دولت روحانی به تدریج در برخورد با
«ماجرای» حملة اوباش به سفارت و کنسولگری عربستان در تهران و مشهد از شیوههای
«سنتی» حکومت اسلامی فاصله میگیرد.
اطلاعیهها، اظهارنظرها و
قُدقُدهای مکرر مقامات جمکران به صراحت نشان میدهد که شیوة دیرینة ادارة کشور و
شکلدادن به روابط بینالمللی، در سایة
غائلههای خیابانی که پس از کودتای 22 بهمن 57 به شاهکلید ارتباطی آخوند شیعه با
جامعة ایران و مجامع جهانی تبدیل شده بود دیگر فرسایش یافته و نخنما شده. به همین دلیل دولت روحانی ردای دیگری بر اندام
انداخته و حداقل در ظاهر چنین مینمایاند که قصد «برخورد» جدی با اوباش دارد! ولی در این میانه چند مسئله هنوز لاینحل باقی
مانده. نخست اینکه اهداف واقعی، و نه
فقط «نمایشی» در قفای حملة اوباش به اماکن دیپلماتیک عربستان چه بوده. دیگر
آنکه باند روحانی در مسیر آنچه رتقوفتق «بحران» نام گذارده، در واقع چه اهدافی را دنبال میکند. با توجه به اینکه با گذشت بیش از یک هفته از
بحران شاهد بیعملی دولت هستیم، به نظر
میرسد این دولت به هیچ عنوان قصد تجدیدنظر اساسی در سیاستهای کشور ندارد. در اینصورت چگونه خواهد توانست با هیاهو پیرامون
برخورد شدید با اوباش، هم سیاستهای
ورشکستة حکومت اسلامی را به ارزش بگذارد،
و هم با توسل به «آب باریکههای» دیپلماتیک، از زیر بار الزام تغییرات کلیدی در سیاستهای
داخلی و خارجیاش شانه خالی کند. پس نخست
بپردازیم به اهداف واقعی حکومت اسلامی در قفای «حملة اوباش!»
این مسئله دیگر جای بحث و گفتگو ندارد؛ خط سیر
برنامهای که محافل آنگلوساکسون برای «دولت» روحانی نوشته بودند، پس از امضاء توافقنامة هستهای با بنبست
برخورد کرده. «دولتمردان» حکومت
اسلامی، چه آنان که در دولت حضور دارند و
چه آنان که خارج از دولت و مجلس و حتی فراسوی مرزها لنگر انداختهاند، جملگی
عواملی هستند که با آویزان شدن به دکترین «کارتر ـ برژینسکی» پای به میدان سیاست
ایران گذاردهاند. اینان همانطور که بارها
در وبلاگهای متفاوت نوشتهایم فقط دو لایة عملیاتی را میتوانند از منظر سیاسی
اجرائی کنند. خوشخدمتی اینان در بارگاه سیاستهای بینالمللی
یا میتواند لایة آشوب خیابانی و غائلهسازی سیاسی و «نبردهای نمایشی» با
امپریالیسم را اداره کند، یا پای در «راه
دوم»، یعنی وابستگی از نوع آریامهری و پیشخدمتیهای
علنی بگذارد! مجموعة محفل «شیخوشاه» قادر به گام برداشتن در
مسیر دیگر نیست.
در همین مسیر، زمانیکه مسکو به دلیل ملاحظات «امنیتی ـ اقتصادی»،
پس از پایان گرفتن لاتبازیهای «هستهای»، شاهراه
«آریامهریگری» حکومت جمکران در بارگاه غربیها را مسدود کرد، راه اول یعنی بحران سازی، آشوب آفرینی جنگطلبی
و عربدهجوئی خیابانی تنها گزینة ممکن شد.
البته همینجا پرانتزی باز کرده و
به صراحت بگوئیم، برخلاف ادعای مکرر عوامل
برونمرزی و درونمرزی این حکومت، تقسیم
هیئت حاکمه به «جناح» آنقدرها معنا و مفهوم ندارد. ادعای اینکه در این حکومت پدیدهای به نام
«جناحهای» متفاوت وجود دارد، در عمل بازگوئی جفنگیات امثال علی خامنهای و
دیگر اوباش رژیم است. تا آنجا که به
رعایت اصول مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر مربوط میشود، حکومت اسلامی فقط یک جناح دارد. جناح
سرکوب، و نقض حقوق اساسی انسانها. «جناحسازی»
در درون و یا بیرون این حکومت کار همان محفلنشینان «شیخوشاه» است. حال پرانتز
را میبندیم و میپردازیم به دنبالة مطلب.
با در نظر گرفتن آنچه بالاتر
گفتیم، اگر به دقت حرکت اوباش را بنگریم، حامیان دولتی این عملیات را به صراحت شناسائی خواهیم
کرد. خلاصة کلام، دولت روحانی جهت برونرفت از بنبست سیاسیای
که پایان مذاکرات هستهای برایاش به ارمغان آورده نهایت امر اوباش را به کمک
طلبیده. ولی اگر این اوباش همچون گذشته میتوانستند از
حمایتهای آشکار و قاطع لندن و واشنگتن برخوردار شوند، مسلماً فصل جدیدی در دفتر بیمسئولیتیهای دولت
گشوده میشد. و به این ترتیب همچون نمونههای متعددی که پس از
کودتای 22 بهمن بارها و بارها دیدهایم، دولت در یکسو، و دیگر جناح «قدرتمند» و خصوصاً «ناشناس و مبهم»
در سوی دیگر مینشستند و در برابر هم به اصطلاح «جبههبندی» میکردند! پر واضح است که این «مصاف زرگری» مانند دوران
شیخ مهدی بازرگان و بنیصدر و خاتمی به شکست دولت میانجامید، شکستی که در عمل مطلوب دولت هم بود، و این امکان را فراهم میآورد که تشکیلات
دولتی در اداره امور کشور، از خود به
بهانة کارشکنی خودسرها سلب مسئولیت کند و با اتخاذ موضع «غیرمسئولانه» راه را بر
محافل اوباشپرور بگشاید. این روند همچنانکه از دوران مصدق شاهد
بودیم، مهرههای مشخصی از دولتیها را بر مسند «شهید
مظلوم» نیز مینشاند. این سناریوی استعماری از دههها پیش، حتی قبل از کودتای 22 بهمن در ایران رایج بود،
و شهدای به اصطلاح مظلوم و دروغینی همچون
مصدق، بازرگان، بنیصدر، خاتمی،
موسوی، و ... را به جامعة ایران
ارزانی داشته. ولی این سناریو متعلق به
دوران «جنگ سرد» است، و به تدریج قابلیت
اجرائیاش را از دست میدهد. به همین دلیل دولت روحانی در برابر اوباش
جمکرانی ردای «برخورد منطقی» بر دوش انداخته.
ولی در همان «سرفصل» سیاستهای داخلی
نیز میتوان دلائل دیگری برای حملة اوباش به اماکن دیپلماتیک عربستان سعودی یافت. مهمترین این دلائل مسلماً در ابهام فروانداختن
نتیجة «انتخابات آتی» در حکومت اسلامی است.
همینجا بگوئیم، در این حکومت «انتخابات» معنا ندارد. و به هیچ عنوان از شرکت در این گربهرقصانیهای
دولتی حمایتی نمیکنیم، ولی از منظر اوباش درون حکومت «انتخابات» از
اهمیت زیادی برخوردار میشود. چرا
که، نتیجة این میعادهای انتخاباتی نشان
خواهد داد کدامین محفل دیگری را منزوی کرده،
و خواهد توانست از ملت باجخواهی بیشتری صورت دهد. ولی جالبتر اینکه، کلاف
سردرگم ساختار دولت استعماری در ایران که با هدف چپاول هر چه بیشتر، وظیفه دارد عرصة ابهام را گسترش دهد، این تحلیل را نیز غیرممکن میکند که به صراحت بگوئیم،
دولت روحانی در صف «طرفداران» اوباش
نشسته یا در صف مخالفانشان!
در عمل، مجموعة دولتیها، و یا
حداقل برخی عوامل آن میتوانند در هر یک از این صفبندیها حضور فعال داشته باشند. از
اینرو معلوم نیست تصفیهای که با برکناری برخی کادرهای امنیتی آغاز شده، شامل مخالفان اوباش میشود، یا شامل طرفدارانشان. به سیاق نمونه به عملکرد روزنامة کیهان نگاهی
بیاندازیم. روزنامهای که با بودجة مستقیم
دولت چاپ و منتشر میشود، و از تهاجم به
سفارت عربستان استقبال گرم و صمیمانه به عمل آورده. به همچنین
میتوان برخی امامان جمعه را نیز معرفی کرد که رسماً از اوباش حمایت کرده و میکنند،
هر چند برخی از آنان از قماش علمالهدی
ابتدا طرفدار لاتها بودند و بعد تغییر موضع دادند. خلاصة کلام،
همانطور که معلوم نیست بعضیها چه موضعی
دارند، موضع دولت روحانی نیز علیرغم
اظهارات «تند» این و آن، در عمل گنگ و
مبهم باقی مانده. تعجبی هم ندارد، تداوم
محفل استعماری «شیخ وشاه» در گرو گسترش «ابهام و توهم» بوده، هست و خواهد بود. و
اوباشگری پایه و اساس موجودیت این محفل به شمار میرود.
اینک که نگاهی شتابزده به دلائل عمدة
اوباشگریهای اخیر در سیاستهای درونمرزی داشتیم، نیمنگاهی بیاندازیم به تبعات برونمرزی
آن.
همانطور که بارها عنوان کردهایم هدف
عالی و نهائی ایالاتمتحد در حوزة خلیجفارس برپائی دو قدرت منطقهای شیعه و وهابی
و میدان دادن به تنشهای منطقهای است. این سیاست از سالها پیش با وسواس فراوان از سوی
واشنگتن دنبال شده، و مسکو به دلائلی باز
هم امنیتی و نظامی از آن به هیچ عنوان حمایت نمیکند. در عمل،
اوباشی که سفارت عربستان را به آتش کشیدند، در مقام فعلة سیاست آمریکا عمل کردند، و جهت فراهم آمدن زمینة پیشروی یانکیها در
منطقه دست به خرابکاری زدند. اگر واشنگتن
و لندن میتوانستند از این تحرکات همچون دوران اشغال سفارت آمریکا در تهران حمایت
سیاسی و استراتژیک به عمل آورند، مشکل
ایالاتمتحد در فردای فروپاشی دیوارههای تحریم اقتصادی ایران از میان رفته
بود. دلیل نیز روشن است؛ آن زمان
که میگوئیم «قدرت منطقهای»، مسئلة حمایت نظامی و اطلاعاتی یک ابرقدرت در
قفای این «قدرت» مطرح میشود. و زمانیکه این
ابرقدرت جهانی کسی جز ایالاتمتحد نیست، تمامی تحولات و تنشهای منطقهای نهایت امر آب
به آسیاب واشنگتن خواهد ریخت.
این نوع قدرتسازیهای مسخره را ملت
ایران در دوران آریامهر، در مصاف با عراق
به صراحت تجربه کرده. در آن روزها بغداد و تهران در برابر یکدیگر
«ایستاده» بودند، و هر کدام از این رژیمها را قدرتهای استعماری در
ازای چپاول نفت و گازطبیعیشان از نظر نظامی تغذیه میکردند. ولی دیدیم، زمانیکه
همین «قدرتهای» منطقهای میبایست پای در جنگی استعماری و فرمایشی بگذارند، ارتشهای
به ظاهر «قدرتمندشان» پوشالی از آب در آمدند. نه
نیروی هوائی اعلیحضرت که به دست ملاها افتاده بود از خود کارآئی نشان داد، و نه
نیروی زرهی خیرهکنندة حزب بعث توانست خوزستان را که «عربستان شمالی» مینامید
«تسخیر» کند. در دوران جدید نیز قضیه دقیقاً همان است؛ دو
دولت دستنشاندة غرب ـ جمکران و عربستان ـ
که جهت فراهم آوردن زمینة چپاول هر چه بیشتر
ملتها ظاهراً در برابر هم گردنکشی میکنند، در
صورتبندی مورد نظر واشنگتن هر روز قدرتمندتر خواهند شد؛ امکانات نظامیشان افزایش خواهد یافت، البته فقط
در رسانهها!
اوباش جمکران را جهت به ارزش گذاردن همین
الگوی استعماری به سفارت عربستان سعودی هی کرده بودند، ولی با
تغییر سنگر دولت این گمانه قوت میگیرد که این لایه از سیاستهای داخلی دیگر مشکل میتواند
اجرائی شود.
همانطور که میدانیم موضوع دیگری نیز
در استراتژیهای منطقهای هنوز در ابهام باقی مانده، موضوعی که این روزها آنقدرها در رسانهها
بازتاب ندارد: سرنوشت بحران سوریه! در نتیجه،
چه بهتر که در اینمورد نیز تا حدی
موشکافانه به مسائل بنگریم. حکومت اسلامی
جمکران تحت عنوان حمایت از «دولت بعث سوریه» گروهی مزدور به اینکشور اعزام داشته، ولی در اینکه نقش واقعی اینان در سوریه چیست
آنقدرها نمیتوان به صراحت اظهار نظر کرد.
واقعیت این است که یک دولت خدامحور و ضدلائیسیته همچون حکومت جمکران نمیتواند
از دولت لائیک و سوسیالیست سوریه حمایت کند!
در نتیجه، هنگام برخورد با «تیتر» رسانهها در مورد «حمایت
تهران از دمشق» چه بهتر که موشکافانهتر به مسائل بنگریم. حکومت اسلامی در عمل به عنوان عامل نفوذی سیاست
ایالاتمتحد پای به درگیریهای سوریه گذارده،
و هدفی جز گسترش درگیریهای قومی و مذهبی و میدان دادن به محافلی که
خواستار تجزیة اینکشورند دنبال نمیکند. به همین دلیل زمانیکه روسیه به صراحت در سوریه
موضعگیری کرد، رسانهها ادعا داشتند که
مسکو به جمکرانیها فشار آورد تا از اینکشور خارج شوند. هر چند
هنوز ادعا میشود که نیروهای عدیدهای از مزدوران جمکرانی در سوریه حضور
دارند.
منطقاً اگر درگیریهای سفارتخانة
عربستان در تهران به دخالت مستقیم قدرتهای استعماری غرب منجر شود، از این مفر، عملیات ایذائی جمکرانیها بر علیه دولت سوریه و
فشار جهت تجزیة اینکشور میتواند شدت گیرد. روشنتر
بگوئیم؛ از این طریق حکومت جمکران میتوانست
به آمریکائیها «خدمات» بیشتری ارائه نماید.
و به همین دلیل دولت روحانی یکهفته این پا وآن پا کرد تا آلو را از دهان
وزیر امور خارجهاش بیرون کشیده، ممجواد ظریف را به نامهنگاری بیاندازد. وزیر امور
خارجه جمکران هم یک نامة آخوندی قلمی کرد و ضمن سلب مسئولیت از ملایان، تحت عنوان تلاش جهت دستیابی به صلح
پایدار، انگشت اتهام را به سوی طرف
مقابل گرفت:
«نشانههائی وجود دارد که برخی در عربستان سعودی در کار
گرفتار کردن تمام منطقه در بحران هستند و بیم آن دارند با کنار رفتن ابرهای تصنعی
تهدید ایران هستهای، تهدیدات واقعی جهانی
که توسط افراطیون و حامیانشان پدید آمده است برملا شود.»
منبع: بیبیسی، 9 ژانویة سالجاری
البته ما در این موارد با ممجواد جداً
همعقیده هستیم، با چند «تفاوت» کوچک: عبارت «برخی در عربستان سعودی» را بهتر است با «برخی
محافل در ایران و عربستان» جایگزین کنیم.
و خصوصاً آن «افراطیونی» که ممجواد در نامهاش به آنان اشاره میکند، الزاماً به اعضای شناخته شده و یا ناشناس داعش
محدود نمیشود. واقعیت این است که، «افراطیون» کذا در درون حکومت اسلامی به مراتب
از سوریه، عربستان و لبنان
پرشمارترند، و نقش زیرساختی اینان در
تشکیلات حکومت جمکران آنچنان کلیدی شده، که شاهدیم دولت نیز نهایت امر نمایندة هماینان به
شمار میرود. پس چه بهتر که اگر ممجواد طبیب است، بجای
ارسال «نصایح» پدرانه به شیوخ عربستان اول فکربکری برای کلة کچل خودش بکند.
وزیر امور خارجه جمکران علاوه بر نامهنگاری
طی اظهاراتی، میدان گرفته و رسماً از نقش عربستان در بحرانآفرینیها
انتقاد میکند، و ریاض را زمینهساز
تحکیم الگوی آمریکائیها در بحران سوریه قلمداد مینماید. بدون آنکه بخواهیم این «اظهارات» بیپایه را
بشکافیم فقط یادآور شویم که «بحران» مورد نظر ظریف، یعنی بحران فعلی «سفارتخانه»، نه در
عربستان و توسط عمال عربستان که در شهرهای تهران و مشهد و توسط عوامل و «مردم
طرفدار ولایت و فقاهت» به وجود آمده. در
نتیجه، سخنوریهای ظاهراً دیپلماتیک وزیر امور خارجه در
عمل چیزی نیست جز تف سر بالای وی به چهرة حسن فوتبال. ظاهراً الاغی که طی سدة اخیر برای «شیخ وشاه»
در هر میعاد باقالی میآورد، دیگر پیر و
ناتوان شده و نفسهای آخر را میکشد!
حال ببینیم اگر الاغ دولت دیگر نمیتواند
همان باقالی را برای دستگاه «شیخوشاه» بیاورد،
حسن فوتبال و باند وی در شرایط استراتژیک فعلی با «این حیوان زبانبسته»
چکار میخواهند بکنند. همانطور که بالاتر نیز گفتیم، پس از یکهفته «شک میان دو و سه» ممجواد را از
خواب بیدار کردند تا یک «مشق سیاه» بنویسد و برای «جهانیان» بفرستد! ولی همانطور
که میبینیم در این انشاء پیشدبستانی هر آنچه به عربستان «نسبت» داده شده، چیزی
نیست جز اعمال دولت جمکران. حمایت از تندروها، ایجاد
تنش در منطقه، دخالت در امور داخلی کشورها
و ... عملیات مشابه میدانی است که حکومت
اسلامی از نخستین روزهای موجودیتاش در آن تاخت و تاز کرده. در
نتیجه، نامهنگاریهای ممجواد، حکایت از
«عقب نشینی» دارد! حکومت ملائی ناچار شده دنده عقب بگیرد و برای
آنکه از خود تصویر دلفریبتری ارائه دهد، هر آنچه خود از دیرباز در منطقه انجام داده و
میدهد، به حساب شیوخ عربستان سعودی نوشته:
«[...] بربریت عربستان؛ جلادان شمشیر به دست در داخل و نقابپوشان چاقو
به دست در خارج[...] عربستان سعودی دارای یک استراتژی سهوجهی برای خراب کردن
توافق هستهای و تشدید تنشهای فرقهای در منطقه است[...]»
منبع: فارس،
مورخ 11 ژانویه 2016 کدخبر:1341021000028
برخلاف ادعاهای ممجواد، صرفاً
با نگاشتن چند خط و ابراز انزجار از افراطگرائی نمیتوان خود را مدافع «خردورزی» جلوه داد! از
قدیم گفتهاند، «دوصد گفته چون نیم کردار نیست»، و کردار حکومت ملایان با گفتار مم جواد در تضاد
آشکار قرار دارد:
«عربستان سعودی باید
دست به انتخابی بسیار مهم بزند. آنها میتوانند به حمایت از تروریستهای افراطی و
ترویج نفرت فرقهای ادامه دهند یا راه حسن همجواری و ایفای نقش سازنده در ثبات
منطقهای را انتخاب کنند. امیدواریم عربستان سعودی نسبت به پیمودن راه خرد
متقاعد شود»
همان منبع
بله،
خیلی عجیب است ولی تو گوئی این نامه را مخالفان حکومت اسلامی به شخص حسن
روحانی نوشتهاند! و مطالعة آن این سئوال
را پیش میآورد که با این برخوردهای آمرانه و تهاجمی چگونه میتوان «نقش سازندهای
در ثبات منطقه» هم ایفا نمود؟ روحانی اگر تلاش دارد نکبت و ادبار چهار دهه
حکومت شیعیمسلکان جنایتکار را در ایران به گردن عربستان سعودی بیاندازد و از این
درگیری به حساب خود، هم در سوریه،
و هم در افغانستان و ترکیه و عراق «جان سالم» به در برد، به استنباط ما دچار توهم شده. این
دولت نمیتواند دولتهای دیگر را ملزم به پیمودن راهی کند که هم، خودش از پیمودن آن عاجز است و هم، هیچ
تمایلی به آغاز چنین حرکتی ندارد.
نزدیک شدن به ایالاتمتحد به این امید
که واشنگتن در این افتضاح از مواضع جمکران حمایت به عمل خواهد آورد، امیدی است واهی. آمریکا در شرایطی که عربستان و عراق را از دست
میدهد، نمیتواند زیر دماغ مسکو در تهران
خیمه بزند و دست ملایان شیعی را بگیرد. نسخهای که ممجواد ظریف برای عربستان نوشته
برای حکومت جمکران کارآئی بیشتری دارد. این حکومت میباید دست به انتخابی بسیار مهم
بزند. یا با حمایت از اوباش شهری و افراطگرایان دینخو
چشم امید به حمایتهای آمریکا میدوزد،
حمایتی که اگر هم امکانپذیر باشد تهران را در کنار داعش و دیگر اوباش مینشاند.
و یا با قبول اینکه راهی جز تجدیدنظر
اساسی و پایهای در ساختارهای بنیادین اسلام سیاسی ـ قانون
اساسی، اصل ولایتفقیه، دین دولتی و ... ـ باقی نمانده،
راه به سوی خردگرائی میگشاید. این انتخاب نیز از جمله همان خردگرائیهائی است
که حکومت ملایان دیگران را به پیروی از آن فرامیخواند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر