناب سناتور در ادامه، و به عنوان نتیجة نخستین نشست «کمیسیون» کذا میفرمایند:
«در بارة ديگر حقوق انسانی از جمله آزادی مطبوعات، آزادی بيان، و آزادی اجتماعات گفتگو شد»
و ما هم با شنیدن این سخنان واقعاً امیدواریم شدیم! میبینیم که کار این کمیسیون خیلی «اساسی» است، به اینترنت و اینحرفها محدود نمیماند. مطبوعات، اجتماعات و ... و مسلماً اگر جناب سناتور ادامه میدادند، تظاهرات، خصوصاً با دستبند سبز و در حمایت از «خط امام» و میرحسین موسوی و کروبی و مبارزه با نفوذ کرملین در ایران در همین کمیسیون مطرح میشد. اصلاً ما پیشنهاد میکنیم که جناب سناتور در جلسات بعدی حتماً «آزادی بیان» در اینترنت را به بحث شیرین «بمباتم» که سالهاست واشنگتن میخواهد با کمک مائوئیستهای پکن لای عبای شیخهای قم و کاشان بگذارد نیز مرتبط کنند. حیف است که ملت ایران «آزادی بیان» و خصوصاً «بمباتم» را در این برهه از دست بدهد. خلاصه آنچه ما دریافتیم این بود که:
بودجهای [...] در اختیار وزارت خارجة آمریکا قرار گرفته تا به افراد و کمپانیهای اینترنتی داخل و خارج از ایران که برای دستیابی حکومت اسلامی به بمب اتم مبارزه میکنند، کمک کند!
به عنوان یک وبلاگنویس فارسی زبان که سالهاست نوشتههایش توسط حکومت اسلامی سانسور شده به کمیتة کذا صریحاً میگوئیم، تنها خدمتی که ما و همسنخهای ما از شما انتظار دارند این است که گورتان را گم کنید. اگر با مشتی آخوند مملکتمان را سه دهه است به کثافت کشیدهاید، حداقل فضای مجازی فارسیزبانان را به نکبت سیاستهایتان آلوده نکنید! نوکرهای عمامهبهسر و هر چه شیخ و آخوند و پاسدار و حزباللهی و ساواکی «سبز» هم دیدید ببرید پهلوی خودتان به واشنگتن! خلاصة کلام «کاکو»! به خیر تو امید نیست، شر مرسان!
هر که مشهور شد به بیادبی
دیگر از وی امید خیر مدار
(سعدی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر