امروز تلاش خواهیم داشت چند مطلب را مطرح کرده، به تحلیل و بررسیشان بپردازیم. این «سرفصلها» همانطور که میتوان حدس زد در ارتباط با مسئلة «انتخابات» قرار میگیرد. انتخابات، چه در مفهوم کلی آن و چه در ساختاری مقطعی و در ارتباط با «انتخابات» از منظر حکومت اسلامی. همانطور که اکثریت هممیهنان میدانند طی چند روز آینده حکومت اسلامی یک «انتخابات» به راه خواهد انداخت. در این پروسة حکومتی گروهی افراد که سالهای دراز بر مسند تصمیمگیریها تکیه زدهاند، از طرف دوستان و همکاران خود در بطن حاکمیت مورد حمایت قرار گرفته «نامزد» احراز مقام ریاست جمهوری حکومت اسلامی خواهند شد. ولی در میانة میدان این «انتخابات» شاهدیم که واژگان و مفاهیمی جاری و رایج شده، که گاه خارج از چارچوب واقعی خود قرار گرفته گفتمان فراگیر اجتماعی را «مثله» میکند. برخی از همین مفاهیم، نهایت امر در جمع طرفداران و حتی مخالفان این حکومت نوعی «از هم گسیختگی» کلامی ایجاد میکند.
این نوع «واژگان» در فضای سیاسی ایران بسیار «جدید» است. حرف تازهای نزدهایم اگر عنوان کنیم که جامعة ایران یکی از استبدادزدهترین جوامع بشری است. ولی در فرصتی که امروز پیش آمده اگر چندوچون این مفاهیم را مورد بحث و گفتگو قرار ندهیم، سالهای دراز جامعه در اسارت همین دور باطل و سردرگمی باقی خواهد ماند. به طور مثال، اگر چارچوب واژگان و مفاهیمی از قبیل «آزادی»، «دمکراسی»، «رأی مردم»، و ... از نظر عینی در چارچوبهای سیاسی و کارورزانة خود «محدود» نشود، نه تنها مفهوم نخواهد داشت که نهایت امر میتواند مفاهیمی کاملاً متضاد در فضای اجتماعی کشور تزریق کند.
به طور مثال طی غائلهای که به کودتای 22 بهمن 57 منجر شد، و از آن پدیدهای به نام حکومت اسلامی سر بر آورد، به یاد داریم که شعارهای «آزادی» و «استقلال» کم مورد استفاده قرار نمیگرفت. ولی این شعارها فینفسه معنا و مفهومی ندارد، بلکه فقط در ارتباط با یک ساختار فراگیرتر، وسیعتر و فلسفیتر میتواند معنا داشته باشد. «آزادی» از نظر یک ملای فرصتطلب و یا یک دلال بازار تهران نمیتواند همان مفهومی را داشته باشد که نزد یک هنرمند. اینکه در یک حاکمیت کدامین «مفهوم» میباید فراگیر تلقی شده، و کدامین منزوی شود، فقط یک «اتفاق» تاریخی و سیاسی نیست. جامعه طی سالیان دراز و پس از گذشت از مراحل مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در مقطعی به این صرافت میافتد که این نوع مفاهیم را میباید در بطن روابط تولیدی، اقتصادی و صنعتی و فرهنگی خود به صوری ویژه «محدود» کند و هر کدام را در ارتباط با «مفاهیم» ساختاری به «معنا» برساند.
اگر این تحلیل را کمی پیش برانیم خواهیم دید که به طور مثال، «آزادی» در فرهنگ اجتماعی و سیاسی ایالات متحد هیچ ارتباطی با «آزادی» در فرهنگ دولتی کشور چین مائوئیست ندارد؛ با این وجود بلندگوهای واشنگتن و پکن ظاهراً یک «آزادی» واحد را فریاد میکنند! پس ما ایرانیان باید بدانیم که «آزادی» را نمیتوان همچون تبصرهها و قوانینی که مبارزان صدرمشروطه از بلژیک و یا انگلستان به ایران وارد کردند، به ساختار سیاسی کشور وارد کنیم، و آنرا مورد استفاده نیز قرار دهیم. چه بسا که این نوع «آزادیخواهی» که خارج از هر گونه ارتباط ساختاری با جامعه قرار میگیرد خود نهایت امر تبدیل به یک حرکت «آزادیکش» شود. فراموش نکنیم که پیراهن مشکیهای آلماننازی نیز طرفدار «آزادی» بودند؛ دولت رایشسوم نیز «سوسیالیست» بود!
خارج از تعاریفی که این «مفاهیم» میباید در عمل و در بطن جامعه به خود گیرد، و این پروسهای است که مسلماً طی سالیان دراز شکل خواهد گرفت، انتظارات «منطقی» از یک نظام که خود را متکی بر «آراء مردم» معرفی میکند نیز میباید در حد خود «تعریف» شود. امروز میبینیم که گروهی فعالمایشاء به این توهمات در افکار عمومی کشور ایران دامن میزنند که میتوان با جابجائی یک یا چند چهرة دولتی در روند مسائل کشور تغییراتی عمیق و سرنوشتساز به وجود آورد! میباید در همینجا بگوئیم که از نظر تاریخی حتی پس از انقلابات فراگیری که در فرانسه و یا روسیة تزاری به وقوع پیوست، چنین تغییراتی به وجود نیامده، هر چند امروز برخی هموطنان فقط با تکیه بر «تغییر» یک رئیس جمهور چنین تغییراتی را همه روزه به مردم کشور وعده و وعید دهند!
در مفاهیمی که تاکنون از پدیدة «دمکراسی» و آراءعمومی در کشورهائی شاهد بودهایم که این نوع مراجعه به آراء عمومی جائی برای خود باز کرده، تغییرات در یک «دمکراسی» به هیچ عنوان به معنای «تغییرات در روشها» و حاکمیت نیست. مراجعه به آراء و افکار عمومی در یک نظام سرمایه داری شیوهای است رایج که جهت تمدید مشروعیت حاکمیت از سوی مردم، هر از گاهی به اجراء در میآید! به طور مثال، اگر باراک اوباما بجای خارج شدن از صندوقهای «رأی»، صرفاً به دلیل یک توافقنامة رسمی از سوی سنا و محافل حاکمة علنی و نیمهعلنی آمریکا به مقام خود «منصوب» شده بود موضع متفاوتی با امروز میداشت. سرمایهداری در تجربیاتی که طی دورة طولانی موجودیت خود داشته به این نتیجه رسیده که این نوع «مراجعه به آراء» عمومی بیشتر مقرون به صرفه است. البته در این کشورها کم نیستند افرادی که به این شیوة «مراجعه به آراء» عمومی دلبستگی دارند، در این نمایشات شرکت فعال میکنند و به این «توهم» دامن میزنند که حضور و یا عدمحضور در پای صندوقهای رأی «سرنوشتساز» است؛ با این وجود کم نیستند کسانیکه این روشها را از پایه و اساس مورد تردید قرار میدهند. در هر حال برگزاری «انتخابات» در یک کشور مستلزم این اصل کلی است که نظام حاکم بتواند در رابطه با اکثریت تودههای مردم چنین «مشروعیتطلبیهائی» را در عمل امکانپذیر کند. به این روند میگویند «مراجعه به آراء عمومی»!
به طور مثال، تجربة عملی در مورد کشور آمریکا طی انتخابات اخیر نشان داد که مهمترین پست کابینه که همان وزارت دفاع باشد، نه توسط «منتخب» مردم که توسط جناحی اداره خواهد شد که در دولت جرج بوش نیز وزارت دفاع را در اختیار داشته! این تصویر به صراحت «حد و حدود» اختیارات مردم و منتخبین مردم را در بطن یک حاکمیت نشان میدهد. حال میباید پرسید، کسانیکه حضور مردم در پای صندوقهای رأی حکومت اسلامی را تا به این حد «سرنوشتساز» معرفی میکنند در عمل به دنبال چه نتایجی هستند؟
امروز حکومت اسلامی به دلائلی و بالاجبار در حال خروج از یک حاکمیت استبدادی است. و این روند همانطور که شاهدیم با مشکلاتی روبرو شده، چرا که محافل استعماری که طی 8 دهة اخیر حاکمیتهای دستنشانده و مستبد را در کشور ایران سر پا نگاه داشته بودند به هیچ عنوان حاضر نیستند از منافع بادآوردة خود چشمپوشی کنند. انگلستان عاشق چشم و ابروی رضامیرپنج و یا روحالله خمینی نبوده، حکومت اینان برای لندن منافعی به همراه داشته، و امروز که دیگر نمیتوان از استبداد ضد بشری در ایران در سطح جهانی حمایت علنی و یا حتی زیرجلکی به عمل آورد، لندن و دیگر پایتختهای «استبدادپرور» سعی تمام میکنند که هزینة «آزادسازی» فضای سیاسی در ایران را تا آنجا که به تجدیدنظر در چپاولهایشان مربوط میشود به حداقل برسانند. این است دلیل هیاهوئی که اوباش استعمار در اطراف «انتخابات» جمکران به راه انداختهاند.
اگر انتخابات در ایالات متحد با آنهمه آزادیهای سیاسی و اجتماعی در عمل هیچ تغییری در ساختار دولت به وجود نیاورده، ادعای اینکه با کنار گذاشتن احمدینژاد جمهوری اسلامی یکشبه «گلستان» میشود، یک مردمفریبی صرف است. کسانیکه سخن از شرکت فعال در «انتخابات» به میان میآورند، چند اصل اساسی را که در بالا عنوان کردیم به طور کلی نادیده گرفتهاند. نخست اینکه اگر روند مراجعه به «آراء عمومی» میباید در چارچوب تعریف مشخصی از «آزادی» صورت گیرد، حکومت اسلامی بجای به نعل و به میخ زدن بهتر است «آزادی» مورد نظر خود را به صراحت مشخص کند. اگر این نوع «آزادی» همان است که بارها و بارها بلندگوهای تبلیغاتی رژیم اسلامی از آن سخن به میان آوردهاند، و آنرا صرفاً در چارچوب فقه شیعه، حلالمسائل فلان و یا بهمان «حجج اسلام» و یا تفاسیر «ولایت فقیه» و غیره قابل قبول میدانند، دیگر منطقاً دلیلی برای شرکت مردم در این «انتخابات» نیست. دلیلی نیست که مردم کشور برای به ارزش گذاشتن یک نوع «آزادی»، که فقط بازتاب منافع قشر روحانی و بازاری در شهرهای بزرگ کشور شده، در برابر جهانیان و در یک «لبیک» گسترده، به حکومت اسلامی مشروعیت دوباره نیز اعطاء کنند. اگر افرادی هستند که خیلی شیفته و دلدادة این نوع «آزادیها» شدهاند، بهتر است خودشان و همسفرهایهایشان در این نمایشات شرکت کنند.
همانطور که میبینیم شرکت در انتخابات در عمل، حتی در مقیاس کشور ایالات متحد فقط نوعی تجدید مشروعیت رژیم سیاسی به شمار میآید؛ تغییری در کار نیست! چرا مردم میباید برای رژیمی کسب مشروعیت کنند که عملاً آنان را صغیر و مهجور به شمار میآورد؟ از طرف دیگر کسانیکه مبلغین «شرکت» مردم در این نمایشات شدهاند، و سعی دارند رژیمی را مشروعیت دهند که دیگر جائی برای مشروعیت ندارد، دست بالا زده و عملاً بر علیه منافع ملی توطئه هم میکنند! اصلاً جای تعجب ندارد! افرادی از قماش شمسالواعظین که سابقة سیاسیشان در بطن حکومت ولایت فقیه دیگر بر احدی پوشیده نمانده، امروز در مصاحبههایشان عنوان میکنند:
«کشمکش اصلی طی هفتههای آینده بر سر قطبی کردن جامعه به منظور افزایش مشارکت مردم از سوی اصلاح طلبان و از طرف دیگر تلاش برای قطبی نکردن جامعه برای مشارکت حداقلی تضمین شده مردم از سوی محافظه کاران خواهد بود.»
منبع: روزآنلاین، 28 اردیبهشت 1388
جای تعجب ندارد که آقای شمسالواعظین بجای انتقاد از عملکرد بنیادها، مراکز و تشکیلاتی که در رأس آنها بسیاری از دوستان و همفکران خود ایشان قرار گرفتهاند، و گویا طی 8 سال حکومت «آزادیخواهانة» آقای خاتمی مانع اجرای اصلاحات «فرضی» و «بزرگوارانة» ایشان شده بودند، امروز عدم شرکت مردم در انتخابات را دلیل پیروزی احمدینژاد معرفی کنند. جملة «معصومانة» بالا لایههای گستردهای از عوامفریبی و خودفروختگی در خود پنهان نگاه دارد. به این موضعگیری میگویند، «خر و خرما با هم بردن»! آقای شمسالواعظین هم طی سه دهه در بطن یک حکومت استبدادی جا خوش فرمودهاند، و در زمرة «فرهیختگان» استیجاری یک رژیم مستبد، قلمزن و آزادیخواه و روشنفکر و غیره میشوند؛ هم تلویحاً به مخاطب حالی میکنند که آراء در این نظام شمرده میشود، و محترم خواهد بود، به عبارت دیگر اگر احمدینژاد بیرون آمد به این دلیل بوده که «مردم» به احمدینژاد «رأی» دادهاند! ایشان سپس همین مردم را تهدید میکنند که اگر نیائید و مشروعیت دوباره برای این رژیم در سطح جهانی فراهم نیاورید، این حکومت که من و امثال من سه دهه است نان و گوشتش را میجویم، احمدینژاد را دوباره میآورد تا پدرتان را در بیاورد! حضرت شمسالواعظین! به این اظهارات موضعگیری سیاسی نمیگویند، از این سخنپرانی فقط بوی خودفروختگی، پرروئی و بیشرمی به مشام میرسد!
اگر جنابعالی تا به این حد کشته و مردة این «اصلاحات لعنتی» هستید چرا بجای گرفتن گریبان ملت ایران، و قرار دادن افکار عمومی بیخ دیوار، رهبر جمهوری اسلامی و دوستان و همفکران و همپالکیهای پاسدار و بازجو و غیرة خودتان را بیخ دیوار نمیبرید؟ گویا جنابعالی هم عین همانها که طی سالیان اخیر همیشه از جیب ما مردم چپاول شده در این مملکت سرمایهگذاری کردهاند، دیواری کوتاهتر از دیوار ملت پیدا نمیکنید! ولی خدمتتان بگویم که حضرتعالی گویا تا به حال به زمین سفت نشاشیدهاید، که هم برایتان رفع حاجت باشد و هم وضوی نماز! اینبار با دستنماز راهی خواهید شد. خلاصه میگوئیم، اگر قرار است که این حکومت از طریق حضور گستردة مردم در پای صندوقهای رأی مشروعیت خود را در سطح جهانی تأمین کند، هزینة اینکار را اینبار میباید مقاممعظم و جماعت نانخورهای مسلح به چوب و چماق که اطرافشان را گرفتهاند تأمین کنند، نه ملت ایران!
در مصاحبة دیگری آقای عیسی سحرخیز، یکی دیگر از بوقهای مرحمتی «آزادیخواه» در حکومت اسلامی میفرمایند:
«احمدی نژاد دور دوم حقوق بشر را بیشتر نفی خواهد کرد، جنبش دانشجوئی را بیشتر سرکوب خواهد کرد، جنبش زنان را نابود خواهد کرد، جنبش کارگری و هر حرکت مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر را از بین خواهد برد.»
منبع: رادیوفردا، 28 اردیبهشت 1388
بله، همانطور که میبینیم این احمدینژاد نه از آن احمدینژادهاست! ولی بالاتر گفته بودیم که بحث «آزادی» را نمیتوان در خلاء پیش برد. احمدینژاد اگر میتواند «حقوقبشر» را اینچنین زیر پا له کند، به این دلیل است که در بطن حکومت اسلامی حقوقبشر در چارچوب ساختار حکومت به شیوة ویژهای «تعریف» شده، یا بهتر بگوئیم اصولاً تعریف نشده! ولی نمیباید فراموش کرد که آقای سحرخیز خودشان از جمله پاسداران و چماقداران امام زمان هستند، و اگر امروز طرفدار همان «آزادی» معروف شدهاند حتماً حکمتی دارد. ما در همینجا به ایشان توصیه میکنیم که همانند همکار گرامیشان شمسالواعظین بجای تهدید مردم، رژیمی را تهدید کنند که آزادیهای مردم را اینچنین لگدمال کرده و به خود اجازه میدهد که چنین بیشرمیهائی را هم تحت عنوان سیاستگذاری بر مردم کشور تحمیل کند. خلاصه بگوئیم، سحرخیز و دوستانش نمیتوانند هم «آزادیخواه» باشند و هم طرفدار، نانخور و همکار یک رژیم مستبد!
ما نمیتوانیم قبول کنیم که مشتی نانخور در یک دستگاه سرکوب استبدادی، که در محافل «دستبوسی» حکومت اسلامی شرکت فعال دارند، امروز برای ما ملت سخنگویان «آزادی» و افتخار و «حقوقبشر» هم بشوند. آقایانی که در اینجا به «مصاحبههایشان» اشاره شد، در حکومت اسلامی یکی و دو تا نیستند. روزی که معلوم شد دستگاه جباریت و سرکوب و امامپرستی دیگر از نظر حمایت خارجی کفگیرش به ته دیگ خورده، تو گوئی آب در لانة مورچگان افتاد! از هر سو «آزادیخواه» از سوراخ و سنبههای جماران و جمکران بیرون زد، و کار به جائی رسید که امروز شاهدیم. همه در این رژیم «مخالف» دیکتاتوری شدهاند! تو گوئی بنده مسئول دیکتاتوری در رژیم بودهام!
در آخر اشارهای ملموستر خواهیم داشت به مسئلة «آزادیها»! ما فکر نمیکنیم که شرکت در این به اصطلاح «انتخابات» اصولاً تأثیری بر روند مسائل سیاسی و استراتژیک ایران داشته باشد. آنچه اهمیت دارد، و گویا از نظر سیاست جهانی تعیین کننده شده، حضور گستردة مردم پای صندوقهای رأی است! و هم امروز باراک اوباما هم بررسی «مسئلة» ایران را موکول به بعد از «انتخابات» حکومت اسلامی کرده! این نشان میدهد که بازارگرمی برای هیاهوی انتخاباتی ریشه در کدام پایتخت جهان دارد. اگر میگوئیم ملت نمیباید به حکومت اسلامی «باج» بدهد، برای این است که این «باج» به جیب دولت آمریکا سرازیر میشود. آنچه در برابر خواستهای دمکراتیک و آزادیخواهانه و مشخصاً «سکولار» ملت ایران چون کوه احد قد برافراشته، احمدینژاد نیست، کاخسفید است، که احمدینژاد و دیگر اوباش حکومت اسلامی افتخار نوکریاش را دارند. امروز با عقب راندن الزامات ضدبشری حکومت اسلامی در عمل آمریکا را از سیاست روزمرة ایران گام به گام عقب میرانیم. و فریاد نوچههای محفل کودتای 22 بهمن که هر یک سعی در جمع کردن خلقالله پای صندوقها دارند برای این است که در ارتباطات بینالمللی، ارباب واشنگتننشینشان را از زیر بار هزینة سنگینی آزاد کنند که عدم شرکت مردم در این انتخابات بر او تحمیل خواهد کرد.
ولی نمیباید فراموش کرد که خارج از عرف دیپلماتیک، و بدون در نظر گرفتن به اصطلاح «انتخابات» سرنوشتسازی که قرار است در ایران برگزار شود، دیروز مدودف، رئیس جمهور روسیه از شخص احمدینژاد برای شرکت در کنفرانس آیندة شانگهای که در اواخر ماه خرداد برگزار خواهد شد دعوت رسمی به عمل آورده! خلاصه بگوئیم، تا آنجا که مربوط به استراتژیهای تعیین کنندة منطقهای میشود، وجود و یا عدموجود احمدینژاد پشیزی ارزش ندارد، و هیچ تأثیری در روند مسائل نخواهد داشت. پس این «طوفان انتخاباتی» را فقط آمریکائیها در آبنمای کاخسفید به راه انداختهاند. ایران ونزوئلای چاوز نیست، و ما ملت میباید به این نوع سیاستگذاریهای ضد ایرانی جوابی بدهیم که در شأن گذشته، تاریخ و فرهنگ ما باشد. عدم شرکت در این «انتخابات» به طرفهای آمریکائی، که حامیان اصلی حکومت اسلامیاند تفهیم خواهد کرد که نمیتوانند هم در محافل بینالملل بر طبل آزادی بکوبند، و هم در درون مرزها سر ایرانی را به سنگ عملة استبداد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر