طی روزهای اخیر، در نظام رسانهای شاهد پروپاگاند «سیاسی ـ نظامیای» هستیم که تهران را در برابر واشنگتن
قرار داده. ولی این سیاست رسانهای را حتی
در حد یک پروپاگاند نظامی نیز مشکل بتوان مورد تأئید قرار داد. چرا که، نظام رسانهای پیوسته جزئیات نظامی، امنیتی و خصوصاً ژئواستراتژیک این صفآرائی را
به صورتی «سادهانگارانه»، اگر نگوئیم کودکستانی به خورد خلقالله میدهد. در این پروپاگاند کودکانه آمریکا مرتباً از
ملایان ایرادهای بنیاسرائیلی میگیرد، و
در پی هر یک از این ایرادها، سخنگویان و
مقالهنویسان به فرموده ـ چه فارسیزبان و
چه خارجی ـ مستقیم و یا غیرمستقیم در
آستین واشنگتن فوت کرده، چنین وانمود میکنند
که عملاً جنگی در کار است، و اینکه در
این جنگ «کار خیلیها تمام خواهد شد!»
ولی نمیباید راه دور رفت، چشمانداز «جنگ، جنگ» برای بسیاری از «بفرمودهنگاران» صرفاً
بازتابی است از تحولات و رخدادهائی که طی چند دهة گذشته، خصوصاً پس از فروپاشی اتحاد شوروی در منطقة
خاورمیانه به وقوع پیوسته. در رأس این
تجربیات میتوان حملة وحشیانة ارتش یانکی به ملت عراق را قرار داد. حملهای که به بهانههای بیپایه آغاز شد، و نهایت امر زمینهساز آوارگی، قتلعام و خسارات چشمگیر جانی و مالی برای ملت
عراق و بسیاری اقوام دیگر در منطقه شده است.
گروه کثیری از کسانیکه امروز بساط «جنگ، جنگ» در مقالات و نوشتههایشان به
راه میاندازند، در واقع تحت تأثیر همین
رخداد قرار گرفتهاند، بدون آنکه به دیگر ابعاد مسائلی که به جنگ عراق منجر
شده بود التفاتی نشان دهند. در مطلب امروز تلاش خواهیم کرد تا بیپایگی
برداشتهای «جنگ، جنگ» در مطالب بفرموده را در ارتباط با تحولات اخیر «واشنگتن ـ
تهران» به نمایش بگذاریم.
پس نخست بپردازیم به شرایطی که زمینة
مساعد حملة یانکیها به عراق را فراهم آورده بود. همانطور که میدانیم، رخدادهای 11 سپتامبر در نیویورک و فروپاشی مرکز
تجارت بینالملل ضربة مهلکی به افکار عمومی آمریکائیها وارد آورد. تا پیش از این رخداد، یانکیجماعت
به هر دلیل درست و یا نادرست توپوتانکاش را به جان ملتهای دیگر میانداخت، و در این توهم احمقانه دستوپا میزد که نصیب
ملتهای دیگر از جنگ، تخریب و آوارگی و
مرگ است، و برای واشنگتنیها جنگ یعنی
سرازیر شدن نقدینگی به حساب بانکی شرکتهای تسلیحاتی! ولی زمانیکه مرکز تجارت بینالملل بر سر اهالی
نیویورک آوار شد، شیشة این عینک
خودپسندانه و قرونوسطائی بر چهرة آمریکائی شکست. اینان
دریافتند که نه فقط در درون مرزهای آمریکا میتوانند متحمل تبعات جنگسازی در خارج
مرزها باشند، که این تخریبها در شرایطی
میتواند به مراتب از آنچه در خارج به وقوع میپیوندد تکاندهندهتر نیز بشود.
در واقع جرج والکر بوش با حملة
وحشیانه به عراق، به افکارعمومی یانکیجماعت
چنین تلقین مینمود که «خلقالله آرام باشید! جای نگرانی نیست! ما در عوض به آنها خساراتی به مراتب بیشتر
وارد خواهیم کرد!» موضعگیریای که برای
بسیاری عوامالناس «خوشایند» نیز مینمود،
هر چند دیرزمانی نگذشت که جملگی دریافتند،
حاکمیت نئوکان با توسل به توهماتشان
چگونه، هم آمریکا را در جهان بیآبرو
نمود، و جیب آمریکائی متوسط را زد، و هم ملت عراق را بجای ورود به دروازههای
«دمکراسی» خاکسترنشین کرد.
ولی در شرایط فعلی، زمینة روانشناختی اجتماعیای که به دنبال
تحولات 11 سپتامبر پیش آمده بود بر جامعة آمریکا حاکم نیست؛ ضایعة
11 سپتامبر به تاریخ پیوسته! و علیرغم
حضور جنگطلبان در کابینة ترامپ، علم کردن
«تهدیدات» ملایان و دمیدن در بوق «ایران اتمی» بیشتر یک شوخی بیمزه است تا یک
استراتژی قابل دوام. شاهدیم که عدم
اطمینان ترامپ از استراتژی «جنگسازی» چگونه وی را مجبور کرده تا همزمان دو سیاست
داخلی را در کابینهاش دنبال کند. ترامپ هم به جنگطلبان در کابینه میدان میدهد،
و
هم به رسانهها میفهماند که «رئیسجمهور خواهان جنگ با ایران نیست!» و اینهمه فقط نشان میدهد که وی نه از آغاز جنگ
با ایران اطمینان دارد، و نه قادر است
نتیجة آن را تخمین بزند! به همین دلیل به
دنبال «گوشت دم توپ» میگردد. گویا این
تصور در واشنگتن حاکم شده که حضرت ریاستجمهوری خواهند توانست در صورت عدم موفقیت
باند «پمپئو ـ بولتون»، چه در اقدام به عملیات نظامی و چه در مورد حصول
نتیجة نهائی آن، آناً «جنگطلبان» را از کابینه اخراج کرده، خودشان شخصاً نقش «مهاتما گاندی» بر عهده
گیرند! اطمینانی که همچون دیگر مواضع سه دهة اخیر هیئت
حاکمة ایالات متحد مسخره، بیپایه و بیآینده مینماید.
از سوی دیگر، شرایط متحدان اروپائی و آسیائی ایالاتمتحد نیز
بسیار متزلزل است. به بررسی وضعیت انگلستان
بسنده میکنیم. اینکشور در مقام مهمترین
متحد جهانی واشنگتن، تمامی تلاش خود را به
خرج داده تا چارپایهای در جوف تخت سلطنت ترامپ بیابد؛ تلاشی که عملاً بریتانیا را در بحران سیاسی
فروبرده. خنجری که هیئت حاکمة انگلستان
با به راه انداختن «برکسیت» از پشت به ملت خود،
و خصوصاً به متحدان اروپائیاش در اتحادیه زده، نتیجهاش نمیتواند برای لندن افتخارآمیز و
سودآور باشد. انگلستان در ظاهر با اطمینان از همدلیهای
واشنگتن به همة منافع جهانی و منطقهای خود پشت کرده، چنین وانمود میکند که آمریکا از لندن حمایت
خواهد کرد! باید پرسید این اطمینان آیا
پایه و اساسی واقعی دارد، و یا به صورت
«کلهپترهای» شخصاً از سوی حزب محافظهکار انگلستان «اتخاذ» شده؟ آمریکا که طی دو دهة گذشته در
افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و خصوصاً در ونزوئلا به سختی شکست
خورده، و حتی قادر نیست با توسل به
نیروی نظامی وابسته به سازمان آتلانتیک شمالی در ترکیه دست به کودتای نظامی
بزند، آیا در وضعیتی قرار دارد که بتواند
سنگر قابل اتکائی برای لندن تأمین نماید؟
اینها سئوالاتی است که مسلماً سیاستگزاران انگلیسی هزاران بار از خود پرسیدهاند،
ولی معلوم نیست به چه دلیل این پرسشها در
جریان تحلیلهای سیاسی روی خطوط خبری مطرح نمیشود.
پاسخ روشن است! برکسیت نیز همچون جنگطلبی ترامپ چاقوئی است بیدسته، همانند دهها چاقوی بیدستة دیگری که طی دو سال
گذشته توسط دولت ترامپ ساخته شده. با این
وجود، دلیل بیدسته شدن چاقوهای واشنگتن
را احدی برایمان نخواهد گفت؛ کسی هم نمیگوید
به چه دلیل این چاقوهای بیدسته در دهها جبهة استراتژیک، مالی و اقتصادی توسط ایالاتمتحد به امید خدا
رها شده و اعتبار دولت آمریکا را برباد داده.
فهرست چاقوهای کذا پرشمار است: بازنگری در نفتا، تهدید نظامی کرة شمالی، تهدید مالی و تحریم اقتصادی روسیه، تحریم چین،
تحریم مکزیک، کشیدن دیوار در مرز
جنوبی آمریکا، «معاملة قرن» در
خاورمیانه، تحریم ترکیه، بالابردن تعرفه گمرکی برای واردات اروپا، ژاپن،
مکزیک، چین و ... خلاصه بگوئیم منجلابی است بیپایان که دولت
آمریکا در آن دستوپا میزند. ولی موضوع به این مختصر نیز محدود نمیشود؛ ترامپ علیرغم دشمنسازی در سراسر جهان، به هیچیک از وعدههای انتخاباتیاش در داخل
ایالاتمتحد نیز عمل نکرده. آیا میتوان به آیندة چنین دولتی امیدوار بود؛ و این
«آینده» چه چشماندازی برای جهانیان،
خصوصاً متحدان از جان گذشتهای همچون بریتانیا به ارمغان خواهد آورد؟
از سوی دیگر، شبکة خبرسازی جهانی که هیاهوی «جنگ، جنگ» در
ایران را به عرش برده به هیچ عنوان از نقش منطقهای و تعیینکنندة کشورهای
روسیه، چین و هند در صورت آغاز چنین
درگیریای سخن به میان نمیآورد، و این
نیز باعث تعجب است! این «تئوری» که
روسیه برای حفظ مشتی ملا در مرزهای جنوبیاش خود را در گیر جنگ با آمریکا نمیکند
معتبر است! ولی واقعیت دیگری نیز در کار
خواهد آمد. حکومت ایران هر چه باشد و
حاکمان ایران هر که باشند، کرملین اجازه
نخواهد داد که ارتش آمریکا در بستر جنوبی دریای خزر، زیر دماغ مسکو مستقر شود. گزینة حضور ارتش آمریکا در مرزهای جنوبی روسیه
به هیچ عنوان نمیتواند مورد تأئید مسکو قرار گیرد؛ آمریکا نیز بخوبی از آن آگاه است. بله،
به صراحت بگوئیم بسیاری از کسانیکه امروز بر طبل «جنگ، جنگ» میکوبند، چشمشان به کودتاهای میرپنج، شهریور 20،
28 مرداد و خصوصاً 22 بهمن خیره مانده.
برایشان خبر بدی آوردهایم؛ آن
ممه را دیگر لولو برده.
اگر بلشویکها در رویای خوش «زایشزودرس
تاریخی» شناور بودند و در ازای دریافت امتیازاتی دست ایالاتمتحد و انگلستان را در
تهران، آنکارا، اسلامآباد،
بغداد و ... باز میگذاشتند، امروز
مهرهها به نحو دیگری چیده شده. مسکو نه
صرفاً خواهان حضور اقتصادی، مالی، اطلاعاتی و امنیتی در اینکشورهاست که مستقیماً
حضور آمریکائیها در همین زمینهها را به چالش میکشاند. و علیرغم اظهارات ولادیمیر پوتین که اعلام
کرده بود، «روسیه آتشنشان نیست»، اگر حملة نظامیای در ایران به وقوع بپیوندد
روسیه رسماً و بدون هیچگونه رودربایستی وارد جنگ خواهد شد؛ چارة دیگری جز این پیش روی ندارد. و به همین دلیل نیز آمریکا تهدیدات نظامی خود
را پشت مرز «جنگ واقعی» متوقف خواهد کرد،
چرا که واشنگتن در خاورمیانه نه اعتباری در میان ملتها و اقوام دارد، و نه قادر است حضور نظامی جدیای تأمین
نماید.
با این وجود، برخی استراتژها استدلال میکنند که جنگ یک عمل
غیرمنطقی است، از اینرو نمیتوان با سلاح
منطق با آن برخورد کرد. بله،
این نیز واقعیتی است که بسیاری شیفتگان و کارورزان جهان جنگ از جمله
دیوانگاناند، و مجنونین و دیوانگان نیز
منطقی نیستند. و شاید به همین دلیل باشد که برخی هموطنان با
تکیه بر دیوانگی ملایان و وحشیگری باند ترامپ امیدوارند آتش جنگ شعلهور شود! ولی برای این حضرات هم خبر بدی آوردهایم، استراتژهای کذا یک واقعیت را نادیده گرفتهاند و
آن اینکه جنگ را جنگسازان آغاز میکنند،
نه دیوانگان. چرا که، جنگ بیش از هر چیز یک محاسبة مالی و اقتصادی
است. اگر منافع اقتصادی جنگ را توجیه
نکند جنگسازان وارد میدان نخواهند شد.
حال باید دید، در آنچه میدان جنگ
«ایران ـ آمریکا» میخوانند مسیر منافع مالی به کدامین سوی خواهد چرخید. به استنباط ما جنگ در شرایط فعلی برای آمریکا
سودی به همراه نخواهد آورد. نتیجتاً، «جنگ ایران» نیز از جمله همان چاقوهای بیدستهای
خواهد بود که ترامپ از روز نخست آنها را یک به یک کلکسیون کرده. ولی از
آنجا که گروه کثیری تلاش دارند این «جنگ» را غیرقابل اجتناب جا بزنند میباید
نتیجه گرفت که اگر جنگ منفعتی ندارد،
مسلماً دامن زدن به «وحشت جنگ» برای برخی محافل منافع غیرقابل اغماض در پی
دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر