بساط لاتبازی «جنبشسبز»، همانطور که انتظار داشتیم هنوز ادامه دارد. خلاصه بگوئیم، منافع استعمار تداوم دارد و خدمت نوکراناش به همچنین! امروز جبهة مشارکت یکی از شاخکهای فدائی امام و حکومت اسلامی در اطلاعیهای از مردم همیشه در صحنه «تشکر» کرده که گویا با حضور میلیونی خود بار دیگر برای حکومت اسلامی وجههای بینالمللی فراهم آوردهاند. «وجههای» که صراحتاً و نهایت امر جز توجیه سرکوب ملت ایران توسط این رژیم، و ادامة لاتبازیهای دولت احمدینژاد در صحنة بینالمللی نتیجهای برای ما ملت به ارمغان نخواهد آورد. جبهة مشارکت در قسمتی از بیانیة خود که در رادیوفردا، مورخ 13 فوریه 2010 منتشر شده، در کمال وقاحت میگوید:
«[...] چه کسی است که نداند تفاوت چشمگیر حاضران در راهپیمائی امسال با سالهای گذشته که به صورت کاملاً حکومتی برگزار میشد ناشی از حضور گسترده اعضاء و حامیان جنبش سبز بوده است!»
فرض کنیم آنچه اطلاعیة کذا «تفاوت چشمگیر» عنوان کرده، واقعاً صحت داشته باشد. حال باید پرسید این تظاهرات بیهدف و بیسرانجام که نهایت امر نیروی اجتماعی و سیاسی کشور را یک روز تمام به هرز برد، چه صیغهای است که از یک طرف دولت تحمیلی احمدینژاد آنرا به عنوان حمایت از خود «مصادره» میکند، و از سوی دیگر آنها که رهبرشان به قولی زیر «چادر صحنه را ترک» کرده، «جمعیت» را هواداران جنبش سبز میخوانند! از قدیم گفتهاند «مورچه چیه که کلهپاچهاش باشه؟» در عمل، روشن است که جنبش سبز علیرغم ادعاها و هارتوپورتها فقط یک هدف دارد، و آنهم در این خلاصه میشود که تجمع خیابانی و «خیابانگردیهای حکومتی» را به حساب خودش بنویسد. ما از همین حالا به رهبران جنبش سبز اطمینان میدهیم که اگر احدی برای ادامة موجودیت این حکومت حاضر شود پای از خانه بیرون بگذارد، مسلم بدانیم که با اندکی «توجیه» طرفدار شما نیز خواهد بود. چرا که جنبش سبز علیرغم ادعاهای پوچ و احمقانة گروهی مردمفریب فقط و فقط دنبالهای است استعماری بر استبداد حکومت اسلامی. در ثانی، از کی تا به حال فرستادن خلقالله به تظاهرات زیر عکسهای دهمتری علی خامنهای «افتخار» شده که شما اینهمه برای خودتان «افتخار تکهپاره میکنید»؟ در هر حال، رادیوفردا که در نقش پامنبری میرحسین موسوی نقشآفرینی میکند در ادامه میگوید:
«[...] کسانی که بهانهجوئی میکردند تا با سرکوب خشن، مردم را به حاشیه برانند در هدف خود ناکام [ماندند]!»
بله، چقدر هم خوب «ناکام» ماندند! فقط میماند برقراری یک سیستم علمی در «شمارش» تعداد طرفداران جنبش سبز و دولت احمدینژاد در میانة میدان این «تظاهرات»! اینکار هم بسیار ساده است، میدانیم که آقای موسوی خودشان عالماند و با یک چرخش چشم اعداد و ارقام ارائه خواهند داد! و همینجاست که روشن میشود کامیابی و ناکامی از آن چه کسانی خواهد بود. ولی به دلیل همین ابهامات برخاسته از تحرکات سبزهاست که ما این جنبش را یک جریان فاشیست و ضدبشری میدانیم. در فرصتی که این «تظاهرات» ایجاد کرد، به صراحت میبینیم که اینان چگونه قصد دارند از یک نمایش فاشیستی و حکومتی ابزاری جهت توجیه «اهداف» پوچ خود بسازند، اهدافی که اصولاً خارج از بطن این نظام سرکوبگر وجود خارجی نخواهد داشت. عملی که سبزها در 22 بهمن امسال صورت دادند، درست مثل این بود که در زمان حکومت آریامهر گروهی که خود را حامی ارزشهای «دمکراتیک» معرفی میکردند، جماعت را به تظاهرات 4 آبان فرا میخواندند، بعد هم ادعا میکردند، ببینید چقدر ما «قدرتمند» هستیم و چهها میکنیم! شرکت در تظاهرات نمایشی یکی از وسائل سرکوب عمومی در رژیمهای فاشیست و سرکوبگر است، شرکت در این جمع، و پرشمار نمودن این تجمعها به هیچ عنوان نشان آزادیخواهی نیست؛ کاملاً بر عکس! ابزاری است جهت حمایت صریح از فاشیسم حاکم.
البته از آنجا که «تقدیر از مردم» نیز در این اطلاعیه به عمل آمده، بهتر دیدیم نگاهی به واژة جادوئی «مردم» داشته باشیم. در فاشیسم اسلامی، و شاید در تمامی نظامهای فاشیست در جهان، واژة «مردم» مفهومی بسیار گسترده و کارورزانه دارد. خلاصه بگوئیم، در این واژه نان فراوان است! و شاهد بودیم، از روزی که ایرفرانس خمینی دجال را در فرودگاه به همراه دیگر زبالهها تخلیه کرد، ذکر «مردم، مردم» از زبان اوباش این رژیم نیافتاده. کسی کاری ندارد که ملت ایران اصولاً چه میخواهد و نیازهای عمومی در کشور چیست؟ رژیمهای استبدادی و دستنشانده در مجموع گروههائی «نانخور» در اطراف خود جمع کرده، اینان را «مردم» میخوانند. نمونههای مختلفی از این «مردم» در تاریخ در دست است! راه دور نمیباید رفت، از پیراهن قهوهایهای هیتلر تا پیراهنمشکیهای موسولینی و گروههای «جاویدشاه» در دوران آریامهر گرفته، تا برخی تجمعات ظاهراً بسیار «دمکراتیک» که اخیراً نمونههای فراوانی از آن را در مناطق نفتخیز و یا استراتژیک آمریکای لاتین شاهدیم، تماماً قصة همین «مردم» است. اینان با تجمعات گسترده که معمولاً با استفاده از اهرمهای حاکمیت دستنشانده و اربابان خارجیشان تأمین میشود در پی دستیابی به یک هدف اصلی و پایهای هستند: ایجاد وحشت در دل مخالفان فاشیسم و القاء این دروغ بیشرمانه به افکار عمومی که فاشیسم بر همه چیز حاکم و ناظر است، از اکثریت چشمگیر و قریببهاتفاق برخوردار است، و اگر کسی زبان به مخالفت بگشاید در دم صدا در گلویش خفه خواهد شد.
گسترش این سیاست استبدادی و فاشیستی در واقع خواست اصلی جنبشی شده که امروز خود را «سبز» لقب میدهد، و به همین دلیل دست در دست فاشیستهای دولت احمدینژاد سالروز کودتای 22 بهمن را در برابر دوربین خبرنگاران جهان «جشن» میگیرد، و همزمان به صورت ملت ایران تف میاندازد. در زبان عامیانه، ازدواج دوباره و یا مجدد مرد را «تجدید فراش» میخوانند، در فرهنگ سیاسی امروز میباید آنچه را در کشور میگذرد «تجدید امام» خواند. گویا گروههائی در ورای مرزها از آنچه طی 31 سال گذشته بر ملت ایران تحمیل شده بس خوشنوداند؛ اینان در پی آناند که با «تجدید امام» نوع جدیدی از حکومت اسلامی بر ما ملت حاکم کنند. دلیل اینهمه «مردم نوازی» در ادبیات کوچهوخیابانی اوباش «خفته» یا «در آب نمک خوابیده» را میباید در همین نیازهای «فرامرزی» جستجو کرد. این اوباش که از سه دهة پیش در آبنمک سازمانهای اطلاعاتی غرب غوطه میخورند، به یکباره همگی به «اجماع» رسیدهاند! هدف نیز کاملاً روشن است: مبارزه با «دیکتاتوری» و احمدینژاد، از طریق راهپیمائی جهت بزرگداشت برقراری حکومت ولایت فقیه! از این برنامه روشنتر چه میخواهیم؟
با این وجود، اگر امروز شرایط تا حدودی آرام گرفته به استنباط ما نه به دلیل استحکام مواضع غربیها در منطقه که فقط به دلیل عقبنشینی اینان است. غرب تحت فشار قدرتهای جهانی، مجبور شد دست از «بحرانسازیهای» رایج در ایران بردارد. بحرانسازیای که توسط عوامل داخلی و خارجی در روزمرة ملت ایران اخلال میکرد و تحت عنوان حمایت از «خواستهای مردم»، زمینهساز سرکوب ملت ایران توسط دولت میشد.
البته تاریخچة این «جنبشسبز» در تحولات اجتماعی کشور در تبلیغات بلندگوهای استعماری یافت نمیشود. ریشة «جنبش سبز» و جنبش «اصلاحات» را میباید در دوران اوباشگریهای خط امام و «تسخیر» لانة جاسوسی جستجو نمود. بعدها این جریان تبدیل به لاتبازی موتورسواران در دوران همین آقای میرحسین موسوی شد. این اخلالگریها توسط موتورسواران «حزبالله» صورت میگرفت. هر گاه دولت در مسیری قرار داشت که مطابق میل «بعضیها» در خارج از کشور نبود، آناً موتورسواران خیابانهای تهران را اشغال کرده شروع به ضربوشتم رهگذران از زن و مرد و پیر و جوان میکردند. این «تجلیات» فاشیستی آنقدر ادامه مییافت که سیاست مورد نظر در قلب حکومت اسلامی جایگیر شود. در این بزنگاه بود که به صورتی برقآسا «موتورسواران» از صحنة جامعه «غیب» میشدند.
بعدها در دوران پربرکت سرداران سازندگی، این جریان نام «انصارحزبالله» بر خود گذاشت. به طور مثال اجرای «فریضة واجب» نماز در چهارراههای پایتخت و بند آوردن ترافیک یکی از شاهکارهای رایج نزد «انصار حزبالله» بود. اینان دست در دست سرداران سازندگی در راه برقراری جامعة عدالت علوی مرتباً عرق جبین میریختند. جریان موسوم به اصلاحطلبان در دورة خاتمی نیز همان موتورسوارها و حزبالله و همان انصار بودند. هر چند در روند زدن «نعلوارونه»، ارتباط خاتمی مزدور با اینان پیوسته به صورتی واژگونه به نمایش در میآمد.
امروز ایفای نقش حزبالله، دانشجوی خط امام، انصارحزبالله، و ... بر عهدة جنبش سبز است. میبینیم که همین جریان «نامردمی» چگونه دست در دست دولت احمدینژاد کمر به سرکوب ملت ایران بسته. ولی همانطور که پیشتر نیز گفتهایم اینان دیگر حنایشان رنگ ندارد. بیدلیل نیست که در همصدائی با این «سبزها»، از ولیعهد پهلوی و دستگاه «جاوید شاه» در لسآنجلس گرفته، تا تودهای خودفروخته و نانخور محفل «پریماکف»، و از مجاهد «نسل فدا» گرفته، تا محافل مشخصی در بازارها و دکانها و زرگریها، همگی خود را «سبز» کردهاند! اینهمه برای القاء این توهم ضدایرانی که اجماع محافل استعماری میباید یک جنبش گسترده و فراگیر نزد ملت ایران تلقی شود!
ولی به صراحت بگوئیم، جریان سبز یک «جنبش» نیست؛ یک اجماع گسترده نزد محافل دستنشانده و وابسته به غرب است که وظیفه دارد با به آشوب کشاندن کشور، دولت دستنشاندة احمدینژاد را پیوسته در مقام «داور نهائی» به ملت ایران تحمیل کند. این است هدف اصلی اربابان میرحسین موسوی و دستگاه تبلیغاتیای که اهدافی «والا» به این آدمنما نسبت میدهد. آقای موسوی به همان اندازه خواهان دستیابی به پست ریاست جمهوری اسلامی هستند که امثال اللهکرم و حاجبخشی خواستار پست نخست وزیری بودند! امروز که در ساختار سیاست منطقه اربابان حکومت اسلامی دیگر نمیتوانند امثال ماشاالله قصاب را به خیابان بکشانند، دست به دامن میرحسین موسوی و عیالشان شدهاند. خلاصه بگوئیم، همه میدانند که هدف اصلی از اوباشگریهای میرحسین موسوی ایجاد فضای لازم جهت سرکوب است، نه دنبالهروی از اهدافی تشکیلاتی و سیاسی! با این وجود، ما معتقدیم که این آدمنما پس از 8 سال «مدیریت» جنگ تحمیلی و کشتار هزاران جوان در کشورمان واقعاً هم میباید به مقام ریاست جمهوری در این حکومت شترگاوپلنگ دست یابد، هر چند دوران وی دیگر سپری شده و خود بهتر از هر کس دیگر میداند که گربهرقصانیهایش اهدافی دیگر دنبال میکند.
در این راستاست که عقبنشینی محافل وابسته به «سبزها» را نظام رسانهای جهانی تحمل نمیکند، و در هر بزنگاه تلاش دارد تا از نو قصه و داستانی از «سبزها» برای ما ملت تعریف کند. با این وجود عقبنشینی علنی سبزها بر خلاف آنچه نشان داده شده نمیباید پیشبرد اهداف دولت و علی خامنهای قلمداد شود. اینان بخوبی میدانند که خارج از بحرانسازیهای سبز، قادر به حفظ موجودیت حکومت اسلامی نیستند. اگر بحرانسازیها خاتمه یابد، و یا تحت فشار سیاستهای بزرگ منطقهای، سبزها مجبور شوند از روشهای خطامامی و «حزب اللهی» فاصله گرفته اهدافی ملموس در ساختار سیاسی حکومت اسلامی ارائه دهند، دولت احمدینژاد نیز مجبور خواهد شد از اینان پیروی کند. در این راستاست که چرخة «آشوب ـ سرکوب» متوقف میشود و امکان بازسازی فضای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... فراهم میآید. و به صراحت بگوئیم، سیاستهای استعماری از توقف همین چرخة جهنمی وحشت کردهاند.
سخنگوی وزارت امور خارجة ایالات متحد، آقای جی کرولی، در یک مصاحبة مطبوعاتی گویا فرمودهاند که، مردم ایران از دولت سئوالات جدی دارند! اتفاقاً ما هم به عنوان همین «مردم ایران» از آقای کرولی و امثال ایشان در واشنگتن سئوالاتی جدی داریم. ما میخواهیم بدانیم کاخ سفید تا کی با کوبیدن نعلوارونه و مصاحبههای مطبوعاتی اینچنینی قصد پنهان داشتن این واقعیت را دارد که جریان سبز یک آشوب محفلی است، و جهت تحکیم پایههای حکومت ولایت فقیه توسط آمریکا و از راه دور اداره میشود؟ دمیدن در بوق «حمایت از حقوق ملت ایران»، در شرایطی که دولت آمریکا از هر فرصتی استفاده میکند تا احمدینژاد مفلوک را یک «خطر جهانی» جا بزند، و ملت ایران را به هزاران صورت ممکن مورد تهدید قرار دهد، فقط یک ترفند تبلیغاتی است. سئوال اینجاست، این حکومت جمکران که بدون اجازة کاخسفید تا به حال آب هم نخورده، در چه راستائی میباید یک خطر جهانی معرفی شود، و نتیجة این تحرکات دیپلماتیک اگر عنوان «حمایت از حقوق ملت ایران» را به خود اختصاص داده، آقای کرولی بفرمایند دلارهایش به جیب کدام بانکداران در ینگهدنیا سرازیر میشود؟
به ایشان میگوئیم، ملاحظه میفرمائید که سئوالات ما از آنچه جنابعالی «سئوالات مردم» از دولت معرفی نمودهاید به مراتب مهمتر است. ولی اینها همان سئوالاتی است که سه دهه است آقای کرولی و همپالکیهایشان تلاش دارند با توسل به کودتا، آشوب، هیاهو و سرکوب و چپاول، در ایران بدون پاسخ باقی بماند:
«در حالی که مردم ایران پرسشهای بسیار جدی در بارة حکومت خود دارند، حکومت تلاش میکند با استفاده از ابرازهای مختلف مانع تجمع آنها و شنیده شدن صدای آنها شود.»
منبع: رادیوفردا، 13 فوریه 2010
بله، ما از حکومت خود سئوالات بسیاری داریم، و نمیدانیم چه شده که این حکومت شترگاوپلنگ سه دهه است، از تمامی ابزار لازم جهت سرکوب ما ملت برخوردار میشود. و سئوالات ما اینچنین بدون پاسخ میماند. نمیدانیم چرا این حکومت دقیقاً با تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران همان رفتاری را دارد که دولت آریامهری. دولتی که در ارتباط مستقیم با سازمان سیا بود. نمیدانیم چرا این حکومت نیز مانند آریامهر میخواهد ملت ایران را در یک نقطه منجمد کند! حتماً حکمتی دارد و ما از آن بیخبریم. شاید آقای کرولی بتوانند ما را در جریان بگذارند. ولی به حضرت کرولی عرض کنیم، دوران کرکری خواندنتان دیگری واقعاً سپری شده. آمریکا یا میباید از حمایت مستقیم و غیرمستقیم محافل اوباش در ایران که توسط سفارتخانة انگلستان سازماندهی میشود دست بشوید، یا حضور اینان را در قلب مناسبات سیاسی پذیرفته به مسئولیت رفتارشان در ارتباط با مسائل بینالمللی گردن نهد. در هر دو حال تفاوتی نخواهد داشت، چرا که سیاستهای اوباشپرستی و «لاتپروری» و کودتانوازی که یانکیها با هیاهوی مصدقالسلطنه در ایران پای در آن گذاشتهاند، دیگر به سر آمده. و در شرایط استراتژیک فعلی، روند پای گذاشتن این سیاستها در «بنبست» تا زمانیکه به نابودی کامل آنها و محافل وابسته به آنان نیانجامد همچنان در ایران ادامه خواهد داشت. «انتخاب» با آقای کرولی و دولت متبوعشان است. آمریکا یا دست لاتولوتهای «یانکیساخته و پرداخته» را میگیرد و میگذاردشان کنار نوآم چامسکی، یا اینبار نه به صورت ساختگی، اسلامی و «امامی»، که به صورت واقعی، سیاسی و نظامی دست در دست احمدینژاد و خامنهای و موسوی و دیگر نانخورهایش از ایران به بیرون پرتاب خواهد شد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر