۱۲/۰۱/۱۳۸۸

مهار همه‌جانبه!




امروز نیز نگاهی به روند جریانات در قلب جنبش سبز خواهیم داشت. نخست خاستگاه این به اصطلاح «جنبش» را مورد تحلیل قرار می‌دهیم، سپس دستاوردهای واقعی، و نه تبلیغاتی دست‌اندرکاران این جریان را به بررسی خواهیم کشاند. و در گام‌های بعد نگاهی خواهیم داشت به ارتباطی که این جریان سعی دارد با دیگر جریانات سیاسی، فلسفی و حتی نظامی در اطراف خود ایجاد کند. پس بپردازیم به خاستگاه جنبش مذکور.

آنچه امروز «جنبش سبز» خوانده می‌شود، جریانی است وابسته به حاکمیت دست‌نشاندة اسلامی. حاکمیتی که در قلب کودتای 22 بهمن توسط ارتش شاهنشاهی و ساواک پایه‌گزاری شده بود. از این اصل کلی نمی‌توان عدول کرد که «جریان» سبز به همان اندازه به استعمار غرب وابسته است که، خاستگاه اصلی آن یعنی مجموعة حکومت اسلامی نمایندة سیاست‌های کلان غرب به شمار می‌رود. با این وجود، «فرمانبرداری» از سرخط‌های اصلی سیاست غرب به دلیل مسائلی که طی چند دهه ایجاد شده تلون و رنگارنگی ویژه‌ای به خود گرفته. نخست اینکه غرب دیگر در بلوک‌بندی‌های «جنگ سرد» قرار نگرفته، در نتیجه نمی‌تواند به عنوان یک مجموعة متجانس و همگن در برابر چالش‌های استراتژیک واکنشی کنترل شده از خود نشان دهد. غرب به چندین لایه و تکه تقسیم شده و هر یک از لایه‌ها «ساز خودش» را می‌زند. از طرف دیگر، غیبت طولانی روسیه در سیاست‌های جنوب آسیا با فروپاشی اتحاد شوروی به نقطة پایان رسید، و این کشور امروز به عنوان یک همسایة قدرتمند و تعیین‌کننده پای در معادلات سیاسی، اقتصادی و مالی در کشورهای آسیائی، خصوصاً در جنوب مرزهای خود گذاشته. از این گذشته، جامعة ایران نیز طی چند دهة اخیر دستخوش تغییرات گسترده‌ای شده. شاید مهم‌ترین تغییر را می‌باید در مهاجرت وسیع ایرانیان به کشورهای غرب و شدت گرفتن ارتباطات میان ایرانیان مقیم خارج با هموطنان‌شان در داخل معرفی نمود. هر چند پدیدة استعماری مهاجرت وسیع از روستا به شهر همچنان به شیوة دوران پهلوی ادامه دارد، و به دلیل این سیر جمعیتی بافت طبقات در مناطق شهرنشین تضعیف شده، «کاویده» و از درون پوک می‌شود. مسلماً توضیح بیشتر پیرامون تحولات جمعیتی در ایران در این مقطع قابل ارائه است، ولی در این مختصر فقط در چارچوب بررسی جریان سبز به این تحولات می‌نگریم.

خلاصة کلام، آنچه در بالا تحت عنوان «تحولات» معرفی کردیم، به تدریج بستری نوین جهت نوعی سیاست‌گزاری‌های جدید فراهم آورده. به طور مثال، غرب اگر دیگر نمی‌تواند به طور مستقیم جامعة ایران را همچون دوران «جنگ‌سرد» در مشت‌های آهنین و سرکوبگر محدود نگاه دارد، سعی تمام می‌کند که با تکیه بر بحران‌سازی‌های «نمایشی» هم مهره‌های قدیم را در موضع «رسانه‌ای» و «تبلیغاتی» دست نخورده محفوظ دارد، و هم از طریق گسترش اوباش‌گری، و نهایت امر سرکوب نظامی، حرکت‌های غیر وابسته به محافل غرب را در کشور تحت کنترل کامل قرار دهد. در عمل غرب از اینکه کنترل تحولات جمعیتی، سیاسی و فرهنگی را در جامعة ایران از دست بدهد به شدت وحشت دارد. طی 80 سال گذشته کنترلی که غرب بر این اهرم‌ها اعمال کرده توانسته بخوبی ایران را به نفع بانک‌ها و مؤسسات غرب «بدوشد»، و در صورت فروپاشی این دستگاه استعماری که عملاً به یک «گاو شیرده» می‌ماند، مسلماً‌ غرب مهم‌ترین بازنده سیاست‌های مالی و اقتصادی خواهد بود.

استدلال غرب در حمایت از بحران‌سازی‌های «جنبش سبز» بر اصل اساسی «مهار همه جانبه» پای می‌فشارد: اگر به دلیل تغییر شرایط «کلان‌سیاسی» تحولات گسترده در جامعة ایران غیرقابل اجتناب شده، چه بهتر که این تحولات را خودمان به صورت کنترل شده بر جامعه تحمیل کنیم و نهایت امر اهرم‌های اداره‌کنندة جامعه را در دست‌های خود محفوظ نگاه داریم!‌ از منظر ما این امر به صراحت خاستگاه «سیاسی ـ استراتژیک» جنبش سبز را مشخص می‌کند، و دلیل به نعل‌وبه‌میخ زدن اوباش وابسته به این «جنبش»، و حتی عوامل وابسته به «جناح ظاهراً مخالف دولتی»، چه در موارد «نظری» و چه در عمل، فقط همین اصل کلی است که جریان سبز نه برای به وجود آوردن، پایه‌گزاری و اجرائی کردن یک پروژة سیاسی و یافتن راه‌حل مشکلات و معضلات جامعه، که صرفاً جهت ایجاد آشوب‌هائی فصلی پایه‌ریزی شده. البته جهت «اجرائی» کردن چنین پروژه‌هائی شرایط کشور ـ بافت جمعیتی، مهاجرت به خارج، درصد بالای جوانان زیر سی سال، و ... ـ همچنانکه در بالا آوردیم نقش اصلی و اساسی ایفا خواهد کرد.

در چارچوب همین تحلیل از «خاستگاه‌» واقعی جنبش سبز است که به استنباط ما در بررسی دستاوردهای آن نیز نمی‌باید دچار خوشبینی‌های فزاینده شد. در جمع «رهبران» این جنبش یک اصل کلی حاکم باقی مانده، اینان همگی از جمله مهره‌های شناخته شدة استعمارند که طی سه دهة گذشته با برخورداری از سرکوب نیروهای نظامی و انتظامی به پست‌ها و مقامات اداری، اجرائی و یا حتی قانونگزاری دست یافته‌اند. خلاصة کلام، در میان رهبران جنبش کذا «ویژگی فراگیر» دیگری نمی‌توان یافت. این افراد حتی در چارچوب‌های نظریه‌پردازانه نیز «آزادیخواه»، دمکرات و یا انسان‌محور به شمار نمی‌آیند. مشکل تمامی اینان همان مشکل «معروف» حضرت روح‌الله خمینی است: چگونه «اسلام» را بر جامعه حاکم کنیم که هم اجر اخروی ببریم، و هم با سرکوب استعماری در جامعه منافع غرب را پیگیری کنیم تا همچنان از حمایت غرب برخوردار شویم؟

تمامی تلاش‌های «دماغی» و نظریه‌پردازانة رهبران جنبش سبز بر محور همین «الزامات» استعماری متمرکز شده. هیچیک از «رهبران» این جریان مسائل و مشکلات اجتماعی، معیشتی، بن‌بست‌های موجود در مورد زنان، آموزش و پرورش، دانشگاه‌ها، و ... را به صورت جدی مدنظر قرار نمی‌دهد. اینان علیرغم سه دهه حضور در رأس امور کشور به شیوه‌ای با این «نیازها» و الزامات برخورد می‌کنند تو گوئی رهبران «انقلابی» خارج از نظام‌اند، و اگر کل نظام سرنگون نشود پیگیری مطالبات‌شان غیرممکن خواهد بود! این یک «توهم» بسیار آزاردهنده است که «رهبران» جنبش سبز عمداً در هر مقطع به آن دامن می‌زنند. دلیل نیز روشن است؛ همانطور که گفتیم «برنامه‌ای» در کار نیست! سکوت کامل اینان در برابر مشکلات جامعه فقط این ایده را به ذهن متبادر می‌کند که روش‌های احمدی‌نژاد کاملاً مورد تأئید رهبری سبزها است؛ مسئله اینجاست که با دمیدن در بوق هیجان‌‌های ساختگی چگونه این رهبران می‌توانند صدای مطالبات واقعی مردم را در جنجال و هیاهوی گوشخراش گم کرده و به بیراهه بکشانند.

با این وجود در جمع همین «سبزها» با گروه‌های دیگری نیز برخورد می‌کنیم، گروه‌هائی که به قولی «قضیه را جدی گرفته‌اند!» اینان که معمولاً، اگر نگوئیم تماماً از جمله اعضاء خانواده‌های وابسته به حکومت و منتفعان مستقیم و یا غیرمستقیم در قلب همین نظام‌اند، در کنار این «جنبش» و در همراهی و همگامی با آن،‌ هم به موجودیت نظامی که از آن بهره‌کشی می‌کنند «معنا» و «مفهوم» می‌دهند، و هم به خیال خود در پی دستیابی به آرمان‌هائی «والا» در قلب نظام اسلامی‌اند.

گروهی از جوانانی که در بحران‌سازی‌های اخیر در بازداشتگاه‌ها یا توسط پلیس حکومت اسلامی به قتل رسیدند، یا متحمل شکنجه و تجاوزات مختلف شده‌اند از جمله همین لایه‌های اجتماعی‌اند. و این معضل برای حکومت اسلامی یک بحران «درون‌ تشکیلاتی» به وجود آورده. حکومت آخوندها در ایران از جمله وحشی‌ترین و سفاک‌ترین رژیم‌های وابستة سیاسی است که طی یکصدسال گذشته توسط سرمایه‌داری بین‌الملل بر سرنوشت ملت‌ها تحمیل شده. شکنجه، قتل، آدم‌ربائی، تجاوز به عنف، و ... در قلب نظام اسلامی به هیچ عنوان جدید نیست؛ روند عادی در امر «کشورداری» به شمار می‌رود! اینان از همان 22 بهمن 57 با تکیه بر همین شیوه‌ها به قدرت رسیده‌اند، فقط مشکل اصلی زمانی آغاز می‌شود که این طرز رفتار که مختص مخالفان رژیم بوده، متوجه «خودی‌های» رژیم می‌شود. و در چنین شرایطی است که کنترل فضای اجتماعی هم از دست اهرم‌های سرکوب یعنی پلیس و ساواک و سپاه استعماری پاسداران خارج می‌شود، و هم «جریان سبز» به دلیل وابستگی به قدرت حاکم و همین شکنجه‌گران قادر نخواهد بود بدنه‌ای را که در نتیجة این فروپاشانی‌ها از رژیم جدا شده به جانب خود بکشاند. و این دقیقاً تنها دستاوردی است که طی بحران‌سازی‌های اخیر ملت ایران توانسته به قیمتی بسیار گزاف به آن دست‌ یابد.

به عبارت ساده‌تر، قدرت‌های استعماری که رأساً پای در بحران‌سازی گذاشته بودند، هم در تخمین گسترة نارضایتی‌ها در جامعة ایران، و هم در ارزیابی درجة وحشیگری رایج در نیروهای انتظامی حکومت اسلامی دچار اشتباه شده بودند. اینان که قصد داشتند فقط با «سروصدا» و هیاهوی پوچ، ندای مخالفان را خاموش کرده، عوامل خانه‌زادشان را همچون دوران سیدخندان شیاد، اینبار تحت عنوان رهبران «سبز» بر روند مسائل حاکم کنند، در عمل قسمت اعظم بدنة اجتماعی رژیم اسلامی را به دست خود از هم فروپاشاندند و رژیم پس از این مجموعه بحران‌سازی‌ها در وضعیتی قرار گرفت که دیگر نمی‌توانست به موجودیت خود ادامه دهد. به همین دلیل و جهت «دلجوئی» از بدنة اجتماعی فروپاشیدة «کذا» بود که طی تظاهرات تاسوعا و عاشورا محافل استعماری زمینه‌ای فراهم آوردند تا گروه‌های بسیجی‌ که فاقد هر گونه تجربة انتظامی بودند، در برابر گروه‌های متشکل و ضربت «لباس‌شخصی‌» قرار گیرند؛ اینبار «لباس‌شخصی‌ها» تحت عنوان «مردم»، بسیجی‌ها را در برابر چشم رهگذران و عابران به باد کتک گرفتند!‌

باید قبول کرد که این «ترفند» محافل استعماری بسیار زیرکانه بود. اینان با تکیه بر این ترفند توانستند بر روندی فروپاشاننده و بسیار قدرتمند در جامعة ایران نقطة پایان گذارند. می‌دانیم که در فرهنگ ایران پدیدة تخالف بین ظالم و مظلوم،‌ به هیچ عنوان ریشة اسلامی ندارد، ریشه‌های این فرهنگ کهن‌تر از اسلام، و حتی امپراتوری هخامنشیان است. از طرف دیگر در همین روند فرهنگی و بسیار «مقبول‌المله»، نهایت امر این «ظالم» است که مغلوب «مظلوم» خواهد شد. و می‌دانیم که جوامع بشری پیوسته به صورت ناخودآگاه در پی تأئید پیش‌فرض‌های‌ فرهنگی‌شان گام برمی‌دارند. همین پیش‌فرض‌ها بود که پس از فروپاشی‌ها تداوم حکومت اسلامی را با مشکل روبرو کرده بود، ولی با خیمه‌شب‌بازی هولناکی که استعمار در روزهای تاسوعا و عاشورا به راه انداخت، در عمل بر روند «ظالم‌سازی» و «مظلوم‌سازی» در ناخودآگاه اجتماعی تأثیر مطلوب را بر جای گذاشت. پس از تحولات تاسوعا و عاشورا «نقش‌ها» در افکار عمومی دچار دگردیسی شد، حتی اگر این دگردیسی «تمام و کمال» نیز نبود، در زمینة «ظلم» و «تظلم» افکار عمومی به شبهه‌ و تردید افتاد. و این قضیه توانست فشار خیابانی و عمومی را بر حکومت اسلامی کاهش دهد. هر چند برخی سیاست‌بازان خوش‌خیال با دیدن کتک‌کاری‌های تماشائی روزهای تاسوعا و عاشورا آناً «پیروزی» مردم را در سایت‌های‌شان «جشن» گرفتند! این‌ها حتماً همان سیاست‌بازانی‌اند که عکس‌ خمینی را آنروزها در ماه می‌دیدند!

با این وجود، ترفندهای مختلف نمی‌تواند بر یک سرنوشت محتوم تأثیر بگذارد. فروپاشانی در بافت حکومت اسلامی امروز دیگر غیرقابل اجتناب شده. و اگر طی بحران‌سازی‌ها هوشیاری غرب توانست چند صباحی برای حکومت اسلامی «مفر» از بحران بخرد، کار این حکومت دیگر تمام است. البته اینجا نیز می‌توان پای به بحث‌های استراتژیک گذاشت و پایان کار ولایت‌فقیه را در ایران در چارچوب سیاست‌های منطقه‌ای دنبال کرد، ولی جهت اجتناب از اطالة کلام نگرش امروز را به مسائل داخلی محدود می‌کنیم.

شاهدیم که جنبش سبز به شدت دچار «تنش» در داخل صفوف خود شده، و قصد آن دارد که با صحنه‌سازی یک «اتحاد مقدس» و سبز را در برابر افکارعمومی به نمایش بگذارد. از طرف دیگر، به دلیل نبود هر گونه برنامة منسجم سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، هنری، و ... طرفداران جنبش سبز همگی فقط چشم به یک کودتای «درون ‌ساختاری» دوخته‌اند.

از آنجا که ارتش حکومت اسلامی، بسیج و سپاه پاسداران جملگی کودتاچی و دست‌نشانده و نوکرصفت‌اند، ابائی ندارند که در چرخش‌های سیاسی به نفع این و یا آن گروه موضع‌گیری کرده، اهرم‌های تصمیم‌گیری را دست به دست کنند. خلاصة کلام در این نوع حکومت، مرام، آرمان، اعتقاد، و ... در حد شوخی و تعارفات است؛ اوباش این نوع حکومت، خصوصاً انواع یونیفورم پوش آن، فقط نوکران زراند و بندگان زور. با همین «ایده‌ها» به نیروهای انتظامی و ارتش پیوسته‌اند و در چارچوب همین «آرمان‌ها» به نوکری خود ادامه داده‌اند؛ دلیلی ندارد که به یک‌باره تغییر «ماهیت» بدهند. یادمان نرود که ارتش شاهنشاهی ایران طی 37 سال دو پادشاه را فقط به دستور استعمار غرب از کشور بیرون انداخته؛ مسلم بدانیم که سپاه‌ پاسداران نیز پای در همین مسیر خواهد گذاشت. به همین دلیل است که تمامی محافل استعماری در غرب سعی دارند در «اسلام‌پناهی» از یکدیگر پیشی گیرند.

خلاصه بگوئیم، اوباش سپاه پاسداران را با «اسلام» و «اسلام‌دوستی» بهتر می‌توان به سازش کشید تا با مفاهیمی از جمله «انسان‌محوری»، دمکراسی و آزادی زنان و غیره. آنان که قصد جایگزینی حکومت اسلامی را از طریق دخالت مستقیم نیروهای نظامی دارند، یا همچون رضا پهلوی و حزب توده در سخنان‌ و نوشتار‌شان از پیوستن نیروهای نظامی و بسیجی و انتظامی به «مردم» سخن به میان می‌آورند، و یا همچون نظریه‌پردازان «کشک‌وپشم» از قماش حاج‌فرج دباغ دمکراسی را هم «اسلامی» می‌کنند و باب دندان اوباش سپاه! خلاصة کلام امروز یک رقابت شدید جهت دلربائی «مذهبی» و «دینی» از نیروهای انتظامی و ارتش دست‌نشاندة حکومت اسلامی در میان مخالف‌نمایان به راه افتاده.

احمدی‌نژاد نیز در میانة این صحنه‌گردانی‌ها می‌باید باز هم به مسائل هسته‌ای بپردازد! می‌بینیم که مسئلة هسته‌ای گویا پایانی ندارد و هر دم یک قدرت بزرگ از «پروژه‌های هسته‌ای» در ایران ابراز نگرانی خواهد کرد. تا دیروز آمریکا و فرانسه بودند که از وضعیت «هسته‌ای» در ایران نگرانی زیادی داشتند. با گسترش دلربائی‌های «دینی ـ اسلامی» از سپاه پاسداران اینبار نوبت نگرانی از پروژه‌های هسته‌ای حکومت اسلامی به لاوروف، وزیر امور خارجة روسیه رسیده! «نگرانی‌های» لاوروف نشان می‌دهد که اگر دلربائی محافل غرب و وابسته به غرب از سپاه پاسداران بیش از این‌ ادامه یابد ممکن است که مسکو هم در سیاست‌های خود در برابر غرب در ایران تجدیدنظر اصولی صورت دهد! همانطور که بارها گفته‌ایم در مرزها و همسایگی یک قدرت جهانی، بدون تأئید مستقیم آن نمی‌توان کودتا و انقلاب و غیره به راه انداخت. این اصل طی دوران اتحاد شوروی صادق بوده، امروز نیز به یقین صادق است. اگر روسیه با تغییرات شدید و تند در سیاست‌های داخلی ایران مخالفت اصولی ابراز کند آمریکا و انگلستان جرأت کودتا نخواهند داشت. حتی اگر خانم هیلاری کلینتن در سفر اخیر خود به امارات رسماً از کودتای نظامی در ایران حمایت به عمل آورند!







...



هیچ نظری موجود نیست: