جنوب لبنان بار دیگر شاهد بمبارانهای ارتش اسرائیل است. بیش از 4 دهه است که، سیاستهای استعماری در منطقه، کشور لبنان را گوئی در حاشیة قوانین و مقررات بینالملل قرار دادهاند. همان مقرراتی که امروز ارتش ایالات متحد، بر اساس تبلیغات وسیع رسانهای، خود را در صدد برقراری آنها در کشورهای افغانستان و عراق نشان میدهد! حال این سئوال مطرح میشود که ارتش اسرائیل، به عنوان یک مجموعة نظامی دستنشانده، که تمامی بودجة جاری خود را از پنتاگون دریافت میکند، به چه مناسبتی به خود اجازه میدهد این چنین وحشیانه خاک کشور لبنان را مورد تجاوز نظامی قرار دهد؟ آقای والکر بوش، در سخنان خود ابراز میدارند که، «اسرائیل چون هر کشور مستقل دیگری حق دارد از امنیت خود دفاع کند!» جهانیان، مسلماً از زبان فردی که خود شخصاً تجاوز نظامی ایالات متحد به کشور عراق را «رعایت حقوق بشر» قلمداد میکند، سخنانی منطقیتر از این نمیتوانند انتظار داشته باشند. چرا که تجاوز نظامی رژیم مذهبی و نژاد پرست اسرائیل، که خارج از گونه مشروعیت قانونی صورت گرفته، صرفاً کپیبرداری این دولت از عملکردهای نظامی واشنگتن در افغانستان و عراق میتواند تحلیل شود.
به عبارت سادهتر، آنزمان که عملکرد نظامی واشنگتن در سطح جهانی با چنین صراحت مرزهای «قوانین بینالملل» را فرو میریزد، چگونه میتوان از دولت دستنشاندة اسرائیل انتظار عملی غیر از این داشت؟ دولت اسرائیل هر گاه که «ضرورت» را تشخیص دهد، در جهت پیشبرد مقاصد سیاسی و نظامی خود، به کارگیری قدرت نظامی را کاملاً «توجیهپذیر» معرفی میکند. این نخستین بار نیست که این دولت، تحت عنوان پر طمطراق «امنیت ملی اسرائیل»، امنیت جانی، مالی و زندگی هزاران انسان را یک شبه به خطر میاندازد، و مسلماً در صورت تشکیل جلسهای جهت بررسی این بحران در چارچوب شورای امنیت، وتوی ایالات متحد بر هر گونه مصوبهای، راه حلهای سیاسی بر بحران فعلی را مسدود خواهد کرد. باید اذعان داشت که در چنین شرایطی، موجودیت کشور اسرائیل، خود وسیلهای جهت ایجاد بحران در منطقه شده است. از یک سو، ایالات متحد خود را دایة دلسوزتر از مادر برای یهودیان جهان معرفی میکند، و از سوی دیگر، همین دایة مهربان، یهودیان جهان را، در قالب دولت وابستة اسرائیل، گوشت دم توپ منافع راهبردی خود در منطقه کرده است.
پس از آرام گرفتن شعلههای آتش جنگ جهانی دوم، تبلیغات وسیعی برای «بازسازی» آنچه سرمایهداری جهانی «یهودیت قربانی و کشتار شده» لقب داده بود، صورت گرفت. حال در این مختصر، از آنچه بسیاری محققان و مورخان جهان در زمینة «همکاری سرمایهداری جهانی با نازیها» گفتهاند و نوشتهاند، سخنی به میان نمیآوریم، ولی در زمانی که سرمایهداری میتوانست امکان زندگی و آرامش برای یهودیان فراهم آورد، تمامی گزینهها در راه بهرهبرداری از کشوری مستقل و آباد و زندگی در پناه صلح از دستور کار خارج شد. در پی همین توطئه، کشور آرژانتین را که به عنوان یک کشور مهاجرنشین میتوانست برای یهودیان آرامش، ثروت و مکنت به همراه آورد، با «پروژة» خاورمیانهای صهیونیستها جایگزین کردند، و کسانی را که با این طرح «استعماری» به مخالفت پرداختند، به «آیات» تورات حوالت دادند! همان آیاتی که از سرزمینی موعود سخن میگفت که گویا میان بینالنهرین و صحرای سینا قرار گرفته!
امروز ملتهای منطقه باید موجودیت اسرائیل و دولتهای استعماری را در خاورمیانه در راستای یک سیاست کلی مورد بررسی قرار دهند. جدا کردن سیاستهای جاری در منطقه، و عنوان کردن اینکه فلان و یا بهمان دولت با اسرائیل رابطه دارد و یا ندارد، نمیتواند در تحلیل واقعبینانة مسائل جائی داشته باشد. ما شاهدیم که استبدادیترین بنیادهای سیاسی و نظامی در منطقه ـ دولت اسلامی ایران و کودتاچیان سوریه ـ در نظامهای تبلیغاتی جهانی از جمله «دشمنان» سرسخت اسرائیل به شمار میروند. به عبارت بهتر، به دلیل عملکردهای استعماری در منطقه، دشمنان واقعی ملتها و سرکوبگران جنبشهای آزایخواهی و احقاق حقوق بشر، یعنی دولتهای فعلی ایران و سوریه، همان «دشمنان» اسرائیل معرفی میشوند. این «دروغ» و «بهتان» تا به جائی میرود که آقای احمدینژاد، رئیس دولت اسلامی ایران، ناغافل از تریبونهای رسمی شروع به فحاشی به اسرائیل میکند، و تحلیلهای «تاریخی» از «هولوکوست» به مستمعین ارائه میدهد.
اگر اصل کلی در بررسی مسائل منطقه را بر این پایه قرار دهیم که صلح و آرامش اساسیترین نیاز مردم برای سازندگی، آبادی و رشد اقتصادی است، آنان که آتشبیاران معرکة «نفرت» و «انزجار» میشوند، وظیفة اصلیشان چیست؟ تفاوت آقای احمدینژاد با اهود اولمرت را چگونه باید دید؟ «بادمجان دور قاب چینان» سفرة ولایت در تهران، اظهارات این یک را بر آمده از «حقایق» تاریخی، و برخورد آن یک را نتیجة «وارونه نشان دادن» همان «حقایق» معرفی میکنند، بدون آنکه در نظر آورند که این «آتش بیاریها»، چه درست و چه غلط، منافعاش به جیب یک طرف سرازیر میشود: امپریالیسم جهانی! و آنان که در هر دو سوی این «جبهة استمعاری»، آتشبیاران معرکة «نفرت» شدهاند، هر دو دسته، نانخورهای استعمارند.
آقای احمدینژاد که با ریش نتراشیده و «عبای نامرئیشان»، با تأئید یک آخوند، از گوشة نارمک از جانب «صنف حلبیسازان» بر مسند ریاست «جمهور خلقی و خاکی» کشور ایران تکیه زده است، بداند که دورة مردمفریبی و سرپوش نهادن بر واقعیات سپری شده. حاجروحالله مرده، و دوران گرمکردن دکان امپریالیسم با ژستهای «ضدصهیونیستی» نیز به خاک سپرده شده. نه یهودیان جهان نیازمند جنگ افروزان خودفروختهای چون اولمرت هستند، نه ملت فلسطین نیازمند سازمان وابستة حماس. در این میان، ایرانیان دیگر قبول نخواهند کرد که منافع ملی کشور توسط اراذل و اوباشی مصادره شود که سیاست و مصالح عالیة یک کشور و یک منطقه را «ناندانی» شخصی تصور کردهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر