مدتها از «انتخاب» ملاحسن روحانی به عنوان رئیس دولت جمکران میگذرد، ولی در «خیمة» رئیس دولت جدید، احدی
از موضعگیریهای سیاسی، فرهنگی، مالی،
صنعتی و ... چیزی نشنیده. راستش
را بخواهیم، اصولاً «خیمهای» هم در کار
نیست، چرا که ایشان به دلائلی تمامی
«باند» انتخاباتی خود را پس از «انتخابات» از کار برکنار کردند! در میانة این بیتکلیفی که سایهاش هر روز بر
جامعة ایران سنگینتر میشود، دو تحلیل
از سوی بادمجان دورقابچینان حکومت اسلامی در بوق گذاشته شده.
نخستین «تحلیل» همان است که به مذاق حزبتوده، و لاتولوتهای حواشی دکان «اصلاحطلبی» خوش میآید. بر
اساس تحلیل کذا، ملاحسن قصد دارد آنچنان «دقیق» عمل کند که حتی
مو لای درز سیاستهایاش نرود و به همین دلیل نیز
بسیار دستبهعصا شده، و در مورد
«سیاستهای» دولت جدید ـ این دولت هنوز
نامرئی است ـ پرحرفی نخواهد کرد! نیازی
نیست بگوئیم که در آخر کار، فهرست بلندی از
نامزدهای پست وزارت ـ اینان از قضای روزگار همگی پیشتر مشتری دکان ملاممد خاتمی و
بساط اصلاحطلبی بودهاند ـ تحت عنوان «بزرگانی» که به احتمال زیاد به وزارتخانهها
دعوت خواهند شد، به اینگونه «تحلیلهای»
بسیار عمیق و مستدل آویزان میشود!
ولی تحلیل دوم به مراتب از اولی جالبترست. این یکی
که در دکان «اصولگرایان» مشتری پیدا کرده،
به این توهم دامن میزند که ملاحسن نه از آن
ملاهاست! ایشان آمدهاند تا بین اصولگرائی و اصلاحطلبی
صلح و آشتی برقرار کنند و به همین دلیل نیز کابینة آینده مجموعهای خواهد بود از
«کارشناسان» و متخصصان! لشکری از کسانیکه
هم «فن» ادارة وزارتخانهها را دارند و هم از سلامت جسمی و روحی برخوردارند، هم درد
«مردم» را میشناسند، و هم میتوانند چنین
کنند و چنان کنند، و ... خلاصه گروه دوم طوری از «وزرای» احتمالی سخن میگوید
که تو گوئی قرار است در کابینة «جدید»، طرح «اصلاحنژاد» به شیوة دولت آدولف هیتلر به
راه افتد!
ولی هر دو تحلیل وجه مشترکی دارند: «یک
ادعا» که بر اساس آن کسانی به «وزارتخانه» خواهند رفت که با تکیه به ارادة «مردم»، مملکت را
در دم از بحران «تحریمها» و دیگر سیاستهای آمریکای جهانخوار آزاد خواهند
کرد! خلاصه،
در این تحلیلها همه چیز بر وفقمراد میشود، چرا که فلانی وزیر بهمان وزارتخانه شده! در هر حال، همانطور که گفتیم، حضرات
از اصلاحطلب گرفته تا اصولگرا، پس از «مجیزگوئی»
فهرستی نیز از «نامزدهای» وزارتخانهها ارائه میکنند، و
تلویحاً میگویند: «بله، ما هم هستیم!»
نتیجة این «سهمخواهیهای» سیاسی به اینجا رسیده که ملاممد خاتمی و رفسنجانی، که به
درست یا بر اساس برخی «توهمات»، پدرخواندة
ملاحسن معرفی میشوند، رسماً طی مصاحبهها، «وزیری» نیز برای کابینه «معرفی» مینمایند! برخی افراد هم در هیئت حاکمة ملائی، بدون
هیچ دلیلی از حضور احتمالی خود در «کابینه» ابراز خوشوقتی میکنند، و گاه
هر گونه شرکت در کابینة جدید را به شدت «انکار» مینمایند!
ولی جالبتر از همة اینها واکنش ملاحسن است که در جواب تمامی این «متکدیان»
دکان «وزیرسازی»، مرتباً تکرار میکنند که
«وامدار هیچ گروه» و تشکیلاتی نیستم!
گویا ایشان همین امروز از قلة دماوند با یک کولهپشتی به تهران رسیدهاند و
از آنجا که خیلی «مردم» دوستشان داشتند، «رئیس جمهور» هم شدهاند! ولی ما
میپرسیم، اگر روحانی وامدار احدی نیست، چرا در میانة این میدان آشوبزده، حکومت دستنشاندة جمکران گریبان وی را گرفته و
به عنوان رئیس دولت از دکة رأیسازی بیرون کشیده؟
با این وجود، در این میانه،
آنچه اهمیت دارد، نه از
سوی «تحلیلگران» ارائه میشود و نه بازیگران احتمالی در کابینه و دفترودستکهای
کلاشی حکومت اسلامی از آن سخنی خواهند گفت.
خلاصه میکنیم، مشکل اصلی کشور ایران نه اصلاحطلبی است و نه
اصولگرائی؛ مشکل ایرانیان حکومت اسلامی
است. و بنبست فعلی در کشور نتیجة حکومتی است که پس
از کودتای 22 بهمن 57، در چارچوب
توافقات «فرامرزی» بین قدرتهای جهانی، بر سرنوشت ملت ایران همچون بختک فروافتاده، و طی
بیش از سه دهه تحمیل یک حاکمیت تمامیتخواه،
سرکوبگر و نامشروع، بجائی رسیده که دیگر نه قادر است به موجودیت خود
امتدادی بدهد، و نه ارباباناش «اجازه» میدهند که سکان امور
کشور را رها کرده، به خلوت حوزهها و دکانهای
دینفروشی معمول بازگردد.
مشکل کشور ایران در بُعد اصلی خود، به
این دلیل شکل گرفته که بنبستهای اجرائی در تحقق جامعة آرمانی «شیعة اثنیعشری
سیاسی» که سالهای دراز خواب از چشم ملایان و نوچههایشان ربوده بود علنی شده. همان
شیعیگری مضحکی را میگوئیم که کار «نظریهپردازی» دبستانی خود را با امثال شریعتی
آغاز کرد و با وامداری علنی از استالینیسم و فاشیسم هیتلری، و نهایت
امر از طریق التقاط و آمیزش با هزار و یک «ایسم» دیگر امروز بجائی رسیده که هم
مخالف دمکراسی است، و هم انتخابات میخواهد؛ هم با سرمایهداری جهانی سرستیزه دارد، و هم اوجگیری نرخ بازار سهام در تهران را با
«افتخار» فراوان مرتباً گزارش میکند؛ هم
طرفدار پابرهنههاست، و هم از شکلگیری هر
گونه نهاد و تشکیلاتی که حقوق طبقات فرودست جامعه را تأمین کند به ضرب گلوله، چاقو و چماق و زندان جلوگیری مینماید! حکومتی
که هم با تجارت مواد مخدر میجنگد و «تجار مرگ» را در ملاءعام اعدام میکند، و هم خیل عظیمی از هیئتهای سیاسی، نظامی، امنیتی
و تشکیلاتیاش شب تا سپیدهدم پای منقلها چمباتمه زده و چرت میزنند! هم و هم
و ...
خلاصه بگوئیم این حکومت بجائی رسیده که در لجنزار ضدونقیضگوئیها و ناتوانائیهای
اجرائی و عقیدتی خود دستوپا میزند، و اگر معرفی کابینه اینگونه به «بنبست» افتاده،
به هیچ عنوان به دلیل خردمندی و ذکاوت ملاحسن
نیست! ملاحسن هر که هست و هر که نیست، نه میتواند
دادههای پایهای در این حکومت را تغییر دهد، و نه اینکه جامعة ایران در موقعیتی قرار گرفته که
در برابر معضلات سیاسی بتواند از خود سعة صدر و شناخت فلسفی و تعامل نشان
دهد. این جامعه به دلیل علمکرد وحشیانة یک
حاکمیت دستنشانده، امروز در مرز انفجار «سیاسی ـ اجتماعی» سیر میکند. امروز
هیچ قدرتی نمیتواند فتیلهای را خاموش کند که سال 1357 با کودتای ننگین ارتش
شاهنشاهی آتش شده.
ولی فراموش نکنیم، در جامعهای که حاکمیت آن دستنشانده و نوکرصفت
و وابسته است، کل جامعه نیز نهایت امر به
بنبست خواهد رسید، هر چند به صورتی کاملاً متفاوت با هیئت حاکمهاش.
این بنبست را ایرانیان پیشتر، در
دوران آریامهر نیز تجربه کردهاند، این
همان بنبستی بود که بعضی خوشخیالها میخواستند با طغیان «خیابانی» و بانگ اللهاکبر
بر آن پیروز شوند، و نهایت امر خود را با
سر به قعر فاضلابی انداختند که بیرون رفتن از آن دیگر «کار هر بز نیست.»
با این وجود، سیاستهای جهانی نیز بارها و بارها در مورد
سرنوشت حکومت اسلامی مواضع استعماریشان را دقیقاً و به صورت علنی نشان دادهاند.
حمایت انگلیس و آمریکا از این معرکة دینفروشی
دیگر جای تعارف و مجاملهای باقی نگذاشته. و اگر گروههائی
دستنشاندگی این دستگاه مسخره را انکار میکنند، بیشتر به دلیل تضادی است که پذیرش دستنشاندگی
این حکومت با منافع شخصیشان به راه میاندازد. خلاصه
بگوئیم، در کشوری که حقوق ماهانة یک کارمند به سختی کفاف
یک سفره نان را میدهد، جمعیت مالکان و نومالکان
خانههای «شمال شهر» تهران که بهای ملکشان از صدها میلیون تومان فراتر میرود، نمیتوانند
با مسئلة حکومت اسلامی برخوردی بیطرفانه داشته باشند. واقعیت
این است که چنین برخورد بیطرفانهای نیز وجود ندارد؛ اینان هر چند ظاهراً دم از مخالفت با اوباش
اسلامگرا بزنند، زندگیشان، درآمدشان، امنیت
صدها میلیون تومان ثروتشان و ... و حتی مسافرتها و عیاشیهای داخل و خارج از
کشورشان نیز مدیون همین پاسدارهای ریشووپشمالوئی است که سر خیابانها عربده میکشند:
«خواهر! حجابت رو رعایت کن!»
این نیز بُعد دیگری است از بنبست حاکم بر این رژیم. حکومتی
که خود به بنبست رسیده، در برابر جامعهای
نشسته که در ارتباط انداموار و ناگزیز خود با این حکومت به ناچار به بنبست خواهد
رسید. راه دیگری در برابر جامعه قرار
ندارد. و مسلم بدانیم آنچه گذشت زمان، بر موجودیتشان نقطة پایان خواهد گذارد، جامعه نیست؛ رژیم
ملایان است.
امروز کوچکترین عنایت دولت «جدید» به سوی یک محفل میتواند طوفانی جهت حمایت
جناحهای بینالمللی مخالف از محافل دیگر شود. اگر
ملاحسن به چپ بپیچد، وزنة هیاهوسالاری
«راست» تقویت خواهد شد، و اگر به سوی
«راست» منحرف شود، همینکار با چپ صورت
خواهد گرفت. خلاصه بگوئیم، دادههائی که بر اساس آن و بر پایة آنها این
حکومت شکل گرفته به عوامل آن اجازه نخواهد داد که آب خوش از گلو پائین برند. نمیتوان یک رژیم فاشیست، سرکوبگر،
دستنشانده و غیرمسئول را با یک نمایش «انتخاباتی» به رژیم مقبول منتسکیو و
ولتر تبدیل کرد، چه ملاحسن سخنرانی بکند و چه نکند! چه ایشان کابینه معرفی بکنند، و چه
نکنند. کار سیاسی میباید بر اساس
واقعیات تشکیلاتی، اقتصادی و اجتماعی صورت
گیرد، و در حکومت اسلامی همین واقعیات به ما گوشزد میکند
که زمینهای جهت حضور یک دولت مسئول وجود ندارد.
ملاحسن و ایادیاش نیز، علیرغم
هماهنگیهای مساعد از جانب لندن و شاید مسکو،
از این قاعده مستثنی نخواهند بود.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر