۴/۱۴/۱۳۸۵

تاريخ ايران را چه کساني خواهند نوشت؟



از چند ماه پیش، سایت‌های خبری، در داخل و خارج از کشور، سعی تمام بر بزرگنمائی افرادی چون اکبر گنجی، سروش، خاتمی و دیگر همدستان نظام جمهوری اسلامی، اینبار تحت عنوان مخالفان حاکمیت استبدادی و طرفداران آزادی دارند. این سئوال مطرح می‌شود که چرا نظام رسانه‌های جهانی، که می‌دانیم سر در آبشخور کدامین بانک‌ها، محافل مالی، صنایع نظامی و ... دارد، با این هجوم مغول‌وار، سعی در بزرگنمائی افرادی می‌کند،‌ که حداقل از نظر صاحب‌نظران بی‌مرض و بی‌غرض، مشتی عمله و اکرة استعمار بیش نبوده‌اند، و بررسی جزئیات زندگینامه‌شان نیز این واقعیت را نمایان خواهد کرد، که اینان دلقکان دربار استعماراند؟

چند روز پیش آقای اکبر گنجی، یکی از اکره‌های جدیداً «دمکرات شده»، در مصاحبه با رادیو فردا، به دولت جمهوری اسلامی «اخطار» داده‌اند که،‌ در صورت امتناع حکومت از آزاد کردن منصور اصانلو، رامین جهانبگلو و علی اکبر موسوی خوئینی‌ها، وی از ایرانیان در سراسر جهان خواهد خواست که دست به اعتصاب غذا بزنند! چنین «اخطارهای تند و آمرانه‌ای» از زبان «پیشخدمت» سابق مقام رهبری، مسلماً جای تعجب بسیار دارد. ولی ما ایرانیان نباید فراموش کنیم که امثال حاج‌روح‌الله، مصدق، فاطمی، قطب‌زاده، یزدی و ... نیز، پیشخدمت‌هائی بیش نبودند، هر چند که همگی «یک شبه ره صد ساله» رفتند.

بررسی ریشه‌های استعمار در تاریخ ایران، تنها راهی است که می‌تواند ما را به شاهراهی رهنمون شود، که مقصد نهائی آن، آبادی کشور و آزادی ایرانی، در مقام یک شهروند باشد؛ و این امر امروز برای هر ایرانی میهن دوست یک وظیفة ملی است. بن‌بستی که استعمار، ملت ایران را پیوسته در مقاطع مختلف تاریخی در برابر آن قرار می‌دهد، تا کی باید بر تاریخ کشور ایران سنگینی کند؟ تا کی باید، آن‌ها که خود را گروه‌های سیاسی «سازمان‌یافته» معرفی می‌کنند، آیندة خود و ملت ایران را در آینة خوش‌رقصی‌های عملة استعمار در برابر ملت ایران پیوسته توجیه کنند؛ یک روز همچون حزب توده، به حکومت اسلامی رأی مثبت دهند، و روز بعد همچون آقای سروش، سال‌ها همکاری با فاشیسم و تأئید کشتار مردم را در چرخشی «فلسفی!» به «نظریه‌های حقوق بشری» آراسته کنند؟ و در این میان نقش ما ایرانیان در تاریخ کشورمان چیست؟ به فرزندان این سرزمین چه خواهیم گفت؟ می‌گوئیم آقای طبری «دستور» گرفته بودند که مارکسیستی اسلامی باشند، یا می‌گوئیم که با فروریختن دیوار برلین، دیواره‌های امنیتی غرب در ایران فرو ریخت و حال، همان‌ها که جسد پشت جسد در خیابان‌ها کشیده‌اند، پیام‌آوران آزادی و حقوق بشر در تاریخ کشور ایران شده‌اند؟

از ماه‌ها پیش ـ دقیقاً از زمانی که حاج «تدارکات‌چی»، عضو با سابقة سازمان اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی، مسئول سابق روزی‌نامة کیهان، به سمت ریاست «جمهوری» دست یافتند ـ پر واضح بود که استعمار غرب جایگزینی «عمله و اکرة» حکومت اسلامی را در دستور کار خود قرار داده. کاملاً ‌روشن بود که اراجیف «پیشخدمت‌های فیلسوف مسلک!» استعمار، سروش، کدیور، جهانبگلو، شایگان و دیگران در چه راستائی قرار دارد. اینان نه تنها سال‌های سال نانخورهای دستگاه استعمار بوده‌اند، که برخی از آنان امروز، رسماً کارمندان بازنشستة وزارتخانه‌های کشورهای خارجی‌اند! این برهوت فرهنگی را، که ارمغان دهه ‌ها چپاول ثروت‌های ملی، فرهنگی و نیروی انسانی این سرزمین است، امروز در آینة مصلحت‌جوئی‌های فدائیان سابقاً مارکسیست باید دید، یا مجاهدین سابقاً صدامی؟ بر این افتضاح، که امروز صحنة سیاست کشور ایران را جولانگاه افراد بی‌سواد، بی‌صلاحیت و آدم‌نماهای مسخره‌ای چون گنجی‌ها کرده، یک‌ ایرانی چه جوابی دارد؟

کسانی که فکر می‌کنند، از زمان «دارسی» تا به امروز، غرب فقط نفت ایران را به غارت برده، بس در اشتباه‌اند. استعمار، همه چیز را در این مملکت غارت کرده، برهوتی درست کرده که دیروز میرپنج‌ها و حاج‌روح‌الله‌ها سخنگویان نیازهای ملی‌اش شدند، و امروز، خواست‌های ملت دردمند ایران باید از دهان یاوه‌گویانی چون اکبر گنجی به گوش جهانیان برسد، و گروه‌هائی هم در چارچوب مصلحت‌جوئی‌های خود ـ منافع مالی، منافع سیاسی کوته‌بینانه ـ به آهنگ نفرت‌انگیز هزلیات این «پیشخدمت‌های سابق» خوش‌رقصی کنند!

روزی، پیرمردی کهنسال که استاد زبان فرانسة من بود، مرا به کناری کشید و گفت، طی جنگ دوم، فرانسه نیز به اشغال فاشیست‌ها در آمد، و ما شاهد بودیم که چه افرادی، چه سازمان‌هائی و چه احزابی در ثنای فاشیسم پیراهن می‌دریدند. سپس گفت، «این سال‌ها دردناک‌ترین سال‌های زندگانی من بود.» در جواب او درماندم. چرا که اگر فرانسه چند سال در چنگال فاشیسم اشغالگر زیست، کشور من، ایران، 80 سال است که در عمق منجلاب فاشیسم دست و پا می‌زند، 80 سال است که احزاب خلق‌الساعه مصلحت‌جوئی می‌کنند، 80 سال است که انسان‌ها می‌میرند، بدون آنکه نامی از آن‌ها بماند،‌ 80 سال است که «قلب» جایگزین «واقعیت» شده، و هنوز در این غربت نفرت انگیز هیچ یک از آنان که از بد روزگار هم‌میهن من‌ شده‌اند، از خود نمی‌پرسد، «این گرداب متعفن تا کی؟»

Posted by Picasa

هیچ نظری موجود نیست: