شاید نگاشتن
چند سطر در مورد سیاست ایران، در شرایطی
که فقط چند ساعت از «موضعگیری» رئیسجمهور آمریکا در مورد برجام میگذرد عملی سادهاندیشانه
به شمار آید. چه بسیار افراد که نگاشتن مطالبشان را موکول به علنی شدن تبعات مواضع ترامپ و تغییراتی کردهاند
که طی چند هفتة آینده رخ خواهد داد. با این وجود،
همانطور که میبینید ما با پرروئی دستاندرکار ارائة تحلیلی در اینمورد
هستیم؛ استنباط بر این است که، برخلاف آنچه طی چند روز گذشته توسط بسیاری از
«کارشناسان»، با توسل به جوسازیها و
حادثهآفرینیها در بوق و کرنا اوفتاده،
مواضع «جدید» ترامپ آنقدرها هم اهمیت ندارد. در راه این تحلیل مسلماً بررسی مسائل
خاورمیانه، خصوصاً اسرائیل، لبنان،
سوریه و نهایت امر روسیه و ارمنستان نیز میتواند مد نظر باشد، ولی در این خلاصه محلی برای این بررسیها پیشبینی
نشده. مطلب امروز بیشتر به مواضع جوسازان
و هیاهوکنندگان حرفهای در داخل و خارج مرزهای کشور اختصاص دارد. به مواضع همانها که پیرامون «تصمیمات نوین»
ترامپ برای ملت ایران از چند روز پیش معرکه گرفتهاند.
در کمال تأسف در رأس این جوسازان شخص علی خامنهای، حسن روحانی و هیئت دولت وی را مییابیم. روحانی با به راه انداختن «کودتای دلار»، در عمل به عوام حالی کرد که گویا تصمیمات ترامپ برای ایران خیلی «سرنوشتساز» خواهد بود! ولی آنان که اندک شناختی از شرایط اقتصادی و مالی حاکم بر کشورمان طی چهار دهة اخیر دارند بخوبی میدانند که فروپاشی ریال و به ارزش گذاردن ارز خارجی، خصوصاً دلار از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57 و به قدرت رسیدن ملایان تحت نظارت ارتش شاهنشاهی، محور اصلی سیاست مالی کشور را تشکیل داده. در این سیاست استعماری، دولت ملائی از نخستین روز «پیروزی» دست به تزریق اسکناسهای بیپشتوانه در بازار ایران زد. اسکناسهائی که در چاپخانههای انگلیسی پاکستان و هندوستان به چاپ میرسد و خروار خروار به بانک مرکزی ارسال میگردد. پرواضح است که تزریق بیحساب و کتاب این ریالهای فاقد پشتوانه به درون نظام پولی کشور، تورم نقدینگی غیرقابل کنترل به همراه آورد. و از منظر حکومت ملائی، بهترین راه جهت تأمین شرایط «عادی»، نه بازنگری در سیاستهای مخرب مالی، که افزایش بهای دلار جهت خارج کردن ریال از بازار است! این سیاست استعماری در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد با چنان خودفروختگیای اعمال شد که طی چند روز ارزش دلار آمریکا را از هزار تومان به بیش از سه هزار تومان رساند.
البته آن
روزها سخنی از برجام در میان نبود، با این
وجود احدی نمیپرسید که به چه دلیل «ادامة» تحریمهای اقتصادی آمریکا بر ایران میبایست
قیمت دلار را در بازار تهران اینچنین افزایش دهد؟
ولی یک مطلب روشن است؛ در این حکومت استبدادی و چپاولگر، صرافجماعت بازوی دولت، پاسدار و اوباش خیابانی به شمار میرود. خلاصه بگوئیم، جمشید بسمالله، سعید امامی و سعید مرتضوی همه خادمان کمرباریک
حکومتی واحداند. در نتیجه، اگر یکروزه قیمت دلار دهها درصد افزایش مییابد، در قفای این عملیات شخص رئیسجمهور و مقام
معظم حکومت اسلامی نشسته، نه امثال جمشید
بسمالله.
هیاهوئی که
اخیراً دولت روحانی بر سر دلار به راه انداخت در تهران متوقف نماند، به سرعت
از سوی بازیگران ایرانینمائی که در سایتهای خارجی به «خوشرقصی» برای آتلانتیسم
مشغولاند، مورد استقبال واقع شده، ابعاد
گستردهتری به خود گرفت. به صورتیکه امروز در همگرائی با دولت
روحانی، از زبان و قلم اینان سخن از
فروپاشی اقتصاد ایران به کرات تراوش میکند!
جای تعجب نیست که پس از اظهارات مضحک ترامپ، روزنامة لوموند که به غلط برایاش «اعتبار»
جهانی نیز کسب شده، در دنبالة گربهرقصانیهای
ترامپ چنین تیتر میزند:
«با فروپاشی
توافق هستهای، اقتصاد ایران خود را برای
بدترین شرایط آماده میکند.»
منبع: لوموند،
9 ماه مه، 2018
ولی در
واقع، «پیشگوئیهای» لوموند هیچ معنائی
ندارد. اقتصاد ایران دهههاست به طور کلی از هم
فروپاشیده. باید از «صاحبنظران» ایرانینما پرسید، چگونه به زعم شما، اقتصادی که گویا فعال و زنده هم بوده، به یکباره با هیاهوی چند صراف و دلال خیابان
منوچهری اینچنین «بالاوپائین» میشود؟ از سوی دیگر، باید از
طرفهای اروپائی پرسید، به چه دلیل ایران
میباید صرفاً به دلیل خروج دولت ترامپ از برجام خود را برای بدترین شرایط آماده
کند؟ در واقع، خروج آمریکا از توافق هستهای به هیچ عنوان
معنائی را ندارد که اینان میکوشند القاء کنند.
در اینجا برای
روشنتر شدن مطلب نیمنگاهی به تاریخچة «بحران هستهای» در ایران لازم است. همانطور که بارها عنوان کردهایم، بحران هستهای سوغات انگلستان و آمریکا در
دوران ملاممد خاتمی بود. غرب طی دوران
بلبشوی یلتسین قصد داشت ایران را در نظام رسانهای به جرگة «قدرتهای» هستهای
وارد کند. هدف نیز روشن بود؛ سنگاندازی در برابر حضور و گسترش نفوذ روسیه
در خاورمیانه! این پروژه به طور کلی شکست
خورد و خاتمی و لاتولوتهای خطامام خانهنشین شدند، بعد
نوبت به احمدینژاد رسید! ایشان نیز بیرق
جنگ علم کردند، هر چند جنگی در کار نیامد
و آمریکا پس از شکست در پروژة «جنبش سبز» مجبور شد نوچهاش را علیرغم ناکامی در
مأموریتاش چهار سال دیگر تحمل کند! ولی باراک اوباما،
رئیسجمهور سابق ایالاتمتحد که در همة زمینهها ـ جنبش سبز، بهارعرب،
عقبنشینی از عراق، و ... ـ شکست
خورده بود، تلاش کرد تا با توسل به
«برجام» حداقل جای پائی در دیپلماسیهای قدرتمند منطقة خاورمیانه برای آمریکا باز
نگاه دارد. به همین جهت به دلیل فشار
روسیه برجام را به خورد حکومت جمکران داد. ولی اهداف آمریکا و نوکران جمکرانیاش در
چارچوب حفظ مواضع نظامی و سیاسی غرب نمیتوانست تحقق یابد، چرا که حضور دیپلماسی قدرتمند روسیه این امر را
امکانناپذیر کرده بود. به همین دلیل،
ترامپ از آغاز کار به «جر» زدن متوسل شد و سرانجام در خجسته میعاد 8 مه اعلام
داشت، آمریکا از برجام خارج میشود.
ولی انتظار
یانکیها و جمکرانیها از ترک برجام توسط آمریکا بیش از پیش واهی مینماید. در نیمنگاهی به اظهارات مقامات جمکران طی چند
هفتة گذشته متوجه میشویم که بر اساس برداشت اینان، خروج آمریکا از برجام به معنای «فروپاشی برجام»
بوده؛ ولی به هیچ عنوان چنین نیست. در واقع مقامات جمکران، طی ماهها با چرندوپرندگوئی وانمود میکردند که
خروج ترامپ از برجام به معنای بازگشت به دوران ملاممد خاتمی؛ تلاش جهت خروج از «انپیتی»؛ و نهایت
امر تجهیز پاسدارها به سلاح هستهای است! در واقع نادرستی این نگرش کودکستانی طی چند ساعت
گذشته با اظهارات حسن روحانی و ممجواد ظریف مبنی بر «باقی ماندن ایران در برجام»
به صراحت نشان داده شده. از سوی
دیگر، انتظارات یانکیها نیز به دور از رئالیسم سیاسی
است. اینان که با خروج از برجام نارضایتیشان
را نمودار کردهاند، همانطور که تیتر
امروز روزنامة لوموند نشان میدهد، تصور
میکنند که خروج آمریکا از برجام به معنای سونامی اقتصادی در ایران؛ فروپاشی رژیم سیاسی؛ اغتشاش و درگیریهای خیابانی؛ به قدرت رسیدن «رضامیرپنجها» و «سرپاسمختاریها»
است!
ولی اگر نارضایتی
از رژیم سیاسی در ایران یک واقعیت غیرقابل تردید است، و تاریخ نیز به ما گوشزد میکند که چنین رژیمهائی
امکان پایداری در برابر نارضایتیهای عمومی را ندارند فروپاشی الزاماً به نحوی
صورت نخواهد گرفت که منافع ایالاتمتحد و انگلستان نیز در آن منظور شود. خصوصاً که اهرمهای اعمال بحرانسازیهای
سیاسی، خیابانی و بازاری، هر روز بیش از پیش از دست عوامل اینکشورها
خارج شده و میشود. البته به دلیل همآوائیهای
مالی و اقتصادیای هیئتحاکمه اسلامی با آمریکا،
تلاش محافل سیاسی داخلی طی روزهای آینده بر این متمرکز خواهد شد تا خروج
ترامپ از برجام را به «ارزش» بگذارند. و
همچون «کودتای دلار» تنشها و تحولاتی عمدی ایجاد کنند و آن را به تصمیمات «سرنوشتساز»
ترامپ وصله نمایند. ولی به هیچ عنوان نمیتوان
برای این نوع رزمایشهای مضحک امکان پیشروی و پیروزی قائل شد. دولت روحانی، «مرده و مانده» میباید در مورد روند مسائل
ایران پای در رئالیسم سیاسی منطقه بگذارد؛
راه دیگری ندارد. در واقع طی چند
هفتة گذشته، اعلام نرخ 4200 تومان برای
دلار از سوی دولت نمایهای است بر این رئالیسم غیرقابل اجتناب.
به استنباط ما
خروج ترامپ از برجام مسلماً عواقبی خواهد داشت، ولی تبعات آن بیش از آنچه به ایران مربوط شود به
آمریکا و متحدان اروپائی و منطقهایاش مربوط خواهد شد. وضعیت
آمریکا روشن است. خروج ترامپ از برجام
موضع استراتژیک اینکشور در منطقه را به شدت متزلزل کرده. از سوی دیگر، امکان جنگافروزی و بحرانسازی نیز از دست کاخسفید
خارج است. در سایة خروج از برجام، آمریکا بیش از پیش به انزوا رانده شده، و اگر هم قصد بازگشت «قدرتمندانه» به معاهدات و
معاملات منطقهای داشته باشد، از نیروی
قهریة کافی جهت تحمیل نظریاتاش برخوردار نخواهد بود. سادهتر
بگوئیم، خروج ترامپ از برجام تیری است که
کاخسفید برای مدتهای مدید به پای دولتهای آیندة اینکشور شلیک کرده.
قضیه برای
اروپای غربی نیز بسیار روشن است. اتحادیة
اروپا در چارچوب منافع حیاتیاش مجبور خواهد شد تا اینبار در حوزة نفوذ و قدرت
روسیه پای به میدان مراودات اقتصادی و مالی با ایران و سپس کل منطقه بگذارد؛ اینهمه
در شرایطی که دیگر از حمایت کاخسفید برخوردار نیست. این مسئله برای اروپا بسیار گران تمام میشود، ولی به نظر میرسد که از قبول آن ناگزیز خواهد
بود. همانطور که میدانیم ایران در کفة
ترازوی ارتباطات مالی و اقتصادی به تنهائی برابر تمامی اروپای شرقی «ارزش»
دارد؛ اروپا نمیتواند از این ارزش
اقتصادی و تجاری چشم بپوشد.
در سایة خروج
ترامپ از برجام روابط ایران با شیخنشینها و دولتهای دستنشاندة آمریکا نیز بالاجبار
میباید متحول شود. جمکرانیها میباید روابطی منطقیتر با همسایگانشان
برقرار کنند، چرا که دیگر از حمایتهای
استراتژیک کاخسفید در بحرانسازیها برخوردار نخواهند بود. به
عبارت دیگر، اعزام پاسدار و حافظ حرم و
زائر مسلح و انقلابی و ... به اینکشور و آنکشور به طور کلی میباید تعطیل شود. به سیاق
مثال، طی چند هفتة گذشته شاهد بمباران
بلاانقطاع انبارهای اسلحة جمکرانیها در سوریه هستیم، بمبارانهائی که اسرائیل مسئولیتشان را تقبل
نکرده، و جمکرانیها نیز به آن «پاسخ» نمیدهند. این
سئوال پیش میآید که این بمبارانها چه اهدافی را دنبال میکند؟ به استنباط ما با توجه به سکوت همزمان اسرائیل
و جمکران به نظر میرسد که آمریکا ناچار شده با «پلان ب» خود در سوریه وداع
کند. هیاهو و جنجال برای پنهان داشتن این
چرخش دردناک است.
در آخر میباید
اضافه کرد عملة آمریکا که به بهانة دلسوزی برای ملت ایران خروج ترامپ از برجام
را «عزای ملی» اعلام کرده و جیغوفریاد به راه انداختهاند، نگران منافع از دست شدهشان هستند. ایران پس از خروج ترامپ از برجام فرصتی خواهد
یافت تا برای همیشه از مردهریگ استعماری «بریتانیا ـ آمریکا» که طی یکصدسال گذشته
در لجنزارش گرفتار آمده خارج شود. از این
مرحله به بعد، اینکه آینده چهها رقم خواهد زد، بیش از آنچه به آمریکا و انگلستان مربوط
شود، به شیوة برخورد منطقی ایرانیان با
منافعشان مربوط خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر