۶/۲۸/۱۳۸۹

مأبون و مبارز!


مطلب امروز را به دو موضوع متفاوت اختصاص می‌دهیم. نخست از مصاحبة تلویزیونی خانم کلینتن سخن خواهیم گفت، و در ادامه به بررسی نامة شیخ مهدی کروبی به هاشمی بهرمانی می‌پردازیم. پس ابتدا نگاهی داشته باشیم به سخنان هیلاری کلینتن در مصاحبة اخیر مطبوعاتی‌اش.

امروز، 19 سپتامبر 2010، هیلاری کلینتن، وزیر امورخارجة دولت اوباما در مصاحبه‌ای با شبکة نیمه‌رسمی «ای. بی. سی» به زبان بی‌زبانی اظهار امیدواری می‌کند که حکومت ایران پای در مسیر «قانونگرائی» و «مشروعیت» بگذارد:

«من تنها مى‌توانم اميدوار باشم كه از سوى رهبران مذهبى و مدنى با مسئوليت ايران برخى تلاش‌ها صورت گيرد تا حكومت را در اختيار گيرند.»

منبع: رادیوفردا، 19 سپتامبر 2010

البته این اظهارات در قفای خود مسائلی پنهان داشته که اگر مورد کنکاش قرار نگیرد، کنه مطلب از نظر مخاطب به دور خواهد ماند. چرا که این نوع «سخنوری» در مورد یک فاشیسم خونریز و دست‌نشانده کمی مضحک می‌نماید. بیش از سه دهه است که این حکومت خون ملت ایران را در شیشه کرده؛ برخورد خانم کلینتن با این پدیده اگر نشان توهین به ایرانیان تلقی نشود، مسلماً بازتابی است از تأئید ضمنی دولت اوباما از نظریة حکومت اسلامی در ایران. اینکه خانم کلینتن پس از سه دهه جنایت و خونریزی مشتی اوباش در کشور ایران، اینک از ظهور «رهبران» مذهبی و مدنی از درون همین تشکیلات سخن به میان آورند، و قبول «مسئولیت» از جانب هم اینان را می‌طلب‌اند، فقط نشان از این امر غیرقابل قبول دارد که حاکمیت ایالات متحد در دستگاه حکومت اسلامی و شبکة جنایتکاران حوزه و بازار چنین «رهبرانی» را رویت کرده و دل در گروی قدرت‌گیری‌شان هم نهاده!

باید گفت، «زهی خیال باطل!» نه تنها در قلب این دستگاه نوکرپرور هیچ فرد با مسئولیتی نمی‌توان یافت، که در حکومت اسلامی از روز نخست بی‌مسئولیتی، شقاوت و خودفروختگی از اصول اصلی و پایه‌ای در امر «عضوگیری» بوده. دیربازی است‌ که دیگر آنان که یک جو حیثیت و انسانیت برای خود قائل بودند از این دستگاه دل بریده، به کنج عزلت خزیده یا آوارة‌ کشورهای بیگانه‌اند.

مقامات ایالات متحد با چنین بیانات مردمفریبانه‌ای، قاطری را مانند که هم از آخور میل می‌کند و هم چشم امید به توبره بسته؛ هم از قبل حاکمیت فاشیسم اسلامی بر ملت ایران دلارها را دسته‌ دسته در بانک‌ها می‌خواباند، ‌ و هم با ابراز نگرانی برای ملت ایران چشم امیدش به تحولات نوین است و به خیال خود «آینده» را می‌پاید:‌

«من می‌دانم که مردم در داخل ایران نگران هستند.»

با این جملة جادوئی خانم کلینتن به ایرانی حالی می‌کند که از «نگرانی‌‌های» ملت ایران آگاه است! ولی ما مطمئن نیستیم که ایشان اگر با «نگرانی» ما ملت آشنا هستند، «نگران» وضعیت ملت ایران هم باشند! راستش را بخواهید چنین انتظاری هم نداریم، اما «نگرانی» ما ملت بیش از آنچه بازتابی از عملکرد وحشیانة یک دولت پوشالی و یک رژیم کودتائی و ضدانسانی باشد، انعکاسی است از حمایت‌های فرامرزی که چنین دستگاه وحشت‌آفرینی از طریق به چپاول دادن ثروت‌های ملی می‌تواند در سطوح مختلف جهانی برای خود کسب کند. خلاصه بگوئیم، سرکار خانم کلینتن! احمدی‌نژاد، خامنه‌ای، خاتمی و کروبی و موسوی و سپاه جان‌فدای «پاسداران‌شان» بدون حمایت محافل فرامرزی یک ساعت هم در برابر قهر ملت ایران قادر به مقاومت نیستند؛ حامیان واقعی این دستگاه انسان‌ستیز و ضدبشری شما و همکاران و همتایان‌تان هستید که بلندگوی اراذل و اوباش حکومت اسلامی شده‌اید:

«حاميان انقلاب در ابتدا اعلام كردند كه اين (انقلاب) يك جمهورى خواهد بود؛ جمهورى اسلامى خواهد بود، ولى جمهورى است.»


بله،‌ «دلنشین شد سخنم، تا تو قبولش کردی.» به نظر می‌آید که خانم کلینتن گوش شنوای خوبی برای هیاهو و عربدة اوباش و لات‌ولوت‌ دارند! ایشان استدلالات «صدمن‌یک‌قاز» بنیانگزاران حکومت اسلامی را، همچنانکه امروز در مصاحبه‌شان می‌بینیم به عیان نشان می‌دهند، و توجیهات این حضرات را به گوش جان شنیده‌اند و «اجابت» فرموده‌اند! حال این سئوال مطرح می‌شود که چرا این فرد «دانا» و فهمیده، به ندای فرزندان راستین این مرز و بوم، شاپور بختیارها و مصطفی رحیمی‌ها و صدها نمونة گمنام‌تر بی‌توجهی می‌کند؟ چرا ندای اینان را که از نخستین روزهای این «غائله»، ‌ صریحاً حکومت آخوند و دین و تقدسات را با «جمهور» در تضاد دیدند، و با تکیه بر استدلالات منطقی، تاریخی و فلسفی، هم‌میهنان‌شان را از اوج‌گیری استبداد نعلین با خبر کردند و از جهانیان برای رویاروئی با فاشیسم مذهبی در ایران همیاری خواستند، بی‌جواب گذاشته‌اند؟ البته جای تعجب ندارد! ولی جالب اینجاست که هنوز هم ندای «آخوند» و «دین‌خو» و اسلام فروش به گوش‌های «کاخ‌سفید» بسیار دلنشین‌تر است، تا فریاد طرفداران دمکراسی سیاسی، لائیسیته و انسان‌محوری در ایران!

در همینجا به خانم کلینتن گوشزد می‌کنیم که شرایط جهانی تغییراتی پایه‌ای کرده. و به دلیل همین تغییرات است که اگر بیماری «ناشنوائی» ایالات متحد، در گذشته به صورت «مصلحتی» دنبال ‌شد، اینک می‌رود که به تدریج به «ناشنوائی اجباری» تبدیل شود. اگر در تاریخ معاصر ایران، از نخستین دقایق حاکمیت کودتای ننگین 22 بهمن 57، کودتائی که کاخ‌سفید و حلقة «کارتر ـ برژینسکی» طراحان اصلی آن بودند، شاهد ناشنوائی «مصلحتی» کاخ‌سفید بودیم، و دیدیم که ایالات متحد با چه وقاحتی یک فاشیسم را گام به گام بر ملت ایران تحمیل ‌کرد، و به خیال خود سرنوشت یک ملت را رقم ‌زد، امروز شرایط تفاوت پایه‌ای کرده. و همانطور که گفتیم در این مقطع این نوع «مرض» دیگر تبدیل به یک بیماری «اجباری»، مزمن و پایدار شده. به عبارت ساده‌تر، طی سه دهة گذشته، ایالات متحد آنقدر در راه اسلام و آخوند و تقدسات و نجاسات مذهبی و اعتقادات و باورهای عوام‌الناس و خلق‌الله و جن‌گیری و دعانویسی «سرمایه‌گزاری» کرده، که اینک دیگر بازگشت از این مسیر ضدانسانی برای‌اش امکانپذیر نیست. به همین دلیل است که پس از گذشت سه دهه تجربة «حکومت اسلامی» در ایران، خانم وزیر امور خارجه هنوز چشم‌شان به «در» خیره مانده تا همان‌ها که سه دهة پیش «جمهور» را در این مملکت «اسلامی» و مقدس، به همراه مداحی و روضه‌خوانی و زوزه‌کشی می‌خواستند، امروز هم کار کاخ‌سفید را در منطقه «راه‌» بیاندازند!

باید از صمیم قلب به ایشان تسلیت گفت. ایالات متحد که همین چند روز پیش در حکومت دست‌نشاندة سازمان ناتو در آنکارا یک «رفراندوم» به راه انداخت و ملت نگونبخت ترکیه را به انتخاب بین «بد» و «بدتر» واداشت، بهتر است بداند که روند حرکت افکار عمومی در منطقه، خصوصاً در کشور ایران جز آن است که آمریکا می‌خواهد یا می‌پندارد‌. ملت ایران راه خروج از سیطرة این حکومت «تقدس‌فروش» را بخوبی دریافته، و اگر هنوز تغییرات پایه‌ای در سطح جامعه به منصة ظهور نرسیده، فقط و فقط به این دلیل است که قدرت‌های بزرگ در پس پرده دست از حمایت از صحنه‌گردانان «دین‌فروشی» در ایران برنمی‌دارند.

خلاصه می‌کنیم، کار «حکومت اسلامی»، تا آنجا که به ملت ایران مربوط می‌شود تمام است! چه به صورت «قانونی» و چه به صورت لات‌بازی‌های مقام‌معظم و احمدی‌نژادها! هیچ تفاوتی نخواهد داشت. واقعاً می‌باید از تمامی «شخصیت‌های» جهانی پرسید: به نظر شما بین دوران میرحسین موسوی،‌ سردار سازندگی و احمدی‌نژاد چه تفاوتی وجود دارد؟ هر که چنین تفاوتی را به عیان ببینید و در بوق‌وکرنا بگذارد، در زمرة همان‌هائی خواهد بود که در خیزش دمکراتیک ملت ایران به زباله‌دان هدایت می‌شوند. ملت ایران این حکومت را در کنار تمامی آنچه طی 80 سال گذشته، به دستور لندن و پاریس و واشنگتن بر این سرزمین تحمیل شده، اجنبی‌پرست، ضد ایرانی و ضد دمکراسی می‌داند و دولت ایالات متحد، امروز بجای بوسیدن نعلین آخوند و مجیزگوئی از «شخصیت‌های» به اصطلاح «مدنی و مسئول» بهتر است تکلیف‌اش را با موضع‌گیری‌های «اسلام‌پرستانة» کاخ‌سفید در ایران بیش از این‌ها روشن کند. فردا خیلی دیر خواهد بود.

در سخنوری‌های خانم کلینتن مطالب بسیار زیادی جهت بحث و گفتگو وجود دارد، ولی به طور خلاصه و بسیار فشرده بگوئیم، ایالات متحد اگر فکر کرده با نگاه‌داشتن هزاران تفنگ‌چی در افغانستان و عراق، و تغذیة آنان از طریق قاچاق تریاک و یا چپاول معادن زیرزمینی عراق قادر خواهد شد جایگاه واشنگتن را به عنوان تصمیم‌گیرنده در منطقه تثبیت کند، سخت در اشتباه است. این صورت‌بندی حتی با همکاری صمیمانة «مافیای روس» و مائوئیسم آدمخوار پکن، در میانمدت هم غیرقابل تحقق می‌نماید. سرنوشت ملت ایران و دیگر ملل منطقه دستیابی به حکومت‌های انسان‌محور، دمکراتیک و لائیک است. اگر این دنبالة منطقی تاریخی را قبول نمی‌کنید، به حکم همان تاریخ از منطقه حذف خواهید شد.

پس در دنبالة مطلب نگاهی داشته باشیم به لاف‌وگزاف‌های یکی از همین «حذف شدگان» از تاریخ منطقه. «حذف شده‌ای» که از طریق «نامه‌نگاری» به برادران دینی قصد تلطیف «حکومت اسلامی» و مشروع نمایاندن این مجموعة سراسر سرکوب و جنایت را دارد. بپردازیم به نامة شیخ مهدی کروبی، «یارامام» و یکی از چپاولگران سرشناس «بیت‌المال» متعلق به همان مسلمینی که برای‌شان کم سنگ به سینه نمی‌زند. شیخ کروبی در نامة «فدایت‌شوم» که به هاشمی‌بهرمانی قلمی کرده می‌گوید:

«در زمانی که علیه رژیم شاهنشاهی مبارزه می‌کردیم به زندان محکوم و شکنجه می‌شدیم به جوانان مبارز و ملت ایران که در آرزوی آزادی سیاسی و اجتماعی به سر می‌بردند وعدة حکومت اسلامی مبنی بر موازین عدالت، آزادی‌های مشروع و ارزش‌های متعالی اسلام را می‌دادیم.»


باید پرسید این آقایان اصولاً کی و در چه مقطعی «مبارزه» فرموده‌اند؟ مبارزة سیاسی معنا و مفهوم ویژه‌ای دارد، و نخستین سنگ‌بنای هر «مبارزه‌» تحکیم پایه‌های ایدئولوژیک نظریة متبوع سیاسی است. زمانیکه حکومت آریامهر مسجد پشت مسجد می‌ساخت، و منبر پشت منبر در اختیار همین «آقایان» قرار می‌داد، و حتی امثال «دکتر» شریعتی، بهشتی و خاتمی و ... را با بورس دولتی و به خرج ملت ایران به فرنگستان می‌فرستاد، مقصود آقای کروبی اصولاً از مبارزات چیست؟ این برداشت سراپا «خلط» را که پس از کودتای 22 بهمن 57، بر پایة تبلیغات محافل غرب عمومیت یافته می‌باید از پایه و اساس دیگرگون کنیم، چرا که واقعیت جز این بود. طی دوران پهلوی‌ها، تبلیغات «اسلامی‌» به هیچ عنوان در چارچوب رژیم حاکم افراد را مستوجب تحمل «زندان و شکنجه» نمی‌دانست؛ پهلوی خود از جمله گوسپندان گلة اسلام‌پناهی بود.

می‌بینیم که قضیة مبارزة پهلوی‌ها با «اسلام» که خود از آن داستان‌های خنده‌دار و «کلان‌فکاهی» است، چگونه پس از بلوا و غائلة خمینی دجال، به خورد خلق‌الله داده شده. پس از سال‌ها تبلیغات و هیاهوی توخالی، آنقدر این عمل «بلع» و «هضم» طبیعی می‌نماید که حتی شیخ بدنام و مفتضح و چپاولگری همچون مهدی کروبی، پس از آنهمه بده‌بستان‌های محفلی و هم‌کاسه‌گی با امثال جزایری دزد و راهزن، امروز مدعی تحمل غل‌وزنجیر ساواک آریامهری است!

خلاصه بگوئیم، قضیه از پایه و اساس خراب است؛ «صورت مسئله» گرفتاری دارد. بله، اگر ساواک و ارتش شاهنشاهی مشتی آخوند را با نان و گوشت دربار در حوزه‌های قم و مشهد پروار می‌کردند و برای‌شان منبر و مسجد می‌ساختند دلیل داشت. جامعة پهلوی‌ها که بر پایة یک فاشیسم توخالی و پوچ و در مسیر وابستگی به ابرقدرت سرمایه‌داری طی طریق می‌نمود، این عمامه‌ها را جهت پر کردن خلاء سیاسی‌ای لازم داشت که خود در این مسیر به دست خود ایجاد کرده بود. مسیری که در آن اجزاء جامعة «بی‌ارتباط» فقط و فقط می‌بایست از طریق «ساواک» به یکدیگر مرتبط می‌شدند، و از قضای روزگار «عمامه‌ها» در راستای همین روند حکومتی بودند. پهلوی بر این دیوارة مخدوش و مخروبه تکیه کرده بود که «آخوند»، و آخوندبازی و تقدس‌گستری نظام‌اش را از گزند کمونیست‌های طرفدار شوروی «نجات» خواهد داد. ولی در این مسیر کار بجائی رسید که جمع آخوندها که با نان و گوشت استعمار بزرگ شده بودند، و بالای منبر همه روزه مجیز اعلیحضرت را هم می‌گفتند، نهایت امر به این صرافت افتادند که با حمایت لندن می‌توان تاج را از سر محمدرضا پهلوی برداشته بر سر خودشان بگذارند! اینجا بود که بعضی‌ها به فکر فحاشی به دربار هم افتادند.

حال باید از آتش‌بیاران این معرکه پرسید، نام این عمل «مبارزه» است؟ این مبارزه است که با کمک و همیاری ساواک مزخرفاتی از قماش «فاطمه، فاطمه است» به چاپ برسانیم و در میلیون‌ها نسخه توزیع کنیم؟ این مبارزه است که همخوابگی پیامبر گرامی با کودک هفت ساله را «تذهیب» کنیم و چگونگی «روابط» حضرت‌شان را قلمی نمائیم؟ شما که امروز مدعی مبارزه شده‌اید بهتر است روشن کنید کدام پایگاه ایدئولوژیک و نظری و فلسفی قابل اعتنا را پایه‌ریزی کرده‌اید؟ کدام نوآوری هنری، ادبی و فرهنگی را در فضای ادب و هنر انسانیت امروز به ارمغان آورده‌اید، کدام موضع‌گیری مترقی انسانی در این هیاهو مطرح شده، که به خود اجازه می‌دهید بر جفنگیات و لات‌بازی‌های مشتی قمه‌کش بازار تهران نام «مبارزه» بگذارید؟ مبارزه چگونه و با چه و با که؟ مبارزه با هر آنچه نوآوری، تمدن و انسان‌محوری است؟

شیخ مأبون! این را مبارزه نمی‌گویند، این سفری است به اسفل‌سافلین جامعه. سفری به جهنمی که تو و امثال تو در عمق قرون وسطی به صخرة باورهای‌اش زنجیر شده‌اید، و بیمارگونه طلب مغفرت دارید! دهان کثیف‌ات را به نام ملت ایران باز نکن! آنقدر رادیوهای اجنبی فوت در آستین شما کرده‌اند که پس از سه دهه آدمکشی و چپاول با تکیه بر دلار کلینتن‌ها و اوباماها و بوش‌ها همای «آزادیخواهی» و «دمکراسی‌طلبی» را نیز بر شانه‌هایت نشانده‌ای؟ ولی جالب‌اینجاست که شیخ کروبی مأبون حتی قادر نیست ادبیات دمکراسی و حکومت انسانی را درک کند،‌ مزخرفاتی که تحت عنوان «نامه‌» به بهرمانی می‌فرستد با همان واژگان انسان‌ستیز مرده‌خوری و حوزه‌نشینی اشباع شده:

«حضرتعالی و سایر خطبا و سخنرانان و رهبران سیاسی جامعه، شیوة حکومتی موعود را نظامی مبتنی بر عهدنامة مالک اشتر عنوان می‌کردیم که حضرت علی (ع) اجرای آن را از فردی غیرمعصوم خواسته است»


می‌بینیم که در هزارة سوم میلادی باز هم حضرت علی، مالک اشتر، معصوم و غیرمعصوم، و احتمالاً خلخال آن زن یهودی و دیگر حکایات و قصه‌پردازی‌های صحرای عربستان قرار است راهنما و چراغ‌راه ملتی در مسیر موجودیت‌اش شود! خجالت نمی‌کشید؟! این مالک‌اشتر که شاید اصلاً‌ از پایه و اساس قصه‌ای بیش نبوده، و همچون بسیاری قصص ساخته و پرداختة ذهن و توهمات و باورهای خلق‌الله است، اصولاً کیست که می‌باید راه و روش‌اش چراغ ‌راه ملتی شود که شما رجاله‌ها ادعای رهبری‌اش را دارید؟ این آقای «مالک اشتر» اگر هم وجود خارجی داشته، چه بوده و چه کرده، که امروز پس از گذشت هزار و 400 سال قصه‌اش را در هر میعاد به خورد ما ملت می‌دهید، آنهم در نامة «سیاسی‌» به قلم یکی از «رهبران» مخالفان دولت؟! ما ملت نه این دولت را می‌خواهیم و نه این «مخالفان» دروغین را. اگر بیگانگان می‌پندارندکه امثال این «مخالفان» می‌توانند زیرجلکی و با تکیه بر ادبیات «خررنگ‌کن» شیعی‌مسلک بار دیگر غل و زنجیر باورهای قرون‌وسطائی را بر دست‌وپای ما ملت بنهند سخت در اشتباه‌اند. در افکار و عقاید امروز ایرانی آخوند دیگر محلی برای «نفوذ» ندارد. ما ایرانیان بیمار نزاری را مانیم که هر چند در بستر بیماری فروافتاده، بدن‌اش جهت دفع ویروس آخوند و اسلام‌سیاسی پادزهر مناسب را به اندازة کافی تولید نموده! خانم کلینتن، برای حفظ منافع کلان امپراتوری مایکروسافت و آی‌بی‌ام و نفتخواران و اسلحه‌فروش‌ها بهتر است خودشان را به «گزک» دیگری جز آخوند مزین و مجهز فرمایند.

ولی مسئله فقط به اجنبی و بدخواهی‌های استعمار محدود نمی‌ماند. آنان که در برابر این دگردیسی نمایشی و استعماری لب فروبسته و نشسته‌اند، و امروز پس از سه دهه کثافتکاری با سکوت خود، با همکاری‌های خود، با سخن گفتن و نگفتن‌های خود شرایطی به وجود می‌آورند که یک شیخ خیانت‌کار و بی‌آبرو اینچنین «مبارزات» فرضی‌اش را در نامه‌نگاری به رخ ملت ایران بکشد، فردا در برابر تاریخ این سرزمین چه جوابی دارند؟ اگر قرار باشد در هر «میعادی» که استعمار عمله‌اش را «غیر» می‌‌کند، و نام این دگردیسی استعماری را «مبارزه» می‌گذارد، قلم‌ها و زبان‌ها در خدمت‌اش قرار گیرد، میدان مبارزه برای دمکراسی سیاسی، انسان‌محوری، آزادی مطبوعات و قلم و فیلم و سینما و تئاتر از زنجیر مقدسات قرون وسطائی در کدامین میعاد می‌باید تأمین شود؟ اگر «مبارزه» این است که امثال کروبی و موسوی می‌گویند، چه بهتر که برای همیشه با «مبارزه» وداع کنیم.




هیچ نظری موجود نیست: