امروز یازدهم سپتامبر 2011، دهمین سالگرد حملات تروریستی به برجهای دوقلو در شهر نیویورک است. این «حوادث» از منظر بسیاری تحلیلگران نقطة عطفی در تاریخ «پساجنگ دوم» تلقی میشود، و در همینجا بگوئیم چنین برخوردی کاملاً منطقی است. فروپاشی برجهای دوقلوی نیویورک، حداقل به صورتیکه همگان شاهد بودیم چندین و چند پیام در بطن خود پنهان داشته که تاکنون در کمال تأسف نظام رسانهای مجال یا اجازة ارائة آنها را نیافته. در نتیجه، آنچه تحت عنوان «حوادث هولناک» نیویورک به روی خطوط خبرگزاریها میدود، چیزی نیست جز تکرار مکررات و بازگوئی تبلیغات رسانهای دولتهای بزرگ پیرامون این فاجعة انسانی. با این وجود، مسلم بدانیم که اگر امروز شرایط مناسب جهت بررسی فاجعة 11 سپتامبر هنوز فراهم نیامده، در آینده، زمینههای مساعدتری در پیش خواهد بود. چه بسا که با تکیه بر این زمینهها تحلیلگران بتوانند به دور از منافع مستقیم استراتژیک قدرتهای بزرگ، و خارج از تبلیغاتی که عملاً به صورت بازگوئی قصة «حسنکچل» درآمده، ویراستی منطقی و تاریخنگارانه از این روز مهم و سرنوشتساز ارائه دهند.
در سالگرد 11 سپتامبر، باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحد در سخنرانیاش چنین میگوید:
«آمریکا با گذشت 10 سال از حملات یازدهم سپتامبر سال 2001 قویتر شده [...] و القاعده در مسیر شکست قرار گرفته است.»
منبع: رادیوفردا، مورخ 11 سپتامبر 2011
بیدلیل نبود که پیشتر به قصة «حسنکچل» اشاره داشتیم، تبلیغات رسانهای دقیقاً در همین مسیر دنبال میشود. انتشار چنین سخنانی آنهم از زبان ریاست جمهور آمریکا، نه یک شوخی خنک، که یک موضعگیری مسخره و صرفاً تبلیغاتی میتواند تلقی شود. واقعیت این است که پس از حوادث 11 سپتامبر، ایالات متحد به هیچ عنوان از موضع برتری برخوردار نشده. بر خلاف اظهارات باراک اوباما، امروز دولت آمریکا بر اساس تخمین مراکز تصمیمگیری سرمایه، که از قضای روزگار اغلبشان آمریکائی نیز هستند در آستانة ورشکستگی کامل قرار گرفته.
مهمترین صنایع خودروسازی ایالات متحد ورشکستهاند؛ علیرغم تبلیغات فراوان، «جنرالموتورز» و «کرایسلر» رسماً با بودجة دولتی اداره میشوند، و تعداد بانکهای بزرگ و کوچکی که پس از حوادث 11 سپتامبر به ورطة ورشکستگی فروافتادهاند از شمار بیرون است. روزی که برجها فرومیریخت نرخ بیکاری در ایالات متحد 4 درصد بود، امروز آمار رسمی آن را فراتر از 9 درصد تخمین میزند و امکان بهبود در وضعیت اشتغال عملاً دور از دسترس مینماید. بهرة پول که برای بسیاری از آمریکائیها منبع تغذیه و زندگی به شمار میآید عملاً به صفر رسیده و با این وجود سرمایهگزاریها دیگر جوابگوی نیازها نیست. نفت، مادة حیاتی در رشد صنایع، بین 80 تا 100 دلار در نوسان است؛ نفتی که آقای کلینتن در روزگار بروبیای واشنگتن آن را روی دریا به بهای هر بشکه 12 دلار، و گاه 9 دلار ابتیاع میکردند! باید از آقای اوباما پرسید این «قدرت» که شما به آن اشاره میکنید کجاست که دیگران آن را نمیبینند؟
امروز مواضع استراتژیک ایالات متحد پیرامون محورهای اصلی در خاورمیانه، آسیای دور، آمریکای لاتین و بسیاری مناطق فروپاشیده. دیگر نه اسرائیل میتواند به عنوان «بزسرگله»، اوباش اسلامگرا را به نام «مبارزه» با صهیونیسم بسیج کرده و خاورمیانه را به آشوب بکشاند، و نه حکومت دستنشاندة ملایان تهران میتواند نقش «رهبر» بحرانسازیها را در چارچوب منافع واشنگتن در منطقه بر عهده گیرد. آمریکای لاتین به سرعت از چنگ ایالات متحد خارج شده به مسیرهائی پای میگذارد که عملاً پیش از حوادث 11 سپتامبر غیرقابل تصور مینمود. مسیرهائی که در آنها مشکل میتوان «اقتدار» فرضی واشنگتن را مشاهده کرد.
از سوی دیگر، روابط استراتژیک با قدرتهای بزرگ جهانی، هند، روسیه و چین در مسیر تضاد با منافع آمریکا و متحدان اروپائیاش متحول میشود. اینکه آمریکا اروپا را رها کرده، به دامان چین و ارتباط با دولت هند فروافتد به هیچ عنوان برای ایالات متحد که نیروی اصلی، فرهنگی و اساسیاش را از اروپای غربی به دست آورده یک عامل «قدرتساز» به شمار نخواهد رفت. ارتباط چین، هند و روسیه با واشنگتن نمیتواند همچون ارتباط آمریکا با فرانسه، انگلستان و آلمان به نفع واشنگتن متحول شود. دولتهای بزرگ آسیائی و روسیه در مفاهیم و ابعادی به مراتب گستردهتر و عمیقتر «مستقلاند». استقلال اینان نه همچون شرکای اروپائی واشنگتن در مفهومی «رسانهای»، «رفقیانه»، و در مسیر مبارزة فرضی با «دشمن واحد»، که در لابیرنتی بسیار پیچیده و پر نشیب و فراز تعریف میشود.
آمریکا که در ارتباط با «متحدان» خود، خصوصاً پس از پایان جنگ دوم و پای گذاشتن به استراتژیهای جهانی، به سادهاندیشی در مورد پدیدة «اتحاد» خو گرفته بود، امروز مشکل میتواند مفاهیم جدید را در ساختار و ساختمان سیاسی و تشکیلاتی خود جاسازی کند. حداقل بگوئیم، چنین تمایل و یا استعدادی را تاکنون از جانب واشنگتن ندیدهایم؛ از آقای اوباما باید پرسید، چگونه میتوان عدم آمادگی واشنگتن جهت رویاروئی با شرایط جدید را «قدرت» تحلیل کرد؟ چنین برخورد ضعیفی از موضع «قدرت» صورت نمیگیرد.
در زمینة ارتباطات داخلی وضع از اینهم خرابتر است. دولت اوباما که با شعار پایان دادن به جنگ عراق و به سرانجام رساندن جنگ افغانستان پای به کاخسفید گذاشت، پس از گذشت نزدیک به سه سال، نه در عراق به موفقیت چندانی دست یافته، و نه افغانستان را به مرحلهای از صلح و همزیستی مسالمتآمیز با همسایگاناش رسانده. امروز در افغانستان گروههای ناشناس و مسلح تحت عنوان «طالبان»، با الهام از منابع بینالمللی متفاوت و «ناشناخته»، دست به خرابکاری، آدمکشی و جنایت میزنند. اگر دیروز در چارچوب ارتباطات جهانی این امکان برای دولت واشنگتن وجود داشت که با تهدیدات سیاسی و استراتژیک طالبان را تحت روابط قانونی به صورت گام به گام از مرحلة وحشیگری خارج کرده، بحران را در آسیای مرکزی تحت کنترل درآورد، امروز دیگر این امکان وجود ندارد. مشکل و معضل افغانستان، همچون نمونة ویتنام میرود تا تبدیل به بحرانی داخلی شود. همانطور که پیشتر نیز بارها گفتهایم، مشکل اصلی ایالات متحد پس از بحران 11 سپتامبر فقط زمانی ملموس خواهد شد که واشنگتن به جبهههای افغانستان، عراق و دیگر درگیریهای نظامی «پشت» کند؛ این روز فرا خواهد رسید، چرا که در تاریخ بشر هرگز جنگ پیروزمندانة «استعماری» نداشتهایم.
پس از پایان اجتنابناپذیر درگیریهاست که بیکاری، تورم، بحران اجتماعی و ... همگی در طرفهالعینی خود را در درون مرزهای ایالات متحد به نمایش خواهد گذارد. با این تفاوت که دیگر همچون دوران ویتنام سپر حامی «جنگ سرد» و «پشت جبههای» نیز در کار نخواهد بود؛ همه جا جبهه میشود، و همه جا «شکست».
خلاصه بگوئیم، امروز مشکل میتوان به سخنان باراک حسین اوباما «دل» بست؛ این سخنان بیشتر جهت مصرفکنندگان اصلیشان، یعنی تودههای از «همه جا بیخبر» تهیه شده، تودههائی که میباید روزی از روزها «شکست» ایالات متحد را در دهان مزمزه کنند. ولی این سئوال هنوز باقی میماند، مسبب اصلی این «شکست» کیست؟ تبلیغات سیاسی در ایالات متحد بر این اصل تکیه کرده که صورت مسئله را هر چه بیشتر میباید «ساده و سادهتر» نمود. در همین چارچوب، و بر اساس این تبلیغات مشتی تروریست اسلامگرا از آنسوی دنیا به نیویورک رفته، پای به منطقة امنیتی مانهاتان گذاشتند و با عملیاتی که از حد تصور نیز فراتر میرود، به سیستم عصبی سرمایهداری ایالات متحد حملهور شدهاند! ولی این یک سادهانگاری کودکانه بیش نیست.
نه تروریستهای اسلامگرا از چنان سازماندهی و قدرت عملیاتیای برخوردار بودند که مأموریتی در این مقیاس را اجرائی کنند، و نه ورود به سیستم امنیت «هوائی» مانهاتان کار هر «بزی» است. این عملیات هر آنچه بود، و هر آنچه عنوان شد که بوده، یک مسئله در آن مستتر است: آمریکا، دیگر آمریکای دوران «جنگسرد» نیست. و همین نکتة «پیشپاافتاده» که هیئت حاکمة آمریکا حاضر به قبول آن نمیشود، زمینة تمامی جنگافروزیها، سخنوریهای پوچ و بیمعنا، تخاصمها، تهاجمها و ... از جانب واشنگتن شده. باراک اوباما در ادامة سخنرانیاش میگوید:
«خدا پناه و قوت ماست»
همان منبع!
ولی ایشان فراموش کردهاند که برتری آمریکا در دوران جنگ سرد، بیش از آنچه مدیون «خدا» باشد، وامدار ندانمکاری و سیهکاری بلشویکها بوده. وامدار اجماعی بوده که سرمایهداری جهانی توانست پیرامون «نبرد با کمونیسم» در اطراف خود ایجاد کند. نبرد بر علیه استبداد دولتی؛ مبارزه برای به ارزش گذاشتن آزادی عمل انسانها؛ ستیزه با تمامیتخواهی بلشویسم و به ارزش گذاردن «رفاه» مادی دنیای سرمایهداری در مصاف با فقر و فروهشتگی استبداد؛ و ... و اینها بود دلیل تبدیل شدن واشنگتن به قلب تحولات «آزادیخواهانة» جهان؛ نه «خداوند!»
امروز خداوند نمیتواند برای آمریکا آنچه را که بلشویسم فراهم آورده بود مهیا کند. امروز چرخة تبلیغات رسانهای نظام سرمایهداری، که دیگر به تصمیمات واشنگتن نیز محدود نمیماند، نمیتواند از مشتی ملا و آخوند دستنشانده، در این دیار و آن دیار لنین و خروشچف و استالین بسازد. نشاندن ملاعمر و علی خامنهای بجای مارکس و انگلس یک لودگی تاریخستیز است. هر چه زودتر دست از مسخرگی برداشته و نوکرانتان را به سرطویله فراخوانید، و به این ترتیب واقعیات کنونی جهان را بپذیرید.
چرا که 11 سپتامبر پیامی انسانی نیز در خود دارد؛ پیامی که تمامی حوادث کلیدی و سرنوشتساز طی تاریخ بشر در خود مستتر داشته، و آن اینکه سرنوشت انسانها در تمامی این کرة ارض به یکدیگر وابسته بوده و وابسته خواهد ماند. با تکیه بر سیهکاریها، تبهکاریها، بیتوجهی به سرنوشت انسانها، و ... نمیتوان در برجهای عاج، بیخیال و سبکبال نشست و نظارهگر جهان شد. تجربة 11 سپتامبر نشان داد، برجهای عاجی که با به زیر پای گذاشتن حقوق انسانها به آسمان میرود، همچون برجهای دوقلو، پوشالیتر از آن است که «معمارانشان» تصور کردهاند.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر