واژۀ «آکله» در فرهنگ دهخدا به معنای
جذام، و کنایه از زن زشت و کریهالمنظر
است.
این افسانه نیست! رئیس دولت ملایان، ابراهیم رئیسی فاقد هر گونه جایگاه حوزوی و
خاستگاه اجتماعی بود؛ نه آخوند بود،
نه حقوقدان و نه سیاستمدار. به
عبارت سادهتر، وی نیز همچون علی خامنهای
لمپنی بود که از طریق جنایت و تجاوز به موقعیتی دست یافته بود! به همین
دلیل نیز همچون علی روضهخوان شدیداً از سوی محافل سرمایهداری غرب مورد حمایت
قرار میگرفت. ولی مرگ برنامهریزی
شده، یا تصادفی رئیسی در سقوط هلیکوپتر بسیاری
از حسابهای مغرب زمینیها را بر هم زد، و جایگاه رهبری آیندۀ حکومت ملایان را نیز عملاً
بیصاحب گذارد. با سقوط هلیکوپتر رئیسی، تمامی برنامهریزیهای غرب جهت کشاندن تهران به
سوی سیاستهای ضدروسی معلق مانده و نهایت امر آیندۀ سیاسی حکومت ملایان نیز در چشمانداز
منطقه بیش از پیش تیره و تار شده.
تحلیل نقش رئیسی را میباید از مرحلهای
آغاز کرد که زندگی سیاسی علی خامنهای به دلیل شکست «کودتای سبز» ـ اصلاحطلبان و اهالی بخیه از این کودتای شکست
خورده تحت عنوان «جنبش سبز» یاد میکنند ـ به بنبست
رسید. این شکست امکان خامنهای جهت جست و
خیز به «دوران نورانی امام» را مسدود نمود، و وی نتوانست مفری برای خود و همپالکیهایاش
ـ میرحسین موسوی، کروبی و ... ـ بگشاید.
پیشتر در مطالب این وبلاگ بارها از علی روضهخوان به عنوان رهبر معنوی «جنبش
سبز» سخن به میان آوردهایم، و اینک جای
آن دارد که سالها پس از شکست «حسینوار» وی در این میعاد استعماری یادی از «رنجهای»
وی نیز بکنیم.
علی خامنهای سابقۀ روشنی ندارد؛ همچون
حسن روحانی، رئیسی و بسیاری دیگر، حتی در روحانی بودناش نیز شک و تردید فراون
است. از شما چه پنهان، پس از
کودتای 22 بهمن 57 سروکلۀ بسیاری از این
«آکلههای دستاربند» در جرگۀ انقلابیون پیدا شد؛ تعدادی
نیز همچون علیخامنهای و حسن روحانی یکشبه ره صدساله پیمودند. اگر امثال حسن روحانی، ابراهیم رئیسی و ... به مقام سرکوبگری، بازجوئی، دژخیمی و ...
دست یافتند، علی خامنهای که یک
روضهخوان ناشناس بود، یکشبه و به دلائل نامعلوم پای به شورای انقلاب
محفل «کارتر ـ برژینسکی» گذارد، و به
دلیل ترکزبانی و توحش مورد توجه فراوان سازمان سیا قرار گرفت! از
اینرو پس از کودتا برای حذف بنیصدر و سپس ترور رجائی، خامنهای در جایگاه ریاست جمهوری قرارگرفت، و پس از به حاشیه راندن حسینعلی منتظری و مرگ «رهبر
کبیر انقلاب»، با کمکهای «ارزندۀ» رفسنجانی به ریاست دستۀ
آدمکشان ـ مقام ولایت فقیه ـ دست یافت.
در تاریخ ایران دوران حکومت علی خامنهای
یکی از سیاهترین دورهها به شمار میرود.
این آخوند تقلبی که دستهایاش به خون هزاران ایرانی آغشته است، با کمک سازمانهای اطلاعاتی غرب شبکهای فاسد
از افراد فامیل و بستگاناش سازماندهی کرد، و هر کدام از اینان را به پستهای مهم کشوری و
لشکری گماشت. خامنهای به دلیل وابستگیهای
منطقهایاش به خراسان، رابطۀ بسیار
نزدیکی نیز با اوباش حوزۀ «علمیۀ» مشهد برقرار کرده بود، و از همین منجلاب بود که ابراهیم رئیسی، «شادوماد»
علمالهدا ظهور کرد و جانشین حسن روحانی شد.
همانطور که شاهد بودیم، طی دوران ریاست جمهوری حسن روحانی که خود نیز
از دارودستۀ آخوندهای تقلبی به شمار میرود،
آمریکا پس از امضاء توافقنامۀ هستهای عمداً در برابر توسعۀ روابط ایران با
غرب بنبست ایجاد نمود. ترامپ، رئیس جمهور آمریکا کار را بجائی رساند که
توافقنامه را پاره کرد! دلیل نیز روشن بود؛ آرایش ژئواستراتژیک منطقه، به دلیل حضور گستردۀ چین، هند و خصوصاً روسیه، منافع توافقنامۀ هستهای را برخلاف محاسبات
اولیۀ واشنگتن به جیب روسیه و چین سرازیر میکرد،
و دولت مافنگی ملایان نمیتوانست «سهم شیر» را به ارباب یانکیاش برساند. در همین
دوره شاهد عروتیز و گریهوزاریهای حسن روحانی و نوچۀ آمریکائیمسلکاش، ممجواد ظریف نیز بودیم؛ چه گلهها
از ارباب کردند و چه خوشرقصیها، باشد تا
عنایتی شامل حالشان بشود. ولی واشنگتن نیک
میدانست که گاری شکستۀ اصلاحطلبی در باتلاق ژئواستراتژیک منطقه راهی به ساحل امن
نخواهد داشت؛ اصلاحطلبان خفقان گرفته، به گوشهای خزیدند.
همانطور که دیدیم ماهها پس از این
ناکامی، حتی صلاحیت حسن روحانی و دیگر اصلاحطلبان آشکار
و پنهان ـ خصوصاً برادران لاریجانی ـ جهت اشغال پستهای کلیدی «تأئید» نشده است! پیام
واشنگتن روشن است؛ «دیگی که برای من نجوشد، سر سگ در آن بجوشد!»
به همین دلیل است که به یکباره «شخصیت
سیاسی» جدیدی به نام حاج ابراهیم رئیسی از گرد راه میرسد! ایشان نه آخوند اصولگرا هستند، نه فُکلی اصلاحطلب؛ نه
حقوقدان و وکیل دعاوی هستند، نه قاضی
دادگستری؛ نه سوادخواندن و نوشتن درست و حسابی دارند، نه قدرت کلام و بیان! با این وجود،
شیر هم جلودارشان نیست؛ هم نقش
آخوند و قاضی ایفا کردهاند، و هم در هر
میعادی بالای منبر رفته و عرعر و روضهوزوزه به راه انداختهاند و در مجمع عمومی
سازمان ملل هم قرآن هوا کردهاند. خلاصه، رئیسی
یکی از آن چهرههاست که جان میدهد برای پیشبرد سیاستهای استعماری در کشورهای
جهان سوم. از اینرو در انتخابات ریاست
جمهوری اسلامی، بر اساس آمار رسمی حکومت، نزدیک
به 18 میلیون رأی نیز برای این رأس آکلۀ
ناشناس از صندوقها بیرون میکشند! به این ترتیب،
رئیسی آماده میشود تا در خدمت ارباب دست به شیرینکاری بزند.
مهمترین شیرینکاری باند رئیسی و دولت
منتخباش به راه انداختن حمام خون در هنگامۀ خیزش «زن، زندگی، آزادی» بود. رئیسی ثابت کرد که در اجرای پروژۀ استعماری
آمریکا و تبدیل ایران به «عربستان شیعه» هیچ تردیدی به خود راه نخواهد داد. شاهدیم که ماهها پس از سرکوب وحشیانۀ این جنبش
دولت رئیسی با علم کردن قانون «حجاب و عفاف» تلاش داشت تا سایۀ موهن پروژههای
فاشیستی را در جامعه زنده نگاه دارد.
خلاصۀ کلام رخدادی که میتوانست در عرض چند ساعت از سر جامعه بگذرد، و تأثیرات منفیاش در سیر تحولات اجتماعی تلطیف
شده و از میان برود، با حیله و تزویر
رئیسی و باند و اوباش همراهاش عملاً تبدیل شد به یک بحران فراگیر و ماندگار
اجتماعی.
شیرینکاریهای دیگر رئیسی را نیز طی
دوران ریاست جمهوریاش شاهد بودیم. چرا که وی همچون دیگر ملایان فردی است با «دو
چهرۀ متنافر!» چهرۀ متمایل به شرق و ضدآمریکائی
در ظاهر، و چهرۀ «غلام حلقه به گوش آمریکا» در واقع! بله، چهرۀ واقعی و پنهان رئیسی تلاشی بود مداوم و پیگیر
جهت نزدیکی به سیاستهای غرب در منطقه! ولی در ظاهر، رئیسی طی دوران ریاستاش بر قوۀ مجریه از عضویت
ایران در بریکس و پیمان شانگهای حمایت میکرد، هر چند
در واقع با اعزام پائینترین ردههای دولتی به این نشستها عملاً تمامی تلاشاش
را جهت به بنبست کشاندن عضویت ایران در این پیمانها به کار میبست. در دوران وی حتی شاهد همکاری نزدیک دولت دستنشاندۀ
پاکستان با جمکرانیها جهت خرابکاری در پروژۀ خطلولۀ صلح، از طریق جنگسازی و ایجاد آشوب و غائله در
بلوچستان نیز بودیم، و این غائله هنوز ادامه دارد.
ولی بحران نظامی در فلسطین و اسرائیل، سرانجام تیرخلاص را بر سیاستهای یک بام و
دوهوای جناب «ریاست جمهوری» شلیک کرد.
رئیسی که به دلیل لاس زدن مداوم با سیاستهای آمریکا در منطقه، به تدریج حمایت دولت سوریه و تشکیلات حزبالله
لبنان را نیز از دست میداد، با آغاز
درگیری نظامی در نوار غزه عاجز و درمانده،
کاسۀ «چه کنم» به دست گرفت. پر واضح
بود که حمایت از اسرائیل برای «پرستیژ» رسانهای حکومت ملایان حکم زهر هلاهل داشت،
و از سوی دیگر، عروتیز بر علیه تلآویو در جریان یک جنگ تمامعیار
نیز میتوانست زیر پای دولت جمکران را در مراوداتاش با یانکیها شُل کند. در نتیجه،
علیرغم هیاهو و عرعرهای ممتد تهران بر علیه آنچه آخوندها «صهیونیسم
اشغالگر» میخوانند، طی این درگیریها کوچکترین عملی از سوی جمکرانیها
بر علیه اسرائیل، حتی به صورت حمایت مالی
و غذائی برای غیرنظامیان ساکن نوار غزه صورت نگرفت!
به عبارت دیگر، حکومتی که نزدیک به نیم قرن است به بهانۀ حمایت
از «مظلومیت» فلسطینیان، به سرکوب و غارت ملت ایران مشغول است، در
شرایطی که زن و کودک در فلسطین قتل عام میشوند حتی حاضر نشد انگشت کوچکاش را هم
تکان دهد. این موضعگیری به صراحت نشان
داد که قلب حکومت ملایان در کجا میطپد؛
واشنگتن و لندن!
نهایت امر، در ادامۀ سیاست یکبام و دو هوای رئیسی، توسط افراد و گروههائی که هنوز هم ناشناس باقی
ماندهاند، سفارتخانه یا کنسولگری جمکرانیها در سوریه مورد
حمله قرار گرفت و تعدادی از اوباش ارسالی اینان به دمشق ندای حق را لبیک گفتند! اینجا
بود که عکسالعمل تند نظامی از سوی قم و کاشان اجباری شده بود و دیدیم که این
عملیات نظامی با چه افتضاح و رسوائیای انجام شد. دولت رئیسی برای حمله به اسرائیل، به اذعان اعضای عالیرتبۀ وزارت امور خارجه به آمریکائیها
التماس کرده بود و قرارومدارها را گذاشته بود! جمکرانیها در برابر دولت اسرائیل فریاد میزدند:
«با شما جنگ نداریم! چند تا موشک فرستادیم، دیگر هم نمیفرستیم! شما هم
قربان دستتان ما را نزنید! و ...»
بله،
اینجا بود که سقوط هلیکوپتر «مید. این. یو. اس» ابراهیم رئیسی در عمل الزامی
شد. چرا که مذاکرات و ساختوپاخت با آمریکا دستوبال معرکه
گیریهای ملایان را در منطقه بسته بود؛ آمریکا این را نمیخواست. واشنگتن
خواستار ملایانی «انقلابی» بود تا هم بتواند از آنها در بریکس و شانگهای به عنوان
عوامل نفوذی استفاده کند، و هم در منطقه
آنان را علمدار «مبارزه با آمریکا و اسرائیل» معرفی نماید. اگر قرار باشد رابطۀ دولت رئیسی با امثال
بنیامین نتانیاهو علنی شود، و حتی بشار
اسد هم به صورت دولت ملایان تف بیاندازد،
دیگر حکومت اسلامی درد آمریکا را دوا نخواهد کرد. به همین جهت هلیکوپتری که قرار بود بالا
بماند، پائین رفت؛ رئیسیای
که قرار بود جای خامنهای را بگیرد، راهی
گورستان شد و وزیر امورخارجهاش را هم که خیلی به مذاکرات با یانکیها در عُمان مینازید
با خود برد!
بله،
هلیکوپتر رئیسی بر زمین افتاد، ولی
فراموش نکنیم که امیدهای جو بایدن برای باقی ماندن در کاخسفید نیز در همین
هلیکوپتر بود! کاخسفید انتظار داشت که
از طریق دادوستدهای «زیرمیزی»، زمینههای
مالی و اقتصادی مناسبی جهت چپاول هر چه بیشتر ملت ایران فراهم آورده، سرمایهداری آمریکا را به حمایت از تز دمکراتها
در ایران امیدوار کند. عملیاتی که منطقاً
میتوانست برای ماندن جو بایدن در رأس دولت ایالاتمتحد زمینۀ مناسب فراهم
آورد. حال که هلیکوپتر «امید بایدن» سقوط
کرده، ترامپ با تمام قدرت از راه خواهد
رسید و بایدن هیچ در چنته ندارد.
با این وجود حکومت ملایان بالاجبار میباید
به حیات ننگیناش همچنان ادامه دهد، و به
استنباط ما سه آلترناتیو بیشتر در برابرش قرار نگرفته. پافشاری
بر جبههگیریهای مزورانۀ رئیسی و ادامۀ سیاستهای وی؛ این سیاستها به دلیل عقبگرد آمریکا دیگر آیندهای
نخواهد داشت! عقبنشینی از نوع «نرمش قهرمانانۀ» خامنهای و
بیرون کشیدن کارتهای اصلاحطلبی به شیوۀ دوران حسن روحانی، سیاستی که با حضور احتمالی ترامپ در کاخسفید
کارت سوختهای بیش نیست. و نهایت امر، در خلاء نگاهداشتن دولت و سرنوشت تشکلهای سیاسی
به امید یافتن راه فرار از بنبست فعلی.
علی خامنهای پس از سقوط هلیکوپتر به «اُمت»
پیام داده بود که «نگران نباشند؛ در ادارۀ
کشور هیچ تغییری داده نخواهد شد.» خدمت
«اُمت» ایشان بگوئیم، حرفهای علی روضهخوان
را زیاد جدی نگیرید؛ سر گنده زیر لحاف است.
اینبار علی ترکه تمامی کارتهایاش را بازی
کرده، یا خواهد توانست همچون دفعات قبل «برگ» زده، با تقلب
در جبهۀ آمریکا خوشرقصی کند و چند صباحی بر اریکۀ قدرت استعماری بماند، یا همچون سلف عظیمالأشاناش میباید لگن زهرمار
سر بکشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر