بار دیگر به میعاد 8 مارس نزدیک میشویم! شاهدیم اینبار نیز گروهها و تشکلهای به اصطلاح سیاسی، همانها که در سکوت کامل، اگر نگوئیم در همگامی و همراهی با آخوندیسم آدمخوار برقراری نظام زنستیز جمکرانی را در ایران نظاره میکردند و «صدآفرین» هم میگفتند، چگونه در برابر این میعاد جهانی برای حفظ منافع اربابانشان به دست و پا افتادهاند. یادمان نرفته اطلاعیههای سازمان «قهرمان» مجاهدین خلق ایران را! آنزمان که خمینی دجال با گسترش سنت «چادرسیاه» در ایران، حجاب را اجباری میکرد تا زمینهساز فتحالفتوح آتی نیروهای «حزبالله» شود، این سازمان با چه افتخاری در ورقپارههایش مینوشت و بازمینوشت: «حجاب مسئلة سازمان نیست!» میباید امروز بپرسیم، مشکل و مسئله سازمان اصولاً چه بود؟ مشکل این بود که سه دهه بعد از همکاری با دژخیمان آدمکش ولایت فقیه و به زیر پای گذاشتن حقوق ملی و انسانی ایرانیان، برای اشغال نظامی کشور عراق توسط ارتش متجاوز ایالات متحد نیز «صد آفرین» بگوئیم و تبریکنامه بفرستیم؟ حتماً آنروزها هم مشکل همین بوده و نمیگفتید.
بله، دیدیم چگونه «چپ» غیراستالینیست و به اصطلاح «ایرانی»، با شعار «در راه مبارزه با امپریالیسم حجاب اهمیتی ندارد»، دست در دست ارتجاعیترین محافل واپسگرای شیعة اثنیعشری به حاکمیتی موضوعیت و موجودیت بخشید که طی تاریخ معاصر در ردة قهقرائیترین رژیمهای سیاسی قرار گرفته. به کدام تاریخگرائیتان مینازید؟ شما که دست در دست آخوند، زن ایرانی را سه دهه است در زنجیر اسارت توهمات سرکوبگرانة تشیع فروافکندهاید، میپندارید با گربهرقصانی در میعاد 8 مارس حکم تاریخ را تغییر خواهید داد؟ خیلی اشتباه میکنید. همان تاریخی که اینچنین به آن مینازید شما و همکارانتان را در ردة سیهکارترین خودفروختگان و قدرتپرستان خواهد نشاند، مطمئن باشید. چرا که «تاریخ» را برای خوشامد شما و سازمانهای خلقالساعه و رنگارنگتان «اختراع» نکردهاند، تاریخ با انسانستیزان سر ستیزه دارد. شما سرکوبشدهترین، زحمتکشترین، و بینصیبترین قشر جامعة ایران معاصر یعنی «زن ایرانی» را به نفع حاکمیت آخوند مصادره کردید؛ ببینید در تاریخ چه جایگاهی خواهید داشت!
بازگردیم به «احزاب» و گروهها! نخست نگاهی داشته باشیم به حزب نوکرپرور توده! البته تودهایها کار زیادی با «تاریخ» ندارند؛ سابقاً «تاریخ» این حزب را لشولوشهای «کا. گ. ب» مینوشتند، حتماً اکنون محفل پریماکف با پول علیاحضرت ملکة انگلستان برایشان «تاریخ» خواهد نوشت. و شاید به همین دلیل باشد که دیگر وقاحت و بیشرمی را از حد میگذرانند و همزمان نه تنها از «انقلاب اسلامی» و اهداف عالیه و والای کودتای ننگین 22 بهمن دم میزنند، که 8 مارس را نیز به زن ایرانی تبریک میگویند! خلاصه بگوئیم، پس از آنکه «زن ایرانی» را خوب مورد الطاف سازمانی و تشکیلاتی قرار دادند، کنار جوی آب زباناش را میگذارند زیر نعلین آخوند تا صدای فریادش به گوش احدی نرسد، بعد هم با لبخند او را ذبح اسلامی کرده، «لاشه» را تحویل بیت حضرت امام میدهند. میدانیم که این نوع کباب به دهان ملاجماعت خوشمزهتر میآید. کباب «زن آزاده» کجا، کباب «زن اسیر» کجا؟! به این عملیات هم میگویند حمایت از «حقوق زن»:
«در طول هفت دهة گذشته زنان تودهای نقش برجسته و تعیین کنندهیی در بردن آگاهی به درون جامعه و دگرگون کردن برداشتها و فرهنگ زنستیزانة متأثر از تاریک اندیشی مذهبی ایفاء کردهاند.»
منبع: سایت مردم، 6 مارس 2010
بله، بیدلیل نیست که جنبش زنان در ایران اینچنین فقیر و مسکین و پسافتاده است؛ اینهمه «پیشرفت» نتیجة حمایتها و نقش برجستهای است که «زنان تودهای» در ایران ایفا کردهاند! این «حزب» هنوز هم در موضع «شهید» اسکندر میرزا، دست در دست فاشیسم رضاخانی در جا میزند و هنوز نمیداند به صرفه نزدیک است که با فاشیسم کنار بیاید و یا از سوسیالیسم حمایت کند! امیدواریم طی 7 دهة آینده، اینان نیز نهایتاً «تصمیمشان» را بگیرند، و ما ملت را هم در جریان این «تصمیم» سرنوشتساز قرار دهند! ولی تا رسیدن به چنین افق درخشان و «آرمانیای»، فراموش نکنیم آنان که به جمهوری اسلامی و حکومت ولایت و فقاهت و کثافت و استنجاء و ... رأی مثبت دادند، و به این امر هنوز هم بسیار مفتخرند، میباید همانهائی تلقی شوند که با «تاریکاندیشی مذهبی» نیز مبارزه میکنند! یادمان نرود!
به عبارت دیگر، حزب توده با ملت ایران شوخی دارد! چگونه میتوان هم از برقراری یک حکومت آخوندی حمایت کرد و هم با «تاریکاندیشی مذهبی» مبارزه نمود؟ اگر مجاهدین خلق، با تکیه بر مزخرفات و قصههای صحرای کربلا مدعیاند که در این دین و خصوصاً در این مذهب «شترگاوپلنگ» ترقیخواهی میتواند وجود خارجی داشته باشد، برای یک سازمان مدعی سوسیالیسم اینگونه سخن گفتن و عمل کردن مغلطه و شیادی است. به این ژستهای «غلطانداز» موضعگیری سیاسی و عقیدتی نمیگویند. میخواهید سر ملت ایران شیره بمالید؟ بهتر است اینرا روشن و واضح بگوئید تا ما هم بدانیم با چه اوباشی روبرو هستیم. شهامت داشته باشید! در هر حال دستتان دیگر حسابی رو شده، همانطور که میبینیم تنها ملجاء و پناهتان همان آغوش آخوند و اوباش است. با پوزش از حضور خاقانی گرامی:
حجةالحق عالم مطلق [ولی فقیه] که هست
ملجاء جان من و صدر من و استاد من!
حال که سخن از اوباش به میان آمد، جهت بزرگداشت «روز جهانی زن» نگاهی بر سر در دکان جبهة ملی، نهضتآزادی و ... و خلاصه «ملیون» الزامی مینماید. البته این «ملیون» اصلاً ریشه و اساسشان معلوم نیست از کجا سرچشمه میگیرد؛ اگر تودهایها نوکر کرملین بودند و حال برای انگلستان پستان پشمالویشان را به تنور چسباندهاند؛ اگر مجاهدین خلق در شعار از نبرد با آمریکا شروع کردند و در عمل به نوکری آمریکا «ارتقاء درجه» یافتند، و اگر چپ «مستقل» که هر شب سیانور را زیر زبان و کلت را زیر بالش میگذارد و صبحگاهان هر دو را رها کرده و میدود سر شرکت و دکان، «ملیون» کارشان پیچیدهتر از اینهاست. اینها همزمان هم در بازار تهران فعالاند، هم در حکومت اسلامی میچاپند و به آخوند میخورانند، هم جیب ملت ایران را خارج از مرزها میزنند، هم طرفدار ملتاند و هم نوکر دشمنان ملت یعنی محافل استعماری! ملیون هم بانک دارند و هم صرافی، هم طرفدار استقلالاند و هم فدائی آزادی! خلاصه هم مردهشویاند و هم نقش نعش بازی میکنند! گروهی از اینان در داخل «فعالاند» و نان به نرخ حکومت اسلامی میل میفرمایند، گروهی دیگر در خارج لنگر انداخته، سفیران واقعی شیعة اثنیعشری و حکومت اسلامیاند. ولی در هر حال، هر دوی اینان یک بت عیار بیش ندارند: مصدق! مصدقی که اگر امروز سر از خاک بردارد از اینهمه «تحلیل و تجزیهای» که اینان در تمجید از هیاهوسالاریها و اوباشگریهایش به راه انداختهاند، خود بیش از همه متعجب خواهد شد، چرا که مصدق خودش بهتر میداند کیست!
بله، مصدقالسلطنه یک بچة لوس و ننر و بیادب بود که به دستور نوکران سفارت انگلیس، در عنفوان جوانی به پست «مستوفی» خراسان نائل آمد و از آنجا که بسیار صدیق و خوشنام و درستکار بود در همان «نوباوگی» تبدیل به یکی از بزرگ زمینداران و مالکان در نظام «قجر» میشود! مصدق جان، پس از چندین و چند سال مستوفیگری و مال مردمخوری و نمایندگی مجلس و هزار دکانداری دیگر، توسط دائیجاناش یعنی همان فرمانفرما، در سن 27 سالگی به کشور فرانسه ارسال میشود، البته جهت «تحصیل»! ولی «ممد گلگلاب» آنقدر گلگیوهاش گشاد بود که نتوانست در فرانسه درس بخواند و دائیجان خیلی ناراحت شدند. میدانیم که فرمانفرما از جمله «محترمین» محافل استعماری بودند، و بعدها در جایگاه پدر معنوی میرپنج و سیدضیاء قرارگرفتند، در نتیجه برای گذاشتن نقطة پایان بر لاتبازیهای خواهرزاده، دستاش را گرفته او را فرستادند به سوئیس تا یک دیپلم «سفارشی» و مخصوص در حقوق به ایشان «تفویض» گردد! به این ترتیب پس از چند ماه «اقامت» در سوئیس مصدقالسلطنه با عنوان «دکتر» محمد مصدق به ایران بازمیگردند! خلاصه غائله به این ترتیب پایانی خوش یافت، و قافله نیز منزلگهی خرم!
این محمد مصدق، همان است که «بتعیار» ملیون شده! در اروپای قرون وسطی، زمانیکه کشیشها میخواستند دکانداری کنند و به اسم خدا جیب خلقالله را بزنند، یک صلیب بزرگ هوا میکردند و دورش معرکه میگرفتند. ملیون هم همین کار را با پوسترها و عکسهای مصدق میکنند. به دورش حلقه میزنند و هر آنچه این مردک بیانصاف و نادرست و خودفروخته و آخوندپرست نداشته به او نسبت میدهند. اسمش را هم میگذارند «ملیگرائی»!
ولی ما میدانیم که محمد مصدق یکی از خادمان سیاست انگلستان در ایران بود و کودتای 28 مرداد که در عمل توافقات شهریور 1320 میان اتحاد شوروی با انگلستان را در مورد ایران ملغی کرد، در راستای سیاست انگلیس و با حمایت مالی و نظامی آمریکا صورت گرفت. در این میانه محمد مصدق و باند «مصدقیها» همگی از نوکران شناخته شدة انگلستان و همراهان کودتاچیان بودند. ولی خوب برخی از آنها گویا قضیه باورشان شده بود و با دیدن هیاهو و جمعیت به این صرافت افتاده بودند که حتماً مهاتما گاندی و مائوتسهتونگ شدهاند! اینها را دولت کودتا با گلوله از میان برداشت، تا جای «سوءتفاهم» برای نوکران بعدی باقی نماند. این بود قصة شیرین محمد مصدق و مصدقیها! از طرف دیگر، جناب مصدق یکی از طرفداران جنبش استعماری «فدائیان اسلام» بودند، جنبشی که امروز دکان مؤتلفه یکی از شاخکهایش به شمار میرود. تمایلات اسلامی نزد مصدق و مصدقیها شناخته شده است و تعطیلی مدارس مختلط در دوران صدارت مصدق جهت خوشامد آخوندها و همین حضرات صورت گرفت!
حال آنان که هم از مصدقالسلطنة «آخوندپرست» دم میزنند و هم روز جهانی زن را به رخ ما ملت میکشند بهتر است همچون حزب توده میان حمایت از فاشیسم و آزادیخواهی یکی را انتخاب کنند. چگونه میتوان از ملت ایران انتظار داشت که هم «رهبری» معنوی یک فرد نادرست و متقلب را قبول کند و هم علیرغم تمایلات زنستیز و آخوندی او، این فرد را در مقام حامی حقوق زن ایرانی به رسمیت بشناسد. اگر مصدق را حامی حقوق و آزادی زن در جامعة ایران تصور کنیم میباید خمینی و خاتمی و خامنهای را نیز در همین موضع قرار دهیم، و این خلاف وجدان و منطق و حکم تاریخ است.
ولی از آنجا که امسال به دلیل کودتای نافرجام سبز، به میمنت و مبارکی شاهد حضور فعال کودتاچیان در خارج از کشور نیز هستیم، و اوباش «کودتای سبز» سایة سنگین و منحوسشان را بر فضای اینترنت نیز تحمیل کردهاند، از طرف لاتولوتهای سبز، به مناسبت روز جهانی زن مسندی نیز در تبلیغات «خررنگکن» برای «بانوی سبز» پیشبینی شده! البته بانوی سبز کسی نیست جز همان زهرا رهنورد که چندین و چند اسم مستعار دارد و سه دهه است با تقلب و مدرک ساختگی و اعمال نفوذ همسر آدمکشاش به ریاست دانشکدة «تربیت معلم» سابق و انواع مؤسسات «اهتمام» میورزد! «بانوی سبز»، یا بهتر بگوئیم «عجوزة لجنزار» با همان چارقد گلمنگلی پس از سه دهه حمایت از حجاب اجباری و مزخرفگوئی پیرامون «حجاب» و توجیه حاکمیت قوانین ضدبشری اسلامی بر زن ایرانی، امروز سر از گنداب فقاهت و ولایت و تشیع برداشته، خود را سخنگوی زن ایرانی در هنگامة «روز جهانی زن» معرفی میکند! میباید این موفقیت بزرگ را به تمامی دستاندرکاران این سیاست ضدایرانی از جمله حزب شریفة توده، اوباش حاجاکبر سازندگی، لاتولوتهای طرفدار استاد اعظم خاتمی و ... از صمیم قلب تبریک گفت! با اینکار، یعنی بازیافت زبالهای همچون زهرا رهنورد و تبدیل وی به سخنگوی زن ایرانی، الحق که قلب استعمار انگلستان را شاد کردید! دمتان گرم و دمتان چاق و براق!
باید به اینان که اینچنین دم «اهل بیت» موسوی را به قولی «در بشقاب گذاشتهاند»، بگوئیم دستتان درد نکند. سعدی میفرماید: « میان ببند چو مردان، بگیر دم خرش!» ما هم دم این «خر» را میگیریم و در همینجا به صراحت میگوئیم، آنان که جهت خوشرقصی برای محفل کودتای سبز ترهات یک «باجی» را به مناسبت روز جهانی زن در سایتهایشان میگذارند، برای این توهین به زن ایرانی بهائی به مراتب گزافتر از آنچه تصور کردهاند خواهند پرداخت. ما ملت از این شوخیها هیچ خوشمان نمیآید.
حال که یک دور شمسی قمری در فضای سیاستپیشگان و خودفروختگان «ایرانینما» زدیم، بازگردیم به مسئلة «روز جهانی زن». خلاصة بگوئیم، به روزی بازگردیم که ویژگیای از آن خود دارد، ویژگیای که نه با آخوند و آخوندپرست کنار میآید، و نه با اعلیحضرتها و همایونیها! این روز با استالینیستها نیز کاری ندارد، هر چند اینان همچون سرنوشت کارگران و زحمتکشان، سرنوشت زنان را نیز از پیش برای خودشان «رزرو» کرده باشند!
روز جهانی زن میعاد و هنگامهای است که میباید در شناخت ابعاد و دقایقاش از فضای سیاستزدگی و «نان به نرخ روز خوری» گامی فراتر گذاشت. این روز بار دیگر به خفتگان و خوابآلودگان یادآوری میکند که انسانها در این گذرگاه تاریخی از حقوقی یکسان برخوردار نیستند. حتی اگر این انسانها زنانی باشند که در کنار ما و در خانة ما یا در همسایگی ما زندگی میکنند. این روز برای ما یادآور یک واقعیت تلخ است، واقعیتی که هزارههاست در ذهن و زبان بشر جایگیر شده. این «بشر» به سرعت فراموش میکند که آزاد زیستن و حق برخورداری از آزادی و حق انتخاب آزاد در جامعة بشری بیش از هر کس از زن دریغ شده، و اینکه حتی مردان برای آزاد زیستن نیازمند به رسمیت شناختن «آزادی» و احترام به آزادی و حقوق زنان هستند. امروز برخلاف تمامی گندهگوئیها در جامعة ما، یک نظام استعماری و دستنشانده و زنستیز بر سرنوشت ملت ایران حاکم شده، و برای یادآوری این قهر تاریخی چه میعادی بهتر از «روز جهانی زن»!
....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر