تئاتر انتخابات حکومت عدل الهی پای به مراحل جالبی گذاشته. همانطور که میدانیم بسیاری از خبرگزاریها از انصراف محمد خاتمی برای نامزدی در این به اصطلاح «انتخابات» گزارشاتی مخابره کردهاند. البته از آنجا که حکومت اسلامی بسیار «مستقل» است، شرکت و یا عدم شرکت اوباش وابسته به این دستگاه خلافت هزارة سوم در انتخابات فرمایشی به اختیار حکومت و محافل داخلی نیست؛ دستور از خارج میرسد. به همین دلیل استبعادی ندارد که سیدخندان باز هم یکشبه «تغییر» عقیده بدهد! ولی از آنجا که این اوباش احمقتر از آناند که گمانهای در مورد فضای سیاست جهانی داشته باشند، باباشملوار مرتباً پاشنة ارسی را ور میکشند و پای به میدانهائی میگذارند که اصلاً جایشان نیست. قبلاً در همین وبلاگ نوشته بودیم که اگر روحانیجماعت طی سه دهة گذشته، صرفاً با تکیه بر لباس خود از مزیتهائی در جامعة ایران و حتی در منطقه برخوردار شده، چرخش سیاست، مسائل منطقه را در مسیری قرار داده که اینک لباس روحانی برای این افراد دردسر درست میکند. و به احتمال زیاد خروج نابهنگام سید شیادان، محمد «ابنخندان» هم به دلیل همان عمامه و عبا باید باشد.
خروج روحانیون از مصادر دولتی و به احتمال زیاد تا چندی دیگر از کلیة مقامات حکومتی ابزاری است در دست محافل استعماری، جهت دمیدن جانی تازه در کالبد این دستگاه ضدبشری، استعماری و منفور. بهتر بگوئیم، نوعی حمایت از شعار مردمفریب «جدائی دین از دولت» به شمار میرود! اسلام در موضع تدافعی قرار گرفته، و عملکرد خائنانة روحانیت شیعه طی سه دهة گذشته جای زیادی برای مانور آخوندجماعت در رکاب اربابان استعمار باقی نمیگذارد. استعمار نیازمند چهرههائی است که در ظاهر از قیدوبندهای عقیدتی و اجتماعی آخوند به دور مینمایند. و بهترین نمونة این چهرهها را میتوان نزد افرادی از قماش قالیباف، میرحسین موسوی، و شخص احمدینژاد پیدا کرد. دلیل عقبنشینی شیاد اردکان از انتخابات ریاست جمهوری جمکران فقط و فقط عدم حمایت غرب از حضور وی میباید تلقی شود.
البته مراسم «گه خوردم، گه نخوردم»، که در انتخابات جمکران به راه افتاده، آئینة تمام نمای اوضاع در تلآویو است! میدانیم که حکومت اسرائیل هم عین جمکران بسیار «مستقل» است، و فقط در راه حفظ «یهوه» و «ده فرمان» ماشه را میچکاند؛ خلاصه آنها هم مثل مقام معظم «اصولگرا» هستند! و به دلیل همین اصولگرائیها است که آنجا هم «گه گیجه» کولاک میکند. ولی خوب در حکومت اسرائیل، الگو بر خلاف جمهوری «شترگاوپلنگ» جمکران نظام آمریکا نیست؛ نظام انگلستان است. در نتیجه فدائیان یهوه انتخاباتشان را به راه میاندازند، وقتی نوبت به تشکیل دولت میرسد پایشان در گلولای دیپلماسیهای منطقهای گیر میکند!
دولت آیندة اسرائیل که قرار بود به ریاست سرکار خانم لیونی، فردی که حزب وی اکثریت پارلمانی را به دست آورده، شروع به کار کند، ناگهان نخستوزیرش را از دست داد! میدانیم که لیونی برای پاکسازی اوباش حماس و حزبالله در روابط دیپلماتیک منطقه فرد مناسبی نیست. لیونی وابسته به جناحهای نزدیک به مسکو است، و کرملین به هیچ عنوان نمیخواهد «مسئولیت» سیاسی تقابل با محافل اسلامگرا را بر دوش گیرد. فشار کرملین بر آمریکا کار را به آنجا کشاند که نتانیاهو، مهرة سوخته و وابسته به آمریکا که تبعه و مقیم ایالات متحد است، و اصلاً در کشور اسرائیل زندگی نمیکند، مسئولیت تشکیل کابینة «ضدحماس» را بر عهده گیرد!
دیروز تلویزیونهای اسرائیلی خبرهائی مبنی بر همکاریهای نزدیک لیونی و نتانیاهو پخش کردند. بر اساس «اخبار» منتشره ایندو شخصیت سرنوشتساز طی روزهای شنبه و یکشنبه گذشته دیدارهای بسیار مهمی داشتهاند! خبرنگاران هم به این نتیجة منطقی رسیده بودند که لیونی در پست وزارت امور خارجة نتانیاهو در کابینه شرکت خواهد کرد. ولی از آنجا که خاتمی اسرائیل عین خاتمی ایران، افسارش دریده و مثل مرغ سر بریده از این در به آن در میزند، امروز رادیوفردا، شاخک تبلیغاتی سازمان سیا رسماً اعلام کرد که حضرت نتانیاهو با «لیبرمن» رهبر یک حزب دست راستی افراطی به توافق رسیده و قرار شده ایشان وزیر امورخارجه بشوند! البته لیبرمن نیز یکی از یهودیان «اعزامی» از اروپای شرقی است بنابراین وابستگی او به مسکو محتمل مینماید! ولی لیبرمن کجا، لیونی کجا؟
اگر بالاخره دولت نتانیاهو تشکیل شود، و جناب لیبرمن در آن وزیر امور خارجه باشند، لیونی با فشار بر حزب کارگر اسرائیل، که شاخهای از حزب کارگر انگلیس است در برابر جناح آمریکائی و کاملاً بازندة نتانیاهو عملاً تبدیل به یک آلترناتیو قدرتمند خواهد شد. آلترناتیوی که پس از سرکوب کامل حماس، و نابودی جناحهای اسلامگرا در مناطق اشغالی، نه تنها دست آمریکا را در این منطقه در پوست گردو خواهد گذاشت، که مسئولیت نابودی «اسلام راستین» را به گردن واشنگتن، تنها حامی تندروهای اسلامی میگذارد. از این صورتبندی «جالبتر» اگر کسی سراغ دارد به ما هم اطلاع بدهد. البته همانطور که بالاتر گفتیم، دیگ آش سیاست منطقه بسیار درهم و برهم است، در نتیجه این اطلاعات هر لحظه میتواند از پایه و اساس دیگرگون شود!
روزی که خانم هیلاری کلینتن به دیدار همتای روس خود شتافتند، یک «کلید» صنعتی نیز به همراه بردند. این «کلید» که مهندسها و فنشناسان با آن از نزدیک آشنائی دارند، «کلید صفر» است. وقتی در کارگاهها روی این کلید فشار میآورند، تمامی نقلوانتقالات مکانیکی و برقی در سراسر کارخانه «صفر» میشود و همه چیز از حرکت میایستد. خانم کلینتن خودشان در جریان «کلید» بودند، ولی زمانیکه در هنگام دیدار با لاوروف کلید را از پاکت بیرون کشیده و دادند به دست طرف، لاوروف از قیافهاش معلوم بود که به عمر خود چنین کلیدی ندیده! آنرا با تعجب از کلینتن گرفت و هاجوواج به آن خیره مانده بود. هیلاری هم گفت، «عزیزجون! فشار بده!» و ایشان به احترام پروتکل آنرا فشار دادند، و یک مرتبه همه چیز به صورت سمبیلک «صفر» شد! روز از نو، روزی از نو!
ولی زمانیکه جناب لاوروف «فشار میدادند» کلینتن یادش رفته بود سیدخندان را از لابلای چرخ و گیرهها بیرون بکشد. بله، خشتک سید در چرخدندهها گیر کرده و خودش همانجا آویزان مانده بود. امیدواریم که هر چه زودتر سیدشیادان نیز تکلیف طرفداران «میلیونی» خود را روشن کند. میدانیم که این «طرفداران» نه تنها 8 سال آزگار برای «اصلاحات» کذا سماق مکیدهاند، و سق دهانشان دیگر خون افتاده، که مدتی است خون به دل و اشک در چشمان نیز دارند، اینان در انتظار «ظهور» دوبارة امام زمانشان دقیقه شماری میکنند! خلاصه «ورد اینچنین» آوردهاند که، باشد تا خاتمی بیاید و مشکل این مملکت را حل کند!
ولی «کلیدصفر» فقط خاتمی و نتانیاهو را گرفتار نکرد. همانطور که خبر داریم معاون اوباما، جوزف بایدن، در سخنرانی خود در مقر ناتو در بروکسل صریحاً سخن از همکاری با طالبان میانهرو مطرح کرده! البته اینبار نیز باید قبول کرد که سناریو را از مدتها پیش وزیر دفاع انگلستان در مورد کنار آمدن با طالبان به قول جمکرانیها «کلید زده» بود! و نوبل «کشف سرنوشتساز» طالبان دوستداشتنی را فقط باید به هیئت حاکمة انگلستان داد، ولی از قضای روزگار «نواز شریف» که خیلی هم «شریف» است، و دورة مرخصی استحقاقی خود را زیر خیمه و خرگاه فامیل بنلادن در عربستان آبخنک میل میفرمودند، آناً ندای «بایدن» را شنیده و در «کشورستان» پاکستان یک تظاهرات به نفع یکی از قضات شرافتمند که از کار برکنار شده بودند به راه میاندازد! پلیس هم طرفداران ایشان را تا آنجا که جا دارند در کمال شرافت به کتک مینوازند!
بله، شرایط بینالملل نشان میدهد که ایالات متحد در عمل دو سیاست خارجی را همزمان در برابر روسیه دنبال میکند. سیاست اول همان اصل کلی «نئوکانها» را نصبالعین قرار داده، و وزیر دفاع جرج بوش، آقای گیتس که از قضای روزگار وزیر دفاع اوباما نیز از کار درآمده در رأس آن قرار دارد. گیتس سعی خواهد داشت به همکاریهای گستردة پنتاگون با روسیه در مورد جهان اسلام همچون دوران بوش «ادامه» دهد! و در کفة دیگر نیز گروه «بایدن» قرار گرفته، این گروه تمامی تلاش خود را بر بازگشت به مواضع از دست رفتة آمریکا در خاورمیانه و آسیای مرکزی معطوف خواهد کرد. مواضعی که از دست دادن آنها برای واشنگتن تضعیف جبههگیریهای اروپائی را هم به ارمغان آورده است. فریادهای چند روز پیش «نواز شریف» را میباید عربدة «بایدن» بر علیه سیاست بوش در پاکستان و حمایت از مواضع انگلستان تلقی کرد!
حال این سئوال پیش میآید که طی چند سال ریاست جمهوری اوباما، در چه شرایطی ایندو شاخة سیاسی که یکی نزدیکی به روسیه و دیگری همگامی با انگلستان را در رأس سیاستهای خود قرار داده، قادر خواهند بود زیر یک سقف همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند؟ به احتمال زیاد این همزیستی در مقاطعی به بنبست خواهد رسید و جنگ علنی و یا ضمنی میان ایندو شاخه، بیش از آنچه آمریکا تصور کرده خاک به چشم سیاست خارجی واشنگتن خواهید پاشید. تصوری که بر اساس آن استراتژهای کاخ سفید وجود همزمان ایندو شاخه در قدرتهای اجرائی را نهایت امر سنگی در راه گسترش روابط جهانی کرملین تلقی کردهاند، شاید بیش از اندازه خوشبینانه باشد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر