مطلب امروز را به بررسی تاریخی پدیدة «کشف حجاب» در دورة رضامیرپنج اختصاص خواهیم داد، هر چند در آغاز میباید به صورتی بسیار شتابزده نگاهی به تحولات کشور در آستانة عقبنشینی مفتضحانة «جنبش سبز» در برابر اوباش بیترهبری داشته باشیم.
از نخستین لحظاتی که میرحسین موسوی با تبلیغات و هیاهوی ویژة «خط امامیها» پای به مسابقات مارگیری جمکران گذاشت، به شهادت تمامی مطالبی که طی هفت ماه گذشته در این وبلاگ منتشر کردهایم هموطنان را از فروافتادن در دام این حیلة جدید برحذر داشتیم. تحریم فعالانة انتخابات، و بهرهگیری از شبکههای ایجاد شده توسط حکومت اسلامی برای به مقصد رساندن اهداف انسانمحور، سکولار، دمکراتیک و آزادیخواهانه از همان روزها شعار اصلی ما بود، و امروز هم در حقانیت عملی، سیاسی و کارورزانة این اهداف هیچ تردیدی نداریم. به استنباط ما آنان که بجای بهرهگیری از امکانات انتخابات و قرار دادن جوانان کشور در مسیر بهینه کردن روابط سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی پای در جانبداری از این و یا آن «نامزد انتخاباتی» گذاشته، نهایت امر در افتضاحات «پساانتخاباتی» نیز فعالانه از هیاهوسالاریها حمایت کردند، با دعوت ملت ایران به بیراهه امروز خود در دادگاه افکارعمومی با بیاعتباری و سرشکستگی رو در رو شدهاند. البته از آنجا که این جناحها اصولاً آبروئی ندارند که از دست بدهند، امروز فریاد «ادامة مبارزات با دیکتاتوری» سردادهاند! حکایت همان شیخی است که «پنجه را گز نمود و گفت وجب!»
این حضرات گویا امروز علم غیب هم پیدا کردهاند، باید از آنان پرسید کدام ملت را میشناسید که با «استبداد» مبارزه نکرده؟ معلوم است که ملت ایران با مستبدان درگیر خواهد شد، ولی امروز دیگر شما جائی در صفوف آزادیخواهان ندارید. چرا که با فراهم آوردن زمینة تحکیم استبداد بر ملت ایران، مزورانه آزادیهای مطلوب ملت را در بارگاه استعمار قربانی کردید. گفتیم، و امروز هم بازمیگوئیم که شرایط سیاست داخلی در ایران تغییر کرده و صداقت عمل در روابط سیاسی هر روز از روز پیش در میانة میدان کشور از اهمیت بیشتری برخوردار میشود؛ اگر دیروز صداقت نداشتید؛ و به صراحت دیدیم که نداشتید! حداقل درک و فهم و شعور لازم را داشته باشید که در این مسیر دیگر امکان حفظ موجودیت هم نخواهید داشت.
به صراحت میبینیم که رهآوردهای ننگین هیاهوسالاری «خط امامیها» برای ملت ایران چیست. این هیاهوسالاری تمامی شبکهای را که حکومت اسلامی برای برگزاری به اصطلاح «آبرومندانة» انتخابات در مسیر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جوانان بالاجبار گشوده بود از هم فروپاشاند. و هیاهوسالاران بجای تبدیل این شبکه به ساختارهائی ماندگار در سطح جامعه و بهرهگیری از آنان در راه عروج به مراحل بالاتر اجتماعی و سیاسی این امکان را برای دولت فراهم آوردند تا امروز با تکیه بر اوباشگری میرحسین موسوی این ساختار را در ادبیات سیاسی خود «شبکة ضدانقلاب» معرفی کند! ضدانقلابی که دولت وابسته و دستنشاندة احمدینژاد در قالب «توجیهات» حکومتی دست به سرکوب و فروپاشانیاش خواهد زد. خلاصه میگوئیم، دیکتاتوری برآمده از این «انتخابات»، برخلاف ادعای دوستان واقعی حکومت اسلامی که همان «مخالفنماها» و «چپنماها» باشند، نه نتیجة «دزدی آراء» و «تقلب» که برآیندی است از هیاهوئی که اینان با کمک دولت و محافل دیگر در سطح کشور به راه انداختند. ملت ایران این روند را به چشم دید و به صراحت با دقایق آن آشنا شد، و به عمال این شبکةمزدور قول میدهیم که عملکردشان در حافظة تاریخ محفوظ خواهد ماند.
اینک به یک بررسی بسیار شتابزده از رخداد 17 دیماه 1314 میپردازیم. در این روز رضامیر پنج با کشف حجاب از دختران و یکی از همسراناش در جلسهای که در «دانشسرای عالی تهران» برگزار شده بود، سخن از کشف حجاب در ایران به میان آورد. این نخستین بار در تاریخ کشور است که دولت عملاً پای در حیطة تعیین پوشش برای ملت ایران میگذارد. و این عمل تبعاتی داشت که نمیتوان آنرا در یک بررسی دقیق و تحلیلی «مثبت» تلقی کرد. در کمال تأسف عمل میرپنج و این تبعات، همانطور که به صراحت میدانیم همچون دیگر مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در ایران معاصر در هالهای از ابهام باقی مانده. بررسی علمی آن در مقام «تابو» قرار گرفته، و از همان روز کذا در دانشسرای عالی، دولتهای متعدد سعی داشتند یا این عمل را تماماً مثبت ارزیابی کنند، و یا با تکیه بر قرآن و شرعیات آنرا «غیردینی» و ضداسلامی معرفی نمایند؛ کسی نمیگوید و مسلماً نخواهد گفت که دولت حق ندارد برای پوشش انسانها در یک جامعه «تصمیمگیری» کند. اینکه «آزادی زن» در گرو یک تکه پارچه باشد، به همان اندازه تعجبآور مینماید که شنیدن ادعای «آزادی زن» از زبان علمای حوزههای شیعیمسلکان!
خلاصه میکنیم، آنچه در 17 دیماه 1314 در ایران به وقوع پیوست یک تحرک سیاسی در بطن دولتی بود که تلاش داشت عملکرد خود را تداوم تحولات انقلاب مشروطه و خواست آزادیخواهان آن دوره بنمایاند. در گامهای بعدی همین دولت میکوشید تا تحولاتی را که در سایة کودتای کلنل «آیرونساید» در کشور به وجود آمده بود، با توسل به این نوع «عملیات» به انقلابات و تحولات گستردهای مرتبط کند که در امپراتوریهای روسیة تزاری و عثمانی تمامی ساختارهای توهمات فئودال را از هم فروپاشانده بود و زمینهساز انفجارات سیاسی و اجتماعی در قفقاز و اروپای شرقی میشد. در مقام مقایسه با تحولات دورة 22 بهمن 57، کشف حجاب رضاخانی را میتوان با تسخیرلانة جاسوسی از سوی اوباش حکومت اسلامی به قیاس کشاند؛ کشف حجاب اهدافی را جستجو میکرد که در عمل بر زبان نمیآورد، هر چند طی سالهای دراز، کشفحجاب نیز همچون «تسخیر لانة جاسوسی» تبدیل به یکی از بهترین «بهانهها» در توجیه فاشیسم حاکم شد. البته ما در بررسی مسئلة کشفحجاب مسلماً از ارجاع به قرآن و شرعیات و عفت و کرامت، آداب و وضو و نماز و غیره اجتناب خواهیم کرد، چرا که این نوع «بررسیها» فقط مختص آخوند جماعت و مخالفنمایان و «چپنمایان» نانخور حوزههاست.
رخداد 17 دیماه به هر چه میتواند شباهت داشته باشد، جز به «آزادی زن»! نخست باید دید در جامعهای که مردان و زنان جملگی از هر گونه آزادی بیان و حقوق انسانی بیبهره بودند، اصولاً «الگوی آزادی» در چه چارچوبی میتوانست از طرف حاکمیت به تعریف درآید؟ برخی تحلیلگران، با علم به آنچه در بالا آوردیم، بدون بررسی ارتباط انداموار «آزادی» با اصل حق «انتخاب آزاد»، کشفحجاب را در چارچوب فراهم آوردن زمینة «حضور» هر چه گستردهتر زنان در جامعه بررسی میکنند! و میبینیم که امروز نیز در ادبیات حکومت اسلامی هنوز سخن از «حضور زن» است، حضوری که جایگزین «حقوق» شده. به ادعای ایندسته از «تحلیلگران» کشف حجاب زنان را از اندورنیها بیرون کشیده، روانة عمق جامعه کرد! میدانیم که چنین استدلالی از پایه غلط و بیاساس است.
آنچه به ساختار تفکر اجتماعی شکل میدهد به هیچ عنوان ظواهر و لباس و پوشش مردمان نیست؛ تفکر رایج اجتماعی بیش از آنچه بر ظواهر و پوششها تکیه کند از عمق و ریشة مسائل تأثیر میپذیرد. و کشف حجاب به شیوهای که رضامیرپنج به آن متوسل شد فقط میتواند نوعی تهاجم دولتی بر علیه آزادی زن در انتخاب پوشش تلقی شود. از قضای روزگار در همان روزها شاهد بودیم که گذاشتن «کلاه پهلوی» و یا پوشیدن شورتهائی معروف به «شورت پهلوی» که از لباس «شورتههای» انگلیسی در کشورهای خاورمیانه الهام گرفته بود نیز از جمله «الزامات» حکومتی معرفی میشد! میباید پوشیدن شورتپهلوی و یا گذاشتن کلاهپهلوی را هم حتماً «آزادی مردان» بخوانیم!
در دورانی که میرپنج با تکیه بر استبداد و حامیان انگلیسیاش در ایران خیمهشببازی «آزادی» مردان و زنان و کودکان به راه انداخته بود، شاهد تحولات گستردهای در کشورهای ترکیه و اتحاد شوروی نیز بودیم. تحولات در ترکیه توانست تا هم امروز، علیرغم نارسائیهای فراوان و چشمگیر دوام بیاورد، و حتی سقوط اتحاد شوروی نیز نتوانست بر تحولات اجتماعیای که بلشویسم بر حاکمیت نظریة فئودال روسیة تزاری تحمیل کرده بود نقطة پایان بگذارد. در نتیجه، اگر امروز پس از سه دهه تحمیل «حجاب اجباری» در کشورمان گروهی از «کشف حجاب» به شیوة میرپنج و اعمال وی «تجلیل» به عمل میآورند، میباید اذعان داشت که رفتارشان به هیچ عنوان قابل توجیه نیست.
میرپنجایسم به دلیل وابستگی عمیق و ساختاری خود به آخوندیسم ـ این مطلب را در «امیرکبیر و تشیعها» به صورتی شتابزده بررسی کردهایم ـ نه تنها نتوانست موجودیت خود را از گزند زمان محفوظ نگاه دارد، که جامعة ایران را نیز در برابر آخوندیسم خونخوار بیدفاع رها کرد؛ زخم این نامردمیها مسلماً برای دهههای طولانی بر پیکر ایرانیان باقی خواهد ماند.
«کشف حجاب» به شیوة میرپنجی، صورت مسئله را به طور کلی «پاک» کرده بود! اینکه «زن» در چارچوب یک نگرش انسانمحور دارای حقوق انسانی است و حاکم و مالک نهائی جسم و جان خود، با «کشفحجاب» به حاشیه رانده شد. در قالب این نگرش «چارواداری» زن دیگر حاکم بر جسم و جان خود نمیشد؛ دولت میرپنجی زن را «فتح» کرده بود! اینک میرپنج به عنوان حاکم جسم و جان زن به وی دستور میداد که لباس «مادام بوواری» هم برتن کند! هر چند میان زن ایرانی، در مقام یک انسان ستمدیده و سرکوب شده با «مادام بوواری» در رمان«فلوبر» تفاوت بسیار وجود داشت. ولی تهاجم وحشیانة میرپنج به زنان در ایران، در واقع امتداد سیاستهای استبدادی بر جامعة نوپای پس از انقلاب مشروطه بود. در بطن تحولات انقلاب مشروطه جامعه تلاش داشت تا به صورت «گذار آرام» و پیوسته پای در مسیر آزادی بگذارد. «کشف حجاب» بر این روند نقطة پایان گذاشت، و به این ترتیب پس از این دوره سیاستگزاریهای استبدادی از ابعاد «اجتماعی» نیز برخوردار شد. و این همان سیاستگزاریای است که پس از کودتای 22 بهمن 57، به یک لات بیسروپا به نام روحالله خمینی اجازه داد تا با حمایت واشنگتن برای زن ایرانی تعیین تکلیف نیز بنماید! نتایج هولناک فاشیسم پهلوی بر سرنوشت زن ایرانی را امروز به صراحت میبینیم؛ آنان که نمیبینند شاید به کوری مصلحتی دچار شده باشند.
عوامالناس در ایران طی هزارهها ثابت کردهاند که تمامی سعی خود را جهت همراهی صوری با «حاکمان» کشور صورت خواهند داد. این خصوصیتی است که مسلماً از منظر اخلاقی و فلسفی بسیار زشت و ناپسند شمرده میشود. چرا که جماعتی با چنین خصوصیت، در عمل فاقد اعتقاد عمیق و گستردة ملی و بومی و زبانی و حتی دینی خواهد بود. ولی همین خصوصیت که آنقدرها هم قابل دفاع نیست، توانسته طی هزارههای طولانی «موجودیت» تاریخی کشور ایران را تضمین نماید! ایرانی با تکیه بر همین «خصوصیت» در تاریخ هزارههایش از اسکندر مقدونی هلنیتر، از عرب سوسمارخوار مسلمانتر، از ترک آسیای مرکزی وحشیتر، و از مغول آدمکش دیوانهتر و سرمستتر بوده! و این خصوصیت همگام با اینترنت، ارتباطات، دیجتیالیزاسیون، جهانیشدن اقتصاد و ... امروز با ما پای به هزارة سوم گذارده.
اینجاست که میباید با شناخت درست از «خصوصیات» عوامالناس در ایران راه بر گسترش نظریههای انسانمحور در قلب جامعة ایران گشود. دلیل وحشت حکومتهای استعماری طی 80 سال اخیر از گسترش فرهنگ سیاسی غرب در ایران همین است. اگر میگوئیم «حکومتها»، هیچ اشتباهی پیش نیامده. رضامیرپنج و آریامهر هم به اندازة حکومت اسلامی از غرب و گسترش فرهنگ سیاسی وحشت داشتند. چرا که اگر این دولتها نانخور غرب هستند، اگر دستنشانده و تحتالحمایهاند، آنزمان که عوامالناس الگوهای حاکم بر جامعة ایران را همانطور که در عمل وجود دارد، از حاکمان واقعی، یعنی از غربیها بگیرند مرگ دیکتاتوری در ایران فرا رسیده! یکی از دلائلی که طی سه دهة اخیر غرب مرتباً خود را «دشمن» حکومت اسلامی معرفی میکند، همین «نعل وارونه» و تبعات فرهنگی و اجتماعیای است که این عملیات برای اقتصاد و امور مالی غرب به ارمغان میآورد. سرکوب ارتباطات، ایجاد راهبند در مسافرت ایرانیان مقیم آمریکا و اروپا به ایران، سانسور مستقیم مطبوعات و خصوصاً اینترنت در ایران، تشویق طبقات «مستفرنگ» به مهاجرت از کشور و ... همگی ریشه در همین نکتة پیشپا افتاده و «کوچک» دارد. میدانیم که دولت اسلامی همگام با واشنگتن این سیاستها را بر ایرانیان تحمیل میکند.
بیدلیل نیست که رادیوفردا مجسمة «حجابدار» ندا را به مجسمة «بیحجاب» وی ترجیح میدهد! و اگر ماههاست که صفحات این «سایت خبررسانی» از ریش و پشم و روضهخوان پوشیده شده حتماً دلیلی دارد. غرب با این ترفندها به عوامالناس در ایران وانمود میکند که چه در داخل و چه در خارج حاکمان واقعی همین «ریشپهنها» هستند! در نتیجه شما نیز میباید در پروسة شبیهسازی، خود را به این «الگوها» نزدیک کنید.
اینجاست که «مخالفان واقعی»، و نه چپنمایان و مخالفنمایان که از راست افراطی تا چپافراطی را ظاهراً پوشش دادهاند میباید راهی جهت خروج از این بحران بیابند. خلاصة کلام آزادی ملتها که امروز به تأئید تمامی جامعهشناسان صاحبنظر فقط و فقط میتواند از آزادی «زنان» آغاز شود، پدیدهای است بسیار پیچیده. ارتباط زیادی هم با پارچه و لباس و کلاه ندارد! کافی است که زن ایرانی در یک روند اجتماعی به تعالی فرهنگی رسیده از پرستش پدر و پدرسالاران دست بشوید؛ برای نیازها، عواطف، افقها و تمایلاتاش حسابی جداگانه و شخصی بگشاید، و به این مرحله از آگاهی نائل آید که حاکم نهائی بر پیکر، جان و مال او فقط شخص خود اوست. مخالفان واقعی حکومت آخوندی میباید تلاشهای خود را بر تحقق این ارتقاء فرهنگی متمرکز کنند، نه بر پایة توجیه حجاب یا کشفحجاب!
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر