پس از استقرار
پاسدارها در فهرست تروریسم کاخسفید، شاهد
عکسالعملهای هولهولکی و گاه خارج از متانت و ادب و نزاکت بسیاری در داخل و خارج مرزها بودیم. در تهران اشغالشده، بساط زوزة «حسین، حسین» مرضیه به راه اوفتاد؛ «دشمن
شناسان» مادرزاد از علی خامنهای گرفته تا پاسدار و نمایندة ولیامر و شرکاء عربدهکشی
به راه انداخته، در هر مناسبتی برای ترامپ خط و نشان کشیدند. در خارج
مرزها نیز کم نبودند کسانیکه ادعای وطنپرستی داشتند، و مخالفان تصمیمات ترامپ را وطنفروش، هوادار آخوند و در ادبیات نئوفاشیستشان
«بلشویک» خواندند! از سوی دیگر، برخی تشکلهای سیاسی را نیز میدیدیم که
علیرغم سرنگونی هزار بارة تشترسوائیشان از بامها، در کنار همین «وطنپرستان» دوآتشه از جان و دل
تصمیمات کاخسفید را میستودند! خلاصه
بگوئیم، طی چند روزی که دکان «خرداغکنی»
جدید توسط ترامپ افتتاح شده بود، کبابی
کذا «مشتری» زیادی داشت؛ همه از سروکول یکدیگر بالا میرفتند تا به هر
ترتیب، حتی با زدن نعلوارونه هم که
شده، بر پشم کاخسفید قشوئی به علامت
«محبت و ارادت» بکشند.
البته به عادت
همیشگی احدی از خود نپرسید، به چه دلیل یک روز ترامپ از خواب بیدار شده و
تصمیم گرفت که لاتولوتهای پاسدار «تروریست» باشند؟ ولی اگر بخواهیم غیرجانبدارانه به مسائل
بنگریم، ترامپ آنقدرها هم بیپایه و
اساس نگفته؛ پاسداران و به طور کلی تمامی
نیروهای نظامی و انتظامی در ایران تروریستاند.
عملکرد اینان چه در گذشتههای دور،
و چه طی 40 سالی که از عمر حکومت اسلامی میگذرد به صراحت نشان داده که این
تشکلها کوچکترین اعتنائی به حقوق انسانها،
موازین بینالمللی، و حتی قوانین
جاری در کشور ایران ندارند. شخصیتهای
نظامی و انتظامی در حکومت ملایان نیز، نمونههای بهروز شدهای از همان بوذرجمهریها، کاظم سیاحها،
مسعود کیهانها و ... هستند. کسانیکه از مالهکشی، دلالی و پااندازی، یکشبه به مقامات و موقعیتهای نظامی و سیاسی
رسیدهاند. در نتیجه نمیباید انتظاری از اینان داشت، و مسلماً کسانیکه چشمشان به دنبال این حضرات
است دلشان با منافع ایران و ایرانی بیگانه باقی خواهد ماند.
ولی علیرغم
این واقعیات، زمانیکه حاکمیت ایالاتمتحد، که خود پایهگزار حکومت ملا و بساط پاسداربازی بوده، اینان
را تروریست میخواند، میبایست به مسئله
با دقتنظر بیشتری نگریست. چرا که
تروریست خواندن پاسدارجماعت همسنگ تروریست خواندن القائده، طالبان و داعش است. اگر نیمنگاهی
به تاریخچة روابط واشنگتن با القائده،
داعش و ... بیندازیم درمییابیم، زمانی
واشنگتن اینان را تروریست خواند که در صحنة عملیاتی دیگر امیدی به پیروزیشان نداشت.
واشنگتن در واقع با تروریست خواندن القائده در
افغانستان قصد آن داشت تا بر بیش از دو دهه همکاری صمیمانة سازمانهای اطلاعاتی
غرب و پنتاگون با این شبکة تروریستی نقطة پایان بگذارد؛ مسئولیتهای
خود را در قبال جنایات این تشکل انکار کند،
و در جبهة نوینی که در شرف گشایش
بود، برای واشنگتن حق حیات سیاسی و
عملیاتی و پرستیژ و اعتبار کسب کند. اینکه
در این «مهم» موفق بوده یا خیر، موضوع بحث
امروز ما نیست.
ولی با توجه
به شرایط ویژهای که از منظر سیاسی در ایران وجود دارد، در مرحلة نخست، استنباط کلی بر این بود که ترامپ میخواهد با
تروریست خواندن پاسدارها، به جو «انقلابیگری» در ایران دامن زده، اوباش و
نانخورهای آخوند را هر چه بیشتر به گرد حکومت متمرکز کند. استنباطی که بر اساس عملکرد گذشتة آمریکا کاملاً
منطقی به نظر میرسید. فراموش نکردهایم
که لندن و واشنگتن چگونه یکشبه در میعادهای مختلف، دست به محفلسازی زده، جماعت سرداران سازندگی، اصلاحطلبان،
سبزها، بنفشها،
مهرورزیها و ... را از کیسة مارگیری بیرون کشیدند. در نتیجه منطقی به نظر میآمد که آمریکا از
«تروریست» خواندن پاسدارها سکوئی جهت محفلسازیهای نوین بسازد. ولی، با
در نظر گرفتن رخدادهائی که به دنبال آمد به صراحت میتوان نتیجه گرفت که شرایط بینالملل
اینبار اجازه نداد تا برنامة ترامپ مدت طولانیای روی میز طراحی پنتاگون باقی
بماند.
جهت ترسیم یک
چشمانداز سیاسی از آنچه در شرف وقوع است،
میباید نیمنگاهی به نقش حکومت ملایان در عراق و سوریه داشته باشیم. نقشی
که عموماً گنگ، مبهم، متناقض و به دور از صراحت بوده. به طور
مثال در عراق، حکومت ملایان پس از آنکه
صدام حسین و دولت بعث توسط ارتش آمریکا سرنگون میشود، دستدردست دولت دستنشاندة واشنگتن با شعار
«نبرد با آمریکا» وارد میدان شد! جمکرانیها
در عراق، علیرغم مخالفت علنی رهبران
مذهبی اینکشور دست به تشکیل شبهنظامیان شیعه زدند؛ در
درگیریهای نظامیای که پس از سقوط حزب بعث رخ داد، بدون
مشخص کردن مواضع کلی خود شرکت فعال داشتند؛ از کلیة گروههای سیاسی متفاوتی که در عراق
تشکیل شد به صور مقطعی حمایتهای علنی و زیرجلکی کردند؛ و ... این
سئوال پیش آمد که اصولاً حکومت ملایان در عراق به دنبال چیست؟ با این وجود، در مورد عراق پاسخ به این پرسش ساده به نظر میرسید؛
تهران به دلیل تحولاتی که پس از سقوط حزب
بعث در مرزهای کشور به وجود آمده بود، در
جستجوی عمق استراتژیک در عراق به هر ابزاری متوسل میشد، چرا که
موجودیت خود را در گرو همین تحولات میدانست.
ولی در کمال
تعجب شاهد بودیم که چند سال بعد، در سوریه
نیز که هیچ ارتباط زمینی و دریائی با ایران ندارد، حکومت اسلامی جمکران دقیقاً دست به همین «بازی»
زد. و در مورد سوریه، پاسخ
به این پرسش که ملایان به دنبال چه هستند، به هیچ عنوان ساده نبود. ولی از سوی دیگر، اعمال اینان در سوریه ثابت کرد، که پروژة «عمق استراتژیک» در عراق نیز صحت نداشته؛
تبلیغاتی، صوری و غیرواقعی بوده. در نتیجه،
میبایست دلائل دیگری برای این سیاستگزاریها مییافتیم. و چشمانداز
مسائل در منطقه نشان داد که حکومت اسلامی،
در عراق و سوریه فقط در مقام «پلان ب» پنتاگون وارد عمل شده بود! فقط به
همین دلیل جمکرانیها میتوانستند، در دو مورد متفاوت عراق و سوریه، به شیوهای یکسان دست به عمل زده باشند.
بیدلیل نیست
که تروریست خواندن پاسدارها از سوی کاخسفید دقیقاً با شکست علنی و نهائی پروژة
«اسد باید برود» همزمانی نشان داده.
همانطور که بالاتر گفتیم، آمریکا
زمانی دستپروردگان خود را تروریست میخواند که دیگر نمیتواند از خدماتشان
بهرهمند شود. به عبارت بهتر، واشنگتن رسماً به طرفهای مربوطه ـ روسیه،
چین و هند ـ اعلام میدارد که دست
از «آبقنات» پاسدارها شسته. ترامپ با
تروریست خواندن پاسدارها به طرفهای خود پیام میفرستد که یکبار و برای همیشه
خواهان گسستن ارتباط گستردة واشنگتن با تروریسم اسلامی است. در واقع،
ترامپ چنین القاء میکند که در هنگامة تقابل قدرتهای دیگر با اسلامگرائی
طرف پاسدارها را نخواهد گرفت، و به دلیل
این وانهادگی خواهان پای گذاردن در روند مسائل و ارتباطاتی شده که در شرف وقوع
است، و میباید دوران «پسااسلامگرائی»
تلقی شود.
ولی چنین عملیاتی، هر چند روی کاغذ ساده به نظر آید به دلیل روابط
عمیقی که از دیرباز محافل سرمایهداری غرب با تروریسم اسلامی برقرار کردهاند، مخالفان قدرتمندی خواهد داشت. فراموش نکنیم که محافلی در غرب، طی یکصدسال گذشته از طریق تشویق
اسلامگرائی، آخونددوستی، دینخوئی و ... به روابطی میدان دادهاند که
همه ساله میلیاردها دلار به بانکهایشان سرازیر کرده؛ اینان
به سادگی میدان را خالی نخواهند کرد. و از سوی دیگر،
اگر ترامپ بر اساس آنچه استنباط میشود
قصد «خداحافظی» تشکیلاتی با اسلامگرائی دارد،
مشکل بتوان تصور کرد که تمامی پلهای ارتباطی میان واشنگتن و اسلامگرائی به
یکباره سوزانده شود.
به همین دلیل
است که طی چند روز گذشته شاهد نمایشات هولناکی در کلیساهای جهان هستیم. واقعیت اینستکه، آتش گرفتن نتردام در پاریس و بمبگزاری در مراسم
مذهبی مسیحیان در سریلانکا، راه ورود
گروههائی را به مباحث اجتماعی و سیاسی در غرب باز کرده که عموماً به دلیل
لائیسیتة حاکم بر بنیادها جائی در این مباحث نداشتهاند. امروز،
در رسانههای غرب، بحث و گفتگو
پیرامون مسئلهای به نام «تهاجم به مسیحیت»،
برخلاف دوران گذشته «خارج از موضوع» تلقی نمیشود. رسانهها به این مسئله دامن میزنند و سیاستبازان
تلاش دارند از آب گلآلود به شیوة مرضیه ماهیهای خوشخوراک صید کنند. ولی احدی نمیگوید که درگیری کذا «غربی ـ غربی»
است؛ کشورهای مسلماننشین در وضعیتی
نیستند که بتوانند «خطری» برای مسیحیت تلقی شوند.
و از منظر تاریخی، تهاجم به مسیحیان در مصر و سوریه نیز همانطور
که شاهد بودیم پیامد حمایت غرب از اخوانالمسلمین در ایندو کشور بوده!
بله، محافل حاکم بر غرب به دلیل تغییرات «کلان ـ استراتژیکی»
که نتیجه ترامپیسم است، به جان یکدیگر
افتادهاند؛ قصة ناتمام و نامعلوم برکیست
در بریتانیا؛ برنامة هفتگی و تکراری
جلیقهزردها در فرانسه؛ اوجگیری فاشیستها
در اسپانیا و ایتالیا؛ میدانداری «جمعههای»
سبزها در اروپا، و اینک از سر گیری کشتوکشتار
مخالفان در ایرلند به صراحت نشان میدهد که بحران در قلب حاکمیتهای اروپای غربی
در جریان اوفتاده. ایناناند که تکلیف
خود را در شرایط فعلی نمیدانند و همچون غریق در سیلاب به هر خسوخاشاکی متوسل میشوند، باشد تا به هر ترتیب ممکن منافعشان را محفوظ
نگاه دارند.
در میانة این
بلاتکلیفیها، سرنوشت آنالیستهای وطنی جالبتر است. اینان
که طی شش سال درگیری سوریه تلاش داشتند تا با خوشرقصی برای لندن و واشنگتن،
روسیه و به ویژه شخص پوتین را حامی
و رفیق و شیفتة ملایان جا بزنند، اینک که
آمریکا میدان را خالی کرده و ملا بیپدر شده،
مسلماً موتورهایشان به روغنسوزی خواهد اوفتاد. بله،
پس از تصمیم اخیر ترامپ، دیدیم
که لشکرهای شیعیای که ملایان در عراق و
لبنان به راه انداخته بودند، تحت پوشش
کمک به سیلزدگان به ایران سرازیر شدهاند. ولی این پروسه نه اشغال نظامی است و نه کمک به
سیلزدگان. به صراحت بگوئیم، اینان را به همراه امثال سردار سلیمانی از
سوریه و عراق «اخراج» کردهاند! از سوی
دیگر، زمزمة درگیریهای مقطعی بین نیروهای
روسیه و ملایان که از اینسو و آنسو به گوش میرسد، پروسهای است که تمامی تحلیلهای «واشنگتندوستانه»
و پیشخدمتمآبانة تحلیلگران وطنی و غیروطنی را نقش بر آب خواهد کرد. در این میانه فقط کافی است به مقالة «الشرق
الاوسط» در باب اختلافات روسیه با حکومت مستقل جمکران در سوریه نیم نگاهی
بیاندازیم، تا به افلاس آتلانتیسم پی
ببریم! باید دید در آینة رخدادهای جدید، «تحلیلها» به کدامین سوی میچرخد، ولی اذعان داریم که استراتژیهای جهانی منتظر این
چرخشها نخواهد ماند.
ترامپ میدان
را خالی کرده؛ محافل حاکم بر اروپای غربی
به جان یکدیگر اوفتادهاند؛ حکومت اسلامی
برای نخستین بار در تاریخ موجودیتاش با بحرانی روبرو شده که جهت حل آن دیگر نمیتواند
به واشنگتن تکیه کند؛ روسیه خصومت تاریخی
خود با ملاسالاری را به تدریج علنی میکند؛
شبکة «تجاری ـ دلالیای»که در سایه چپاول نفت و گاز طی یکصدسال گذشته
اقتصاد ایران را به نابودی کشانده، به بنبستهای فونکسیونل خود پای گذارده؛ و ...
و برای کامل کردن این چشمانداز شاهدیم که پوروشنکو، عامل اتحادیة اروپا و سازمان ناتو نیز رأس قدرت
در اوکراین را با بیآبروئی ترک میکند و ملایان و حواریون اردوغان را تنها میگذارد!
در این چشمانداز ملا دیگر در ایران حرفی
برای گفتن نخواهد داشت. باید دید آیا طی
ماههای آتی ایرانیان به مجموعه معضلات جدیدی که در فضای سیاسی، اقتصادی و مالی کشور ایجاد میشود پاسخی خواهند
داشت، یا چون گذشته چشم امیدشان همچنان به واشنگتن
خیره میماند و در صف دکان «خرداغکنی» میایستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر