۱۲/۱۹/۱۳۸۸

«لات» و تیمسار!



جدیداً بازار «تعارف تکه پاره کردن» بین هیئت حاکمة ایالات متحد و نوکران‌شان در جمکران رونق دوباره یافته. ژنرال پترئوس که یکی از فرماندهان بلندپایه و «دم‌کلفت» پنتاگون تشریف دارند،‌ یکشنبة گذشته در برنامة «فرید زکریا» در شبکة «سی. ‌ان. ‌ان» تعارف و مجامله را کنار گذاشته در مورد حکومت اسلامی فرموده‌اند:

«فکر کنم شما حتماً شنيده‌ايد که صاحب‌نظران می‌گويند که ايران در حال تبديل شدن از يک حکومت مذهبی به اوباش سالاری است.»

منبع: رادیوفردا، 17 اسفندماه 1388

البته ما می‌دانیم که فرید جان حتماً شنیده‌اند. ایشان که به قولی تز دکترای‌شان را در هاروارد و زیر نظر هانتینگتون معروف به رشتة تحریر درآورده‌اند، علیرغم ظاهر «جهان ‌سومی» و «سیرتمه سماقی»،‌ از جمله همان دم‌کلفت‌های مغرب زمین‌اند. آقای زکریا معتقدند که دمکراسی در عراق الگوی خوبی جهت دمکراسی در جهان اسلام خواهد بود. البته بمب‌هائی هم که روزانه منفجر می‌شود حتماً قسمتی از همین الگوی «زکریائی» است! اصلاً کسی که با جناب تیمسار پترئوس سر یک میز بنشیند، خیلی حرف‌ها شنیده. مثلاً شنیده که دولت متبوع جناب تیمسار طی سه دهة اخیر صادرکنندة عمدة تسلیحات به حکومت اسلامی بوده، و این خبر بهجت‌اثر را اخیراً روزی‌نامة «نیویورک تایمز» به دلیل جنگ و دعوا بین محافل یهودپرست و سفیدپرست بالاجبار علنی کرده! این نوع خبرها حسابی آب در لانة مورچگان می‌اندازد، و «قصة» مبارزات جمکران با آمریکا و نبردهای خونین یانکی‌ها با تروریسم اسلامی را بیش از پیش شیرین و شنیدنی می‌کند.

ولی آنچه «رادیوفردا» نمی‌گوید، این است که اصولاً صحبت‌های جناب تیمسار با فرید زکریا ارتباط زیادی با مسائل ایران ندارد!‌ ایشان تقریباً تمامی وقت این مصاحبه را به بررسی سیاست‌های پنتاگون در باب همکاری با همجنس‌گرایان در ارتش و نیروهای امنیتی اختصاص داده بودند،‌ و آخر کار نیز تحت عنوان اینکه آزادی برقرار است، تأئید فرمودند که نزدیک به 66 هزار همجنس‌گرا و «دوجنس‌گرا» در میان کادرهای نظامی پنتاگون مشغول فعالیت‌اند! برای ارائة این «آمار» باید به پنتاگون تبریک گفت!‌ البته تا آنجا که همجنس‌گرائی مربوط به ارتباط آزادانه میان افراد بالغ می‌شود، گرایشات جنسی افراد ارتباطی به کسی ندارد، ولی اینکه پروندة 66 هزار نفر به عنوان همجنس‌گرا دست جناب تیمسار باشد، مسئله‌ای است که مسلماً مشکل‌آفرین خواهد شد. می‌باید پرسید این چه نوع «آزادی» است که جزئیات و «پرونده‌اش» به اینصورت در اختیار این و آن قرار گرفته؟

بگذریم! همانطور که گفتیم جناب تیمسار از حکومت اسلامی ایراد گرفته، فرموده‌اند این حکومت از «دین‌سالاری» به «اوباش‌سالاری» تغییر ساختار داده! اینجاست که ما هم باید به جناب تیمسار بگوئیم، اگر شما پروندة 66 هزار نفر را زیر بغل‌تان گذاشته‌اید و نفس‌شان را در دست‌تان حبس کرده‌اید، مسئله‌ای «داخلی» است. به قولی گوربابای این‌ها و شما با هم کرده! ولی اگر قرار است در رسانه‌های شما حکومت اسلامی از دین‌سالاری به اوباش‌سالاری «تغییر» ساختار بدهد آنوقت کلاه‌مان حسابی توی هم خواهد رفت. در اینکه این حکومت اوباش‌سالاری است نه ما شکی داریم، و نه جنابعالی! ولی اگر کسی بخواهد برای گذشتة این حکومت به نحوی‌از‌انحاء «آبروداری» کند، آنوقت باید اذعان داشت که «اوباش واقعی» خود اوست.

حکومت اسلامی در پس هیاهوسالاری‌ای که به نام «دین» به راه افتاد، روز 22 بهمن 57 بر پایة کودتائی از پیش برنامه‌ریزی شده، و با تکیه بر پوپولیسم و عوام‌گرائی توسط اوباش محافل وابسته به پنتاگون به قدرت رسید. این یک واقعیت تاریخی است و جنابعالی با آن هزاران مدال افتخار و لیاقتی که بر سینه‌تان آویزان کرده‌اید نمی‌توانید این واقعیت را از صفحة تاریخ معاصر پاک کنید. البته می‌دانیم که ایالات متحد از جمله پاک‌کن‌های جادوئی است، و همین «پاک‌کن» را تشکیلات سرکار کم‌یابیش در ایتالیای موسولینی، آلمان هیتلر، اسپانیای فرانکو، پرتغال سالازار و ... به کار برده. و دیدیم آنجا که دم‌تان به تله افتاد آناً هوادار «دمکراسی» شدید، آنجا هم که خرتان از پل گذشت، همچون نمونه‌های اسپانیا و پرتغال سال‌ها و سال‌ها از فاشیسم حاکم دفاع جانانه ‌کردید. پس توصیة ما به جناب تیمسار این است که به بررسی پروندة همان 66 هزار نفر همکاران‌شان مشغول باشند که «نان‌شان» همانجاست! اظهارنظر در مورد مسائل کشور ایران را به زمانی موکول کنید که شناخت سیاسی و اجتماعی‌تان از مسائل کشورمان به حد پاسخگوئی به افکارعمومی ملت ایران رسیده باشد. در غیر اینصورت کارتان همچون نمونة این «مصاحبه» به جفنگ‌گوئی و مزخرف‌پراکنی خواهد رسید.

ایران، پرتغال و اسپانیا نیست، و آنچه تحت عنوان حکومت اسلامی، فقط به دلیل حمایت سرمایه‌داری ایالات متحد،‌ طی سه دهه بر ملت ایران حاکم شده، با آنچه بر اسپانیائی و پرتغالی گذشت تفاوت فراوان دارد. اگر با چند گام به چپ و راست، و با عقب‌نشینی «تاکتیکی»، اسپانیای فاشیست و یا یونان سرهنگ‌ها را به دمکراسی امروزین تبدیل کردید و پروندة جنایات‌تان را در این کشورها حداقل در ظاهر برای همیشه از اذهان زدوده‌اید، در ایران و در مرز قدرت‌های بزرگ جهانی از این غلط‌ها نمی‌توان کرد. پروندة ایالات متحد و همکاری‌های استراتژیک حکومت اسلامی با واشنگتن در سطح جهانی هر روز علنی‌ و علنی‌تر شده، دیری نخواهد گذشت که جزئیات این پرونده همچون زندگی خصوصی همان 66 هزار کارمندتان در دسترس همگان قرار گیرد.

از قضای روزگار گویا جناب تیمسار همة آنچه بالاتر گفتیم پیشتر به گوش جان شنیده بودند، چرا که در ادامة مصاحبه آناً بر خر مراد آمریکا یعنی موضوع شیرین و «جاودان» بمب اتمی ملایان سوار ‌شده، هین، هین‌کنان از سربالائی‌های جادة زمان بالا می‌روند. تیمسار وقتی سر تپه رسیدند، آخیشی گفته، می‌فرمایند:

«[...] تهران تمامی‌ الزام‌ها برای توليد بمب اتمی را دنبال کرده است.»

همان منبع!

البته معنا و مفهوم واقعی این سخنان «سرتپه» این است که «تمامی الزام‌ها» از جانب ایالات متحد جهت تجهیز ملایان به بمب‌اتم طی شده! فقط می‌ماند اینکه آیا استراتژی بین‌المللی به ایالات متحد اجازه خواهد داد تا «تسلیح نمایشی» حکومت جمکران به بمب‌اتم را در مرزهای روسیه و مناطق نفوذ چین و هند رسماً و در سطح جهانی اعلام کند یا خیر!‌ بله، سئوال اینجاست که آیا استراتژی بین‌المللی اجازه خواهد داد که ایالات متحد، پاکستان ثانی و اسرائیل ثالث را اینبار در مرزهای روسیه ایجاد کند یا خیر؟ ما هم در همینجا بگوئیم، شواهد و مستندات به صراحت نشان می‌دهد که از این کارها نمی‌توان کرد. صحبت‌های جناب تیمسار فقط تهدیدی است پوچ بر علیه چین، روسیه و هند؛ آمریکا قادر نیست در ادامة این تهدیدات دست به عملی در «جهان ‌واقع» بزند. آقای احمدی‌نژاد که دکتری در مهندسی ترافیک گرفته‌اند، حتی آفتابه‌ هم نمی‌توانند لحیم کنند، سر هم کردن «بمب اتم» پیش‌کش‌شان!

ولی اینبار نیز در کمال تعجب گویا جناب تیمسار سخنان ما را پیشتر شنیده بودند، چرا که آناً شروع به ایرادگیری از احمدی‌نژاد کرده، می‌فرمایند:

«محمود احمدی نژاد [...] بهترین مأمور جذب نیرو برای آمریکا [است]»
همان منبع!

باید به جناب تیمسار تبریک گفت! ما هم پنج سال آزگار است که همین را می‌گوئیم! ولی برای دست یافتن به تحلیلی قابل قبول صرفاً نمی‌باید به ظواهر تکیه کرد. چرا که در عمل، آمریکا احمدی‌نژاد را برای جنگ به قدرت رساند، به همین دلیل بود که تمامی تبلیغات جهانی بر محور تبدیل این فرد به «هیتلر جدید» متمرکز شد! ولی زمانیکه تبلیغات «جنگ‌سازی» همچون حباب بر سطح مرداب‌ ترکید و محو شد، پنتاگون آناً به داستان دیگری روی آورد: تبدیل احمدی‌نژاد به روشنفکر و متفکر سیاسی و اجتماعی و دعوت از وی برای سخنرانی در دانشگاه کلمبیا! ولی این‌بار نیز خر برای پنتاگون باقالی نیاورد! تبدیل احمدی‌نژاد به یک روشنفکر عین تدریس عم‌جزء به الاغ ملانصرالدین است، احمدی‌نژاد خودش هم می‌داند که با روشنفکری و امور دماغی ارتباطی نمی‌تواند برقرار کند. به دلیل شکست فضاسازی‌ها و هیاهوسالاری‌ها در اطراف «روشنفکری» رئیس دولت حکومت اسلامی بود که اینک پس از خیمه‌شب‌بازی انتخابات، آمریکا شمشیرش را در رسانه‌ها‌ بر علیه همین احمدی‌نژاد اینچنین از رو بسته! و امروز جناب تیمسار، احمدی‌نژاد را رسماً «اوباش» لقب می‌دهند!

خلاصه جنگی که قرار بود با سکوت کامل مسکو و پکن، در تهران و مازندران و خوزستان و غیره، کوچه به کوچه ملت ایران را همچون عراقی‌ و افغان قصابی کند،‌ امروز سنگرهای‌اش را بالاجبار در سایت‌های «رادیو فردا» و «بی‌بی‌سی» مستقر کرده. امروز به همان احمدی‌نژادی حمله ‌می‌کنند، و اوباش‌اش می‌خوانند که خودشان از او جهت «سخنرانی» در دانشگاه کلمبیا دعوت به عمل آورده‌ بودند! انگار این احمدی‌نژاد آن احمدی‌نژاد نیست! می‌باید از جناب تیمسار بپرسیم دانشگاه کلمبیا به چه دلیل از یک «اوباش» دعوت به عمل می‌آورد تا در محوطة این «بنیاد شناخته شدة جهانی» دست به سخنرانی بزند؟

ولی از آنجا که یانکی‌ها هر چه نداشته باشند، «ساده‌لوحی گاوچران‌ها» در کلام‌شان مشهود است، با نیم نگاهی به همان جملة بالا درمی‌یابیم که جناب تیمسار همه چیز را پیشتر به ما پاسخ داده‌اند. یعنی به زبان بی‌زبانی به مخاطب می‌گویند، حال که تمام برنامه‌های ما در ایران معلق ماند، می‌خواهیم با تکیه بر این امر که این دولت یک تشکیلات اوباش‌پرور است، برای خودمان تحت عنوان مخالفین «اوباش» در ایران دست به سربازگیری بزنیم! و بی‌دلیل نیست که جناب تیمسار عین حزب‌توده، لات‌ولوت‌های سرداراکبر سازندگی، ملی‌مذهبی‌ها و آخوندهای «لیبرال‌نما»، یک قیچی جادوئی به دست گرفته دولت احمدی‌نژاد را از گذشتة حکومت اسلامی جدا می‌فرمایند! به عبارت ساده‌تر ایشان تلاش دارند تا جنایتکارانی از قماش موسوی، کروبی، خاتمی و ... را از میدان سیاست حکومت اسلامی جدا کرده تبدیل به «شخصیت‌هائی» غیراوباش کنند!‌ در قاموس ایشان، لات‌بازی‌هائی که سبزها طی چندین ماه، با برخورداری از همکاری و همگامی تشکیلات ساواک و سپاه پاسداران در کشور به راه انداختند «عین دمکراسی» است!‌ اصلاً دمکراسی یعنی تظاهرات، لات‌بازی در خیابان، بر هم زدن دانشگاه، «فحاشی» و سردادن شعارهای احمقانه، خیابان‌گردی، و ... و خلاصه همة کارهائی که «سبزها» به آن اهتمام می‌ورزند!

حمایت از برقراری اتحادیه‌های کارگری، حمایت از مطبوعات آزاد، حمایت از انتخابات آزاد، حمایت از آزادی بیان و... و آزادی پوشش و غیره «دمکراسی» نیست؛ این‌ها «اباحی‌گری» است و مستوجب «آتش پنتاگون!» دمکراسی در قاموس پنتاگونی‌ها یعنی روضه خواندن در کنار خاتمی و صانعی، یعنی الله‌اکبر گفتن با حزب توده روی پشت‌بام‌ها!‌ باید گفت: میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است! دمکراسی نه آن عفریتی است که شما دم‌اش را برای ما ملت در بشقاب گذاشته‌اید. این را دمکراسی نمی‌گویند، نام این پدیده هیاهوسالاری و ثمرة نهائی‌اش فاشیسمی است تازه‌نفس و سرکوبگر! ملت ایران اینک خواستار منزوی شدن روحانیت شیعه و تمامی محافل روحانی و روحانی‌نما از بنیادهای قانونگزاری، اجرائی و قضائی کشور است. اینجاست تفاوت پروژة ملت ایران با آنچه شما ضمن حمایت از لات‌ولوت‌های سبز در مخیله‌تان پرورش داده‌اید!

ولی حال که به سخنان پترئوس نگاهی انداختیم سری هم به علی لاریجانی بزنیم! می‌دانیم که ایشان رئیس مجلس فرمایشی جمکران‌اند، و خانواده‌شان از نوکران شناخته شدة بریتانیای سابقاً کبیر در مناطق شیعه‌نشین عراق!‌ ایشان پس از شنیدن اظهارات جناب تیمسار به شدت خشمگین شده، ضمن حملات تند لفظی و با تکیه بر واقعیات و رخدادهای غیرقابل انکار، دولت آمریکا را «اوباش» خوانده‌اند. البته در اینمورد ما با ایشان کاملاً موافق‌ایم؛ اگر واشنگتن لانة اوباش نمی‌بود مسلماً امروز جسد صدها هزار عراقی و افغان زینت‌بخش تاریخچة «زرین» پنتاگون نمی‌شد. ولی اگر «لات» را به نام خواندیم، الزاماً خودمان را تبرئه نکرده‌ایم.

نخست اینکه آقای لاریجانی با تکیه بر مسند ریاست یک مجلس فرمایشی، مجلسی که به عیان از هیچ استقلال رأی و عمل در برابر قوای دیگر برخوردار نیست، و عملاً قوة مقننه را به سوی هیچ و پوچ و رسالتی از قماش «مجلس رستاخیزی» کشانده، بسیار طبیعی است که حامی «دولت» نیز بشوند! می‌دانیم که در یک نظام پارلمانی «دولت» نه در کنار مجلس که در برابر ملت و نمایندگان ملت قرار می‌گیرد، به عبارت دیگر نمایندگان ملت ایران می‌باید از این دولت بخواهند تا در رفتار سیاسی و اجتماعی خود و در ارتباط با بنیادهای جهانی به صورتی عمل کند که امثال آقای پترئوس اینچنین به خود اجازة شکرخوری ندهند! ولی آقای لاریجانی از آنجا که خود نیز از جمله نوکران غربی‌هاست بجای برخورد قانونی با دولت و توصیة تغییر در رفتار سیاسی، رفتاری که باعث شده یک نظامی عالیرتبة پنتاگون به خود اجازة اساعة ادب به «حکومت مقدس اسلامی» بدهد، در عمل نشان داده‌اند که خودشان از احمدی‌نژاد لات‌تر‌اند و از نظر عربده‌جوئی و مفت‌گوئی نه از پترئوس کم می‌آورند و نه از علی خامنه‌ای!

«علی لاریجانی در واکنش به اظهارات ژنرال دیوید پتریوس، فرماندة نیرو‌های آمریکائی در خاورمیانه، دولت آمریکا را دولتی آدم‌کش و اوباش خواند.»
رادیوزمانه، 18 اسفندماه 1388

باید قبول کرد که در سخنان پتریوس و لاریجانی قسمت‌های بسیار گسترده‌ای از واقعیت وجود دارد. ولی این مهم نیست که در سخنان اینان واقعیتی دیده می‌شود یا خیر. تا آنجا که به مدیریت مسائل یک کشور مربوط است اهمیت اصلی این خواهد بود که آیا افرادی که سکان‌های سیاست کشور را در دست گرفته‌اند قادرند از بن‌بست‌ها پای بیرون بگذارند یا نه؟ به استنباط ما دولت احمدی‌نژاد کارش تمام است، و اگر قوة مقننه خود را اینچنین در کنار احمدی‌نژاد جاسازی کرده، فقط به این دلیل می‌تواند باشد که غرب زمینة حمایت جداگانه از عوامل حکومت اسلامی را غیرممکن می‌بیند. به عبارت دیگر، اینک غرب تماماً پشت سر پروژة سبزبازی نشسته، و اگر کسی در حکومت اسلامی در این پروژه جائی نداشته باشد، مورد حمایت غرب قرار نخواهد گرفت، حتی اگر همچون برادران لاریجانی از جمله نوکران شناخته شدة انگلستان در منطقه باشد. می‌باید قبول کرد که امثال لاریجانی نیز با نشستن در کنار این دولت در چنین چشم‌اندازی برای خود آیندة سیاسی‌ای جز سقوط پیش‌بینی نکرده‌اند،‌ چرا که نشستن در کنار این دولت به معنای شرکت در سرنوشت محتوم آن خواهد بود.

با این وجود، از نظر ما برنامة «سبزبازی» غرب نیز به طور کلی محکوم به شکست است. جریان سبز نه می‌تواند به مطالبات فزایندة جامعة‌ امروز ایران پاسخی شایسته ارائه دهد، و نه می‌تواند به اندازة کافی از حکومت اسلامی و شیوه‌های رایج آن فاصله گرفته چشم‌انداز نوینی از نظر سیاسی و اجتماعی و مالی و اقتصادی و فرهنگی در برابر ایرانیان بگشاید. جنبش سبز یک بن‌بست است و اگر بر محورهائی که تا به حال به عنوان گشتاورهای سیاسی خود ارائه کرده متمرکز باقی بماند، از نظر سیاسی یک بن‌بست تمام و کمال خواهد بود. از اینرو، اگر تغییری کیفی، ملموس و چشمگیر در جریان «سبز» ایجاد نشود، برای ما تعجب‌آور نیست که احمدی‌نژاد به نحوی از انحاء همان باشد که از پیش گفته بودیم: «آخرین جرعة این جام تهی»!‌






...

هیچ نظری موجود نیست: