گفتگو در مورد بحران سوریه که در نظام رسانهای به «ژنو 2» معروف شده، امروز، 22 ژانویه 2014، در سوئیس آغاز شد.
البته در این گفتگوها، همة طرفهای درگیر شرکت نکردهاند. خارج از جهادیون که خود را طرفدار القاعده معرفی
میکنند، و در این کنفرانس برای آنها
جائی در نظر گرفته نشده، بسیاری از گروههای غیرمسلح نیز در این میعاد حضور
ندارند. حال این پرسش مطرح میشود که
چگونه میتوان به خروج از بحران سوریه دل بست، در شرایطی که قدرتهای بزرگ نمیخواهند، و یا
قادر نیستند تمامی طرفهای درگیر را پای میز مذاکره بنشانند؟
با این وجود، به استنباط ما از آنچه
در «ژنو 2» پیش آمده، نمیباید آنقدرها
متعجب شد. عدم حضور برخی گروههای مسلح و
یا غیرمسلح در این مذاکرات فقط نشاندهندة این امر است که قدرتهای بزرگ، و
عمدتاً پایتختهای غرب حضرات «غایب» را جهت ایفای نقش گروه فشار در حاشیة کنفرانس
قرار دادهاند. و اگر روند مسائل به
ترتیبی ادامه یابد که تا به حال دیدهایم، پایتختهای
غرب امید دارند که گروههای حاشیهای نقشی به مراتب مهمتر از دیگر گروهها در
آیندة سوریه بازی کنند. به همین دلیل نیز
رسانههای غرب تلاش میکنند تا مواضع غایبان را در ابهام قرار دهند، تا به
اصطلاح «جادة وسیعتری» از منظر سیاسی برایشان تأمین کرده باشند.
نخست باید دید، برگزاری کنفرانسی با حضور 31 کشور که اغلبشان همچون
دانمارک، کویت، مراکش، اردن و ... در زمینة سیاستگزاریهای بینالمللی از جمله
کشورهای «غیرمؤثر» به شمار میروند، اصولاً چه معنا و مفهومی میتواند داشته
باشد؟ خلاصة کلام،
در نخستین برخورد با شیوة برگزاری
این کنفرانس میباید اذعان داشت که «ژنو 2» بیشتر یک تئاتر است. به طور مثال،
نظرخواهی از دولتهای سوئد و دانمارک و کانادا در مورد آیندة سوریه بیشتر
به یک شوخی میماند تا یک موضعگیری واقعی.
ولی تا آنجا که به شرکتکنندگان کلیدی مربوط میشود، قضیه روشنتر است. چرا که از منظر انگلستان و فرانسه، کنفرانس
«ژنو 2» ابزاری است جهت برکناری «دولت بعث» سوریه! در حالیکه
اصولاً چنین پیشنهادی در «ژنوـ 1» و مذاکرات
و پیشمذاکرهها به هیچ عنوان مطرح نشده بود. از سوی
دیگر، روسیه نیز به نوبة خود راه را برای
هر گونه تغییری که نتیجة همهپرسی و برگزاری انتخابات و تشکیل دولت و ... باشد باز
گذارده. پس در برابر دو موضع مشخص قرار
گرفتهایم؛ موضع غرب ـ غوغاطلبی از نوع بهارعربی ـ در تخالف با پایهریزی یک حکومت دمکراتیک که برآمده
از آرای عمومی است. جالب اینکه،
غرب علیرغم تمامی ادعاهای غلطاندازش،
رسماً در موضع غوغاطلبی نشسته.
حال در شرایطی که غرب بجای حمایت از دمکراسی،
از غوغاسالاری در سوریه حمایت میکند،
عدم حضور برخی گروههای مسلح، غیرمسلح
و همچنین دولت جمکران در این مذاکرات چگونه میتواند تحلیل شود؟ به
استنباط ما، محافلی که سیاست ثانویة کشورهای انگلستان و
فرانسه و نهایت امر آمریکا را در «سایة» تحولات استراتژیک منطقه پیش میرانند، با قرار
دادن گروههای سیاسی مسلح، و خصوصاً حکومت
ملایان تهران در حاشیة این مذاکرات، میکوشند
از فروافتادن در الزامات و شقهای «ناخوشایند» برای منافع منطقهایشان جلوگیری به
عمل آورند. به همین دلیل نیز پیرامون حضور
و عدم حضور تهران در این مذاکرات هیاهو و جنجال به راه افتاد. چه محافلی که خود را طرفدار حضور جمکران معرفی
میکنند، و چه مخالفان، جملگی سعی دارند برای گروههای «غایب» مأموریتی
«پرمعنی» بسازند! به این ترتیب در صورت شکست سیاست استراتژیک جاری
غرب، اینان جهت پیشبرد سیاست «سایه» میتوانند
دست بالا را داشته باشند.
جالب اینجاست که طبق معمول، خیمهشببازی مفصلی توسط رسانههای غرب پیرامون
این مذاکرات به راه افتاده. و پایتختهای
انگلستان، آمریکا و فرانسه با بهرهگیری
از خلاء حاکم بر فضای تبلیغاتی مسکو، بار
دیگر موفق شدهاند در نظام مطبوعاتیشان برای روسیه به صورت غیرمستقیم «تعیین
تکلیف» نمایند و نقشی را که میخواهند به مسکو «واگذار» کنند. ولی فراموش نکنیم که در گذشته نیز، مسکو
با زیرکی تمام از چنین فضائی جهت بیاعتبار کردن نظام تبلیغاتی غرب حداکثر بهرهبرداری
را صورت داده بود، و از شما چه پنهان که
این صورتبندی قابلیت تکرار دارد!
یادمان نرفته که در دوران هیاهوی «جنبش سبز»،
عدم حمایت فدراسیون روسیه از
کودتای غرب که تحت عنوان حمایت از «آراء مردم» ایران به راه افتاده بود، از سوی خبرسازیهای ناتو، حمایت مسکو از احمدینژاد معرفی میشد. ولی
امروز مچ خبرسازیهای کذا در برابر ملت ایران باز شده و جائی برای انکار باقی
نمانده. حتی زمانیکه تلاشهای جنگطلبانة
آمریکا و انگلستان در ایران ناموفق ماند، و
علیرغم جانفشانیهای احمدینژاد برای آغاز جنگ،
آمریکا نتوانست به ایران نیروی نظامی اعزام کند، گروهی
از همین رسانهها، مخالفت روسیه با جنگ در
ایران را به عنوان حمایت مسکو از حکومت اسلامی به خورد مخاطبان دادند.
ولی منطقاً مسکو نمیتوانست از جنگ در مرزهای جنوبیاش حمایت سیاسی و استراتژیک
به عمل آورد. در ثانی، چگونه میتوان انتظار داشت که مسکو از یک حکومت
اسلامگرای وابسته به غرب در محدودة مرزهای جنوبیاش «دفاع» و حمایت کند؟ اینها مطالبی است که اینک روشن شده، و نقش غوغاسازی رسانههای آتلانتیست را بیش از
پیش علنی کرده.
و امروز مشابه همین «بساط» پیرامون کنفرانس «ژنو 2» نیز به راه افتاده. غرب با
پرروئی قصد دارد تهران را که به «ژنو 1» دعوت نکرده بود، به قبول
مفاد بیانیة رسمی این کنفرانس وادار نماید! عملی که خلاف قانون است و هیچ کشوری نمیتواند برای
مذاکرات رسمی چنین «پیشفرضی» قائل شود. در
نتیجه، مخالفت تهران با شرکت در «ژنو 2»
تبدیل میشود به امری قانونی و حکومت مرزشکن ملایان در سنگر مدافع قانون و مقررات
قرار میگیرد! دولت تهران از منظر حقوق و مقررات بینالمللی حق
دارد که پیشنهاد غربیها را مردود بداند.
اینان نیز میدانند که پیشنهادشان مسخره است. در واقع این برنامه برای اهداف دیگری به راه
افتاده؛ حضرات میخواهند ایران را در چارچوب روابط مورد
نظرشان در کنار دولت بعث سوریه بنشانند. و
این است هدف اصلی انگلستان و آمریکا!
از سوی دیگر، در «ژنو 1»، روسیه تغییر
رژیم بعث را در صورت مراجعه به آراء عمومی قابل قبول دانسته، پس اصرار آتلانتیستها برای کسب موافقت جمکران
با بیانیة «ژنو 1» چیست؟ اگر غرب نمیخواهد یکی از متحدان زیرجلکی خود
یعنی تهران را رسماً به هواداری غیرقابل تردید از رژیم اسدها بگمارد، به چه دلیل دبیرکل سازمان ملل برای دولت
جمکران دعوتنامه فرستاده تا این دولت بتواند در چارچوب مقررات بینالمللی از حضور
در این کنفرانس سر باز زند و «تصویر دلپذیر» از خود ارائه دهد؟! به
استنباط ما پایتختهای غرب این سناریوی دیپلماتیک را به این امید واهی به صحنه
آوردهاند که اگر در پی مذاکرات، مجبور
شدند در برابر روسیه و چین در سوریه نیز عقبنشینی کنند، بتوانند
با گماشتن جمکران به عنوان عضو «باشگاه» مخالفان کنفرانسهای ژنو و نگهبان و
پاسدار خاندان اسد، یکی از مهمترین اهرمهای
سیاسی منطقه را به دست بگیرند. این است ماجرای نقشآفرینی دبیرکل سازمان
ملل: ارسال دعوتنامه برای حکومت ملایان، و پس
گرفتن آن در پی اعتراض یک گروه خاص از «مخالفان» اسد که از قضای روزگار هم ساکن
ینگه دنیاست، و هم مورد تأئید عربستان!
در هر حال نشاندن جمکران در کنار حکومت بعث سوریه، برای پایتختهای غرب سود و زیانهائی خواهد
داشت. پس ابتدا بپردازیم به جنبههای «مثبت» این
سیاست. در چارچوب مطلوب آتلانتیستها «همراه»
کردن دو مجموعة وابسته به غرب، یعنی خاندان
اسد و حکومت اسلامی یک معادله «برد، برد» تحلیل میشود. چرا که،
در صورت پیروزی خاندان اسد، و باقی
ماندناش بر اریکة قدرت در سوریه، غرب خواهد توانست همان سیاست گذشته را با حمایت
دلارهای نفتی ایران در منطقه ادامه دهد.
و در صورت سقوط رژیم بعث نیز، همراهی
جمکران با رژیم شکست خورده این امکان را فراهم خواهد آورد که آتلانتیستها به بهانة
مبارزه با متحدان بعث سوریه، سناریوی عراق
را در مورد ایران تکرار کنند و ارتش ناتو را به مرزهای روسیه و سواحل خزر گسیل
دارند! جالب اینکه، در این میان مهمترین و معتبرترین گزینه، یعنی تعیین
سرنوشت دولت سوریه از طریق مراجعه به آراءعمومی، کاهش اسلامگرائی در ایران، و سقوط فاشیسم در سوریه، در ید اختیار روسیه است!
دولتهای سوریه و جمکران همزادهای سیاسیاند؛ اولی از طریق کودتای ارتش وابسته به انگلستان، و دومی
با کودتای آمریکا به قدرت رسیده، ولی
ارتباط ایندو ساختار با یکدیگر به هیچ عنوان «طبیعی» نیست. اینان از منظر ایدئولوژیک یک نسل با هم فاصله
دارند. فاصلهای که غرب سعی میکند آن را با اوباش
اسلامگرا در منطقه و «بهارعرب» از میان بردارد.
به طور خلاصه، رژیم اسدها محصول سیاست غرب در دهة 1950 در
منطقه است، و حکومتهای اسلامی و جهادی
و اصولگرا مجموعة «آپدیت» شدة همین سیاست.
در این راستا، مسلماً بهترین راه جهت
همگام کردن ایران اسلامزده با سوریه، از میان برداشتن خاندان اسد از طریق دخالت
«نیروهای اسلامگرا» است، یعنی شرایطی که غرب طی سه سال اخیر به وجود
آورده. ولی در برابر این صورتبندی، مقاومت روسیه سد غیرقابل عبور ایجاد کرده. در نتیجه،
آتلانتیستها ناامید از دستیابی به اهداف «بهاری» خود در سوریه، شقهای
دیگری از قبیل همکاری با حزبالله لبنان را مورد بررسی قرار دادهاند. بارها
گفتهایم و باز هم میگوئیم، تبلیغات غرب در سوریه، و خصوصاً
«حضور» ارتش حکومت اسلامی، سپاه پاسداران
و حزبالله را در اینکشور، نمیتوان حمایت از دولت اسد معرفی کرد. چرا که
حضور اینان فقط جهت راندن سوریه به سوی حکومتی اسلامی است. ولی
همانطور که گفتیم، تحولات مورد نظر با موانع جدی روبرو شده، و اگر کار به مراجعة واقعی به آراء عمومی بکشد،
و
لندن و واشنگتن در این میانه همچون مصر،
لیبی و تونس بازنده شوند، حمایت حکومت
اسلامی از اسدها خواهد توانست پایگاهی باشد جهت عقبنشینی «موفق» اینان. خصوصاً که سیاست جاری روسیه فروپاشانی نظامی دولت
ایران را عملاً متوقف کرده. این است دلیل
«قمار» آتلانتیستها با «ژوکر» حضور و عدمحضور حکومت جمکران در مذاکرات ژنو
2.
با این وجود، تا به این مرحله، بازی
مضحک لندن و واشنگتن در کنفرانس «ژنو 2» نه ضربة مهلکی بر مخالفان بشار اسد وارد
آورده، و نه دولت بعث سوریه را از هستی
ساقط کرده. در عمل، مهمترین ضربة این «بازی» را سازمان ملل متحد و
شخص بان کیمون، متحمل شدهاند. بدون
آنکه بخواهیم جزئیات تشکیلاتی سازمان ملل را در اینجا بشکافیم و از مواضع
«جانبدار» و غیرحقوقی این سازمان برای حفظ منافع آمریکا تحلیلی تاریخی ارائه دهیم،
به صراحت بگوئیم، ورود دبیرکل سازمان ملل به «سناریوی» اخیر، ضربة هولناکی بر بدنة این سازمان بینالمللی
وارد آورده، و دور از انتظار نیست که در پی تحولات سوریه، مسکو و بسیاری دولتهای قدرتمند جهانی رسماً خواستار
تغییرات اساسی در مدیریت این سازمان شوند.
تغییراتی که امروز بیش از پیش جهت حفظ صلح و ثبات بینالمللی غیرقابل
اجتناب مینماید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر