جهانیان، یا لااقل آندسته از ناظران مسائل بینالملل، که پس از آزمایشات موشکی هند، در انتظار پاسخ «سیاسی» بلوک غرب بودند، نهایت امر در تاریخ 11 ژوئیه، توانستند «دیپلماسی» ایالات متحد را در شهر بمبئی شخصاً به چشم ببینند. حاصل این دیپلماسی «گاوچرانان»، ارائة نزدیک به یک هزار کشته و زخمی به دولت و ملت هند بود. این انفجارات که همزمان در هفت نقطة شبکة راهآهن شهری بمبئی به وقوع پیوست، از جمله حوادثی است که معمولاً از «دید» تیزبین پلیس، نیروهای امنیتی و تشکیلات پیچدرپیچ سیاسی در کشورهای جهان سوم «پنهان» میماند. «پنهان» میماند تا سیاستی اعمال شود، و امروز نیز، در امتداد همین «شاهکار» دمکراتیک، انسانی و ستایشبرانگیز، دولت هند اعلام داشته که پلیس در تعقیب «جنایتکاران» است!
البته، حداقل برای آنان که دو روز پیش همین وبلاگ را از نظر گذارندهاند، توضیح این امر که «جنایتکاران» چه کسانی هستند، زیاد الزامی نخواهد بود. و از آنجا که ارائة توضیحات در این باب میتواند کار را به تکرار مکررات بکشاند، شاید بهتر است مستقیماً موضوع وسیعتری را در همین رابطه مورد بحث قرار دهیم: حقوق انسانها از چشم غرب!
در رابطه با برخورد غرب با حقوق بشر، در میان ما ایرانیان، پس از چند دهه، حاکمیت اسلامی توانسته سوءتفاهمهائی ایجاد کند. اگر زدن این نعلوارونه، نهایت امر، خود وسیلهساز حاکمیت آنان بر مملکتمان شده، نباید فراموش کرد که نتیجة اساسی آن این است که امروز، سخن گفتن از «تقابل منافع ملتها با سیاستهای غرب» بسیار مشکل شده است. چرا که بسیاری از ایرانیان بر این باورند که، سیاستهای غرب «تلاشهائی» است جهت حمایت از آزادیهای سیاسی در کشورهای جهان سوم، و نه محورهائی جهت چپاول ملتهای ضعیفتر. و شاید در نزد بسیاری از هموطنان ما، پلیدیهای غرب، در همان ترهاتی خلاصه شده، که روضهخوانان، اینک سه دهه است با آنها، بر سر سفرة حضرت عباس کلة مردم را خوردهاند. ولی در واقع، باید بگوئیم که موجودیت حکومت اسلامی ایران، خود فینفسه یکی از همین «تقابلها» را آشکارا نشان میدهد. و غرب بر خلاف تمامی ظاهرسازیهای مزورانهاش، نه تنها تضادی با این «مجموعة حکومتی» ندارد؛ نه تنها با تکیه بر سیاست نعل وارونه این «مجموعة حکومتی» را توجیه پذیر میکند؛ که با حمایت مستقیم از آن در محافل بینالملل ـ سازمان ملل، شورای امنیت، شورای حقوق بشر و ... ـ وسیلهساز کارآئی هر چه بیشتر آنان در بده بستانهای دیپلماتیک جهانی شده.
در همین راستا، چندی پیش شاهد حضور قاضی مرتضوی، در ردای نمایندة کشور ایران، در شورای حقوق بشر سازمان ملل هستیم! آنان که امروز چشم خود را بر این واقعیات میبندند باید از خود بپرسند، چنین موجود مفلوک و بیاعتباری را چه افرادی به شورای حقوق بشر راه میدهند؟ مسلماً حکومت استبدادی و دستنشاندة اسلامی ایران، قادر نخواهد بود در برابر مقاومتهای مختلفی که در برابر حضور چنین فرد شناختهشدهای در شورای حقوق بشر سازمان ملل صورت میگیرد، مقاومت کند؛ این حضور از جانب طرفهای دیگری مورد تأئید قرار میگیرد. اصولاً در شرایط فعلی، اعزام این فرد به سازمان ملل، میتوانسته برای حکومت اسلامی دردسر آفرین نیز تلقی شود. حال چرا و در راستای کدام «منافع» چنین عملی صورت میگیرد؟ این سیاستبازیها هر چه باشد، در این امر نباید شکی داشت، دهانکجی کردن به «دردها» و «آلام» یک ملت، یکی از سیاستهای رایج در حاکمیتهای غربی است، و اینان اصولاً «غیرغربی» را انسان نمیبینند.
نوام چامسکی در کتاب «تفوقطلبی یا حفظ بقاء»، با تکیه بر مستنداتی وسیع، به صراحت اعلام میدارد که، سیاستهای غرب نه در چارچوب به ارزش گذاشتن حقوق انسانها، که بر محور «انسانی نمایاندن» منافع غرب پیش میرود. به عبارت بهتر، ما باید «بیاموزیم» و «بپذیریم» که آنچه غرب صورت میدهد «انسانی» است، و «بدانیم» آن عملی که «غیرانسانی» است، مسلماً از جانب «غیرغربی» صورت گرفته، هر چند که خود نیز «غیرغربی» باشیم. چامسکی، در ادامه، بر تحولات متفاوتی در تاریخ معاصر تکیه میکند، ولی از آنجا که نمونهها متاسفانه «نایاب» نیستند، شاید نیازی به دنبال کردن مثالهای تاریخی او نداشته باشیم. صاحبنظر، با نگاهی به نمونة هولناک «آزادی» عراق همه چیز را با هم و در یک نمونه مشاهده خواهد کرد.
در چارچوب بحرانی که موشکهای راهبردی در میان طرفهای درگیر، در بطن آسیا به راه انداخته، هند به دلیل پیروی از سیاست مسکو و تخالف با محور «چین آمریکا»، از چشم منافع غربی، به «حق» پایهای و اصولی خود ـ کشتار شهروندانش در مرکز شهر بمبئی ـ دست یافت! فراموش نکنیم که، اگر بمبها انسانها را هدف قرار میدهند، سیاستها، با بهرهگیری از این بمبها، دولتها را تحت فشار میگذارند، دولت میسازند و سیاست اعمال میکنند. حکومت والکر بوش، که با بوقهائی کر کننده، «مبارزه با تروریسم» را در رأس سیاستهای جهانی خود قرار داده، از چه رو در مرکز شهر بمبئی چنین جنایتی مرتکب میشود؟ چرا پس از ماهها اشغال کشور عراق، ایالات متحد، که بر اساس تمامی قوانین بینالملل، مسئول امنیت این کشور شناخته میشود، خود به بمبگذاری در میان مردم و ایجاد جو وحشت عمومی متوسل شده؟ چرا نقش سازمانهای رنگارنگ وابسته به آمریکا در تداوم دادن به تجارت مواد مخدر در افغانستان از چشم سازمانهای «حقوق بشر!» پنهان میماند؟ و چرا امروز، فرستادهای از جانب «رهبر» حکومت اسلامی ایران، با استفاده از تریبون بیبیسی، رادیو آمریکا و رادیو فردا خود و اطرافیان آلودة خود را نمایندگان «ملت» ایران معرفی میکند؟
اینها سئوالاتی است که جوابشان فقط در یک جمله میتواند خلاصه شود: «غربیها غیرغربی را انسان نمیدانند!» در هیچ کشور اروپائی، و در بطن هیچ یک از «دمکراسیهای بورژوازی» غربی، ایالات متحد به خود اجازه نمیدهد، که یک مأمور سازمانهای امنیتی را به عنوان قهرمان آزادی و «مبلغ آزادیهای فردی» به خورد ملت دهد. اگر در ایران چنین مقاصدی دنبال میشود، ایرانی باید از خود بپرسد که در راه احقاق حقوق ملی خود یعنی دستیابی به مقام و رتبة «شهروندی» در چشم جهانیان؛ این مبارزهای که اینک 8 دهه به طول انجامیده، و مسلماً سالهای دراز دیگری نیز در پی خواهد داشت، دوستان و دشمنانش چه ملتها و چه دولتهائیاند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر