در خبرها آمده بود که یکی از شاخکهای «بیبیسی» توسط «ارتش سایبری» حکومت جمکران هک شده! به سراغ سایت کذا رفتیم و دیدیم که بله، یک صفحه از «حسین و کربلا» با چند فحش آبدار به «وطنفروشان» روی مانیتور کذا ظاهر میشود و هکرها قول میدهند که «پدر همه را در میآوریم!» البته ما از اینکه این سایت را هک کردهاند اصلاً ناراحت نیستیم! شوخی هم نداریم؛ از نظر ما این «سایت» و بقیة سایتهائی که تحت عنوان «خبررسانی» با آیپیهای انگلیسی و آمریکائی در سراسر جهان به فعالیت مشغولاند، همه همکاران حکومت اسلامیاند. خلاصه این برنامة «هک» هم یک دعوای «برادرانه» است، عین جنگزرگری «پساانتخاباتی»! حتماً قرار شده زهر و سماش را هم به جان ملت ایران بریزند.
این سایتها همه یک «حرف» را تکرار میکنند، در چند لفافه! خلاصه مسئله این است که «نعلشان» را چه جوری بکوبند. یا مثل «بیبیسی»، نعل را وارو کرده، بعد میکوبند، یا از الگوی «صدایآمریکا» پیروی میکنند؛ اصلاً هم به نعل میزنند و هم به میخ! خلاصه به هر کجا میزنند، با روند مسائل واقعی در کشور ایران هیچ ارتباطی ندارند و پیامشان، اخبارشان، تفسیرهایشان و ... در چند جملة کوتاه خلاصه میشود. نخست اینکه، آقایان موسوی و کروبی و رفسنجانی «آزادیخواهاند!» دوم اینکه احمدینژاد در برابر تحقق آراء و خواستهای ملت ایران فقط با کمک خامنهای ایستاده؛ و سوم اینکه تمام این مشکلات فقط به دلیل حمایت روسیه از خامنهای و احمدینژاد پیش آمده! این سه «فرض» احمقانه را که اگر در برابر مرغ پخته بگذارید تا فردا به ریشتان میخندد، آنقدر در سیستمهای مختلف تبلیغاتی تکرار میکنند که آخر کار همة خلقالله به همان نتیجهای برسند که قبلاً یعنی در دوران «انقلاب حضرت امام» رسیده بودند! خلاصه میرسیم به همان تثلیث جادوئی که قبلاً نامش «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود و به همان بنبستی منتهی شد که در هیاهوی 22 بهمن 57 نهایتاً یک کودتای ننگین را برای سه دهه به ما ملت تحمیل کرد. اسم «لعنتیاش» را هم اگر یادمان نرفته باشد، اول از همه شخص محمدرضا پهلوی برایمان انتخاب فرمودند: «انقلاب»!
قبلة عالم همانطور که در کاخ نیاوران لم داده بودند و زیر چشمی عملیات خانداداش را دنبال میکردند که چگونه ذغالها را توی منقل اینور و آنور میکند، از دوردستها دود آتشی که ساواکیها به راه انداخته بودند ملاحظه کرده، عین پدرتاجدار و «جنگجو» و مبارزشان از ترس آناً خشتک «سلطنتی» را خراب کرده، فریاد زدند: انقلاب! بعد هم رو به گاردهای همیشه جاویدان نموده فرمودند، حالاست که ماریآنتوانت دیبا را سر خواهند برید! در این لحظه خندة شیرینی بر لبان ملوکانه نقش بست، که مورخین در تحلیل دلائل آن هنوز مردداند! درپی این لبخند «معنادار»، ایشان دستها را به گوشة جلیقة ضدگلوله گیر داده، سینه را جلو دادند و همانطور که آخرین ذرات کوکائین را از منحرین بالا میکشیدند و خود را آماده میکردند تا یک سخنرانی بجا و به موقع در مورد انقلاب فرانسه و اثرات آن بر تاریخ بشر و خصوصاً انقلاب سفید تحویل باغبان، گاردجاویدان، و خصوصاً امیرعباس هویدا، که چند متر دورتر به عادت همیشگی دمرو روی چمنها افتاده بود تحویل دهند، ناگهان خان داداش، با ضجهای جانسوز رشتة افکار ملوکانه را گسیخت: «اعلیحژرتا! خونشردیتونو حفژ کنین. روبشپیر هم اگه بیاد در رکابتون میریم پاریش حالشو میبریم! خان داداش برای نشان دادن عزم جزم خویش، همانجا وافور را که با یک بست دوآتشة سناتوری تزئین شده بود، به اعلیحضرت «نشان» میدهند! این مختصر را گفتیم تا آنها که فضای سیاسی و تشکیلاتی و مملکتداری در دوران گذشته را «فراموش» کردهاند یادشان بیاید که نهایت امر «پارهآجر» از کجا توی سرشان خورده!
حالا بازگردیم به «سایبر ارتش» جمکرانیها! در مطالب چند روز پیش اشارهای به بحران استراتژیکی داشتیم که بین پکن و واشنگتن در حال شکلگیری است. تکرار مکررات نمیکنیم ولی به استنباط ما این بحران استراتژیک از ابعادی برخوردار شده که امروز به صورتی نمادین بر صحنة ارتباطات دیجیتال جلوه میکند. میدانیم که حکومت جمکران نه تنها سایتهای مستقر بر سرورهای فوق امنیتی در خارج از کشور که حتی سایتهای عادی را نیز نمیتواند فیلتر کند. فیلترینگ وبلاگها، سایتها و تمامی فعالیتهائی که تحت عنوان «مخابرات» جمکران بر روی شبکة جهانی فعال است مستقیماً توسط سازمان سیا به مورد اجراء گذاشته شده. از طرف دیگر سایت «فیلتر» شدة کذا توسط «ارتش سایبری»، ظاهراً تحت حمایت دولت هلند «فعالیت» میکند، و هر چند «آیپیهایش» انگلیسی است، مسلماً سپاه پاسداران جمکران نمیتواند از تهران آن را هک کند. این عملیات، زیر سر هر طرف صورت گرفته، مسلماً ریشههایش را میباید در چارچوب دعواهای پکن و واشنگتن جستجو کرد. پیشتر هم گفتیم، حال که کار به اینجا رسیده هر کشوری با کشور دیگر دعوا و مرافعهای پیدا میکند، حملات اینترنتی خود را به اسم «سایبر ارتش جمکران» صورت خواهد داد! و طبیعی است، هزینة این عملیات را ملت ستمدیدة ایران پرداخت خواهد کرد. آخوندهای احمق و خودفروختهای که به قول معروف «خالیبندی» را سه دهه است تبدیل به سیاستگزاری کشور کردهاند، به هیچ عنوان در برابر افکارعمومی جهانی از چنین اعمال احمقانهای «برائت» نخواهند جست. این گوسالههای ننهحسن این اعمال ابلهانه را که قدرتهای جهانی و استعماری بر علیه یکدیگر صورت میدهند به حساب خودشان و به عنوان «قدرتهای» دیجیتالی مقاممعظم و «اسلام عزیز» جا زدهاند! ما از هموطنان میخواهیم که با افشا کردن این ترفندها فضای اینترنتی کشور را از میانة جنگ قدرتهای استعماری و جهانی بیرون آورند؛ مسلم بدانیم این نوع جنگهای «مجازی» همچون جنگهای کلاسیک و «واقعی»، اگر منافعاش به جیب اجنبی میرود، خاکاش به چشم ما خواهد ریخت.
حال که به ریختن خاک در چشم ملت رسیدیم، ببینیم رادیوفردا، شاخک سازمان سیا چه خاکی برای چشم ملت در خاکانداز انداخته. نام خاک کذا «ابوالفضل اسلامی» است! به عبارت دیگر، هم به حماسة کربلا و هم به دین مبین و دستبریدة آنحضرت ارجاع میدهد! رادیوفردا، مورخ31 ژانویه 2010 چنین تیتر میزند:
« ابوالفضل اسلامی، دیپلمات پیشین؛ صدائی دیگر از پشت پرده!»
زیر این تیتر «درخشان» یک عکس خودنمائی میکند که به ادعای رادیوفردا از آرشیو شخصی همین «حضرت» ابوالفضل بیرون آمده! البته ما نمیتوانیم این ادعا را به زیر سئوال ببریم، ولی عکس حضرت ابوالفضل از هر کجا آمده، یک امر مسلم است، قبل از آنکه روی سایت رادیوی کذا بنشیند چند ساعتی با «فتوشاپ» روی آن کار کردهاند! بالاخره این عکس از فاجعة کربلا تا هزارة سوم را یکتنه و پای پیاده طی کرده. شاید ریش ابوالفضل را تراشیدهاند و سبیل برایاش گذاشتهاند، شاید کارهای دیگری هم کرده باشند، ولی ما میدانیم که این حضرت ابوالفضل یا از روز ازل ناقصالخلقه بوده، یا با استفاده از فتوشاپ برایشان یک «عکس» درست کردهاند. هر چه باشد فناوری عکاسی در دوران معاویه چندان پیشرفته نبود! در کربلا نه دوربین داشتند و نه فیلم «کداک»! البته این نکته که ابوالفضل رادیوفردا اصولاً موجودیت واقعی دارند یا خیر هیچ اهمیتی ندارد؛ مهم این است که فردی پس از 25 سال همکاری در رأس دیپلماسیهای حکومت جمکران، آزادیخواه و طرفدار«مردم» شده. به عبارت دیگر، این ابوالفضل به قول فرزند شاه سابق، «در خروجی» را برای خودشان باز گذاشتهاند! حضرت ابوالفضل که به قولی بر 25 سال خدمت دیپلماتیک خود در حکومت اسلامی نقطة پایان گذاشته، در کمال پرروئی ادعا میکنند:
«[...] پس استعفا نمیدهم و منتظر میمانم تا شما سقوط کنيد و من به کار خودم برگردم.»
همان منبع!
حال آنها که به قول خودشان برای عوامل سرکوبگر این رژیم فاشیست، «در خروجی باز گذاشتهاند» بهتر است بفرمایند چه نوع حکومتی میخواهند با امثال «خروجیهائی» از قبیل حضرت ابوالفضل برای ملت ایران پایهریزی کنند؟ روزی که حکومت فاشیستهای آلمان نازی سقوط کرد، دولت ایالات متحد به تمامی آدمکشان و عوامل «اس. اس» پناه داد. ولی این افراد را به کاخ سفید و یا پنتاگون دعوت نکرد، آنها را گروه گروه به آمریکای لاتین برد و طی سالهای 1950 تا 1970 تمامی این جانیان به عنوان مشاوران سرکوب، شکنجه و چپاول در خدمت واشنگتن و در قلب دولتهای دستنشاندة آمریکای لاتین به خدماتشان ادامه دادند. بیدلیل نبود که گروههای مدافع یهودیان، برای تعقیب جانیان «اس. اس» اغلب دفاتر تحقیقشان را طی این مدت، در آندسته از کشورهای آمریکای لاتین گشودند که مستقیماً زیر نظر سازمان سیا و پنتاگون اداره میشد.
خلاصة کلام، کسی که 25 سال عمر خود را در رأس محافل دیپلماتیک با بدهبستان، کثافتکاری، حقحساب دادن و پولشوئی و هزار جنایت و نکبت و دستبوسی، به امر «مقدس» گدائی پست و مقام سپری کرده، اصولاً در یک نظام مدعی دمکراسی به چه کار خواهد آمد؟ این سئوالی است که «مدعیان» حمایت از دمکراسی امروز میباید به آن پاسخ گویند. یک اصل مسلم است، آنان که امروز ادعای حمایت از دمکراسی، سکولاریسم، حکومت قانون و حاکمیت منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد بر آیندة ملت ایران را دارند، با امثال حضرت ابوالفضل نمیتوانند همکار و همدم شوند! چرا که پر واضح است ایشان و امثال ایشان فقط به این دلیل به یاد «مردم» میافتند که صدای برخورد کفگیر حکومت امام زمان را به ته دیگ به گوش جان شنیدهاند!
واقعاً که خندهدار است! و از این خندهدارتر رفتار بعضی «اوباش سبز» است که قصد دارند همان کاری را با امثال حضرت ابوالفضل کنند که پیشتر با میرحسین موسوی جلاد کردهاند. یعنی تطهیر اینان از جنایت و نامردمیها و هورا کشیدن برای عملیات قهرمانانة این موشهای موذی و آدمخوار که کشتی شکسته و فروهشتة حکومت امام زمان را ترک میکنند. موشهائی که جز سرکوب انسانیت و تبدیل شدن به ابزار سرکوب در کف یک تشکیلات ضدبشری نه کاربردی دارند و نه خاصیتی!
در همینجا به امثال حضرت ابوالفضل گوشزد کنیم که اگر ایران به سوی یک دمکراسی سیاسی برود؛ در چنین حکومتی احدی به کسی «امان» نخواهد داد. چرا که «امان دادن» مربوط به حکومتهای آغامحمدخانی و امامزمانی است. در دمکراسی سیاسی اگر شاکی خصوصی دارید و یا مدعیالعموم از شما پروندهای به دادسرا میفرستد در چارچوب قوانین محاکمه خواهید شد، چه طرفدار میرحسین موسوی باشید و چه نباشید. اگر قرار باشد که شاکی خصوصی و مدعیالعموم تحت نظر رژیم سیاسی فعالیت کنند، این رژیم دیگر دمکراسی نمیتواند باشد، یکی از انواع مختلف و رنگارنگ دیکتاتوری به شمار خواهد آمد.
و از قضای روزگار با هیاهو و شادی و هلهله در اطراف چاقوکشانی که خیمة مقاممعظم را به نفع این و آن ترک میگویند، لاتولوتهای جنبشسبز، دست در دست اوباش حزبتوده و دارودستة داریوش همایون میخواهند در این مملکت اصل مسئولیت شهروندی را به هر صورت ممکن ماستمالی کنند! قصد واقعی و نهائی از این نمایشات رسانهای، و ارائة گزارشات مطبوعاتی در مورد رفتار و کردار اوباش حکومت اسلامی فقط به کرسی نشاندن یک اصل کلی است: در حکومت آیندة ایران مسئولیتها مخدوش خواهد بود و اصل مسئولیت شهروندی لوث میشود! در نتیجه، پیام روشن و واضحی به چاقوکشان محترم مقاممعظم میدهند: کسی با شما کاری ندارد! تا دیروز برای خامنهای چاقو میکشیدید، از فردا برای ما! جیره و مواجبتان هم خواهد رسید، خیالتان راحت باشد!
مسلماً بسیاری از آنان که از روند پیوستن اوباش حکومت اسلامی به جبهة مخالفان حمایت میکنند، این حمایت را بدون در نظر گرفتن ابعاد اجتماعی و فلسفی و اخلاقی و تشکیلاتیاش صورت میدهند. فراموش نکنیم که در یک فرهنگ فئودالزده و استبدادی زندگی کردهایم. در چنین فرهنگ اجتماعیای، اگر بتوان اصولاً نام «فرهنگ اجتماعی» بر آن نهاد، مسئولیت افراد در ارتباط با جامعه کاملاً «مخدوش» باقی میماند. این «مسئولیت» به دلیل حاکمیت یک دستگاه ضدبشری، نه در ارتباط با قوانین و مقررات جاری، انسانی و حقوقی که فقط در ارتباط با جبههگیری سیاسی و محفلی افراد مشخص خواهد شد. به آنانکه خصوصاً دم از طرفداری از دمکراسی میزنند، و همزمان از اینگونه «تغییر» مواضع عوامل سرکوب حمایت میکنند، یادآور میشویم که چنین موضعگیریهائی برای پایهریزی یک حکومت دمکراتیک در کشور سمی مهلک و کشنده خواهد بود. مسئولیت انسانها در یک دمکراسی کالا نیست که بر سر آن «معامله» شود.
در همینجا بگوئیم، آنان که میخواهند یک دیکتاتوری جدید بر کشور حاکم کنند، بهتر است بجای جیغوفریاد در اطراف «آزادی»، «دمکراسی» و ... ابعاد واقعی دیکتاتوری مورد نظر خود را از هم اینک تشریح نمایند. چه بسا دیکتاتورها که «مأموریت» خود را جهانی و بشری و ... تلقی کرده، برای خودکامهگیشان توجیهات «فلسفی» و تاریخی نیز ارائه دادهاند! ولی با استفاده از عوامل سرکوبگر یک رژیم فاشیست نمیتوان در هیچ کشوری دمکراسی سیاسی بر پا کرد، این یک اصل اساسی است که تقلیلپذیر نخواهد بود.
در فرصتی که باقی مانده به صورتی بسیار شتابزده از مسئولیت شهروندی سخن به میان میآوریم، چرا که این مسئولیت در چارچوب فلسفی، اجتماعی و حقوقی فقط میتواند در کشوری چشم به جهان بگشاید که در آن حاکمیت سیاسی، راستافراطی و چپافراطی را منزوی کرده باشد. به عبارت دیگر یک دمکراسی سیاسی فقط و فقط زمانی میتواند واقعیتی ملموس و فیزیکی بیابد که طیفهای چپافراطی و راستافراطی، هر چند در فضای سیاسی حضور دارند، از منظر قانونگزاری به حاشیه رانده شده باشند. دلیل نیز روشن است. در طیف چپافراطی رفتار انسانها نه در چارچوب «قوانین» که در مسیر یک ایدئولوژی از پیش تعیین شده توجیه میشود. خلاصه اگر رفتار فردی در چارچوب این ایدئولوژی قرار گیرد «درست» و قانونی است. در نوع راستگرای افراطی نیز، یعنی همان که امروز در کشورمان شاهدیم و در دوران سلطنت پهلوی نیز شاهد بودیم، رفتار انسانها در ارتباط با «انتظارات» و ایدئولوژیهای خلقالساعة محافل و قدرتهای تشکیلاتی «توجیه» میشود، نه در چارچوب قوانین.
به استنباط ما بسیاری از محافل و تشکیلاتی که امروز در مطالبشان سخن از دمکراسی سیاسی به میان میآورند، در کمال تأسف، شاید ناخودآگاه دستاندرکار بازسازی نوعی فاشیسم در کشوراند. امید است که دمکراتهای ایران، خصوصاً آندسته که با این نوع بحثها آشنائی دارند، با نوشتار، تفسیر و تحلیلها مسیر را بیش از پیش برای همگان روشن و واضح کنند. پیشگیری از فروافتادن به دام یک فاشیسم سیاسی، امروز دیگر یک نظریهپردازی صرف نیست، یک وظیفة ملی و تاریخی است.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر