خطبههای نماز فرمایشی جمعه، 28 خردادماه 1389، که به امامت آخوند جنتی، دبیر شورای نگهبان در چمن دانشگاه سابق تهران برگزار شد بار دیگر «خطوط سیاسی» فعال را در حکومت جمکران به منصة ظهور رساند. همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم، خطوط فعال سیاسی کشور به دلیل سوءاستفادة وحشیانهای که لاتولوتهای «خط امام»، یعنی همانها که بعداً تبدیل به جماعت اصلاحطلب و «جنبشسبز» شدند، از زن به عنوان ابزار قدرتنمائی خیابانی به عمل آوردند، هنوز که هنوز است بر روزمرة زنان کشور «سنگینی» میکند! و در شرایط فعلی نمیتوان تصور کرد که در قلب تحجری که به دلیل حاکمیت 80 سالة فاشیسم کوردل و استعماری بر ایران ایجاد شده، به آسانی بتوان از این جو هولناک ضد بشری و زنستیز فاصله گرفت. جنتی، که یکی از آخوندهای آدمکش و سفیه حکومت است، امروز در مقام «امام» جماعت، رسماً زنان کشور را به باد تهدید گرفت و دولت احمدینژاد را نیز به دلیل عدم حمایت از آنچه وی «قانون خدا» نامید مورد انتقاد قرار داد!
البته لایة دوم این به اصطلاح «نماز»، به بررسی نعمات فرضی محاصرة اقتصادی ملت ایران توسط اربابان آقای جنتی در سازمان سیا و «ام. آی. 6» اختصاص یافته بود. ولی در کمال تأسف این دو لایه یعنی حجاب اجباری و محاصرة اقتصادی در عمل یک «لایة واحد» و منسجم است که بنیانگزاران واقعی آن باند آقای میرحسین موسوی و «خطامامیهای» لعنتی بودند و همانطور که شاهدیم هنوز این «خط نکبت» وبال گردن ملت ایران است.
در مورد مسئلة حجاب «اجباری» بارها و بارها سخن گفتهایم، این نماد بردگی و تحجر به هر ترتیب و در هر نوع «سخنوری» میباید در تمامیتاش مردود شناخته شود، حامیان حجاب به هیچ عنوان قابل توجیه نیستند. هیچگونه توجیهی بر حجاب اجباری در ایران قابل قبول نیست؛ چه دینی، چه اخلاقی و چه اجتماعی! ولی از منظر سیاست جاری در کشور، حجاب اجباری از دو زاویه میتواند مورد بررسی قرار گیرد؛ زاویة اول همان ایجاد یک جامعة متحدالشکل و یونیفورمپوش است، و زاویة دوم بر پایة محوریت تمایلاتی است فرضاً شهوانی و فقط متعلق به مردان! پر واضح است که در زاویة نخست مسئلة اصلی تحکیم پایههای فاشیسم و حکومت استبدادی، و در زاویة دوم، الهامات جنسی مرد در برابر زن معیار قرار گرفته. مرد به عنوان حاکم و مالک، و زن به عنوان «زمین قابل تملک»! البته در زاویة دوم، همان تحجر تاریخی را میبینیم که ریشههای واقعیاش در نگرش فئودال به روابط اجتماعی نهفته، هر چند مبلغین این به اصطلاح «نگرش» سعی داشته باشند آن را در بسته بندی «آیات الهی»، دستورات خداوندی و جامعة به اصطلاح «انسانی ـ اسلامی» برای فروش عرضه کنند. خلاصة کلام، زاویة نخست صرفاً «سیاسی ـ اقتصادی» است، حال آنکه زاویة دوم واپسگرایانه و هر چند منفعتطلبانه، در چارچوب نیاز بنیادهای پوسیده و متحجر قرار گرفته.
در مطالب این وبلاگ بارها و بارها اتحاد شوم و نفرتانگیز راستافراطی و چپنمایان را در تاریخ تحولات سیاسی کشور ایران محکوم کردهایم، و با استناد به رخدادها نشان دادهایم که این اتحاد نهایت امر به حاکمیت فاشیسم در جامعة ایران منتهی شده. به طور مثال از جریانات چپگرا که طی هیاهوی خمینی از وی حمایت به عمل آوردند به شدت انتقاد کردیم و این پرسش را مطرح نمودیم که یک جریان مدعی ماتریالیسم به چه دلیل از پیروان خود میخواهد که از دستورات یک آخوند پیروی کنند؟ این مسئلهای است که خوشبختانه پس از گذشت سه دهه، و در جریان قتلعامها و کشتارهائی که چپگرایان به دلیل پیروی از همین «اتحاد» استعماری متحمل شدند، در قلب برخی محافل و جریانات چپگرای ایران امروز مطرح شده و امید است که بر این افتضاح «کارورزانه» و سیاستبازانه هر چه زودتر در معادلات سیاسی کشور نقطة پایان گذاشته شود. خلاصة کلام، «چپ» نیازمند گفتمان و سازوکاری از آن خود است، جستجوی پیروزی «فرضی»، آنهم با پیروی از هیاهوی ملا و آخوند و ملینما، چپ را فقط به گوشة سلول زندان رهنمون خواهد شد.
ولی آنچه امروز به صورت حجاب اجباری در سطح جامعه بروز کرده در عمل نمادی است برخاسته از همین اتحاد شوم و ضد ایرانی. بیجهت نبود که سالها پیش از فروپاشی حکومت پهلوی دوم، کنفدراسیون دانشجویان «ایرانینما» در ایالات متحد در جزواتاش صریحاً به ارتباط چادرسیاه با لباسهای اجباری که مائوتسهتونگ در انقلاب چین معمول کرده بود اشاره داشت. این جزوات با مقایسة این دو پوشش تحمیلی که در واقع بر نظریة «سربازخانهای» کردن جامعه تکیه دارد، چپها را به راست، و آبها را به آسیاب آخوندها منحرف مینمودند. کنفدراسیون که با تکیه بر عملیات قهرمانانة «شخصیتهائی» از قماش صادق قطبزاده، ابراهیم یزدی و دیگر اوباش و نوکران آمریکا مغز جوانان کشور را در دانشگاههای ایالات متحد با این جفنگیات «پوک» میکرد، نهایت امر پای در مسیر همان اتحاد شومی گذاشت که بالاتر از آن تحت عنوان «اتحاد» راستافراطی و چپنمایان نام بردیم.
چادرسیاه، حجاب، روسری و ... هر آنچه نامش میتواند باشد، نهایت امر فقط یک تحمیل اجتماعی است. حکومت اسلامی در چارچوب تبلیغاتی که به راه انداخته از برخی قشرها مصراً و به صورتی ملتمسانه تقاضا میکند تا در ظاهر«متفاوت» باشند، و به این حکومت فرصت دهند تا بر پایة این «تفاوتها» موجودیت خود را توجیه کند. این تفاوت فقط بر پایة جنسیت متکی نخواهد بود. مسئله صرفاً سرکوب زن در جامعه نیست، «تحمیل» پوشش یک پدیدة کاملاً فاشیستی و فراگیر است. این حکومت از روز نخست بر پایة «تفاوتها» و «تقابلها» شکل گرفت، پابرهنهها در برابر مستکبران، مستضعفین در تضاد با طاغوتیها، انقلابیها در نبرد با منافقها، امامیها در برابر چپها، و ... و این فهرست کلان است و مفصل! به صراحت میبینیم چگونه با انحراف نظریة «تضاد» در نگرش ماتریالیست، حکومت اسلامی به این «تضاد فلسفی» هزاران لایة موهوم، مجازی و احمقانه افزود، و به این ترتیب از «آشبیماشی» که چپ پخته بود و خود در خوراکاش درمانده بود، طی سه دهه یک فاشیسم سرکوبگر و ضدانسانی بر ملت ایران تحمیل کرد. این همان تجربه است که در آلمان نازی و ایتالیای موسولینی ملتها از سر گذراندند.
با این وجود تجربة تاریخی فاشیسم نشان داده که دامن زدن به «تفاوتها» در جامعه و بهرهبرداری از بحران، منبع اصلی تغذیة فاشیسم است. به طور مثال، در دورة آدولف هیتلر در آلمان نازی نیز یهودیان مجبور بودند یک ستارة داوود زردرنگ بر سینة لباسهایشان بدوزند! ولی تحمیل این «تفاوت» بر یهودیان آلمان به هیچ عنوان به جامعة یهودی محدود نمیماند، غیریهودیان نیز، هنگام رویاروئی با ستارة زردرنگ، ناخواسته و ندانسته به دام بحرانسازی حزب «سوسیالناسیونالیست» اسیر میشدند! یهودی و غیریهودی، هر دو به یکسان هر چند به دو صورت متفاوت «شکار» بحرانسازیهای اجتماعی بودند!
ایجاد شکاف در جامعه، از طریق تبدیل برخی قشرها به «شکار» و «قربانی» قشرهای دیگر، و نهایت امر ایجاد بحران و تقابل و گسترش خشونت در جامعه، اهداف واقعیای است که در پشت این صحنهگردانیها پنهان مانده. حال باید پرسید «برچسب» زدن بر شهروندان یک کشور چه تبعاتی میتواند داشته باشد.
همانطور که گفتیم نخستین هدف از الصاق برچسب ایجاد «بحران» و تقابل کاذب در جامعه است. چرا که «بحران» به رژیمهای سیاسی دستنشانده امکان میدهد که اهرمهای سرکوب را محکمتر و قاطعانهتر بر فرق مردمان بکوبند، و در همین راستا میبینیم که بدون بحران «سازوکار» بسیاری از این رژیمها مختل خواهد شد. این رژیمها مرتباً در جستجوی بسترهای جدید جهت دامن زدن به بحران هستند. اگر آخوند جماعت مسئلة «حجاب» را بسیار میپسندد، کارش ارتباطی با خدا و پیغمبر و قرآن و کذا ندارد، در چارچوب یک جامعة عقبافتاده و متحجر، و در قلب یک فقرفرهنگی مزمن این پیشداوری حاکم شده که زن بودن «جرم» است، و زن حق مالکیت بر پیکر خود، الهامات و نیازها و خواستهای خود را ندارد. بر اساس این پیشداوری آنچه به زن مربوط است منوط میشود به تصمیم «غیر»، و این «غیر» نخست پدر و برادر است، و بعدها به شوهر، فرزند ذکور و ... قابل امتداد خواهد بود. اینجاست که اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن از یک واپسماندگی اجتماعی در ایران استفاده کرده، مرکز بحرانسازی مطلوب خود را با تکیه بر «حجاب» و حریم خصوصی افراد در قلب حکومت دستنشاندة خود جاسازی کردهاند. بیدلیل نیست که تمامی جریانات «مخالفنما» با این حکومت دستنشانده، جریاناتی که پای در مراکز تصمیمگیری غرب دارند، به اندازة همین حکومت اسلامدوست، خداباور، دینخو و متدین هستند! خلاصة کلام اسلام چماقی است که غرب جهت چپاول ما ملت به آن نیاز دارد و به این زودیها آنرا از دست نخواهد داد.
ولی گفتیم که حربة «جنگ با بدحجاب» در این میان تنها حربه نیست؛ «تحریم اقتصادی» نیز در کنار «حجاب» ابزاری شده جهت ایجاد بحران در داخل مرزهای ایران و در کمال تأسف میبینیم که تمامی قدرتهای جهانی در چارچوب منافع مالی و اقتصادی خود، حتی زمانیکه همچون روسیه این بحرانسازی در تضاد با منافع استراتژیکشان قرار میگیرد، گام به گام از حربة بحرانسازی بر محور «تحریمهای اقتصادی» در ایران حمایت میکنند. تأئید دولت روسیه از مفاد «قطعنامة» اخیر بر علیه ملت ایران شاهدی است روشن و صریح بر این مدعا.
پیشتر گفته بودیم که در چارچوب حمایت از ایجاد یک حاکمیت مسئول، خصوصاً حاکمیتی که خود را در ارتباط با مقاولهنامههای شناخته شدة جهانی قرار دهد و احتمال بروز درگیری در مرزهای روسیه را به حداقل برساند، کرملین منطقاً نمیبایست از صدور این «قطعنامه» بر علیه ملت ایران در مرزهایاش خوشحال و راضی باشد. ولی کرملین از این قطعنامه استقبال کرد و با اینکار در عمل حربة جدیدی در اختیار تبلیغاتچیهای حکومت اسلامی گذاشت، و همانطور که نمونة نمازجمعة امروز نشان داد، بحرانزائی بر محور «بدحجابی» و بحرانسازی تحت عنوان «تحریمها»، در سخنان آخوندجماعت به ابزاری جهت سرکوب ملت ایران تبدیل شده. در عمل، فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی جهت حکومتهای دستنشانده یکی از حربههای شناخته شدة قدرتهای استعماری است، و امروز روسیه که به حساب خود در این میانه پیشتر دست آمریکا را در حنا گذاشته بود، به این نتیجه رسیده که آمریکا زمانیکه جنگ تبلیغاتی بر علیه ملت ایران را در رسانهها «میبرد»، هم احمدینژاد را به زیر نگین خواهد داشت، و هم جهت تحمیل محدودیتهای مورد نظر خود دیگر نیازی به جلب موافقت کرملین نمیبیند!
البته تأئید قطعنامه، خارج از تمامی منافع مالی که برای روسیه و چین به همراه آورد، از ابعاد دیگری نیز برخوردار بود و ما در همینجا این ابعاد را بارها عنوان کرده بودیم. در رأس این مسائل میباید از تمایل کرملین جهت خلاصی از شر نظام رسانهای غرب نام برد که روسیه را حامی حکومت اسلامی و شخص احمدینژاد جا زده بود! روسیه به خیال خود با تأئید این قطعنامه به افکار عمومی «ثابت» کرد که حامی احمدینژاد نیست، ولی این موضع به خودیخود موضع برنده نمیتواند تلقی شود. امروز روسیه در چارچوب تبلیغات غرب هم بر علیه ملت ایران «توطئه» کرده، هم نان به نرخ روز خورده، هم حمایت خود را از احمدینژاد همچون غربیها «زیرجلکی» کرده، و خلاصه اگر کسی در این میان «برنده» باشد، مسلماً آقای مدودف نخواهد بود.
به همین دلیل است که ایشان قبول زحمت فرموده، به سئوالات خبرنگار والاستریت جورنال پاسخ گفتهاند. آقای مدودف پس از مخالفت با موضعگیری آمریکا و اتحادیة اروپا در مورد تحریمهای یکجانبه میفرمایند:
«[...] روسیه و آمریکا باید برای کشاندن ایران به پای میز مذاکره جمعی عمل کنند.»
منبع: رادیوفردا، 18 ژوئن 2010
ولی برخلاف آنچه آقای مدودف اینجا ادعا میکنند، همانطور که پیشتر نیز گفتیم، هدف اصلی از تأئید قطعنامة اخیر بر علیه ملت ایران، فقط ایجاد فضای کافی سیاسی برای رژیم جمکران جهت گریز از مذاکرة مستقیم با ایالات متحد و در واقع نوعی «نان قرض» دادن به حاکمیت آمریکا بوده! پس این «سئوال» که آیا روسیه و آمریکا در چارچوب سیاستهائی که تا به حال در کشور ایران، یا به مورد اجرا گذاشتهاند و یا مورد حمایت قرار دادهاند، واقعاً خواستار مذاکره هستند یا نه، هنوز به قوت خود باقی است!
به استنباط ما روسیه و آمریکا هر دو سعی دارند به هر ترتیب ممکن «مذاکره» با دولت اسلامی تهران را به صورت «غیرعلنی» انجام دهند و تبعات موضعگیریهای سیاسی خود را نمیپذیرند. ولی اگر این صورتبندی ـ بازی کردن در میدان «نبرد با حکومت اسلامی» ـ برای ایالات متحد طی سه دهه «نان و آب» داشته، نمیتواند همزمان برای همسایة شمالی حکومت اسلامی نیز نقش حلال مشکلات ایفا کند. این مسئلهای است که گویا آقای مدودف جدیداً کشف کردهاند.
با این وجود نخست میباید از ایشان پرسید، مقصود از «مذاکره» چیست؟ مذاکره با دولت دستنشاندة آمریکا در تهران در چه شرایطی میتواند برای روسیه، زمانیکه دست در دست آمریکا بر سر میز مذاکره مینشیند «منافعی» به همراه داشته باشد؟ به صراحت بگوئیم، مسکو به مخیلهاش هم خطور نمیکرد که در مورد ایران هم از آمریکا به صورتی که شاهد بودیم «رودست» بخورد، و هم اینچنین که میبینیم در برابر افکار عمومی ایرانیان سنگ روی یخ شود. به هر تقدیر «مسئله» برای روسیه امروز از همیشه روشنتر است: یا حکومت اسلامی را به تدریج به سوی یک حکومت قانونی، در چارچوبی قابل قبول و بر اساس مقاولهنامههای جهانی سوق میدهد، و در این مسیر از تبلیغات رسانهای غرب واهمه به خود راه نخواهد داد، یا در مرزهای جنوبیاش به صراحت تسلیم ماجراجوئی آمریکائیها خواهد شد، ماجراجوئیهائی که هنوز آغاز هم نشده! راه دیگری وجود ندارد، و تسخیر «افکارعمومی» جهان از طریق مصاحبههای نمایشی، آنهم با یک روزنامة راستگرا و رسوای آمریکائی مشکل روسیه را در مرزهای جنوبیاش حل نخواهد کرد.
جهت اجتناب از اطالة کلام نگاهی کلیتر به تبلیغات حکومت اسلامی در راستای زوج «حجاب» و «تحریم» میاندازیم. دولت احمدینژاد امروز که دیگر حکومت اسلامی نمیتواند با تکیه بر «مبارزه با بدحجابی» برای خود کسب موقعیت سیاسی کند، قصد دارد این «مبارزه» را به دیگران واگذارد. اینجاست که صورتک «جلادان» میباید به تدریج جای خود را به صورتک «قربانی» بسپارد. در این راستا سانسور سخنرانیهای «حجابنوازان» از اوائل خردادماه آغاز شد. به گزارش سایت تابناک، مورخ اول خردادماه 1389، خطبههای همین جنتی پیرامون حجاب در روزنامة ایران، روزنامة رسمی دولت، سانسور شده بود!
«روزنامه ایران آن بخش از سخنان خطیب جمعه تهران در خصوص وضعیت حجاب در کشور را حذف کرد.»
ولی امروز نیز حتی اگر کسی سانسور نکند، جنتی فقط جنفگ بافت و خودش نیز به صراحت میدانست که ترهاتاش از نظر اجرائی زمینهای ندارد. زمانیکه خامنهای در سالروز وفات خمینی به خود اجازه نداد در مورد حجاب موضعگیری صریح داشته باشد، به طریق اولی جنتی قادر نیست از جایگاه دبیر شورای نگهبان سیاستهای مطلوب را به دولت احمدینژاد دیکته کند. ولی اگر از «تحلیل» درست و بجای اینگونه جفنگبافیها طفره برویم، و شرایط فعلی را با شرایط اولیة فاشیسم اسلامی، یعنی دوران صدارت میرحسین جلاد یکسان تصور کنیم فقط راه به بیراهه بردهایم.
اگر فاشیسم اسلامی سلاحهای قدیمیتر را به تدریج کنار میگذارد فقط یک دلیل میتواند داشته باشد، این سلاحها به دلیل فرسایش کارآئی خود را از دست میدهد، و از طرف دیگر آنان که این نوع حکومت را برای ایرانی میپسندند، و نمونة همکاریهای آقای مدودف با آمریکا نشان داد که فقط در واشنگتن نمیباید به دنبالشان گشت، سلاحهای جدیدی در دسترس این حکومت قرار خواهند داد؛ بر ماست که از ماهیت و عملکرد این سلاحها پرده برداریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر