مطلب امروز را به بررسی بیانیة شمارة 17 میرحسین موسوی اختصاص میدهیم، دلیل نیز روشن است. جنبشسبز به نقطة انفجاری خود رسیده، نقطهای که هر جنبش مدعی فراگیری، زمانیکه در بنبستهای عملیاتی گرفتار میآید با آن برخورد خواهد کرد. نخست باید عنوان کنیم که هیچ جنبشی نمیتواند به معنای واقعی کلمه «فراگیر» تلقی شود. این یک اصل کلی است که شخصیتها، گروههای سیاسی، عقیدتی و نهایت امر قشرها و طبقات اجتماعی در هر جنبش اهداف و آمال ویژة خود را جستجو میکنند، اینان در صورت برخورد با موانعی که اهداف و آمال طبقاتی، عقیدتی و نظریشان را به زیر سئوال برد، به سرعت واکنش نشان خواهند داد؛ واکنشی که کاملاً طبیعی است!
به استنباط ما «جنبش سبز» اینک پای در همین بزنگاه گذاشته، و بیانیة شمارة 17 موسوی در عمل نشاندهندة مواضعی است که شخص وی، به احتمال زیاد در توافق کامل با مهدی کروبی و دیگر دستاندرکاران این «برنامه» جهت ادامة مسیر «جنبش سبز» برگزیده! ما بدون ارائة یک بررسی دقیق از این بیانیه، پیشتر مفاد آن را «عقبنشینی استعماری» معرفی کردیم، امروز نیز بر همین اصل تکیه خواهیم داشت، در صورتیکه بررسی مسائل استراتژیک، خصوصاً در ارتباط با خاورمیانه و افغانستان میتواند به این «عقبنشینی استعماری» در داخل کشور ابعادی منطقهای و حتی جهانی اعطا کند.
نخست به بررسی متن بیانیه میپردازیم، و اگر فرصتی باقی بود به اظهارنظر گروهها و تشکلهای مختلف در ارتباط با آن اشارهای خواهیم داشت.
میرحسین موسوی در گام نخست در متن بیانیة خود، بر این «اصل» تکیه میکند که آنچه وی «مردم» معرفی کرده، در روز عاشورا به خیابانها ریختند بدون آنکه احدی از «رهبران جنبش سبز» این شرکت «همه جانبه» را تقاضا کرده باشد! ما نیز در این مقطع با آقای موسوی حداقل در این مورد کاملاً همصدا هستیم. بحرانسازیای که از آغاز کار توسط دستهای آشکار و پنهان حکومت اسلامی در سطح جامعه «مدیریت» میشود، نه نیازی به بیانیة رهبران «جنبش سبز» دارد و نه حضور «مردم» در تظاهرات خیابانی در قلب یک حکومت دستنشانده و خودبرانداز نیازمند قانونگرائی و «سازمانپذیری» است. ولی از بعدی دیگر با ایشان به هیچ عنوان همعقیده نیستیم، و آن اینکه ملت ایران برای حمایت از جنبشسبز به خیابانها آمده باشد!
«براي مراسم عاشوراي حسيني عليرغم درخواستهاي فراوان، نه[...] کروبي [...] و نه خاتمي اطلاعيه صادر کردند و نه بنده و دوستانم. با اين وصف يک بار ديگر مردمي خداجوي به صحنه آمدند و نشان دادند که شبکههاي وسيع اجتماعي و مدني که [...] به صورت خود جوش شکل گرفته است، منتظر اطلاعيه و بيانيه نميمانند.»
بله اینکه این «شبکهها» منتظر بیانیه نمیمانند یک مسئله است، اینکه آقای موسوی در قلب یک حکومت استبدادی، ارتباط خود را از رأس هرم تصمیمگیری، یعنی مجمع تشخیص مصلحت، با جریاناتی برقرار کنند که از کسی هم «دستور» نمیگیرند، مطلب دیگری است. میباید پرسید، آیا این یک کودتای درون حکومتی است، یا قرار است زمینهساز یک کودتا باشد؟ جملات فوق که در بیانیة موسوی عنوان شده، در واقع فقط اوج آشوبطلبی را نشان میدهد. این فرد نه تنها مسئولیت شخص خود و همپالکیهایش را در جریانات اخیر به طور کلی به زیر سئوال برده که هر رخدادی در این رابطه را نیز به خواست موجودیتی موهوم به نام «مردم خداجو» منوط میکند! این «مردم خداجو» که هستند؟ آیا موسوی و همپالکیهایش از این جماعت حمایت میکنند یا مخالف ایناناند؟ اگر حمایت میکنند، چرا مسئولیت سیاسی و اجتماعی در ارتباط با عملکرد «هوادارانشان» را برعهده نمیگیرند، و اگر مخالفاند چرا مستقیماً این مخالفت را در بیانیهها عنوان نمیکنند؟ این «مجموعه شرایط» که از طرف سیاستهای استعماری بر ملت ایران تحمیل شده، فقط به یک کار میآید، کشاندن جامعه به یک انفجارسیاسی و اجتماعی.
موسوی اگر ریگی به کفشاش نیست چرا از مردم نمیخواهد که در این «تظاهرات» شرکت نکنند؟ بله، اینجاست که همکاری نزدیک «اصولگرایان» با موشدوانیهای میرحسین موسوی سر از کاسه به در میآورد. اگر این به اصطلاح «اصولگرایان» اجازه برگزاری تظاهرات به طرفداران موسوی میدادند، دست «جنبش سبز» خیلی زودتر از اینها رو شده بود. برخلاف ادعای آقای موسوی، ما معتقدیم ملت ایران حاضر نیست همانطور که ایشان علاقمندند به دوران «امام روشن ضمیر» و «صدر انقلاب» بازگردد. این نوع «شعارها» تا زمانی «جذابیت» خود را نگاه خواهد داشت که دولت احمدینژاد دست در دست موسوی با ممنوعیت برگزاری تظاهرات سیاسی، و تحمیل سانسور بر مطبوعات بر این «ابهام» دامن زند. ابهامی که بر اساس آن پس از سه دهه استبداد سیاه مذهبی فرضاً مردم اینک جمع شدهاند تا با جانفشانی و انقلاب و از خودگذشتگی به «صدر استبداد» بازگردند!
فقط در صورت رفع سانسور و انزوای رسانهای است که معلوم خواهد شد چند درصد از مردم ایران «واقعاً» از موسوی و اوباش سبز جانبداری میکنند. اگر در چنین شرایطی رهبران سبز از مردم تقاضائی جهت شرکت در انتخابات و یا تظاهرات داشته باشند، معلوم میشود درجة «رهبریشان» چیست. به استنباط ما «جنبشسبز» جهت گریختن از برابر یک پرسش منطقی، پرسشی که این جریان را نهایتاً مجبور به عقبنشینی واقعی خواهد کرد، سعی دارد تا با بهرهگیری از همکاریهای دولت احمدینژاد اهداف خود را هر چه بیشتر در پردة ابهام نگاه دارد. ولی روزی خواهد رسید که پرسشهای منطقی هم مطرح میشود، «اصولاً اهدافتان چیست، و به دنبال چه هستید؟»
از نظر ما و با توجه به تصاویر و فیلمهای عاشورا و تاسوعا، آنانکه به خیابانها آمده بودند «ملت ایران» نیستند؛ مسلماً گروهی ناراضی و عاصی در میانشان وجود دارد، ولی سرپرستی و سازماندهی «جریانات» تاسوعا و عاشورای سالجاری همچون دیگر تجربیات استعماری، توسط نانخورهای رسمی شبکههای دولتی صورت گرفت. توسط همانها که یا به «مخالفنمائی» تظاهر میکنند و یا «موافقت» کامل خود را با اصل ولایت فقیه تبدیل به چماقی در سطح جامعه کردهاند. تفاوت زیادی ندارد؛ اینان چه موافق و چه مخالف در سطح شهر «درگیری» به راه میاندازند، هدفشان نیز فقط آلوده کردن فضای اجتماعی و درگیر نمودن «ملت» ایران در دعوائی است که از پایه و اساس با منافع ملی بیگانه است. آقای موسوی با بیانیة کذائی در عمل قصد القاء این شبهة ایرانیستیز را دارند که، جهانیان میباید اوباش چماقکش حاضر در تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا را «ملت ایران» به حساب آورند، و ما هم تأکید میکنیم که، چنین انتظاری گزافه است!
برای اطلاع آقای موسوی در همینجا بگوئیم، «ملت ایران»، نه امروز که در دیگر بزنگاههای ضدملی، از هر قبیل و هر قماش هیچگاه پای به خیابانها نگذاشته. اگر «ملتها» به خیابان بیایند فقط برای حمایت از اهداف «مشخص» و متقن خواهد بود؛ ملتها هیچگاه برای هوراکشیدن و لاتبازی پای به خیابانها نگذاشته و نمیگذارند؛ امروز شما قصد دارید هواداران دولتی و نانخورهای این حکومت را «ملت ایران» معرفی کنید و با همین شامورتیبازیها، نتایج هولناک عملکرد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دستگاه حکومت اسلامی را که طی سه دهه تمامی داروندار کشور را به باد داده، بر گردن دولت احمدینژاد بیاندازید. البته با در نظر گرفتن شخصیت ضعیف و زبون احمدینژاد جای تعجب نیست؛ چه کسی بهتر از این مجسمة حماقت میتواند مسئول تمام بدبختیای معرفی شود که شما و دوستان و همکارانتان طی سه دهه بر ما ملت تحمیل کردید! همانطور که گفتیم، در این «بده بستان» برادرانه، احمدینژاد همکار شماست و حمایت از مواضع «استعماری» سرکار را وظیفة شرعی و دینی و حکومتی خود میداند، ولی جنابعالی یک واقعیت کوچک را فراموش کردهاید: ملت ایران هنوز نمرده!
ما ملت قبول نمیکنیم که شبکههای جهانی، مشتی لات و لوت را به عنوان «ملت ایران»، و جنابعالی و آقای کروبی را در مقام آزادیخواهان و «مخالفان» دیکتاتوری اسلامی به ما حقنه کنند. این عمل «مقدس» توسط هر گروهی سازماندهی شده باشد محکوم است، و مطمئن باشید که همواره محکوم باقی خواهد ماند. در نتیجه بهتر است جهت توجیه مواضع امروزتان زحمت بیدلیل بر خود هموار نکرده، «تاریخ» را به شهادت نطلبید! همین تاریخ، شما و صدارت سرکوبگرانه و کودتائی و ضدانسانی 8 سالهتان را به دقت به زیر ذرهبین برده و سالهاست قضاوت خود را اعلام داشته.
«کساني که تاريخ را خواندهاند[...] ميدانند که اين تفکر [عقب راندن نخبگان و روشنفکران و دانشگاهيان و فعالان از صحنه سياسي] ناشي از يک توهم واقعگريز و پناه بردن به رويکردهاي کم عمق و گول زننده است!»
منبع: بیانیة شمارة 17 موسوی
برای نخستوزیری که طی دوران حکومتاش دانشگاهها را سالها صرفاً جهت اعمال کنترل «مطلوب» بر جوانان به تعطیل کشانده بود، و اینان را روانة شکنجهگاه میکرد و نهایت امر دست به قتلعامشان زد، این نوع «سخنوری» پای فراتر گذاشتن از مرزهای پرروئی و بیشرمی است! از این گذشته، بیانیة کذا نه تنها برخلاف ادعای خود راهحلی ارائه نمیدهد که همچنان بر طبل ابهام میکوبد! موسوی ادعا دارد که قتل مخالفان مشکلی را حل نمیکند! به احتمال زیاد این نتیجهگیری را آقای موسوی از تجربیات شخصیشان کسب کردهاند. ولی تجربیات شخص موسوی هر چه باشد، مشکل اصلی همچنان پابرجاست: چگونه میتوان یک جریان «خلقالساعه» و جفنگباف را یک جنبش مشخص و ملی و مردمی معرفی کرد، و چگونه بدون برخورداری از حمایت واقعی «ملت ایران» موسوی هم نمایندة این جریان «موهوم» شده، و هم به قول خودش «حق» را در مفاهیم دینی، ملی و تاریخی به جانب همین جریان و رهبری آن منحرف نموده!
«بنده ابائي ندارم که يکي از شهدائي باشم که مردم بعد از انتخابات در راه مطالبات به حق ديني و ملي خود تقديم کردند[...]»
قبول کنیم که اینهمه شعبده کار هر صحنهگردانی نیست و نیازمند شعبدهبازی بسیار ماهر خواهد بود! به استنباط ما و بر اساس شناختی که از موسوی و کروبی و همپالکیهایشان داریم، این شعبدهبازی خارج از «ید قاصر» اینان است. خصوصاً پس از فروپاشی دیوارههای امنیتی «جنگسرد» و رها شدن ملت ایران از چنگال میرپنجایسم و مککارتیسم خونریزی که 80 سال موجودیت ما ملت را اینچنین به هیچ و پوچ کشانده.
بله، مشکل «جنبش سبز» در همین مسئلة کوچک خلاصه میشود؛ اینان میپندارند که با هیاهو و ایجاد بحران در سطح کشور، ملت ایران را نهایت امر همچون دیگر بزنگاههای تاریخی «مستأصل» کرده و در مسیر جستجوی آرامش و امنیت نسبی به دامان شعبدة نوین فرو خواهند افکند. همان خوشخدمتی که مصدق برای فضلالله زاهدی کرد، و ساواک و ارتش شاهنشاهی برای «امام» خمینیشان! اینان نیز قصد دارند ملت ایران را در بازارچهای به فراخنای کرة ارض به حراج بگذارند. کودتا پشت کودتا؛ خیانت پشت خیانت؛ و خودفروختگی جهت تحکیم مواضع اربابانشان، و نهایتاً فروش ملت ایران به امپریالیسم بینالملل به یک پول سیاه! در پس این خیمهشببازی هدف اصلی چیست؟ تبدیل حکومت مفتضح و بیفردای ولایتفقیه به یک حکومت جدید و قابلقبول! دکانی جدید برخاسته از «نظریة» انقلاب امام خمینی و جماعت اللهاکبرگویان خیابانی ایشان که پس از آشوبهای شهری به تدریج از آستین نوکران دستگاه رهبری واشنگتننشین سر برخواهند آورد.
«بنده به صراحت ميگويم تا وجود يک بحران جدي در کشور به رسميت شناخته نشود، راهي براي خروج از مشکلات و مسائل پيدا نخواهد شد.»
بنده هم به صراحت بگویم، تا زمانیکه امثال جنابعالی با تکیه بر حمایتهای رسانهای رادیوفردا، بیبیسی و صدایآمریکا، خود را سخنگوی ملت ایران معرفی میکنید، بهتر است صدایتان را بیش از اینها بلند نفرمائید. دورة «امام خمینی» و «بیبیسیبازی» تمام شده!
بررسی مطالب بیانیة آشوبطلبانة آقای موسوی را در همینجا به پایان میبریم، هر چند هنوز چند موضوع در این بیانیه بررسی نشده. در خاتمه فقط اضافه میکنیم، پل ارتباطیای که در آغاز دهة 1350، ساواک شاهنشاهی با اسلامگرائی در کشور برپا کرده بود یکی از میوهها و ثمراتاش همین آقای موسوی است. ایشان که در دورة سیاه حکومت ارتشبد نصیری، پس از کسب تأئیدنامة سازمان امنیت به پست استادیاری دانشکدة معماری در دانشگاه ملی ایران «نائل» میآیند، در همان «دانشگاه» و با کمک ساواک و همکاران دیگرشان که نام تمامی آنها در دست است، به تدریج بساط مسجدنشینی و روضهخوانی و زوزه و دردومرض آخوندیسم را سالها پیش از «انقلاب امام خمینی» تبدیل به فرهنگ دانشگاهی کرده بودند! خلاصه بگوئیم، همچون روزه داران ماه مبارک رمضان، ایشان به «پیشواز» تشریف برده بودند. حال که کفگیر اربابانشان در منطقه به ته دیگ خورده، همین مهرة خودفروخته را دوباره میبینیم که قصد ایفای نقش «پل ارتباطی»، اینبار بین حکومت «ولایت فقیه» و لاتولوتهای احمدینژاد، با «ویراست نوینی» از همین طالبانایسم ضدبشری دارد؛ طالبانایسم نوینی که توسط ایالات متحد در دست تهیه است.
پاسخ ملت ایران به امثال موسوی روشن است؛ نه تنها دورة شما سپری شده که دیری نخواهد گذشت تا پروندهتان در چارچوب درسهائی از همان «تاریخ»، به دادستانی کل کشور ارائه شود و نقش جنابعالی به عنوان نخستوزیری که طی دوران صدارتاش هزاران انسان در سلولها حلقآویز شدند، بیش از اینها در برابر افکارعمومی جهان روشن شود. همانها که در بیانیههایتان خیلی به حمایتشان مینازید! مسلم بدانید که این رژیم خون و آتش اگر امکان میداشت جنابعالی را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری اصولاً مطرح نمیکرد؛ شما همچون لاجوردی جنایتکار، صیاد شیرازی، سعید امامی و ... قرار بود «نفله» شوید تا از این مسیر اسرار جنایات واشنگتن در قبال ایرانیان را با خود در زیر خروارها خاک در سکوت قبرستان مدفون کنید. ولی پس از سروصدائی که در اطرافتان به راه انداختهاند، دیگر کشتن جنابعالی به قول خودتان «هزینه» پیدا کرده! و ما همین امر را بهترین دلیل شکست سیاست استعماری آمریکا و خصوصاً انگلستان در سرزمین ایران میدانیم.
در همین راستا شاهد برخورد برخی «سیاستبازان» حرفهای با بیانیة اخیر موسوی نیز هستیم. به طور مثال، آقای بنیصدر که خود از حامیان نظریة ولایتفقیه بودند و با قسم به قرآن و همین «قانون اساسی» و حمایت رسمی از نظریة ولایت فقیه، به پست ریاست جمهوری دست یافته، دست خمینی را در برابر هزاران هزار بینندة تلویزیونی بوسیدند، در سایتشان به موسوی پیشنهاد میکنند که هیچگاه از راه «حق» منحرف نشود! مسلماً ایشان با آن عملکرد مشعشعانه خودشان هیچگاه از راه «حق» عدول نفرمودهاند که چنین نصایح پدرانهای به میرحسین میدهند! ولی «پاپا بنیصدر» همزمان با این «حق طلبیهای» نمایشی از ملت ایران هم میخواهد تا به «راه خود ادامه دهد!» ولی این کدام راه است که بنیصدر ملت را به پیروی از آن فرامیخواند؟ راه آشوب، مسیر گسترش درگیری، فروپاشانی، و نهایت امر برقراری یک فاشیسم نوین که مسلماً اینبار نیز آقای بنیصدر برای خود در آن نقشی سرنوشتساز قائل خواهند شد! میبینیم که سیاستبازان حرفهای راهی جز آشوبطلبی در برابر ملت ایران قرار نمیدهند. در قاموس اینان همه چیز میباید از مسیر فروپاشانی آغاز شود، خصوصاً در شرایطی که هیچ امکانی جهت برقراری و بنیانگزاری پایههای یک حکومت قانونی در ایران وجود ندارد!
عوامل حزب توده از اینهم فراتر میروند، اینان با «تحلیل» ویژة خود از بیانیة شمارة 17، پس از نه ماه حمایت شبانهروزی از میرحسین موسوی حال از وی دعوت میکنند تا احمدینژاد را با حمایت خامنهای «حذف» کند:
« این بیانیه یکبار دیگر، این شانس را به رهبر داده است که خود را در جلوی مردم کنار بکشد تا مردم تکلیفشان را با رئیس جمهوری که به او رأی نداده و او را فاقد کفایت میدانند روشن کنند.»
پیکنت، 13 دیماه 1388
در اینجا سیاست حزب توده کاملاً علنی شده: کوبیدن بر همان طبل حمایت از «انقلاب بهمن» و رهبری امام خمینی! اینبار همزمان با عقبنشینی میرحسین موسوی شاهد عقبنشینی حزبتوده هم میشویم. هر چند تودهایها بیانیة موسوی را بر خلاف نظر ما از موضع «قدرت» تحلیل میکنند، در ادامة مطالبشان به موضعگیری نمایشی خود خیانت کرده، ثابت میکنند که این بیانیه یک عقبنشینی است! البته نه فقط عقبنشینی موسوی که عقبنشینی تمامی آنهائی که «سبز» شده و برای بقای حکومت اسلامی دست به دعا برداشتهاند. جملات بالا نشان میدهد که چگونه حزب توده بار دیگر به دامن خامنهای آویزان شده و او را وارد معادلات سیاسی کرده. تودهایها میپندارند که بر قامت این جنایتکار میتوان ردای «رهبر خردمند» نیز پوشاند.
به عقیدة ما تمامی موضعگیریهای سیاسی در اطراف بیانیة اخیر موسوی فقط بر یک اصل کلی تکیه دارد، تأمین امتداد و دکترین پایهای حاکمیت اسلامی، و یا استفاده از مفاد این بیانیه جهت تشویق مسیر فروپاشانی! ما این نوع برخورد را در شأن یک سازمان و تشکیلات سیاسی و یا یک شخصیت سیاسی نمیبینیم. امروز ایران بیش از آنچه نیازمند فروپاشانی و یا تثبیت یک رژیم منحط باشد، محتاج به ایدههای عملی جهت پایهریزی یک حکومت قانونی است، و این مطلبی است که در کمال تأسف در دکان هیچکدام از این گروهها و تشکلهای سیاسی که همگی در عمل بر مردهریگ روابط استعماری «جنگسرد» تکیه دارند دیده نمیشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر